به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array

    Dead تشخیص نمیدم شوهرم افسردگی داره یا من؟

    سلام.
    نمیخوام حوصله تون با خوندن تاپیک های قبلیم سر بره. پس خیلی خلاصه مینویسم.
    من 27 شوهرم 33 ساله است. 3 ساله ازدواج کردیم و 1/5 ساله خونه خودمونیم. هردو فوق لیسانس فنی. همسرم کار رسمی و دولتی داره که درست چند ماه بعد از عقد با شرکتش دچار مشکل شد و الان 2/5 ساله که بی برنامه میره سر کار یعنی تقریبا 1 ساله که کلا سر کار نمیره و مخارج ما از پس اندازمون و پروژه های خصوصی که برمیداره واکثرا عصر تا شب هستن تأمین میشه.
    نه اخراجش میکنن نه پست قبلیش رو بهش میدن نه با انتقالیش به یه بخش دیگه موافقت میشه و شوهرم هم فقط باهاشون لج میکنه.
    من یه ساله متوجه این وضعیت شدم و چون توضیحی نمیداد و همیشه اعصابش خورد بود، کلی درگیری داشتیم که باعث شد من 4 ماه آخر سال گذشته برم خونه مامانم.
    از شروع سال جدید دیگه درگیری وحشتناک نداشتیم پذیرفته باید خودشو کنترل کنه و میکنه من هم ابدا گیر نمیدم و سعی میکنم شرایط رو تحمل کنم اما دیگه بریدم...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام گل آرا عزیز , خب شما می گی از شروع سال جدید دیگه این درگیری هارو ندارید و همسرتون قبول کرده باید رفتارشو تغییر بده و خودشو کنترل میکنه , یعنی همه چی خوب شده و حرفاو صحبت های شما مبنی بر تغییر رفتارشون جواب داده ! خب الان دقیقا چرا بریدین ؟! شما نیاز به زمان دارین , بالاخره ما آدم هستیمو این ناراحتی ها و بحث ها به صورت کامل از ذهنمون یه دفعه ای پاک نمیشه .. به خودتون زمان بدید تا این کدورت های قدیم کم کم از بین بره و البته بخواید که دیگه گذشته رو فراموش کنید !
    از همین امروز وقتی همسرتونو دیدین با کلی عشق و علاقه مثل روزای اول آشناییتون نگاهش کنیدو حسش کنید ! اینطوری غمگین باشید و همش یاد حرفا و رفتارهای قدیمی بیوفتید زندگیتونو الکی واقعا الکی خراب می کنید ..

  3. کاربر روبرو از پست مفید violet تشکرکرده است .

    گل آرا (سه شنبه 02 مهر 92)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    بریدم. به این معنی که خودم شدم عین همین آیکونی که گذاشتم ... یه روز خوبم، یه روز دوست دارم سرم رو بکوبم به دیوار و خلاص شم.
    مشکلاتم رو دونه دونه مطرح میکنم. خوااااااااااهش میکنم بگین چه کار کنم؟
    یه تاپیک باز کردم و مشکلم رو گفتم، بال های صداقت عزیز اومدن و قرار شد ادامه داشته باشه اما دیگه به تاپیکم سر نزدن. همینطور صبا....
    امیدوارم این بار جواب بگیرم. اینم مشکلاتم :

    1- شوهرم حاضر نیست بعد از 2 سال با مسئولان شرکت همکاری کنه و خودش رو از این حالت تعلیق در بیاره ! نمیدونم چرا از بلاتکلیفی خسته نمیشه ؟؟؟
    بیشتر شب ها دیر میخوابه، روز بعد 12-1 بیدار میشه و 4-5 میره بیرون تاااااا 12-1.
    من برای رفع این مشکل دست به هر اقدامی زدم... از جن و پری حرف زدم که منو میترسونن، از تنهایی خودم، با ناز و عشوه، با گریه و التماس، با قهر و جنگ و دعوا...اما همه اینا 2 شب جواب میده و شب سوم ...
    این بی برنامگی باعث شده همه زندگیمون به هم بریزه و ایزوله بشیم و با هیچکی رفت و آمد نکنیم !

    2- کلا همسر من به مفهوم خانواده توجهی نداره منو آزاد گذاشته هررررجا برم و هررررکی بیاد ... من با دوست های خودم اونم با دوست های خودش... خونوادگی هم حذف. تو این 6 ماه با هم خوب بودیم چون رفت و آمدی نداشتیم. یه خواهر تو تهران دارم که قطع رابطه ایم !!!

