به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 آبان 92 [ 20:52]
    تاریخ عضویت
    1392-8-27
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    23
    سطح
    1
    Points: 23, Level: 1
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیانت گذشت اما من کیستم؟

    با سلام .زنی 29 ساله هستم.مدت 6 سال ازدواج کردم.چند ماهی هم دوست با همسرم دوست بودم.توی این 6 سال 2 بار خیانت همسرم واسم رو شد نمی دونم شاید بیشتر هم بوده ومن خبر نداشتم.آخرین بار سال پیش همین موقع ها بود و من حامله بودم.نمی تونم بگم چقدر زجر کشیدم چون فکر کردن به اون زمان حالم رو بد می کنه.اما فقط بگم که شوهرم با من کاری می کرد که فکر کنم کسی بادشمنشم نکنه.همیشه تنها بودم و اون با یکی دیگه .من داشتم دوران بارداریمو می گذروندم اون با وقاحت جلوی من اس ام اس بازی با اون میکرد.اینکه تموم شد خودم توش دخالت داشتم با دختره صحبت کردم اونو آگاه کردم که شوهرم چقدر بهش دروغ گفته اونم به من گفت شوهرت گولم زده و..........اما الان من کیم.هوای پاییز منو یاد اون زمان ها می اندازه.البته تنها وجود پسرم هست که بهم انرژی می دهد و از خدا از این بابت ممنونم.اما من خیلی عوض شدم.ایمانم کم شده ببخشید اما از دست خدا ناراحتم.می دونم ما خودمون این انتخاب ها رو می کنیم اما من آگاهی الان رو نداشتم.همسرم تو دوران دوستیمون 100 درصد متفاوت بود.سال آخر فوق لیسانسم دوست دارم ادامه تحصصیل بدم پسرم رو خوشبخت و مرد بار بیارم .اما همسرم تو زندگیم تو مه قرار داره نمی دونم دوستش دارم .نمی دونم دوباره خیانت می کنه و من چی می شم.می ترسم از آیندم.واسه پسرم دلم می سوزه .اضطراب های دوران بارداریم باعث شده پسرم بیقرار باشه.مثل یه انسان تو گردبادم.سردرگمم.می خندم با دوستام رابطه دارم.حتی با همسرم هم می گیم و می خندیم.ام انگار یه فرزانه دیگه هم هست که می خواد همسرش بمیره و ازش متنفره.رویاهاش با پسرش شروع و تموم می شه.اون فرزانه دوست داره همسرش رو بزنه دوست داره عذاب هایی که کشیه همسرشم بچشه.اما جلوی همسرم خودمو شاد می گیرم و اصلا فیلم نیست اما.چی بگم نمی دونم من کیم؟لطفا کمکم کنید تا مانعی رو که جلوی دیدم رو گرفتن بر دارم.

  2. 7 کاربر از پست مفید فرزانه-ر تشکرکرده اند .

    farshidnaji (دوشنبه 27 آبان 92), N.I.K.I (دوشنبه 27 آبان 92), Pooh (دوشنبه 27 آبان 92), کاغذ بی خط (شنبه 09 آذر 92), آبی آسمونی (شنبه 03 مهر 95), جاثیه (دوشنبه 27 آبان 92), سپيده سادات (دوشنبه 27 آبان 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array

    Icon100

    سلام عزیزم تاپیک ات رو خوندم و خیلی ناراحت شدم .
    شوهرتون خودش اون دختره رو نخواست و یا اون خانم خودش با توجه به حرفهای شما از زندگی تون رفت کنار؟
    بحتون حق میدم واقعا مشکلات زیادی رو تحمل میکنید.

