به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 43
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1390-1-17
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,394
    سطح
    29
    Points: 2,394, Level: 29
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    36

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array

    1 به دل نشستن خواستگار!؟

    سلام دوستان
    من یه خواستگاری دارم که از لحاظ شرایطش تا حدی خوب هست، یک شرکتی استحدام هست ، حقوقش خیلی نیست، ولی مشکلی با این قضیه ندارم، ماشین داره، خونه هم ، ....در باره همه اینها کلی فکر کردیم و صحبت کردیم،...ظاهرا مشکلی نیست، از طرفی چوون خانواده اش تا حدی آشنا هستن خانواده من هم رضایت دارن و میگن که میشناسیمشون و خانواده خوبی هستن
    نتیجه تحقیقات هم مثبت هست
    اما مشکلی که من دارم!! روز اول که اومدن من به خانواده ام گفتم که ظاهرش رو دوست ندارم و به دلم نمیشینه، خوشگل نیس، البته زشت هم نیست، قیافه معمولی داره ولی خب به دل من ننشست، قرار شد یه بار دیگه ببینمش تا تصمیم بگیرم، دفعه بعد باهم رفتیم بیرون، اونروز کلی گفتیم و خندیدیم و دوتایی خوش گذشت بهمون، اونروز که اومدم به خانواده ام گفتم امروز خوب بود و ازش خوشم اومد....!! ولی حالا دوباره خیلی استرس دارم و حس میکنم به دل نمیشینه و نمیخوامش!
    دلیلش هم میتونه این باشه که من قبل ایشون با کسی دوست بودم که خیلی دوسش داشتم فحدود 1 سال پیش به هم زدیم، چون از لحاظ خانوادگی و فرهنگی اصلا جور نبودیم،...من تو این مدت نتونستم ایشونو فراموش کنم و دائم بهش فکر میکردم، البته دو سه ماه پیش فهمدیم که ایشون ازدواج کرده!! و این قضیه خیلی منو به هم ریخت ولی خب سعی کردم باهاش کنار بیام ولی هیچوقت در خیالاتم نتونتسم از فکر ایشون بیرون بیام....ایشون چهره و قیافه و تیپ قشنگی داشت...برای همین میگم شاید این خواستگارم به دلم نمیشینه...
    از طرفی خانواده ام هم راضی به ازدواج هستن و میگن موقعیت خوبیه، ولی من نمیتونم با خودم کنار بیام، هرچی قضیه جدی تر میشه من بیشتر استرس میگیرم، دلم گریه میخواد همش!!..انگار دلم نمیخواد جدی بشه، هیچ ذوق و شوقی برای این ازدواج ندارم...
    نمیدونم چی کار کنم، از طرفی میترسم دیگه هیچکس به دلم نشینه....چیکار کنم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1392-7-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    21

    تشکرشده 244 در 115 پست

    Rep Power
    34
    Array
    دوست من از این مسائل زیاده همش به این خاطره که شما هنوز او اقا رو از دلتون جدی بیرون نکردین ویه جورایی هم دوست ندارین این کارو بکنید ومطمئن باش تا زمانی که داری به او اقا فکر میکنی همین مشکل رو داری پس چیزی که از دست رفته رو بذارش کنار شما میگی ازدواج کرده پس دیگه بایدواسه شما تموم شده بحساب بیاد.
    اینجور که شما گفتید قیافه این اقا هم بد نیست سعی کنید حسن های دیگه این اقارو هم درنظربگیرید اصلاشاید از اون اقاهم سرتر باشن سطحی فکر نکنید یه کم به خودتون ارامش بدید اون قضیه رو بذارید کنار تا بتونید عاقلانه تصمیم بگیرید

  3. 2 کاربر از پست مفید sadafdarya تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام عزیزم خوب حالتو درک میکنم این همه خودتو عذاب نده ...این استرسی که داری بخاطر اینه که نشناخته داری تصمیم میگیری و ما تصمیم رو با عقل میگیریم عقل وقتی جواب درست میده که داده هاش و شناختش از موضوعی کامل باشه و شما فقط 2 بار ایشونو دیدی و احساس ثابتی هم بهش نداری به نظر من چند بار باهاش قرار ملاقات بذار و باهاش اشنا شو و این قرار ها به معنی این نیست که قبولش کردی بدون هیچ تصمیمی باهاش حرف بزن و ببین نظرت مثبت تر میشه یا منفی تر این رو به خانواده ها هم بگو ... اگه الان تصمیم بگیری امکان داره بعدا پشیمون بشی پس راه درست اینه که بشناسیش زمان همه چیو حل میکنه اگه دیدی اصلا خوشت نمیاد ازش میتونی بگی نه . پس اصلا خودتو اذیت نکن دختر خوب .
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را