    3- تو این 2-3 سال با تمام دوست های متأهلش قطع رابطه کرده که مبادا رفت و آمد کنیم و دورو برش یه مشت مردی اند که یا زن و زندگی رو ول کردن یا طلاق گرفتن.

    4- به هییییچ وجه به من نمیگه با کی میره با کی میاد ... اصلا و ابدا ! یه بار من تو خونه ته یه کاغذ مواد پیدا کردم و گفت مال دوستش بوده... از اون روز به بعد با اون دوستش که قطع رابطه کرد اما دیگه هرگز به من نمیگه با کی و کجا میره ؟؟؟؟

    5-به هیییچ وجه زیر بار اعتراض من نمیره ! من تو این 6 ماه یاد گرفتم با سرسنگینی اعتراضم رو نشون بدم نه دعوا... ولی خودشو هلاک میکنه که من دوباره شوخی کنم و مهربون باشم اصلا نمیذاره جو سنگین باشه اما بلافاصله کار خودشو میکنه...

    از نظر من شوهرم یه پسر 17 ساله شروره که مادرش رو خون به جیگر میکنه و باید با سر بره تو دیوار تا بفهمه چه خبره !!! و من نمیتونم نقش یه مادر رو بازی کنم چون زنشم نه مادرش !

    خواهش میکنم که راهنماییم کنید. خیلییییییییییی غمگینم و دلیل اینکه جدا نمیشم فقط اینه که میگم همه این شرایط بد به خاطر بیکاریشه... اگه کارش درست بشه همه چی حل میشه... اگه نشد ، بعد یه فکر درست میکنم به حال خودم.

    کاش دو تا از آقایون تالار هم نظر بدن. اگه آقای امین خوندن خوشحال میشم بشنوم نظرشون رو. از فرشته مهربون و بال های صداقت گرامی هم خواهشم اینه که بگن من چه کار کنم ؟

    نمیدونم من حساس شدم و نمیخوام با شرایط بسازم یا اینکه حق طبیعیه منه که بخوام شوهرم شب تنهام نذاره و زود بیاد و برنامه کاریش رو درست کنه و بفهمه داره تو نظم زندگیمون خلل ایجاد میکنه و رابطه مجردی رو از متأهلی جدا کنه ؟؟؟

    - - - Updated - - -

    من یه مشکلم هنوز با شوهرم رفع نشده.
    به محض اینکه عصبی میشه شروع میکنه به بد و بیراه گفتن به من... خیلییییییییییییی دلم میشکنه. چون در حالت عادی خیلی با محبته. واقعا نمیدونم چه جوری به خودش اجازه میده اینقدررر بی رحم و بددهن بشه ؟؟؟

    مثلا دیشب دیر اومده بود و من عصبی بودم. اینجور وقت ها نمیگه ببخشید که دیر اومدم ! به جاش تا میتونه سر به سرم میذاره و من به شدت بدم میاد وقتی عصبی ام کسی باهام شوخی کنه ... فهمید عصبی ام و فهمید چرا و بیشتر و بیشتر سر به سرم گذاشت...
    منم گفتم من خوابم نمیاد و اومدم تو هال پای لب تاب... میدونه باد کولر اذیتم میکنه ها ولی نذاشت خاموشش کنم منم رفتم رو میز شیشه ای که دریچه کولرو ببندم ، شکست و اومد به جای اینکه ببینه من طوریم شده یا نه ؟ هرچی از دهنش در میومد به من گفت !
    جالبه میگفت از قصد شکوندی !!!
    بگذریم.
    امروزم تا 1 خوابید، 4 هم رفت بیرون و تهدیدم کرد که اولا شب خیلی دیر میام ثانیا اومدم، شیشه های سالم رو میز باشه !!!!
    منم حوصله دعوا ندارم گفتم همسایه شیشه برمون بیاد شیشه نو بندازه رو میز. چون میدونم چند روز بعد از هر دعوا میاد منت کشی و عذرخواهی و ببخشید ولی باز روز از نو روزی از نو....تنهام میذاره، نمیگه کجاست، عصبی میشم، میاد بدترم میکنه، دعوا راه میندازه، فحش میده و ....چند روز بعد میاد منت کشی.

