به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 30
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 خرداد 93 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1391-10-28
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,574
    سطح
    22
    Points: 1,574, Level: 22
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 69 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تو شوکم همکلاسی قدیمم بهم ابراز علاقه کرد...

    سلام. من قبلا چندبار اینجا تاپیک باز کردم واسه همین مختصری در مورد خودم توضیح میدم گذشته ازون انقد هنگم که به سختی میتونم تمرکز کنم و چیزی بنویسم
    من 30 سالمه دو سال عقد بودم و تازه رفتم خونه خودم همسرم یه مرد کامله هرچند جدیدا یه سری اخلاقای بد داره رو میکنه مثلا زود عصبانی میشه و... که خب شاید از من یاد گرفته
    من قبل از ازدواج از 15 سالگی به شعر و کتاب رو آوردم شبا تا دیروقت بیدار بودم و شعر میخوندم یه داداش دارم که اون منو آورد تو این خط وقتایی که از دانشگاه میومد با هم مینشستیم و مشاعره میکردیم و کتابایی که خوندیم رو نقد میکردم زمانی که خیلی از همسن و سالام تو خیابون بودن یا با تلفن ور میرفتن من عشقم فقط شعر و کتاب بودم از همون زمان موسیقی سنتی هم کار میکردم همیشه دلم میخواست همسر آینده م هم مثل خودم باشه وقتی رفتم دانشگاه دوره ارشد یکی از همکلاسیهام که تو آزمایشگاه با هم کار میکردیم یکی دو بار اس ام اس شعر واسه هم زدیم خیلی خوشم اومد دیدم بالاخره یه نفر پیدا شد که به جای اینترنت و موبایل بازی و... یکم سرش تو کتاب باشه رابطه ما از همون اس ام اس شعر فراتر نرفت و اکثر شعرها هم عاشقانه نبود چون ایشون خیلی سرد برخورد میکرد من بخاطر تنهایی و به خاطر منش و رفتار فوق العاده ش یه احساسی به ایشون پیدا کردم که اگه ایشون پا میداد شاید خیلی قوی میشد ولی هیچوقت نشد چون ایشون همیشه طفره رفت و طوری وانمود میکرد انگار از احساسات هیچی نمیدونه منم کم کم به این نتیجه رسیدم که هیچ حسی بمن نداره دانشگاه تموم شد و از آخرین باری که ایشون رو دیدم تا الان 3سال میگذره تو این مدت هم گاهی اس ام اس یا ایمیل شعر بهم میزدیم ولی هیچوقت همدیگر رو حتی به اسم کوچیم صدا نزدیم حتی وقتی ازدواج کردم زنگ زد و مثل همیشه با لحن سردش بهم تبریک گفت دیگه مطمئن بودم که براش بیشتر از یه دوست و همکلاسی نیستم (من با هیچ پسری تو دانشگاه حتی احوالپرسی نمیکردم چون خیلی مغرور بودم و ایشون هم بسیار مثبت و مومن و معتقد بود) تا اینکه امروز ایشون واسم ایمیل زد و گفت از جلسه اول کلاس.... که با هم داشتیم بمن فکر میکرده و من نمیدونستم گفت بخاطر اینکه شرایطشو نداشته هیچوقت احساسشو نگفته که من ضربه نخورم گفت دیگه نتونسته تحمل کنه و خواسته راحت بشه البته باز هم طوری نگفته بود که خیلی داغ و آتشین باشه که زندگی من بهم بریزه ولی با همین چند جمله من یخ زدم دلم نمیخواد به شوهرم خیانت کنم و هیچوقت هم نمیکنم چون اگه زمان تکرار بشه بازهم شوهرم رو انتخاب میکنم چون برای زندگی تقریبا کامله ولی یه چیزی هست که:
    گوشه ای از قلب و ذهن و فکرم به ایشون تعلق داره و همیشه مال ایشون میمونه و بجز خدا هیچکس ازش خبر نداره این احساس هیچوقت به زندگی من لطمه نمیزنه و تصویر ایشون به عنوان یه عشق مقدس و دست نیافتنی همیشه گوشه ذهنم باقی میمونه و من این احساس قشنگ رو مدیون رفتارشم که هیچوقت نذاشت ذره ای از آرامش من بهم بخوره
    ولی امروز با حرفاش ذهنم فوق العاده مشغول شد اینکه از 5سال پیش بمن فکر میکرده بدون بروز دادن احساسش و چرا الان گفته و اینکه آیا فکر کردن من به ایشون هرچند که مطمئنم هیچوقت به زندگیم لطمه نمیزنه آیا خیانت محسوب میشه؟ به جرات میگم اگه شوهرم چنین کاری میکرد خیانت تلقی میکردم ولی نمیتونم احساسم رو از بین ببرم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید شکوفه کویری تشکرکرده است .

