به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon16 خانواده شوهرم گذشته رو رها نمیکنن..

    سلام..
    خانواده شوهرم گذشته رو نمیخوان فراموش کنن و مدام این قضیه رو دارن واسه شوهرم تازه میکنن..
    من خواهرم با برادر شوهرم ٢ سال دوست بود و تو همه این مدت درد و دلایی که من پیش خانوادم میکردمو خواهرم به برادر شوهرم میگفت.حالا خواهرم ازدواج کرده با یکی دیگه اما خانواده شوهرم کینه کردنو زندگی منو رها نمیکنن..
    خواهرم بهشون گفته من رفتم بدگویشونو پیش خانوادم کردم که بابام به اینا دختر نداده..
    سر این موضوع ها و اینکه شوهرم به بابام توهینای خیلی بدی کرد و مدام پشتی خانوادشو میکرد و اینکه با منو خانوادم کلا بد رفتاری میکرد من ١ماه قهر کردم و خونه بابام رفتم..١ماهه که برگشتم و خیلی دارم رو رفتارم کار میکنم اما خانواده شوهرم نمیزارن شوهرم همه چیو فراموش کنه..و همه اینا زیر سر پدر شوهرمه..اونه که اینجوری دعوا درست کرده و تو همه این مدت از قصد برادرشوهرمو کرده بود آنتن خونه بابام.از بعد دعوامونم نه من خونه پدر شوهرم رفتم نه شوهرم اومده خونه بابام..البته اون اول چند بار بهش گفتم دیدم هی پشت گوش میندازه چیزی نگفتم دیگه.میدونم خونه ما نمیاد که من نرم چون مطمئنم الان خانوادش به خون من تشنه هستن البته جلوی شوهرم ی جوری رفتار میکنن ما زنتو خیلی دوست داریم اون مارو دوست نداره رفته پشت سر ما بدگویی کرده.نا گفته نمونه که قبل همه اینا پدر شوهرم از روز اول چشم دیدن منو نداشت مدام با کاراش منو عذاب میداد .حالا هم که به خاطره برادر شوهرم کینه کرده اما میگه به خاطره اینکه تو پشت سرمون بدگویی کردی ناراحتیم از دستت.اندازه ی دنیا به خانوادم بد کردن اما شوهرم هیچ کدومشو ندید همیشه میگفت تو مقصری...
    مشکلاتمو تو تاپیکه چجوری شوهرمو جذب کنم بیشتر توضیح دادم..
    من ٩ ساله پیش با ی پسری دوست بودم نزدیکه ١سال که همون موقع تموم شدو رفت..خانواده شوهرم از این موضوع خبر دارن..مادر شوهرم گفته حالا که این نزاشته اون ٢تا بهم برسن ما هم قضیه اون سالو به شوهرش میگیم..مثلا یجوری رفتار کردن که به شوهرم چیزی نگفتن..ولی ی حسی بهم میگه گفتن..
    شوهرم خیلی اصرار به بچه دار شدن داره ولی با این وضعیت خانوادش که هر روز ی شر جدید واسه ما درست میکنن میترسم..مشکلم اینه که اونا با این حرفا دارن روز به روز شوهرمو بهم سردتر میکنن و چون شوهرم خیلی تحت تاثیر اوناست مخصوصان پدرشه من به چشمش نمیام دیگه..حتا از نظر جنسی هم خیلی نسبت بهم سر شده .زمانی که عقد بودیم اصلا اینجوری نبود..اما دقیقن تو این ٢سالی که برادرشوهرم با خواهرم دوست بود اینجوری شده..خودش میگه اگه ١سال هم س ک س نداشته باشم واسم مهم نیست.اما من حرفشو باور ندارم چون تو دوره عقدمون خیلی گرم بود..
    ما ٢ساله عروسی کردیم..من ٢٤ و شوهرم ٢٨ سالشه..
    چکار کنم؟؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید tannaz joon تشکرکرده است .

    جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    سلان طنازجون خوبی خانمی؟

    باور کن اون روز خونه به فکرت بودم و چند روزی که نبودی فکر میکردم انشاءاله تونستی زندگیتو جمع و جور کنی. ولی متاسفانه انگار مشکلاتت هنوز حل نشده. عزیزم بعضی از مشکلات تو ریشه داره و فقط با گذر زمان و صبوری قابل حله و کاری از دست تو برنمیاد.