    ولی اعصابم خیلی خورده.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 اردیبهشت 97 [ 17:11]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    4,011
    سطح
    40
    Points: 4,011, Level: 40
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 8 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام گل آرا جون .من كاملا دركت ميكنم شوهرمنم وقتي ازش بپرسم كجايي ميگه به تو چه ؟چرا دير اومدي ؟كلا بدش مياد بپرسم
    من و هم تنها ميذاره خونه و ميره پي تفريح خودش
    عزيزم مردا بعضي هاشون فقط جثه بزرگ كردن اما با بچه هيچ فرقي ندارن متاسفانه

  6. کاربر روبرو از پست مفید mojtamelibsa تشکرکرده است .

    گل آرا (چهارشنبه 03 مهر 92)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    مرسی از همدردیت عزیزم. منتها من نمیدونم راه حل چیه؟ همسرم به من میگه اما بعدا... دیشب اس ام اس داد که من نمیام خونه و بگو دوستت بیاد پیشت تنها نباشی. پرسیدم گفت کجاست. خونه اون دوستش که داره جدا میشه و زنش نیست.
    قبل از دعوا و تو دعوا کلی به من اصرار کرده که یه مدت برو شهرستان منم قبول نمیکردم تو این وضعیت تنهاش بذارم اما بعد از دعوا دیدم چرا اینقدر نگران کسی ام که اصلا براش مهم نیستم و به راحتی به خودش اجازه میده هرررر جور میخواد حرف بزنه و هرررکار میخواد بکنه.
    برای همین دیروز اس دادم بلیط رزرو کنه که برم.
    حالا امروز صبح دیدم 3 صبح اس داده که نرو... من اصراری ندارم بری. منتها من تصمیم گرفتم برم و گفتم بلیط رو بگیره که گفت پس امشب نرو فردا شب برو... گفتم فرقی نداره برام...و واسه فردا شب بلیط رزرو کردم میخوام برم و یه مدتی که اونجام مطلقا زنگ نزنم مگر اینکه خودش زنگ بزنه.
    آخه همیشه الکی دعوا راه میندازه، هرچی میخواد میگه، هر کار میخواد میکنه، بعدش خون من رو میکنه تو شیشه و به اصطلاح خودش تنبیهم میکنه که من بفهمم اشتباه کردم ( دوست داره من مقصر باشم در صورتیکه هر دو میدونیم اون مقصره )
    بعد با منت کشی و به زوووور باهام دوست میشه و تا میام راجع به مشکل حرف بزنم میزنه به شوخی و نمیذاره و میگه ولش کن ....باز روز از نو ....
    دیگه نمیکشم.
    میخوام برم یه مدتی کاری به کارش نداشته باشم. ببینم چی میشه؟ اگه با دو هفته نبودن من میخواد بلایی سرش بیاد یا دوستاش بلایی سرش بیارن بذار بیارن.
    مگه من مسئولم؟

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    چرا هیچکی به تاپیک من سر نمیزنه ؟

