به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 82
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    من به زور توی سن پایین شوهر کردم الان مشکلای زیادی دارم دلم میخواد خودمو بکشم

    سلام من زهرام 15 سالمه دارم وارد 16 سالگی میشم پدرم منو مجبور به ازدواج با مردی کرد که 11 سال ازم بزرگتره! دوسش ندارم خشکه بی عاطفس نمیخوامش! تحصیل کردس و همش سر کاره حرف همه رو نمیفهمیم درکم نمیکنه محبت نمیکنه برام وقت نمیذاره منم نمیخوام ببینمش همش قهریم از اولین رابطم باهاش خاطره ی خیلی بدی دارم چندشم میشه لمسم کنه نمیذارم همش بهونه میارم البته اونم فهمیده و کاری به کارم نداره بدتر از همه اینکه یه خواهر داره هم سن من که خیلی حسوده و اونو فقط برای خودش میخواد مرتب خونه ی من پلاسه و شوهرمم خیلی دوسش داره هرچی بخواد براش بخره ببردش بیرون محبتش کنه برای منم همه چی میخره ولی من زنشم اون خواهرش چرا همش باید توی خونه ی من باشه؟ چرا بابید طوری رفتار کنن که انگار من حضور ندارم وجود ندارم مهم نیستم تو حاشیم هان؟ ناراحت نمیشم خواهرشو دوست داشته باشه ناراحت نمیشم براش وقت بذاره ناراحت نمیشم براش هدیه به خره اما به اندازه ی یک خواهر نه بیشتر نه اینکه از حق من بزنه و برای اون بذاره نه که طوری رفتار کنه که خواهرش هر دقیقه از روز متوقع باشه من هیچکسو ندارم مادرم اون سر دنیاس و پدرم هم که به درد نمیخوره بزرگتر عاقلی هم ندارم فقط یه مادر شوهره که فقط میتونه تحقیرم کنه و بگه جلو شوهرت بذار و بردار چرا غذات اینطوریه چرا جلوی دخترم تا کمر خم نشدی و... دیگه دارم میزنم به سیم خواهر نه برای مادرم مهم بودم نه پدرم دیگه نمیخوام شوهرم خواهرشو به من ترجیه بده به خدا کشندس حسی که دارم کمکم کنید

  2. کاربر روبرو از پست مفید dandelion15 تشکرکرده است .

    niyaysh (یکشنبه 14 مهر 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام . شما تمایل داری همسرت به شما توجه کنه یا راحتت بگذاره و کاری به کارت نداشته باشه؟ اگر محبتش رو میخوای. اگر توقع داری نسبت به شما توجه بیشتری نشون بده شما هم نباید نسبت به ایشون کم محلی کنی. وقتی از خودت میرونیش انتظار این گونه رفتار هم داشته باش.

  4. 5 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 05 مهر 92), faghat-KHODA (جمعه 05 مهر 92), kamr (شنبه 13 مهر 92), ویدا@ (شنبه 06 مهر 92), مصباح الهدی (جمعه 05 مهر 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب چه کار کنم ؟ وقتی همش خواهرش اینجاست من چه کار میتونم بکنم؟ تمام روزشو با اون بگذرونه بعد شب بیاد سراغ من ؟ یعنی فقط تو تخت منو بخواد منم هیچب نگم؟ همیشه که اینطوری نبودم اما رفتار اون همش همین بود! چه طوری بهش محبت کنم وقتی پاسخی نمیگیرم؟ بعدم ازش خجالت میکشم با من مثل بچش رفتار میکنه همش دستور میده وقتی میگم آقا جان مشکلم اینه میگه بچه ای پر توقعی اینکه ازش بخوام منو نادیده نگیره خواسته ی بچگانه ایه ؟

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    خانم محترم. حق با شماست. اختلاف سنی شما کمی زیاده و طبیعیه که در بسیاری از موارد اختلاف عقیده داشته باشید. اما توجه بکن. ایشون هم خیلی سنش بالا نیست. شما به چشم یه مرد می بینیدش. اما در واقع ایشون یه جوون 26- 27 ساله بیشتر نیست. اول زندگیتونه. هر دو شما نیاز دارید مهارتها و آموزشهای رفتاری زندگی رو در خودتون ارتقاع دهید. مهم اینه که با صبر و تحمل کنار هم تلاش کنید تا ذره ذره از تنشها و ناملایمات بین خودتون کم کنید.
    منظور من این نبود که جلو خواهر شوهرتون از همسرتون دلبری کنید. ( ببخشید رک گفتم. ) گاهی یک لبخند و نگاه معنی دار میتونه تاثیری بس بزرگ داشته باشه.
    خواهرم ، زندگی همه ما پر از سختی و تلخیه. اما هیچ وقت نباید مأیوس بشیم و هر چند اندک به فکر خودکشی و تسلیم شدن بیفتیم.
    سعی کن با مطالعه دانشت رو در داشتن زندگی موفق و خوب بالا ببری.
    موفق باشی.