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 خرداد 93 [ 10:17]
    تاریخ عضویت
    1391-12-16
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    843
    سطح
    15
    Points: 843, Level: 15
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registeredTagger Second Class
    تشکرها
    3

    تشکرشده 9 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز

    واقعا که با خوندن نوشته هات ناراحت شدم خانومی چون کاملا حست رو درک میکنم

    وقتی که یه خانوم خیانت می بینه دیگه نمی تونه هیچوقت اون حس قبل رو به همسرش داشته باشه

    ولی آقایون این رو درک نمیکنن و برخی میگن که جبران میکنن یا دیگه خیانت نمیکنن

    اما غافلن از اینکه وقتی قلب خانومشون با خیانت ترک برداشت دیگه نمیشه مثل اولش کرد

    عزیزم شما الان به فرزند داری خیلی خوبه که وجودش انرژی میگیری

    به مرور زمان همه چیز بهتر میشه خانومی نمیگم مثل اول میشه اما زمان خیلی چیزهارو حل میکنه

    انشالله که همسرتون هم قدر گذشت شمارو بدونن و سعی کنن حس اعتماد رو به شما برگردونن


    امیدوارم که تو زندگیت به آرامش و خوشبختی و اعتماد برسی خانومی

  5. کاربر روبرو از پست مفید asmanesaf تشکرکرده است .

    ستاره کویر (جمعه 13 دی 92)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    عزیزم تو همون فرزانه هستی که همیشه بودی، فداکار، مهربون، شاد و .... اما اما این همسرت هست که به خودش با شکستن تعهدش آسیب زده و چون یک طرف این تعهد هم شما بودید ترکش هاش شما رو گرفته. برای التیام اون ترکش ها اول لازمه اولویت های زندگیت رو مشخص کنی. خودت و هویتت رو یکبار دیگه تعریف کنی. 1-وجود شما و هویت شما شامل چه پارامترهایی هست و 2- کدوم قسمتش از این ترکش ها آسیب دیده و3- چطور میشه اونها رو دوباره احیا کرد؟ در پاسخ این سه سوال فقط بر ظرفیتها و تواناییهای خودت باید تکیه کنی.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  7. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 28 آبان 92), کاغذ بی خط (شنبه 09 آذر 92), ستاره کویر (جمعه 13 دی 92)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    دوست عزیز واقعا از نوشته هاتون ناراحت شدم و کاملا بهتون حق میدم
    دوران بسیار سختی گذروندید خصوصا در بارداری که زن نیاز به توجه و مراقبت همسرش داره
    درسته من مجردم ولی واقعا یکی از دلایلی که به ازدواج بدبینم همین خیانتایی که می بینم
    یه سوال دارم و اینه که خیانت همسرتونو به روش آوردین و باهاش در این مورد صحبت کردید یا نه؟
    به نظر من حتما نزد مشاور برید و در مورد حستون صحبت کنید و اگه لازم بود حتما ناراحتی و حستونو با همسرتون هم در میون بذارید
    این اشتباهی از سمت ایشون بوده و باید بدونه که ناراحتید
    و البته تا جایی که فهمیدم شما هم خانم حساسی هستید که به راحتی نمی تونید از کنار این مسائل رد بشید
    شما الان مادر هستید و نقش بزرگی در تربیت فرزندتون دارید نذارید خلا عاطفی که قبلا از شوهرتون داشتید روی تربیت فرزندتون تاثیر بذاره
    بازم برات آرزوی موفقیت دارم
    دوست دارم اگر پیش مشاور رفتی بیای و نتیجه رو به ما هم اعلام کنی

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 12:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-13
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    11,898
    سطح
    71
    Points: 11,898, Level: 71
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 152
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    387

    تشکرشده 325 در 143 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام عزیزم
    نیومدم راهنماییت کنم.فقط میخام بگم با خوندن کلمه کلمه حرفات اشک ریختم.منم همچین حسی دارم تنفر و بی تفاوتی و نمیتونم بروز بدمش
    درکت میکنم و واسه برگشتن آرامش به تو و پسرت هم دعا میکنم

  10. کاربر روبرو از پست مفید شارلوت تشکرکرده است .