    مشکلم خیلی حاده یا خیلی پیش پا افتاده ؟

    - - - Updated - - -

    چرا هیچکی به تاپیک من سر نمیزنه ؟

    مشکلم خیلی حاده یا خیلی پیش پا افتاده ؟

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 اردیبهشت 93 [ 21:45]
    تاریخ عضویت
    1392-4-23
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    785
    سطح
    14
    Points: 785, Level: 14
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 46 در 30 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گل ارا جون خوشحال بودم که ازت خبری نبود یه مدت به خاطر این بوده که اوضاعت رو به راه شده.ولی انگار دوباره یه خبرایی شده؟!
    ببین من قبلا گفتم بهت که باید از اوضاع شوهرت خبر دار بشی .ازش مطمین بشی که یه وقت مواد مصرف نمیکنه .ببین آدم وقتی با دوستایی این چنینی رفت وامد کنه بهر حال از اونا چیزایی یاد میگیره .تو میگی با دوستای متاهلش رفت وامد نداره .خب چرا؟چه اشکالی داره که وقتی اونا میان خونه شما یا شما میرین خانمهاشونم حضور داشته باشن؟پس حتما یه کارایی میکنن که حضور یه خانم اونجا به صلاح نیست.با افرادی میره ومیاد که تو زندگیشون موفق نیستن ودارن طلاق میگیرن یا گرفتن .خب فکر میکنی این چیزا روش تاثیر نمیذاره؟اصلا تو از کجا مطمینی که در مورد کارش همه چیزو به تو راست میگه؟ واینکه نمیتونه یه کار با ساعت مشخص گیر بیاره بهونش نیست؟ببین از طریق یه آدم مورد اعتماد وزیرک در این مورد تحقیق کن اون آدم رو بفرست شرکتش تا ته همه چیزو در بیاره.وقتی از همه چیز مطمین بشی لا اقل میدونی کجای کار ایراد داره .بالاخره یا بیماری داره(چون میگی یه بار خوبه یه بار بد) یا شرایطش واقعا مشکله .
    اینکه بشینی تو خونه وحرص بخوری که کار درست نمیشه.
    اینم که بهت گفته برو شهرستان جای شک داره .یکی برای من تعریف میکرد با شوهرش مشکل داشت وشک داشت با یه خانم رابطه داره .یه روز به شوهرش گفته من میخوام با فلانی برم مسافرت وبالاخره راهی میشه .اما الکی گفته بود .خلاصه چند ساعت از رفتنش نگذشته بوده که برمیگرده به خونش ومیبینه بله!آقا با یه خانم اومده تو خونه.
    نمیگم شوهرت اهل این کاراست اما همینکه بدونی وقتی از تو میخواد بری مسافرت وتو نیستی چه هدفی داره خوبه.تو میتونی همین نقشه رو اجرا کنی وببینی ایا دوستاشو میاره خونه یا واقعا میخواسته به تو استراحت بده؟واینکه وقتی تو نیستی چه ساعتهایی میره سر کار.البته تو این قضیه رفتنت به شهرستان حتما خانوادتو در جریان بذار.

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام آدرین.
    ممنونم بابت راهنماییت. من با یکی از دوست های شوهرم در مورد کارش صحبت کردم و از روند کارش با اطلاعم. یه عده مافوق بهش فشار آوردن کاری رو انجام بده که نمیخواد و الان 2 سالی هست که از همه روش ها استفاده کردن از جمله قطع حقوق و مزایا و همسرم مصرانه داره لج میکنه
    که یا اخراجش کنن یا بذارن بره سر کاری که میخواد. چون کله اش کار میکنه و لازمش دارن نمیخوان اخراجش کنن منتها من ازش انتظار دارم کوتاه بیاد به هرحال تو مراکز دولتی از این اتفاق ها میفته ! یه روز تو پشت میزی یه روز جلوی میز....
    این که از کار.
    دلیل اینکه میخواد برم شهرستان اینه که میدونه نمیخوام برم میخواد لج منو در بیاره ! که مثلا تنبیه بشم که اینقدر بازجویی نکنم همین که گفتم بلیط بگیر برم، فکر کرد دوست دارم برم، گفت نمیخواد بری !!! در صورتیکه کلا این مسئله برام مهم نیست که برم یا نه.

    در مورد دوستاش... جای شما خالی یه دعوای اسیدی کردیم البته غیرحضوری ! ( معمولا تلفنی و اس ام اسی دعوا میکنیم نه رو در رو ) و من کاملا موضعم رو مشخص کردم اینکه یه خط قرمز دور دوستاش بکشه و شب زود بیاد. قبول نکرد و شاکی هم شد که مگه من شب دیر میام خونه رفیقامم؟
    سر کارم... تعمیرگاهم... دوستامم تو اونا رو نمیشناسی ولی منو که میشناسی ؟
    خلاصه دیشب 9 اومد ولی هیییچ حرفی نزدیم اما شب رو کاناپه نخوابید ( الحمدلله عادت قهر کردنش رو ترک کرده )
    الانم تو جنگ سردیم[IMG]file:///C:\Users\naderi\AppData\Local\Temp\msohtmlclip1\01 \clip_image002.png[/IMG]
    من دیشب زنگ زدم خواهرش که اینجا دانشجوئه بیاد که جو عوض بشه و دعوا نکنیم اما از صبح که طفلی اومده، شوهرم خوابه تا الان !!!!!!!
    من تصمیم دارم به جنگ سردم ادامه بدم. ببینم چی میشه.
    در مورد مواد هم....
    خیلی تو نت مطالعه کردم. شوهرم یا خیلیییییییی باهوشه که سوتی نمیده یا اینکه واقعا چیزی مصرف نمیکنه چون هییییییییییچ نشونه ای مبنی بر مصرف نداره.
    ولی دیشب که اومد بوی سیگار میداد.
    بگذریم.
    با دعوایی که کردیم فکر نکنم اسم دوستاش رو جلو من بیاره دیگه نمیدونم چی میشه...