    جاثیه (دوشنبه 27 آبان 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 دی 92 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1392-8-23
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    353
    سطح
    7
    Points: 353, Level: 7
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    814

    تشکرشده 146 در 71 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم
    فکر می کنم ایشان نباید می گفتند. اگر می خواستند بگویند باید زودتر می گفتند. اگر از روی لطف خواسته اند ذهن شما را مشغول نکنند باید در لطف کردن تا آخرش می رفتند و هیچ وقت نمی گفتند مخصوصا که حالا متاهل هستید.

    بهتر است اصلا به این چیزها فکر نکنید و تصویر ایشان را هم برای خودتان آرمانی جلوه ندهید و حتی به عیوبش فکر کنید.مثلا به خودتان تلقین کنید که از همین رفتارش که حالا به شما گفته معلوم است که کارهایش روی حساب و کتاب نیست.

    - - - Updated - - -

    به خودتان تلقین کنید که آدم ها از دور خیلی خوب به نظر می آیند و اگر ایشان را هم از نزدیک می شناختید (آن طور که همسرتان را می شناسید)لابد متوجه می شدید که آن قدرها هم عالی و فوق العاده نیست و اگر همسر ایشان نشده اید لابد مصلحت نبوده و اصلا الحمدلله که همسر ایشان نشده اید و...

  4. 4 کاربر از پست مفید جاثیه تشکرکرده اند .

    shabnam z (دوشنبه 27 آبان 92), toojih (دوشنبه 27 آبان 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 28 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام شکوفه خانم، با تعریف های شما ایشون آدم ضعیف و بی ثباتی نشون میده که قدرت تصمیم گیری نداره. احتمالا الان تنهایی بهش فشار آورده که همچین

    اقدامی کرده و اگه شما براش مهم بودی حتما اینکارو نمیکرد. یعنی شاید شما براش مهم باشی ولی خودش مهمتره. به نظر من خدا رو شکر کن که زودتر نگفته مخصوصا

    الان که میگی همسرت از نظرت تقریبا کامله.

