به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا من مشکلی دارم که علاقه مند هستم همسرم را طلاق بدهم؟

    چند وقتی(شاید یکسال اخیر) هست که برخی از رفتارهای همسرم داره آزارم می ده گاهی اوقات یه حرفایی می زنه که واقعاً تخریب شخصیت می شم از توهین به خانواده ام یا توهین به خودم ، آدم سختگیری نیستم اما خودم نمی تونم قبول کنم کسی به هم بگه چهار سال زندگی من رو تباه کردی و بعد من باز بمونم .تا چند وقت پیش همه -اش می گفت سهم من از خونه را بده (از 100% نهایت شاید 30% پول خونه رو شاید کمک کرده باشه) که واقعاً داشت آزارم می داد که در نهایت تمام خونه رو به نامش زدم اما باز من توی خودم مشکل دارم همه چی حالت عادی خوبه و اما وقتی حرکتی یا حرفی بزنه یا انجام بده ، یکی از آرزوها می شه که طلاقش بدم بهش هم گفتم هیچ چیزی از این زندگی نمی خوام هر چی داریم برای اون اگه چیزی هم بدهکار بشم هم بهش پرداخت می کنم اما واقعاً دوست دارم بره حتی کوتاه مدت حتی موقت بره .(اما دل گفتن بهش رو ندارم دلم نمی آد هر چند اون صدها بار گفته)

    دوست دارم واقعاً یه چند وقتی (یکسال ) تنها زندگی کنم شاید بیشتر به این خاطر که می خوام تنها باشه تا متوجه اشتباهات خودش بشه وقتی عصبانی بشه قلبش درد می گیره نفسش سنگین می شه دست چپش درد می گیره نمی خوام آزارش بدم ما نهایتا توی انتخابمون اشتباه کردیم نباید کل زندگی مون تا ابد از دست بره، حالا که من در جواب رفتارهای بچه گانه اون (گیر دادن به خانواده ام و خودم ) جوابی نمی دم فکر می کنه حق با او نه و جلوتر میاد و اگه هم جواب بدم در جوابم می گه زبون در آوردی.(خدا می دونه که توی چهار سال و شش ماه زندگی مشترک (30 ماه عقد و دو سال زیر یک سقف) خیلی جاها شرمنده خودم شدم که نتوانستم از خودم و شخصیتم دفاع کنم چون اون حساسه و نمی تونم راحت حرف بزنم و گرنه باید هر روزبره درمانگاه و زیر سرم باشه )

    نمی دونم آیا این عکس العمل طبیعی و درسته که من دارم ؟ یا این مشکلاتی که بین ما مونده و حل نشده و حالا داره اینجوری خودش رو نشون می ده ؟
    خسته ام از زندگی مشترک خسته ام دوست دارم با خانواده ام باشم با پدر و مادرم که 30 سال من رو تر و خشک کردن و هیچ وقت به من نگفتن عمر ما رو حروم کردی اما زنم می گه و این برام سخته نمی تونم بپذیرم هر چیزی رو که می شنوم چون کاراکتر شخصیتی اجازه نمی ده توهین بشم هیچ جایی رو توی 10 سال اخیر یادم نمی آد که ترور شخصیتی شده باشم و جوابی در خور موضوع نداده باشم اما زنم روباه بیرونه و شیر خونه .
    می گه من نباید پول کارکردم را بیارم توی خونه و با تو خرج کنم (شاید بارها شده خواسته از حقوقش برام چیزی بخره قبول نکردم بارها ...) من هم گفتم دوره این حرفا گذشته اگه کار می کنی و می گی باید از خونه و ماشین سهم داشته باشی باید توی هزینه های خونه هم شریک باشی می گه من اصلا از فردا سرکار نمی رم من هم گفتم من اون موقع تو رو انتخاب کردم شاغل بودی پس باید باز کار کنی می گه پس تو من رو به خاطر پولم خواستی ومن می گم من قبل از ازدواجم 35 تومن پول نفد داشتم توی 13 تومن ، حالا من تو رو به خاطر پولت خواستم.