    - - - Updated - - -

  11. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array


    چرا هیچکی به من نمیگه چکار کنم ؟؟؟

    دیروز همسر گرامی ساعت 4 رفت بیرون. خواهرش هم ساعت 6 برگشت خوابگاه. ساعت 11:30 شب اس.ام.اس داد که من دیر میام شما بخوابین.
    منم گفتم خواهرت عصر رفت.
    بعد کلی شاکی شد که چرا به من نگفتی؟ اگه میگفتی با دوستام نمیومدم ویلا (خارج از تهران) الانم ماشین ندارم چه جوری بیام؟ مجبورم بمونم با یکی از اینا بیام.
    منم گفتم دست پیش میگیری پس نیفتی؟ اگه تنها موندن من برات مهم بود قبل از رفتن میپرسیدی تنها هستم یا نه.
    بعدم گفتم نترس تا صبح اس نمیدم آبروت جلو دوستات بره.
    برو خوش باش. منم تا صبح بیدار نمیمونم گریه کنم و تهش هم سردرد بگیرم. خوابم میاد. و خوشحالم از اینکه خودت بهم ثابت کردی رفیق بازی. و کلی بد و بیراه دیگه که جواب نداد. بعدم تا 5 صبح بیدار بودم.
    ساعت 8 اومد خوشحال و خندان و گفت ادب شدی؟ به من تهمت رفیق بازی میزدی، تا دیشب عملیش کردم. 4 نفری کلی بازی کردیم و قلیون کشیدیم. دیگه مواظب باش تهمت نزنی. من اگه تا دیر وقت بیرونم کار دارم خونه رفیقام نیستم.
    ( اصلا حرف منو نمیفهمه که میگم کارات رو روووووز انجام بده نه اینکه تا عصر بخوابی.)
    بعدم خودشو کشت که باهاش دوست داشتم.
    خیلی جالبه.
    کلی مثل بچه ها خودشو بهم میچسبونه که باهاش دوست شم اما از موضعش کوتاه نمیاد.
    من نتونستم.
    باز گفت ادب شدی؟ منم عصبانی شدم گفتم تو مگه کی هستی که مدام میخوای ادب و تربیتم کنی؟ و بعد هم همه حرفامو زدم.
    خب اونم عصبی شد و گفت من با اینا رفت و آمدی نداشتم جز دیشب.
    بعدم گفتم باید از این ایزوله بودن دربیایم و رفت و آمدها خونوادگی بشه. که قاطی کرد و من رو متهم کرد که روابط بین خونواده ها رو به هم زدم و از این حرف ها.
    راست میگه.
    من هر اتفاقی میفتاد به خونوادم میگفتم و طبعا دعوا میشد و بی احترامی و از چشم همه افتاد. ولی چرا میگفتم؟
    چون دعواهای ما معمولی نبود.
    کتک کاری داشت. منم یکی دوبار نگفتم دیدم نه... بدتر میشه و سواستفاده میکنه. دیگه گفتم. گفتم که مجبور شد بذاره کنار. حالا میگه تو مقصری تو آبروی منو بردی تو شخصیت منو له کردی. اجازه دادی داداشت و شوهرخواهرت دست رو من بلند کنن.
    (البته اینقدر محترمانه نمیگه... با کلی فحش و بد و بیراه... بعدم رفت بیرون قدم بزنه و الان هم اومده و خوابیده)
    نمیدونم چه جوری درستش کنم؟
    روابط رو...با خونواده ام. با این دوستای مزخرفش، این بی برنامگی تو خواب و زندگی....پنچر شدم.
    کسی نیست بگه چکار کنم؟
    ویرایش توسط گل آرا : جمعه 05 مهر 92 در ساعت 14:41