    آبی آسمونی (شنبه 03 مهر 95)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 آبان 92 [ 20:52]
    تاریخ عضویت
    1392-8-27
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    23
    سطح
    1
    Points: 23, Level: 1
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام امید وارم روز خوبی داشته باشیداز همتون ممنونم بچه ها.بی همدم عزیز من با خانم صحبت کردم که روشن بشه بدونه من کیم زندگیم چیه و چطور به خودش به عنوان یه هم جنس اجازه داده وارد حریم من بشه و فهمیدم همسرم کل زندگیشو دروغ گفته راستش همسرم واسه سکس همه این کارارو کرده بود چون اون خانم تو این زمینه ها راحت بود.منم اون زمان مثل یه کاراگاه خبره شده بودم نمی دونید با این کارام چقدر به خودم و بچکم لطمه زدم چون حرف هایی شنیدم و چیز هایی دیدم که الان مثل یه فیلم جلوی چشمام هست.اول به روش نیاوردم اما انقدر همسرم پررو و وقیح بود که داشت رو می کرد خودش همه چیز و البته می خواست من زنشش باشم چون خیلی از من مطمئن بود و بچشو نگهدارم.اونم بره دنبال کثیف کاریش اینکه بخواد زندگیشو بپاشه نبود اما همه کارم می کرد.تا اینکه روزی رسید که صبرم تموم شد بهش گفتم می خوام جدا شم اون زمان حتی فکر کردن به پسرم هم نمی تونست جلومو بگیره .اونم وقتی فهمید واقعا آخر خطم و اصلا برام مهم نیست هیچی .یکم کوتاه اومد البته صحبت های من با اون خانم هم باعث شد دختره هم سرد بشه.می دونید من خیانت رو شنیه بودم اما همسر من هر روز به من خیات می کرد هر ثانیه حتی جلوم هم اس ام اس می زد و مثلا ساعت 4 صبح می گفت با دوستم هستم.دیکه بریدم هر چند من دختر صبوری بودم و صبرم هم تو خانوادم معروف اما دیگه هویتم از داشت از هم می پاشید.راستش من هویتم رو هم گم کردم. گفتم از خدا ناراحتم اما از اینکه ازشم دور شدم بازم ناراحتم.الویت هام الان پیشرفت خودم و بچم هست .حتی تو رویاهام همسرم نقشی نداره.من و پسرم انگار مرده نیست.می دونم که آسیب شدیدی خوردم چون به شخصیتم توهین شده.دنبال اینکه وضعم مثل قبل بشه اصلا نیستم.نمی خوام اون اعتماد شکل بگیره چون اگه بشکنه من دوباره داغون می شم.من به همسرم خیلی تکیه کرده بودم اونو همه چیزم می دونستم اما الان همه چیز عوض شده تنها بودن بهتر از تکیه کردن به مرد ،نامرد هست.اولویتم اینه که پسرم مثل پدرش نشه ،دل کسیو نشکنه،یه مرد واقعی باشه.برام مهم نیست چه کااره بشه هر چند همیشه پشتشم بیشتر واسم مهم انسان باشه.دوست دارم خودم هم پیشرفت کنم/فتا زمانی اگه همسرم همینطور کاراشو ادامه داد و پسرم احساس بدی داشت بدونه من محکم و قوی کنارشم تا به ثمر برسه نمی خوام یه زمانی بهم بگه آخه چه انتخابی کرده بودی .

  12. کاربر روبرو از پست مفید فرزانه-ر تشکرکرده است .

    کاغذ بی خط (شنبه 09 آذر 92)

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    عزیزم شرایطت طبیعی هست اصلا ناراحت نباش از اینکه چنین حسی داری طبیعیه

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 95 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1392-5-10
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    2,669
    سطح
    31
    Points: 2,669, Level: 31
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 130 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم ...تو خیلی خوب وقوی هستی نمیدونم چی بگم از خدا میخوام راه درست و نشونت بده...الان رابطتون چطوریه ؟ با هم رابطه دارین؟احساس پشیمونی دارن ایشون؟

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 بهمن 92 [ 21:59]
    تاریخ عضویت
    1391-6-26
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    270
    سطح
    5
    Points: 270, Level: 5
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered250 Experience Points
    تشکرها
    1,336

    تشکرشده 1,148 در 268 پست

    Rep Power
    40
    Array
    فرزانه جان من بعد از مدت هاست که توی تاپیک کسی پست می گذارم و فقط و فقط به خاطر اینه که با تمام وجودم درکت می کنم عزیزم.
    من هم یک سال و نیم پیش دوران تو رو گذروندم و خیلی طول کشید که دوباره بتوانم خودم و پیدا کنم
    می توانی برای اینکه بفهمی من چی کشیدم تاپیک هامو بخونی
    البته خیانت شوهرم خیلی کمتر از ظلمی بود که شوهرت بهت کرد. اما ضربه ای که به من زد خیلی زیاد بود.