  7. 6 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    kamr (شنبه 13 مهر 92), sanjab (شنبه 06 مهر 92), ویدا@ (شنبه 06 مهر 92), مصباح الهدی (جمعه 05 مهر 92), violet (جمعه 05 مهر 92), بالهای صداقت (جمعه 05 مهر 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم اومد برم پیشش خواهرشم طبق معمول هست بعد میام مفصل مینویسم مشکلاتمون چیه

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب بهتره بیشتر توضیح بدم
    الان 6 ماهه ازدواج کردم یه ازدواج زوری هم برای من و هم برای همسرم یعنی هیچکدومون دیگری رو نمیخواستیم . من بهش گفتم نمیخوام ازدواج کنم و دوسش ندارم و اجبار خانوادمه اما کو گوش شنوا هرچند اونم خانوادش زورش کردن اما من نمیتونم ببخشمش اون 11 سال از من بزرگتره تازه پسر هم هست چه طوری زورش کردن؟ من و با کتک مجبور کردن لابد اونم با اون هیکلش باباش زدتش ها؟هه امکان نداره اونم مث باباش دنبال پول بابای من بود پدرم آدم خشک مذهبیه و متعصب فکر میکرد سر وگوشم میجنبه واسه همین شوهرم داد.
    شب عروسیم بدترین شب عمرم بود نه همراهم بود نه بهم دلگرمی داد من باهاش احساس نا امنی میکنم واسم مثل یه غریبس انتظار زیادیه که ازش بخوام برای من یه تکیه گاه باشه اینکه بدونم کسی تو زندگیم هست که هوامو داره ؟ هیچ وقت حضورش پررنگ نیست وقتی ناراحتم نیست سعی نمیکنه آرومم کنه نمیخواد بفهمه مشکلم چیه اصلا توجهی بهم نداره!
    گفتم چندشم میشه لمسم کنه و همیشه یه جوری میپیچوندمش تا الان که دیگه طرفم نمیاد و واقعا هم حق رو به خودم میدم کسی شب عروسیم جای من نبوده! من واقعا دختر چشم گوش بسته ای بودم ولی اون هیچ کمکی برای آروم شدن آمده شدن من نکرد! هیچی!
    بعدشم همینطور بود بدون هیچ محبتی بدون اینکه شرایط منو بسنجه ازم ... میخواست منم اوایل مخالفتی نمیکردم اما بعد دیگه نتونستم تحمل کنم !
    بدتر از همه چیز مدرسه نرفتنمه! منم دلم میخواد مثل همسن و سالام باشم ولی نمیتونم من دختر تیزهوشی بودم ..... چند بار ثبت اختراع کردم اما الان چی ؟
    نمیگم نخواست کمکم کنه درس بخونم اتفاقا کلاس اسممو نوشت ولی میدونید چه کار کرد؟ التماسش کردم بگه برادرمه نمیخواستم کسی بدونه شوهرمه اما اون گفت یا به عنوان یه فرد متاهل میری یا اصلا نمیری بردم کلاس و دقیقا همون جاهم جلوی همه این موضوع رو گفت ازش متنفرم
    خواهرش که دیگه زندگیمو جهنم کرده جلو داداشش موش میشه تنها که میشی پدر منو در میاره منو بدبخت کردن اون وقت دخترشون میره بهترین مدرسه با بهترین امکانات تمام توجه شوهرمم که مال اونه دقیقا با رفتار هاش نشون میده ببین تو براش مهم نیستی
    شب زنگ میزنه که بیا دنبالم منو ببر خونه ی دوستم شوهرمم منو تنها میذاره و اونو میره

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 92 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1392-5-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    293
    سطح
    5
    Points: 293, Level: 5
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    85