  5. 3 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), deljoo_deltang (جمعه 03 آبان 92), فرهنگ 27 (جمعه 03 آبان 92)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 مرداد 95 [ 11:31]
    تاریخ عضویت
    1392-7-29
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    3,415
    سطح
    36
    Points: 3,415, Level: 36
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    320

    تشکرشده 515 در 170 پست

    Rep Power
    33
    Array
    دختر خوب شرایط مشابه شما رو شاید خیلی از دختر و پسرا داشته باشن
    اشتباهی که شما داشتی اینه که بعد از یک سال هنوز از ذهنت بیرونش نکردی توی زندگیت نیست ولی توی ذهنته
    این کار اشتباهه شاید شما ازدواج خوبی داشته باشی و همسر خوبی هم
    ولی هنوز مشکل قبلی رو حل نکردی میخوای شخص جدیدی رو وارد زندگیت کنی
    اگه یه مدت روی خودت کار کنی می بینی چه راحت فراموشش کردی
    هر وقت فکرش اومد تو سرت از ذهنت بیرونش کن با خودت مبارزه کن
    چیزایی که تو رو یاد اون میندازه بذار کنار
    جاهایی که با هم رفتید تا یه مدت نرو
    شاید بعدها یه وقتایی مثل یه جرقه دوباره بیاد تو ذهنت ولی دیگه مثل قبل نیست بذار فقط برات یه خاطره باشه نه اینکه بهش تعلق خاطر داشته باشی
    دلیل خیلی از طلاق های امروزی همینه
    تا با رابطه قبلیشون کنار نیومدن وارد رابطه جدید میشن

  7. 2 کاربر از پست مفید mis-marjan تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1390-1-17
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,394
    سطح
    29
    Points: 2,394, Level: 29
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    36

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از کامنتاتون
    بعله باید خیلی وقت یش از ذهنم بیرون میکردم، ولی نتونستم، خیلی سعی کردم، ولی دائما خاطرات خوشمون می اومد جلوی ذهنم...و اونا رو برای خودم مرور میکردم!!...تازه ما خاطرات بد هم کم نداشتیم، ولی کاری به کار اونا نداشتم!..شبا اکثرا با فکر و خیال اون میخوابیدم....من فکر میکردم گذشت زمان این مسئله رو حل میکنه ولی نشد، نتونستم که دست از مروز خاطرات شیرینی که داشتیم بردارم

    اما در مورد خواستگارم، راستش هیکلش زیاد به دلم نمیشینه، در این زمینه ادم سختگیری نیستم به هیچ وجه،خودمم از لحاظ چهره معمولی هستم، ولی دوست داشتم کمی لاغرتر بود (یه خورده اضافه وزن داره)..حس خاصی بهش ندارم، هیچ کشش و جاذبه ای بهش حس نمیکنم..خیلی ها میگن بعد از ازدواج، این محبت و علاقه به وجود میاد...ولی اومدیم و به وجود نیومد! نمیخوام ریسک کنم...و چون خانواده شون تا حدی آشنا هستن، نمیتونم بیشتر باهاش ادامه بدم تا ببینم به کجا میرسیم...
    گاهی تصمیم قطعی میگیرم که جواب رد بدم، اگه بخوام بگم نه چجوری بگم که ناراحت نشه؟ حقیقتش رو بگم که به عنوان همسر حسی بهتون ندارم؟ چون بهونه ی دیگه ای پیدا نمیکنم، در مورد همه شرایط صحبت کرده بودیم تقریبا.
    دیروز بهم گفت که من نسبت به شما احساس دارم و خیلی احساس قشنگیه و این حرفا...منم گفتم برای منم مهمه که این حس رو پیدا کنم بعد.

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,897

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام
    شما گفتید وقتی با هم رفتید بیرون بهتون خوش گذشت. درسته؟

    ببینید، من خودم یک دخترم. دختر اگه کسی رو واقعا نپسنده حتی یک لحظه کنار اون فرد بودن و کنارش قدم زدن هم براش شکنجه است. چه برسه به اینکه بهش خوش هم بگذره....

    شما احتمالا وقتی این فرد هست و دارید صحبت میکنید و ... حالتون خوبه . ولی باز وقتی در تنهایی خودتون فرو میرید یاد گذشته می افتید.
    البته اگر در این مورد اشتباه میکنم ، معذرت میخوام. و ممنون میشم که اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرمایید.