  6. 4 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    shabnam z (دوشنبه 27 آبان 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 28 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), سنجاب بازیگوش (دوشنبه 27 آبان 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شکوفه کویری نمایش پست ها
    سلام. من قبلا چندبار اینجا تاپیک باز کردم واسه همین مختصری در مورد خودم توضیح میدم گذشته ازون انقد هنگم که به سختی میتونم تمرکز کنم و چیزی بنویسم
    من 30 سالمه دو سال عقد بودم و تازه رفتم خونه خودم همسرم یه مرد کامله هرچند جدیدا یه سری اخلاقای بد داره رو میکنه مثلا زود عصبانی میشه و... که خب شاید از من یاد گرفته
    من قبل از ازدواج از 15 سالگی به شعر و کتاب رو آوردم شبا تا دیروقت بیدار بودم و شعر میخوندم یه داداش دارم که اون منو آورد تو این خط وقتایی که از دانشگاه میومد با هم مینشستیم و مشاعره میکردیم و کتابایی که خوندیم رو نقد میکردم زمانی که خیلی از همسن و سالام تو خیابون بودن یا با تلفن ور میرفتن من عشقم فقط شعر و کتاب بودم از همون زمان موسیقی سنتی هم کار میکردم همیشه دلم میخواست همسر آینده م هم مثل خودم باشه وقتی رفتم دانشگاه دوره ارشد یکی از همکلاسیهام که تو آزمایشگاه با هم کار میکردیم یکی دو بار اس ام اس شعر واسه هم زدیم خیلی خوشم اومد دیدم بالاخره یه نفر پیدا شد که به جای اینترنت و موبایل بازی و... یکم سرش تو کتاب باشه رابطه ما از همون اس ام اس شعر فراتر نرفت و اکثر شعرها هم عاشقانه نبود چون ایشون خیلی سرد برخورد میکرد من بخاطر تنهایی و به خاطر منش و رفتار فوق العاده ش یه احساسی به ایشون پیدا کردم که اگه ایشون پا میداد شاید خیلی قوی میشد ولی هیچوقت نشد چون ایشون همیشه طفره رفت و طوری وانمود میکرد انگار از احساسات هیچی نمیدونه منم کم کم به این نتیجه رسیدم که هیچ حسی بمن نداره دانشگاه تموم شد و از آخرین باری که ایشون رو دیدم تا الان 3سال میگذره تو این مدت هم گاهی اس ام اس یا ایمیل شعر بهم میزدیم ولی هیچوقت همدیگر رو حتی به اسم کوچیم صدا نزدیم حتی وقتی ازدواج کردم زنگ زد و مثل همیشه با لحن سردش بهم تبریک گفت دیگه مطمئن بودم که براش بیشتر از یه دوست و همکلاسی نیستم (من با هیچ پسری تو دانشگاه حتی احوالپرسی نمیکردم چون خیلی مغرور بودم و ایشون هم بسیار مثبت و مومن و معتقد بود) تا اینکه امروز ایشون واسم ایمیل زد و گفت از جلسه اول کلاس.... که با هم داشتیم بمن فکر میکرده و من نمیدونستم گفت بخاطر اینکه شرایطشو نداشته هیچوقت احساسشو نگفته که من ضربه نخورم گفت دیگه نتونسته تحمل کنه و خواسته راحت بشه البته باز هم طوری نگفته بود که خیلی داغ و آتشین باشه که زندگی من بهم بریزه ولی با همین چند جمله من یخ زدم دلم نمیخواد به شوهرم خیانت کنم و هیچوقت هم نمیکنم چون اگه زمان تکرار بشه بازهم شوهرم رو انتخاب میکنم چون برای زندگی تقریبا کامله ولی یه چیزی هست که:
    گوشه ای از قلب و ذهن و فکرم به ایشون تعلق داره و همیشه مال ایشون میمونه و بجز خدا هیچکس ازش خبر نداره این احساس هیچوقت به زندگی من لطمه نمیزنه و تصویر ایشون به عنوان یه عشق مقدس و دست نیافتنی همیشه گوشه ذهنم باقی میمونه و من این احساس قشنگ رو مدیون رفتارشم که هیچوقت نذاشت ذره ای از آرامش من بهم بخوره
    ولی امروز با حرفاش ذهنم فوق العاده مشغول شد اینکه از 5سال پیش بمن فکر میکرده بدون بروز دادن احساسش و چرا الان گفته و اینکه آیا فکر کردن من به ایشون هرچند که مطمئنم هیچوقت به زندگیم لطمه نمیزنه آیا خیانت محسوب میشه؟ به جرات میگم اگه شوهرم چنین کاری میکرد خیانت تلقی میکردم ولی نمیتونم احساسم رو از بین ببرم.
    بله خیانته،من اگر همسر ایندم به هر کس غیر من حتی فکرم کنه خیانت میدونم اونو،ببخشید شما که متاهل هستی اصلا ارتباط ایمیل و پیامکیتون قابل توجیه نیست،شما همسرتو با تمام کاستیهایی که داشته پذیرفتید ،پس اونو با کسی مقایسش نکنید و خلا های اونو با مرد دیگه پر نکنید

  8. کاربر روبرو از پست مفید samanft تشکرکرده است .

    shabnam z (دوشنبه 27 آبان 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 تیر 97 [ 11:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-06
    محل سکونت
    زیر اسمان خدا
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,485
    سطح
    47
    Points: 5,485, Level: 47
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 294 در 130 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام اول باید بهت بگم که کاملا حست رو درک می‌کنم ،چند سال در دوران دانشجوائی منتظر یک نشون بودی ولی‌ دریغ از یه چراغ سبز ! حالا که ازدواج کردی اون نشونه پیداش شده.
    تا اواسط متنت فکر می‌کردم ایشون خبر نداشته که ازدواج کردی و بعد پیداش شده اما بعد فهمیدم که خبر ازدواج شما بهشون رسیده و هیچ اقدامی نکرده باور کن دوست گلم اگر مردی یک زن را بخواد هر کاری حاضرِ بکنه حتی من به عینه دیدم پسری که عاشقه دختر عمّش بود تا شب نامزدی دختر کوتاه نیومد و می‌خواست که رضایت خانواده رو جلب کنه ،اون وقت این آقا با یه برخورد سرد به شما تبریک گفتن و بعد از ۳ سال پیداشون می‌شه و با یه ایمیل زندگی‌ و آرامش شمارو به هم میزنن ...
    خودتون فکر کنید:به نظرتون جایی تو قلبتون دارن؟ درسته که گوشه ذهنتون باشن و دائماً با شوهرتون مقایسه بشن؟اگه این آقا عشقی‌ به شما داشت راضی‌ به آرامش و خوشبختیتون بود ولو در کنار کس دیگه نه اینکه با خود خواهی تمام با یک ایمیل هر آنچه که توی ذهنشون بودرو خالی‌ کنه و شما رو بهم بریزه ، به نظر من که ایشون داشته خاطرات دنشجویشو مرور میکرده و یک مرتبه ذهنش روی شما قفل شده ، دلیلش الزاماً عشق نیست ، افراد زیادی اطراف ما هستن که برامون جالبن و بهشون فکر می‌کنیم اما لزوماً عاشقشون نیستیم . و در آخر اینکه مواظب این فرد باشید ، مردی که به هم جنس خودش خیانت می‌کنه قابل اعتماد نیست...موفق باشید.