  4. 3 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 07 دی 92), tannaz joon (دوشنبه 04 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام طناز عزیز
    میدونی به چه نتیجه ای رسیدم افرادی مثل من و شما خیلی منفی باف هستیم و همین منفی بافی هامون کار دستمون میده
    علاوه بر این خیلی کم صبریم و زود منتظر نتیجه به گفته فرشته مهربون

    "درست رفتار کردن را بخاطر درست بودنش در پیش بگیر . بخاطر ارزش شخصیت خودت ، بخاطر اعتبار خودت ، بخاطر اینکه ضعیف نباشی ...

    وقتی بخاطر جذب او درست رفتار کنی ، انتظار خواهی داشت ، و چشمت به زمان هست که کی به نتیجه می رسی . نتیجه گرا می شوی و اگر تلنگری بهت بزنه ناامید می شوی و میای اول خط و ..... "


    دقیقا من الان رسیدم اول خط که هیچ یکمی عقب تر از اول خط و فقط همین تفکر منفی و کم صبریم منو به اینجا رسونده

    زندگی من به یه تار مو بنده و امیدی به درست شدنش ندارم فرصتهایی که داشتم خیلی کم بود و از همون کم ها هم درست استفاده نکردم الانم نا امیدانه دارم میرم و هی هم خراب کاری میکنم
    اما شما فرصت های خوبی داری گذشته رو بریز دور از نو شروع کن حتی اگه نتیجه نگرفتی مثل من کم نیار و ادامه بده

    شوهرت شمارو دوست داره چون با یه بار حرف زدن اومد و بردت
    شوهرت شمارو دست داره چون وقتی میبینه خراب کاری کرده سعی میکنه جبران کنه
    شوهرت شمارو دوست داره چون ازت بچه میخواهد
    وشوهرت شمارو دوست داره به هزار دلیل ریز و درشت دیگه که خودت باید د.قیقشی و پیداش کنی

    پس ناامید نباش و ادامه بده

    برای منه کم آورده ناامیدم دعا کن

  6. 5 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    kamr (دوشنبه 04 آذر 92), khaleghezey (شنبه 07 دی 92), tannaz joon (دوشنبه 04 آذر 92), الهام20 (پنجشنبه 21 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام طناز جان
    من تازه عضو شدم و شكر خدا مشكل چنداني ندارم ولي واسه بهتر شدن زندگيم ميام و از مطالب استفاده مي كنم. دوستان ديگه صحبتهاشون فوق العاده بود نميدونم چرا همش تا يه مشكلتو حل نكرده ميپري سراغ مشكل ديگه؟ به نظر من مشكلاتتو الويت بندي كن و با صبررررررر حلشون كن كه اينقدر سردرگم نباشي .
    در مورد سردي شوهرتم اينو بايد بهت بگم كه عزيزم وقتي شما به خودت و شوهرت اين اجازه رو ميدي كه از هم فاصله بگيرين خيلي نرماله كه اين فاصله رو نفر سوم بياد و پر كنه پس پدرشوهرتو اينقدر بد نبين و روش حساس نباش به جاي اينكه فكرتو رو رفتاراي اونا متمركز كني رو خودت و زندگيت بزار . موفق باشي

  8. 5 کاربر از پست مفید تازه نفس گرفته تشکرکرده اند .