    چه کنم ؟ ایا اشتیاق به من به جدایی یه رفتار عادیه ؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    با سلام و احترام
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    چند وقتی(شاید یکسال اخیر) هست که برخی از رفتارهای همسرم داره آزارم می ده گاهی اوقات یه حرفایی می زنه که واقعاً تخریب شخصیت می شم از توهین به خانواده ام یا توهین به خودم ،
    آیا تو این یه سال مشکلی بین تون پیش اومده که رفتار همسرتون این جوری شده؟


  3. کاربر روبرو از پست مفید بهار_68 تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما از ابتدای ازدواجمون داستان زیاد داشتیم خانواده من کمی یا بیشتر اون رو اذیت کردند یه چند تایی هم من اشتباه داشتم که از زنم جاهایی که باید دفاع می کردم نکردم اما در کل حداقل توی شش ماه یا یکسال اخیر من خیلی نرمال بودم و سعی کردم تماس اون با خانواده ام رو هم کم کنم تا کمتر اذیت بشه اما کلا اون توی فاز ابتدای ازدوجمون مونده و خیلی از حرفها و دعواهاش ختم به همون موقع ها می شه .
    (البته شوهرخواهر یکی از دوستاش ، زنش و بچه اش رو ول کرده و رفته با یه دختر داره زندگی می کنه اون اوایل این داستان کلا من رو خیلی بیشتر ساپورت می کرد و حواسش به من بود که من مشکلی نداشته باشم اما الان موضوع جدیدی نداریم )

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 15 بهمن 93 [ 16:12]
    تاریخ عضویت
    1392-2-18
    نوشته ها
    209
    امتیاز
    2,399
    سطح
    29
    Points: 2,399, Level: 29
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    536

    تشکرشده 560 در 192 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام . طریقه آشناییتون چجوری بوده ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید capitan تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    انتهای سنتی
    چهار جلسه یک ساعتی رفتیم کافی شاپ و بعد هم عقد محضری و دو سال و شش ماه هم عقد بودیم که پر از دعوا بود.هر دو هم متولد سال 60 و اختلاف سنی مون هم 4 ماه هستش

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    ، آدم سختگیری نیستم اما خودم نمی تونم قبول کنم کسی به هم بگه چهار سال زندگی من رو تباه کردی و
    تو رفتارات و عملکردت بگرد ببین چه قولی بهش دادی که عمل نکردی یا چه انتظار و تصوری از زندگی مشترک داره که دلش میخواسته بهش برسه اما الان نرسیده

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    وقت پیش همه -اش می گفت سهم من از خونه را بده (از 100% نهایت شاید 30% پول خونه رو شاید کمک کرده باشه) که واقعاً داشت آزارم می داد که در نهایت تمام خونه رو به نامش زدم


    مطمئنم که خانومتون انتظار داشته چون تو خرید خونه کمکتون کرده از اول نیمی از خونه رو به اسمش میکردین اما چون نکردید از نظر همسرتون ایشون رو نادیده گرفتید کار خوبی کردید که خونه رو به نامشون زدید ولی یادتون باشه تو مشاجره های لفظی اینو نگید که خونه رو که به نامت زدم دیگه چی میخوای؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    همه چی حالت عادی خوبه و اما وقتی حرکتی یا حرفی بزنه یا انجام بده ، یکی از آرزوها می شه که طلاقش بدم بهش هم گفتم هیچ چیزی از این زندگی نمی خوام هر چی داریم برای اون اگه چیزی هم بدهکار بشم هم بهش پرداخت می کنم
    چی باعث میشه که حالت عادی زندگیتون به هم بخوره؟؟؟
    همه چیز و نمیشه با پول خرید آیا میتوانید 4سال از عمرش را با پول بهش برگردانید؟ آیا میتوانید دوشیزه بودنش را برگردانید چرا به راحتی میگویید بدهکاریم را پرداخت میکنم؟ مگر با او معامله کردید؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    دوست دارم واقعاً یه چند وقتی (یکسال ) تنها زندگی کنم شاید بیشتر به این خاطر که می خوام تنها باشه تا متوجه اشتباهات خودش بشه وقتی عصبانی بشه قلبش درد می گیره نفسش سنگین می شه دست چپش درد می گیره نمی خوام آزارش بدم ما نهایتا توی انتخابمون اشتباه کردیم نباید کل زندگی مون تا ابد از دست بره، حالا که من در جواب رفتارهای بچه گانه اون (گیر دادن به خانواده ام و خودم ) جوابی نمی دم فکر می کنه حق با او نه و جلوتر میاد و اگه هم جواب بدم در جوابم می گه زبون در آوردی.(خدا می دونه که توی چهار سال و شش ماه زندگی مشترک (30 ماه عقد و دو سال زیر یک سقف) خیلی جاها شرمنده خودم شدم که نتوانستم از خودم و شخصیتم دفاع کنم چون اون حساسه و نمی تونم راحت حرف بزنم و گرنه باید هر روزبره درمانگاه و زیر سرم باشه )