  10. 4 کاربر از پست مفید yektaye tanha تشکرکرده اند .

    shabnam z (دوشنبه 27 آبان 92), فرهنگ 27 (سه شنبه 28 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), سنجاقک ابی (سه شنبه 28 آبان 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 10 خرداد 93 [ 07:40]
    تاریخ عضویت
    1391-10-28
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,574
    سطح
    22
    Points: 1,574, Level: 22
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 69 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام مجدد
    ممنون از پاسخ دوستای خوبم و اینکه وقت گذاشتید ولی مثل اینکه من منظورمو درست نرسوندم
    من هیچگاه توی ذهنم ایشون رو با همسرم مقایسه نمیکنم عرض کردم اگه زمان تکرار میشد باز هم همسرم رو انتخاب میکردم چون روی ایشون هیچ شناختی نداشتم و معلوم نبود اگه ایشون رو درست میشناختم مرد ایده ال من بود یا نه
    گذشته ازون من به ازدواج با ایشون اصلا فکر نمیکردم که درصدد شناخت ایشون باشم حسی که من به ایشون داشتم یه حس علاقه توام با احترام بود به خاطر نجابتش ادب و مهربونی و پاکیش و از همه مهمتر به خاطر رابطه نزدیکی که از لحاظ شعر و ادبیات داشتیم و حرف همو خیلی خوب میفهمیدیم مثلا زمانی که توی خوابگاه دلم میگرفت و یه شعر واسه ایشون میفرستادم ایشون خیلی خوب درک میکرد و جواب منو با یه شعر دیگه میداد همین و همین
    هیچ مقایسه ای، عشقی، رابطه ای و ... در کار نبوده و نیست حتی از دیروز که ایشون احساسشو بمن گفته آرامش من بهم نخورده زندگی عادیم بهم نریخته دروغ نمیگم به حرفاش فکر میکنم برام جالبه 5سال احساسشو تو دلش نگه داشته هرکس دیگه هم جای من بود بهش فکر میکرد ولی ایشون طوری برخورد نکرد که زندگی منو بهم بریزه مثل کنه نشد بهم بچسبه و مدام مزاحمت ایجاد کنه خودش میگفت فقط خواستم گفته باشم هم من راحت بشم هم میدونم الان که تو متاهلی خیالم راحته و دیگه بمن فکر نمیکنی خواستم بدونی
    نمیدونم براتون پیش اومده یا نه آدم ازدواج میکنه یه زندگی خوب و نرمال هم داره ولی یه گوشه ای از ذهنش رویایی داره که هیچوقت متحقق نشده و قشنگیش به همینه که بهش نرسیده و گاهی که خسته از زندگی روزمرگی و تکرار مکررات و مشکلات مالی و کاری و.... میشه تو تنهایی به رویاش فکر میکنه و به آرامش میرسه بدون اینکه لطمه ای به زندگیش بزنه نمیخوام خودمو توجیه کنم ولی فکر میکنم این حق هر انسانیه شایدم من چون زیاد کتاب میخونم یکم رویایی فکر میکنم

  12. کاربر روبرو از پست مفید شکوفه کویری تشکرکرده است .