    با توجه به اینکه تحقیقات شما در مورد این خواستگار خوب بوده و خانوادتون هم راضی هستند و گویا خودتون هم خیلی ناراضی نیستید، به نظر من موردیه که میشه بهش بیشتر فکر کرد.

    دقت کنید. به خاطر مقایسه ی احساستون با گذشته، موردها و فرصت های خوب خودتون رو از خودتون دریغ نکنید.در زیمنه های مختلف وجود هماهنگی و تفاهم بین دیدگاه ها رو بررسی کنید.اگر این تفاهم وجود داشته باشد امکان ایجاد علاقه به مرور وجود دارد.
    در زمینه ی احساس علاقه کردن ممکن است دچار یک جور وسواس و حساسیت شده باشید. سعی کنید این رو کنترل کنید.

    امیدوارم هرچه به خیر و صلاحتونه اتفاق بیفته.

  10. 3 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92), مهرااد (جمعه 10 آبان 92)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    صبر کن. هر چقدر هم آشنا باشند اگر شما فردا روزی از ازدواجتون پشیمون بشید همین آشنا میگه که چرا بیشتر بررسی نکردید. پس به خودت و این آقا فرضت بده تا همدیگر رو بیشتر بشناسید. درسته می گی از لحاظ قیافه به دلت نشسته اما من فکر نمی کنم با دو جلسه صحبت شناخت عقلانی درستی و کاملی هم پیدا کرده باشی. بگو که نیاز داری بیشتر شناخت پیدا کنی. اگر عقلت بعد از شناخت کامل رضایت بده اونوقت استرست از بین میره و راحتتر می تونی در مورد ظاهر این آقا نظر بدی. الان به خاطر استرس ممکنه خیلی از زیباییها رو زشت ببینی و خیلی از زشتیها رو زیبا.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  12. 4 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), anisa (یکشنبه 04 آبان 93), golrirahatannom (یکشنبه 05 آبان 92), مهرااد (جمعه 10 آبان 92)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 شهریور 97 [ 12:32]
    تاریخ عضویت
    1392-7-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    4,961
    سطح
    45
    Points: 4,961, Level: 45
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger First Class
    تشکرها
    21

    تشکرشده 244 در 115 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط aida222 نمایش پست ها
    ممنونم از کامنتاتون بعله باید خیلی وقت یش از ذهنم بیرون میکردم، ولی نتونستم، خیلی سعی کردم، ولی دائما خاطرات خوشمون می اومد جلوی ذهنم...و اونا رو برای خودم مرور میکردم!!...تازه ما خاطرات بد هم کم نداشتیم، ولی کاری به کار اونا نداشتم!..شبا اکثرا با فکر و خیال اون میخوابیدم....من فکر میکردم گذشت زمان این مسئله رو حل میکنه ولی نشد، نتونستم که دست از مروز خاطرات شیرینی که داشتیم بردارم اما در مورد خواستگارم، راستش هیکلش زیاد به دلم نمیشینه، در این زمینه ادم سختگیری نیستم به هیچ وجه،خودمم از لحاظ چهره معمولی هستم، ولی دوست داشتم کمی لاغرتر بود (یه خورده اضافه وزن داره)..حس خاصی بهش ندارم، هیچ کشش و جاذبه ای بهش حس نمیکنم..خیلی ها میگن بعد از ازدواج، این محبت و علاقه به وجود میاد...ولی اومدیم و به وجود نیومد! نمیخوام ریسک کنم...و چون خانواده شون تا حدی آشنا هستن، نمیتونم بیشتر باهاش ادامه بدم تا ببینم به کجا میرسیم... گاهی تصمیم قطعی میگیرم که جواب رد بدم، اگه بخوام بگم نه چجوری بگم که ناراحت نشه؟ حقیقتش رو بگم که به عنوان همسر حسی بهتون ندارم؟ چون بهونه ی دیگه ای پیدا نمیکنم، در مورد همه شرایط صحبت کرده بودیم تقریبا. دیروز بهم گفت که من نسبت به شما احساس دارم و خیلی احساس قشنگیه و این حرفا...منم گفتم برای منم مهمه که این حس رو پیدا کنم بعد.
    یعنی مشکل شما هیکل ایشونه ؟خب قابل حله اگه واقعا نمیتونی بپزیریش همین حالا بهتره تمومش کنی نذار بهت وابسته بشه همین بیرون رفتنا و باهم بودنا طرف رو میتونه وابسته کنه باخودت و ایشون روراست باش ی عمره یکی دو روز نیست

  14. کاربر روبرو از پست مفید sadafdarya تشکرکرده است .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92)

  15. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array
    وقتی چند دونه پسته می خوری،اگر بعدش یک دونه تخمک بخوری مزشو حس نمی کنی

    باید صبر کنی مزه پسته از دهنت بره یا اونقدر تخمک بخوری تا مزش به پسته غالب بشه.