    چرا فکر میکنید همه اشتباهات از اونه و شما بی تقصیرید؟؟؟ به ایشون هم فشار میاد که عصبانی میشه و میره زیر سرم


    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    نمی دونم آیا این عکس العمل طبیعی و درسته که من دارم ؟ یا این مشکلاتی که بین ما مونده و حل نشده و حالا داره اینجوری خودش رو نشون می ده ؟
    خودتون میگید مشکلات مونده و حل نشده بگردید و پیدا کنید و حلش کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    .
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    می گه من نباید پول کارکردم را بیارم توی خونه و با تو خرج کنم (شاید بارها شده خواسته از حقوقش برام چیزی بخره قبول نکردم بارها ...) من هم گفتم دوره این حرفا گذشته اگه کار می کنی و می گی باید از خونه و ماشین سهم داشته باشی باید توی هزینه های خونه هم شریک باشی می گه من اصلا از فردا سرکار نمی رم من هم گفتم من اون موقع تو رو انتخاب کردم شاغل بودی پس باید باز کار کنی می گه پس تو من رو به خاطر پولم خواستی ومن می گم من قبل از ازدواجم 35 تومن پول نفد داشتم توی 13 تومن ، حالا من تو رو به خاطر پولت خواستم.

    خانومتون مشکلشو میگه فکر میکنه شما اونو بخاطر پولش میخوایین خودتون این تصور رو بوجود آوردید خانومتون خسته است هم کار خونه هم کار بیرون تازه شما توقع دارید خرج شما رو هم بکشه
    بهش استراحت بدبد همونطور که شما خسته اید اونم خسته است اگه میگه نمیرم سرکار بگید خواب یه مدت مرخصی بدون حقوق بگیر و استراحت کن


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهدی 1360 نمایش پست ها
    ما از ابتدای ازدواجمون داستان زیاد داشتیم خانواده من کمی یا بیشتر اون رو اذیت کردند یه چند تایی هم من اشتباه داشتم که از زنم جاهایی که باید دفاع می کردم نکردم اما در کل حداقل توی شش ماه یا یکسال اخیر من خیلی نرمال بودم و سعی کردم تماس اون با خانواده ام رو هم کم کنم تا کمتر اذیت بشه اما کلا اون توی فاز ابتدای ازدوجمون مونده و خیلی از حرفها و دعواهاش ختم به همون موقع ها می شه .
    )
    دوران عقد و نامزدی شیرین ترین دورانه که برای اون تلخ بوده پس سعی کنید بیشتر از حد نرمال باشید تا جبران گذشته را کرده باشید

    غیر منتظره براش هدیه بخرید
    بیرون ببریدش
    مسافرت
    سورپرایزش کنید حالا هرجور که بلدید