    sanjab (سه شنبه 28 آبان 92)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    نمیدونم براتون پیش اومده یا نه آدم ازدواج میکنه یه زندگی خوب و نرمال هم داره ولی یه گوشه ای از ذهنش رویایی داره که هیچوقت متحقق نشده و قشنگیش به همینه که بهش نرسیده و گاهی که خسته از زندگی روزمرگی و تکرار مکررات و مشکلات مالی و کاری و.... میشه تو تنهایی به رویاش فکر میکنه و به آرامش میرسه
    خب رویاتونو تغییر بدید و با یک رویای دیگه به ارامش برسید،در هر صورت به نظر من ادم متاهل حتی فکر کس دیگه رو هم کنه به هسرش خیانت کرده،متاسفانه الان این موضوع زیاد شده،خیلیها که تو زندگیشون مشکلی ندارن و حتی خودشونم اعتراف میکنند زندگیشون خوبه بازم فکرشون جای دیگه هستش ،من به نظرم یک نوع حس تنوع طلبی توی فرد باعث این موضوع میشه.
    ویرایش توسط samanft : سه شنبه 28 آبان 92 در ساعت 09:12

  14. 3 کاربر از پست مفید samanft تشکرکرده اند .

    earth (چهارشنبه 29 آبان 92), کاغذ بی خط (چهارشنبه 29 آبان 92), zendegiye movafagh (سه شنبه 28 آبان 92)

  15. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 دی 92 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    264
    سطح
    5
    Points: 264, Level: 5
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 51 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست خوبم
    خیانت فقط فیزیکی نیست بلکه میتونه فکری هم باشه و یا ایمیلی و پیامکی...
    آیا اگه همسرتون بدون لطمه زدن به زندگیش با فکر کردن به یک زن دیگه به آرامش میرسید یا اصلا فقط بهش فکر میکرد یا میگفت یه گوشه ی کوچک از دل وذهنم مال اونه تاب میاوردین؟
    مواظب باش از هردستی بدی از همون دست میگیری.به عشقی که به همسرت داری فکر کن عزیزم

  16. 2 کاربر از پست مفید maryam9966 تشکرکرده اند .

    earth (چهارشنبه 29 آبان 92), zendegiye movafagh (سه شنبه 28 آبان 92)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    مقدس ؟؟؟
    عزیزم اگه احساس پاک و مقدسی بود حالا که متاهل شدی هیچ وقت احساسشو بهت نمی گفت
    شما به چی میگی مقدس ؟؟؟
    همون موقع که مجرد بودی میگفت و همه تلاششو میکرد تا به دست بیاره شما رو و نمیگفت ترسیدم ضربه بخوری ...آخه این چه حرفیه
    ضربه الان هم کم نیست اگه اینطوره . به عواقبش فکر کرده ؟ فکر کرده اگر الان یهو عاشق شی و زندگیت به هم بریزه چی ؟؟؟
    حتی ارزش یک ثانیه فکر کردن رو هم نداره

  18. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    do_ob (پنجشنبه 30 آبان 92), دختر مهربون (سه شنبه 28 آبان 92), سنجاقک ابی (سه شنبه 28 آبان 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 اردیبهشت 95 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1392-5-10
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    2,669
    سطح
    31
    Points: 2,669, Level: 31
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 81
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    204

    تشکرشده 130 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیزم منم تناقض میبینم تو حرفای این اقا....منم شخصا معتقدم اقایون برای بدست اوردن ادمی که دوسشون دارن (هر چقدر هم ازشون بالاتر باشه)کوه رو هم جابجا میکنن ...بعدشم باور کن ما خانوما خیلی احساسی هستیم..مخصوصا شما که روحت رو در سن نوجوانی با خوندن شعر صیقل دادی (منم دقیقا مثل شما هستم .فکر کن اول راهنمایی بودم تمام شعرای سهراب حفظ بودم همه تعجب میکردن) ادمای مثل منو شما همه رو مثل خودمون میبینیم وفکر میکنیم همه عشقشون پاکه..اخی چقدر این ادم خوبه... چون دیگرانو از اینه چشم خودمون میبینیم عزیزم... در صورتی که دوستم تجربه من نشون داده اصلا اینطوری نیست.....خودتون فکر میکنی چرا این حرفو الان زده......یعنی واقعا پیش بینی نمیکرده که شما درگیر حرفش میشی.....به نظرم اصلا بهش فکر نکن ارتباط تون رو هم کامل قطع کنید.....وبه همسرتون که شما رو خواسته وبرای شما جنگیده احساساتتون رو بزارین....


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق عمیق من ب کسی ک جایی تو زندگیش ندارم
    توسط negaham در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: چهارشنبه 30 بهمن 92, 13:55
  2. تو هم از شکست می ترسی ؟
    توسط lord.hamed در انجمن راههای شکست در زندگی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 10 شهریور 90, 13:47
  3. * هیچ احساسی بهش ندارم _ تو فکر طلاقم
    توسط homi2009 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 21 دی 87, 15:56

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.