    برات می نویسم چون می خوام بهت بگم اتفاق هایی که برای من افتاد تو بهار بود و منم مثل تو از آمدن بهار وحشت داشتم.(مثل تو که از حال و هوای پاییز بدت میاد)
    مدت ها بی انگیزه بودم. من مثل تو بچه ای ندارم و به همین خاطر واقعا زندگی برام بی معنی شده بود.
    شب ها تا 4 صبح بیدار بودم و با یادآوری اون روزها گریه می کردم و روزها خواب بودم.
    اما خدا رو شکر خدا رو شکر الان زندگیم به حالت عادی برگشته . کلی شوهرم و دوست دارم و رابطه مون با هم خیلی خوبه.
    کلی برنامه برای آینده ام دارم و کلی کار برای انجام دادن
    به خودم و ظاهرم خیلی اهمیت می دم (البته همیشه همینطور بودم. ولی الان خیلی بیشتر به سلامت و اندامم می رسم)
    دارم خودم و برای امتحان نظام مهندسی آماده می کنم و با اصرار شوهرم رو هم ترغیب کردم تا با هم بخونیم و امتحان بدهیم
    انقدر سر خودم و گرم کردم که برعکس قبلا که همش به شوهرم می چسبیدم، حالا گاهی اوقات شوهرم میاد و به من می چسبه :-)
    چند تا نرم افزار جدید تخصصی یاد گرفتم
    کلی خلق موقعیت عاشقانه می کنم
    سعی می کنم روابطمون خوب باشه و چند ماهه اختلاف نظرمون رو با صحبت حل می کنیم و به دعوا و تنش نمی کشه (آخه کلا ما اختلاف نظرامون رو نمی تونستیم حل کنیم)
    اینا رو می گم که ببینی تو هم می توانی همه چیز رو فراموش کنی. به خاطر خودت، به خاطر پسرت و به خاطر همسرت
    تو می توانی کاری کنی که خودت عاشق خودت بشی و شوهرت هم طوری عاشقت بشه که حتی فکر رفتن سراغ کس دیگه ای رو هم نکنه
    این و بدون که خیلی از زن ها با این قضیه روبرو میشن. .ولی فقط بعضی هاشون اوضاع رو می توانند خوب مدیریت کنند.
    مثالش این که یکی از صمیمی ترین دوستانم همزمان با من دچار همین مشکل شد (خیانت شوهرش در حد خیانت شوهر تو بود)
    دوست من خیی خیلی عجولانه طلاق خواست. من هرچقدر بهش گفتم که با عجله تصمیم نگیره گوش نکرد و به یک ماه نرسیده از هم جدا شدند.
    الان نزدیک به 2 ساله که دوستم هر شب با گریه می خوابه. هنوز شوهر سابقش و دوست داره و از نظرش خیانت شوهرش مساله ای نبود که به خاطرش بخواد زندگیشو خراب کنه. خیلی خیلی پشیمونه
    ببخش اگه متنم طولانی شد. امیدوارم از امروز تصمیم بگیری یک فرزانه جدید بشی و زندگیت و به بهترین نحو ممکن تغییر بدی

  16. 3 کاربر از پست مفید shabe niloofari تشکرکرده اند .

    کاغذ بی خط (شنبه 09 آذر 92), zendegiye movafagh (یکشنبه 03 آذر 92), آبی آسمونی (شنبه 03 مهر 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. از خودم راضی نیستم
    توسط zzzz در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 31 اردیبهشت 94, 13:23
  2. انتقاد پذیر نیستم و از این مسئله رنج میبرم.
    توسط sadat71 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 اردیبهشت 94, 20:29
  3. خبر خوش : خدا را شکر من دیگه افسرده و ناراحت نیستم من خوب شدم
    توسط پونه در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 19 دی 93, 13:06
  4. برای شوهرم،هیچی نیستم.
    توسط انتها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 آذر 93, 22:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.