مادر شوهرم اصلا از من خوشش نمیاد و من هم همینطور. البته نه واسه اینکه ایرادی داشته باشم فقط واسه اینکه پسرشو فک میکنه ازش گرفتم. اتفاقا ازشون خیلی سرم. اصلا آدم درستی نیست و همش به پسرش میگه واسه زنت نه طلا بگیر نه عروسی نه هیچی.
- - - Updated - - -
از وقتی ازدواج کردیممادرشوهرم هی سعی میکرد منو پیش جاری هام کوچیک کنه و جاری بزگترم هم که همسن خودمه از آب گل آلود ماهی میگرفت و منو بیشتر تحقیر میکرد. منم هر چی به شوهرم میگفتم قبول نمیکرد و میگفت تو الکی حرف درمیاری.
2) مشکل دومم بعد عروسی بود که مادرشوهرم از عمد واسه من پاتختی نگرفت و مهمونایی که زنگ میزدن بیان واسه پاتختی گفت ما پاتختی نداریم. (تا الان هم نفهمیدم حرف دلش چیه؟) آخه تو شهر ما پاتختی واسه دختر مهمه. مخصوصا اگه مادرشوهر پاشه بگه ما مهمونی نداریم این واسه دختر خیلی بده و مفهوم بدی رو میرسونه.
- - - Updated - - -
مادرشوهرم از هر فرصتی برای تحقیر و خراب کردن من استفاده میکرد و تا 2 ماه پیش هم ادامه داشت که دیگه من رابطه ام را باهاشون قطع کردم.
- - - Updated - - -
در این ازدواج ها ماجرای زیر زیاد تکرار می شود و این جمله به هر مناسبتی گفته می شود که :
( شما با این کلک خواستید پسرم را از من بگیرید.)
مادرشوهرم این جمله را عینا زمان قهرم که اومده بودند ببرنم به خانواده ام گفت.
- - - Updated - - -
ضمن اینکه شناختی که در مدت دوستی حاصل می شود به هیچ وجه قابل اعتماد نیست می توانید لینک زیر را مطالعه کنید :
http://www.hamdardi.net/thread-29885.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)