    تشکرشده 55 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. این مشکلاتی که گفتین فقط منحصر به شوهر شما نیست. تاپیک منو با عنوان منو نادیده میگیره بخون تا بفهمی بیشتر مردا اینجورین. سعی کن در مورد مشکلات ارتباطتتون باهاش صحبت کنی البته وقتی تنها هستین، خسته نیست و حوصله شنیدن داره. اگه نمیتونی صحبت کنی براش بنویس. تو نامه اول ازش تعریف کن. خصوصیات مثبتش رو بگو و بعد بگو که دوست داری باهات چطوری برخورد کنه. شاید اصلا نمیدونه تو از رفتاراش ناراحت میشی. وقتی تنها هستین سعی کن خودتو بهش نزدیک کنی. دلیل اینکه به خواهرش بیشتر از تو توجه میکنه شاید رفتارهای قبل از ازدواجشه یعنی قبل از ازدواج همین کارا رو برای خواهرش میکرده. شما آمادگی ازدواج رو نداشتید درست ولی حالا باید رو رابطه تون کار کنید. این زندگی شماست. شما که آدم تیزهوشی هستید نباید به این زودی تسلیم بشید. از فکرتون استفاده کنید. با خواهر همسرتون هم میتونید رابطه تون رو بهتر کنید. باهاش صحبت کنید. خودتون دع وتش کنید بیاد خونه. اون به خاطر وابستگی به برادرش فکر میکنه شما میخواین اونو ازش بگیرین. بهش اطمینان بدین که این اقا هم میتونه همسر شما و هم برادر ایشون باشه. وقتی میاد خونه تون با ناراحتی برخورد نکنید. تدبیر داشته باشید حتی اگه ناراحت میشید باهاش خوب برخورد کنید. امیدوارم موفق باشید.

  11. 3 کاربر از پست مفید paradise92 تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 06 مهر 92), مصباح الهدی (جمعه 05 مهر 92), بالهای صداقت (جمعه 05 مهر 92)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میشه وقتی حرف میزنیم طوری رفتار میکنه که واقعا میخوام گریه کنم! آخرشم همین میشه ایشون لم میدن پای تی وی منم میرم توی اتاق گریه میکنم چند بارم حالم بد شد ایشون اصن نمیگه این زنی که من بدبختش کردم زندس یا مرده! البته اون موقع که فهمید حالم بده یعنی خودم بهش اطلاع دادم نگران شد ولی وقتی من با وضع رفتم تو اتاق صدای گریمو همسایه ها هم میشنیدن نکنه ایشون کره من نمیدونم؟!ببینید پدر ومادر من از هم جدا شدن اما تمام وقت هایی که تو باهم بودن پدرم مدام بی احترامی میکرد و تمام لطف های مادرمو نادیده میگرفت یادمه هربار مامان میخواست باهاش حرف بزنه یا کنارش بشینه یا حتی ازش بخواد بریم بیرون اون رفتار زشتی میکرد!من همیشه تو ارتباط برقرار کردن مشکل داشتم از رفتار اونم میترسم شوهرم آدم خشکیه و اخلاقای خاصی داره من نمیدونم چه طور باهاش برخورد کنم .خواهر شوهرم آدمی نیست که بشه باهاش دوست بود! نمیدونم چه کینه ای از من به دل داره ولی این مدل آدما رو میشناسم نمیتونن درست برخورد کنن من واقعا نمیدونم چه طور باید با شوهرم رفتار کنم وحرف بزنم من تو خونش حس یه اضافی رو دارم که به زور تحمل میشم بعدم نمیخوام با رفتن طرفش خودمو کوچیک کنم میخوام یاد بگیرم چه کار کنم ولی قبلا هم گفتم من اینجا کسی رو ندارم

  13. 2 کاربر از پست مفید dandelion15 تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 05 مهر 92), بالهای صداقت (جمعه 05 مهر 92)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    شما میتونی پیش مشاور خانواده بری؟ اگر از همسرت جدا بشی جایی رو داری که بری؟

  15. کاربر روبرو از پست مفید samanis تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (جمعه 05 مهر 92)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 مهر 92 [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    201
    سطح
    4
    Points: 201, Level: 4
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    3

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیبرتم پیش مشاور فقط حرف حرف خودشه اگه جدا بشم جایی ندارم برم پدرم که دیگه نگاهمم نمیکنه مادرمم ایران نیست اون ور پی خوشی خودشه


 
صفحه 1 از 9 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نامزدم از من پرسیده که من چندمین مرد توی زندگیت هستم لطفا خیلی زود راهنماییم کنید
    توسط raha1415 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مرداد 93, 02:49
  2. میخوام طراح بشم برم توی کار تبلیغات، کسی بلده که راهنماییم کنه؟
    توسط سرافراز در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 بهمن 92, 10:58
  3. زود رنجی زیاد
    توسط a_kamrani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 30 شهریور 92, 13:15
  4. خیلی کلافه ام,دعواهامون زیاده با اینکه تقریبا توی همه چیز تفاهم داریم
    توسط wandered در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 آذر 91, 19:01
  5. حساسیت و زود رنجی زیاد
    توسط eghlima در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 آذر 90, 12:32

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.