    انتظارم نداشته باشید فوری خوب واکنش نشون بده
    از فکر طلاق بیایید بیرون

  9. 3 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    فردیس (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92), مسافر تنها (دوشنبه 22 مهر 92)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم بهار متشکرم بابت نکته سنجی و پاسخهات
    اما من نگفتم مقصر همه مشکلات اون هستش من گفتم شاید ما توی انتخابمون اشتباه کرده باشیم مشکل اصلی که من هم با اون هم خیلی داستان دارم یکی اینکه وقتی عصبانی می شه یادش میره من کی هستم یکی هم خانواده من هستن .
    خانواده من برام مهم هستند چرا دروغ بگم حتی با همه بدی هایی که در حق من ناآگاهانه کرده باشه ریشه من هستند نمی تونم از اونها ببرم جدیدا می گه یا من یا خانواده ات.
    خوب من آرامش بیشتری با خانواده ام داشته ام و دارم تا اون ، (مخصوصا با مادرم و خواهرام مشکل داره خوب خواهرام برام خیلی مهم نیستند اما پدر و مادرم زندگی من هستند واقعا برام سخته از اونها ببرم برای زنم)
    چون واقعا یه موقع هایی آرزو می کنم هر چی دارم (که 200 میلیون هم شاید نشه) بدم به همسرم بهش بگم فقط برو هیچی نمی خوام ازت ،
    آره شما درست می گی که می گی مگه می تونی دوشیزه گی اون بهش برگردونی و چهار سال عمرش رو ، خوب من که مجبورش نکرده بودم با من ازدواج کنه من اون رو انتخاب کردم اون هم تایید کرد می تونست بگه نه مشکلی وجود نداشت من می تونم تاوان اشتباه خودم رو با هرچی دارم بدم اون داره اینجوری تاوان اشتباه هش رو بده....
    می گه خانواده ام راضی به ازدواج من با تو نیودم خوب مگه من مجبورت کردم مگه من ازت خواستم پای من بمونی مگه تو این موضوع را قبل از ازدواج به من گفته بودی که حالا داری سرکوفتش رو به من می زنی...............
    همسرم می گه یا خانواده ات یا من؟

    یه روزایی می رم براش گل بخرم دستم نمی چرخه نه که نچرخه نمی تونم با خودم کنار بیام..........
    دست و دلم به محبت کردن نمی ره یه جورایی داخلی سرد سردم خودش هم فهمیده می گه تو یه ماهی هست سردی اما به روی خودت نمی آری اما من می گم می خوام برم پیش مشاور و الان نمی خوام چیزی بگم اون واقعا فکر می کنه حق با اونه و من مشکل دارم در حالی حداقل من این انصاف رو دارم بگم حق هم با من هم با اون .
    ویرایش توسط مهدی 1360 : دوشنبه 22 مهر 92 در ساعت 16:01

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    آقا مهدی من نظر کارشناسی نمیدم فقط نیازهایی که من از شوهرم داشتم و بیان میکنم شاید از دید یه خانوم بتونی نیازهای خانومتو بفهمی منم دلم میخواست یکی از دید یه آقا نیازهای همسرمو بهم بگه چون تفاوت بین زن و مرد باعث اختلاف میشه

    آقا مهدی خانومتون خیلی واضح دارره نیازشو میگه داره میگه من تو رو انتخاب کردم به خاطر تو جلو خانوادم ایستادم پس تو هم منو انتخاب کن
    نمیدونم ارتباط تون با خانواده ها چطوریه
    احساس میکنم در جاهایی اون شما رو پشت خودش ندیده احساس میکنم جاهایی غیر مستقیم ازتون خواسته بهش توجه کنید ولی شما نکردید
    شاید سر یه موضوع کوچیک شاید یه خرید معمولی اول رفتید خرید خانواده تونو کردید بعد برای او خرید کردید اون فکر کرده که خانواده تونو به او ترجیح میدید
    دقیقا همون حسی که من به شوهرم داشتم