    kamr (دوشنبه 04 آذر 92), khaleghezey (شنبه 07 دی 92), tannaz joon (دوشنبه 04 آذر 92), بهار_68 (دوشنبه 04 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بچه ها دارم روانی میشم
    قراره بهمون بعد از عید تو اردیبهشت ٢٠٠ ملیون وام بدن از طرف کار شوهرم اونم رفته با باباش نقشه کشیده که خونه باباشو بکوبن بسازن.
    دارم آتیش میگیرم کلی واسه این وام منتظر بودیم حالا باید همرو بدیم به بابای معتادش باباش خیلی زرنگه..خودش هیچ غلطی نکرده واسه بچه هاش حالا چسبیده به شوهرم که اینجوری اون پسرشم خونه دار کنه کلی با شوهرم حرف زدم گفت الا و بلا میخام اونجارو بسازم.فوقش خودمون میریم مستاجری اونجارو اجاره میدیم ..میدونستم باباش ی نقشه ای داره که اینجوری چسبیده بهش..برادر شوهرم بیکار هیچ کاری نداره..میدونم که همه قسطو وام های خونه میوفته گردن ما بعدشم باباش همه چیو با زبونش میچرخونه..
    اصلا دلم نمیخاد اینجوری بشه چه برسه به اینکه با اون آدمای عوضی برم یه جا زندگی کنم این همه دوریم زندگیم سیاهه چه برسه بریم تو ی خونه..
    چکار کنم؟؟
    مشاورای سایت تو رو خدا کمک کنین

    - - - Updated - - -

    تازه نفس گرفته میگی چکار کنم این مشکله من ریشه همه مشکلاتمه ..

  10. کاربر روبرو از پست مفید tannaz joon تشکرکرده است .

    جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام عزیزم
    به نظرم الان هیچ کس بهتر از خودت نمی تونه در مورد زندگی ات تصمیم بگیره چونکه ما با روحیات همسرتون آشنا نیستیم . شما که همسرتون رو میشناسید راههای قانع و منصرف کردن ایشون رو ایجاد کنید. ممکنه همسرتون با حرف زدن قانع بشن و یا با خشونت و برپاکردن دعوای خیلی بزرگ. و یا با سیاست زنانه.
    این شمایید که می تونید تشخیص بدید چونکه شما همسرتون رو میشناسید.ما اینکه فکر کنی شاید ساختن خونه پدر شوهرتون به نفع شما هم باشه.

  12. 3 کاربر از پست مفید بی همدم تشکرکرده اند .

    kamr (سه شنبه 05 آذر 92), tannaz joon (پنجشنبه 07 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array
    وای طناز خیلی ناراحت کننده است و من به جای تو آتیش گرفتم .

    - - - Updated - - -

    امان و داد از دست این مردا

  14. 2 کاربر از پست مفید kamr تشکرکرده اند .

    tannaz joon (پنجشنبه 07 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tannaz joon نمایش پست ها
    بچه ها دارم روانی میشم
    قراره بهمون بعد از عید تو اردیبهشت ٢٠٠ ملیون وام بدن از طرف کار شوهرم اونم رفته با باباش نقشه کشیده که خونه باباشو بکوبن بسازن.
    دارم آتیش میگیرم کلی واسه این وام منتظر بودیم حالا باید همرو بدیم به بابای معتادش باباش خیلی زرنگه..خودش هیچ غلطی نکرده واسه بچه هاش حالا چسبیده به شوهرم که اینجوری اون پسرشم خونه دار کنه کلی با شوهرم حرف زدم گفت الا و بلا میخام اونجارو بسازم.فوقش خودمون میریم مستاجری اونجارو اجاره میدیم ..میدونستم باباش ی نقشه ای داره که اینجوری چسبیده بهش..برادر شوهرم بیکار هیچ کاری نداره..میدونم که همه قسطو وام های خونه میوفته گردن ما بعدشم باباش همه چیو با زبونش میچرخونه..
    اصلا دلم نمیخاد اینجوری بشه چه برسه به اینکه با اون آدمای عوضی برم یه جا زندگی کنم این همه دوریم زندگیم سیاهه چه برسه بریم تو ی خونه..
    چکار کنم؟؟
    مشاورای سایت تو رو خدا کمک کنین

    - - - Updated - - -

    تازه نفس گرفته میگی چکار کنم این مشکله من ریشه همه مشکلاتمه ..