    هنوز مزه ارتباط با دوست پسرت تو ذهنته،1.باید دفعات بیشتری ملاقات داشته باشید تا مزه ها

    جاشون عوض بشه 2.یا صبر کنی و با روش هایی مزه موجود از ذهنت خارج بشه بعد وارد

    ازدواج بشی.من روش دومو نظر می دم.


  16. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    aida222 (جمعه 03 آبان 92), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 12 آبان 92), مهرااد (جمعه 10 آبان 92)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 بهمن 92 [ 15:44]
    تاریخ عضویت
    1390-1-17
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    2,394
    سطح
    29
    Points: 2,394, Level: 29
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    36

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام
    شما گفتید وقتی با هم رفتید بیرون بهتون خوش گذشت. درسته؟

    ببینید، من خودم یک دخترم. دختر اگه کسی رو واقعا نپسنده حتی یک لحظه کنار اون فرد بودن و کنارش قدم زدن هم براش شکنجه است. چه برسه به اینکه بهش خوش هم بگذره....

    شما احتمالا وقتی این فرد هست و دارید صحبت میکنید و ... حالتون خوبه . ولی باز وقتی در تنهایی خودتون فرو میرید یاد گذشته می افتید.
    البته اگر در این مورد اشتباه میکنم ، معذرت میخوام. و ممنون میشم که اگر اشتباه میکنم تصحیح بفرمایید.

    با توجه به اینکه تحقیقات شما در مورد این خواستگار خوب بوده و خانوادتون هم راضی هستند و گویا خودتون هم خیلی ناراضی نیستید، به نظر من موردیه که میشه بهش بیشتر فکر کرد.

    دقت کنید. به خاطر مقایسه ی احساستون با گذشته، موردها و فرصت های خوب خودتون رو از خودتون دریغ نکنید.در زیمنه های مختلف وجود هماهنگی و تفاهم بین دیدگاه ها رو بررسی کنید.اگر این تفاهم وجود داشته باشد امکان ایجاد علاقه به مرور وجود دارد.
    در زمینه ی احساس علاقه کردن ممکن است دچار یک جور وسواس و حساسیت شده باشید. سعی کنید این رو کنترل کنید.

    امیدوارم هرچه به خیر و صلاحتونه اتفاق بیفته.
    بله وقتی باهم بیرون رفتیم خوش گذشت بهم...چون خیلی گفتیم و خندیدیم، در واقع اخلاق ایشون من رو جذب میکنه (تا حدی شوخ هست و من این مسئله رو دوست دارم) ولی ظاهرش زیاد نه...بعد از این که از بیرون اومدیم تو خونه خیلی خوشحال بودم و طوری که به خانواده ام گفتم راضی هستم که ادامه بدم...ولی بعد از اون روز اتفاقاتی که افتاد این بود که یه روز رفتم دانشگاه برای کاری...و همین باعث شد یاد دوست سابقم بیوفتم..و با خودم فکر کنم که چقدر قیافه و تیپ اون رو دوست داشتم!!..بعد از اون روز خیلی ناراحت بودم و فقط اشک بود که میریختم! مسئله ی دیگه ای که پیش اومد اینه که ایشون (خواستگارم) منو تو اف بی اد کردن، و من وقتی عکساشون رو دیدم بیشتر منصرف شدم...راستش از هیکلش و تیپش خوشم نمیاد طوری که دوست ندارم به کسی معرفیش کنم چه برسه به اینکه ازدواج کنیم....البته بازم میگم اونروز که باهم بیرون بودیم بد نبود.
    خانواده ام هم کاملا راضی هستن!! البته اصلا اجبار نمیکنن و میگن خودت فکر کن و زندگی خودته، ولی وقتی مبینم همه اینجوری خوشحال و راضی هستن ،برای دادن جواب منفی هم عذاب وجدان دارم! همش با خودم میگم کاش اصلا پشیمون بشه و زنگ نزنه!
    ولی احتمال زیاد فردا زنگ میزنه، نمیدونم چی بهش بگم


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 آبان 94, 19:18
  2. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  3. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 27 بهمن 92, 14:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.