    اینکه خانومتون میگه یا من یا خانوادت که واقعا نمیخواد شما خانوادتو رها کنی و نادیده بگیری بلکه توجه بیشتری میخواد
    ببین کجا واسش کم گذاشتی ؟
    ببین کجا ناخواسته و سهوا خانواده تو به او ترجیح دادی و اورو آزرده کردی
    خواهشا حرف طلاق و نزن که خیلی سردی میاره تو زندگی

    - - - Updated - - -

    چرا دستت نمیچرخه؟
    تو انتخاب گل میمونی؟ نمیدونی چی دوست داره؟؟؟؟؟؟
    یه شاخه گل رز حتی اگه روبان پیچی و تزیین آنچنانی هم نداشته باشه خیلی خانومتو خوشحال میکنه

    روز زن همین امسال با شوهرم دعوا کرده بودم تا نزدیکای روز مرد با هم قهر بودیم یه روز رفتم مغازش دیدم یه گل رز اونجا تو دخلش هست کلی ذوق کردم روز مرد خودم رفتم طرفش باهاش آشتی کردم هرچند که اون گل رو برای من نخریده بود هنوزم فکرم درگیر اونه که این گل رو کی بهش داده بود

  12. 3 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    فردیس (سه شنبه 23 مهر 92), مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92), مسافر تنها (دوشنبه 22 مهر 92)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمی چرخه یعنی نمی تونم با خودم کنار بیام برای این خریدنها ، می گم من همه تلاش را دارم می کنم وقتی جواب مثبت نمی گیرم برای چی و کی باید تلاش کنم ؟ که چی بشه ؟
    آخرش بشنوم که می گه 4 سال عمر من رو تباه کردی؟
    ======================
    می فهمم دقیقا چی می گی اما تا حالا شده همسرت نظری مخالف بهت بده بعد بهش بگی تو همش سازه مخالف می زنی
    شده به همسرت بگی چرا از من تشکر نمی کنی که من هم پای تو دارم کار یا زندگی می کنم.
    من الان حدود شاید یکسال و اندی باشه 6 میرم بیرون حدود 10 شب میام از من کی باید تشکر کنه؟من تو زندگی تلاش نمی کنم اصلا انتظار تشکر هم ندارم چون احساس می کنم وظیفه من انجام این کارهاست)
    ............
    خودم هم کمی مشکل داخلی پیدا کردم واقعا نیاز به تنهایی دارم (من با خانواده اون مشکلی ندارم با اونها خوبم اونها یه موقع هایی یه کارهایی می کنند اما در نظر من اهمیتی نداره و برام مهم نیست اما رابطه ما با خانواده من خیلی کمرنگ شده شبیه عید به عید) شاید دارم می رم سمت افسرده گی خیلی این روزا دلم می گیره...........
    ویرایش توسط مهدی 1360 : دوشنبه 22 مهر 92 در ساعت 16:25

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    منم که تو خونه بودم و همین کارای خونه رو میکردم انتظار داشتم شوهرم ازم تشکر کنه
    این تشکر یعنی اینکه من تورو میبینم وجودت تو خونه برام ضروریه
    شوهر منم 7 صبح میرفت تا 3 سر کار اصلیش 6 میرفت تا 11 شب عین جنازه میومد خونه دیگه واسه منو بچه وقتی نداشت منم داشتم افسردگی میگرفتم اما اون یه ریز میگفت تو لیاقت نداری

    - - - Updated - - -

    کار زیاد آدمو خسته میکنه دیگه جایی برای محبت نمیذاره
    تو انتظار داری اون بیاد طرفت اونم انتظار داره تو بری طرفش اما هیچکدوم نمیرید سمت هم

    اگه میتونی کمی از کارت کم کن و به همسرت بیشتر توجه کن اگه تو منتظر او باشی اونم منتظر تو کم کم از هم سرد میشید دیگه نبودن طرف رو به بودنش ترجیح میدی کم کم یادتون میره که شما همسر همید و به هم نیاز داشتید که ازدواج کردید

  15. 2 کاربر از پست مفید بهار_68 تشکرکرده اند .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92), مسافر تنها (دوشنبه 22 مهر 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.