    طناز عزيزم اينقدر زود خودتو نباز اخه عزيز من تا ارديبهشت كي مردست كي زنده؟
    به جاي اينكه دوباره از اين شاخه به اون شاخه بپري فكرتو متمركز كن يـــــــــــــــــــــه نفس عميــــــــــــــــــق بكش . خودتو جمع كن گلم اين چه وضعيه واسه خودت درست كردي
    تو اگه تا عيد رو خودت كار كني مطمئن باش شوهرت مياد دودستي پولو تقديم تو ميكنه ميگه هركاري دوست داري باهاش بكن ولي اگه بخواي كه ظاهرا نميخواي چون اگه ميخواستي نميومدي دوباره با شوهرت بحث كني كه اونم دست اخر بگه فوقش ما ميريم اجاره ميشينيم. هر عملي عكس العملي داره گلم ببين خودت چكار كردي كه شوهرتم اينجوري شده والا از اول كه اينطوري نبود.
    همسرت نميزاره بري عروسي خواهرت با اينكه خواهرت كار بدي كرده(يه كم بي طرف قضاوت كن و ما با برادرشوهرت فعلا كاري نداريم) تو قبول نميكني ميگي نه ميخوام برم -نميخوام با شكم قلبمه برم- ميخوام عروسي خواهرم يهو عوض شم- طناز جان ميشه بگي چــــــرا؟ به همون علتم شوهرت پشت خونوادشه هرچند بدي هم كرده باشه و خودشم متوجه بديهايي كه در حق تو و اون كردن باشه. حالا باز پاي خونوادش در ميونه - ميخواد خونه پدريشو بكوبه و.... اگه شما كه زنشي كمي واقع بين باشي با يه مشكل كوچيك خودتو نبازي با عقل و تدبير و سياست (كه بچه ها خداي سياستو بهت ياد دادن) عمل كني و از ته قلبت و خالصانه به شوهرت محبت كني و به خاطر شوهرت به خانوادشم محبت كني ديگه شوهرت جبهه نميگيره اونارو به تو ترجيح نميده- هميشه نظرتو ميپرسه چون درك ميكنه كه همسرش واسه زندگيشون داره تلاش ميكنه و دشمن خونوادش نيست و ميگه اي دل غافل زن من اينقدر خوب بوده من خبر نداشتم منو باش كه اجازه دادم خوانوادم به زنم توهين كنن- منو باش كه حق زنمو دادم اونا خوردن و هزارتا حرف ديگه كه با گفتن همه اينا بــــــــــــــــــازهم به شوهرت بايد بگي عزيزم اينجوري نگو خوب پدر مادرن ديگه اونا كه بد مارو نميخوان و همسرت شرمنده ميشه.
    واسه همسرت خانمي كن طناز خانم ميتوني گلم مطمئن باش

  16. 2 کاربر از پست مفید تازه نفس گرفته تشکرکرده اند .

    tannaz joon (پنجشنبه 07 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    ما برای ”رنج کشیدن” آفریده شده ایم ولی به دنبال ”لذت بردن”میگردیم!
    باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن،
    لذت بردن از رنج هایی ست که می کشیم !

  18. 3 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    tannaz joon (پنجشنبه 07 آذر 92), الهام20 (پنجشنبه 21 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 دی 93 [ 11:07]
    تاریخ عضویت
    1392-6-21
    نوشته ها
    187
    دستاوردها:
    100 Experience PointsOverdrive1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    143

    تشکرشده 73 در 46 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم تو یکی از شهرهای خیلی نزدیک به شهر خودمون کلاس آموزشی داشت..در کمال تعجب گفت حوصله ندارم بریم شهرمون..اگه تو نمیترسی تنها بمونی خونه بمون تا من برم و برگردم ..خونه موندم اون ساعت ٤ صبح رفت.بعد از مدتها که فکر کنم آخرین بارها تو دوره ی عقد بود که بهم اینجوری اس ام اس میداد بهم اس ام اس داد " من حرکت کردم نگران نباش..مواظب خودت باش..دلم برات تنگ میشه .."
    حس خوبی دارم اگه باباش دائم تو زندگی ما فتنه نکنه و شوهرمو پر نکنه شاید زندگیمون رو به بهبود بره..شایدم نره..
    فعلا تنها هدفم اینه که نزارم خونه باباشو بکوبه .تا ببینم چی میشه..برام دعا کنین ..

  20. 3 کاربر از پست مفید tannaz joon تشکرکرده اند .

    kamr (پنجشنبه 07 آذر 92), الهام20 (پنجشنبه 21 آذر 92), جاثیه (جمعه 29 آذر 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:19 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.