  12. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم گل آرا .اینکه فکرمیکنی روابط خانوادگی بهتر بشه وشوهرت هم کارشو مثل قبل انجام بده خوبه.اما با" باید" صحبت کردن به نظرم ایشون موضع میگیره.آرامش وخونسردی خودتو حفظ کن کسی که بایدحرص کار روبخوره شوهرته نه شما چون اینطوری وظیفه اضطراب وهم وغم خرج خونه میادبرای تو و اونم بیخیال ترمیشه...به نظرم سعی کن مواقعی که او میاد شوخی میکنه روبشناسی ودرحدتوان اون مواقع باهاش هماهنگ بشی.من فکرمیکنم وقتی شوهرت میاد باهات شوخی میکنه یه جورایی میخاد بگه هم حواسم به توست هم به کارم.بهش اعتماد کن... بعد مدتی اعتبارسازی کن وازخوبیهاش بگو ولی این کاروصادقانه وموقعی که حس داری انجام بده تاموثرباشه...بعدازاین قدم به قدم برو جلو چون اگه بچسبه به کارش احتمالا این رفیق بازی هاش کمتربشه...ازکلمه رفیق بازی خطاب به او استفاده نکن کلمات بسیار در روابط موثره...ازتوانایی واراده قوی که قبلا درکارداشته بازهم صادقانه یادآوری کن وبهش بگو اگه تمایل داره دراون موردبیشترباهات صحبت کنه واگه صحبت کرد صفرو یکی بهش مشورت کاری نده(یاپشت میزیا ...)این نوع مشورت یعنی احساسش رو درک نکردی.بهش راهکار بده که چطور بامدیرش برخوردکنه که جایگاهش حفظ بشه وبه اون چیزی که میخادبرسه اونم بادوشرط اول ازت کمک بخاددوم دراین زمینه راهکاربلدباشی...شرایط وموقعیتی که میخوای احساس بدت رومثلا از دیراومدنش بگی بایدجورباشه وقبلش اعتبارسازی کنی وبقیه مسائل رو اون موقع پیش نکشی(مثل ارتباط خانواده هاوغیره )فقط اون چیزی که اون لحظه ناراحتت کرده... وقتی شک داری کاری ازت ساخته نیست تازمان مطمئن ترنشدن کاری انجام نده...درمورداون کاغذ آغشته ی مشکوک فعلا چیزی نگو چون نشانه ی ضعیفیه. شوهرباهوشت قبل ازاینکه به حرفای کلی نیاز داشته باشه به راهکارهای جزئی که ذهنشو مشغول کرده نیاز داره حرفهایی ازجنس دیگه، واینکه خودش به اندازه کافی استرس داره وارد کردن اضطراب بیشتراونو بیشترازت دورمیکنه وبه سمت رفیقاش سوق میده،البته منظورم این نیست که منفعلانه رفتارکنی وبگی همه چی سرجاشه.

    - - - Updated - - -

    سلام خانم گل آرا .اینکه فکرمیکنی روابط خانوادگی بهتر بشه وشوهرت هم کارشو مثل قبل انجام بده خوبه.اما با" باید" صحبت کردن به نظرم ایشون موضع میگیره.آرامش وخونسردی خودتو حفظ کن کسی که بایدحرص کار روبخوره شوهرته نه شما چون اینطوری وظیفه اضطراب وهم وغم خرج خونه میادبرای تو و اونم بیخیال ترمیشه...به نظرم سعی کن مواقعی که او میاد شوخی میکنه روبشناسی ودرحدتوان اون مواقع باهاش هماهنگ بشی.من فکرمیکنم وقتی شوهرت میاد باهات شوخی میکنه یه جورایی میخاد بگه هم حواسم به توست هم به کارم.بهش اعتماد کن... بعد مدتی اعتبارسازی کن وازخوبیهاش بگو ولی این کاروصادقانه وموقعی که حس داری انجام بده تاموثرباشه...بعدازاین قدم به قدم برو جلو چون اگه بچسبه به کارش احتمالا این رفیق بازی هاش کمتربشه...ازکلمه رفیق بازی خطاب به او استفاده نکن کلمات بسیار در روابط موثره...ازتوانایی واراده قوی که قبلا درکارداشته بازهم صادقانه یادآوری کن وبهش بگو اگه تمایل داره دراون موردبیشترباهات صحبت کنه واگه صحبت کرد صفرو یکی بهش مشورت کاری نده(یاپشت میزیا ...)این نوع مشورت یعنی احساسش رو درک نکردی.بهش راهکار بده که چطور بامدیرش برخوردکنه که جایگاهش حفظ بشه وبه اون چیزی که میخادبرسه اونم بادوشرط اول ازت کمک بخاددوم دراین زمینه راهکاربلدباشی...شرایط وموقعیتی که میخوای احساس بدت رومثلا از دیراومدنش بگی بایدجورباشه وقبلش اعتبارسازی کنی وبقیه مسائل رو اون موقع پیش نکشی(مثل ارتباط خانواده هاوغیره )فقط اون چیزی که اون لحظه ناراحتت کرده... وقتی شک داری کاری ازت ساخته نیست تازمان مطمئن ترنشدن کاری انجام نده...درمورداون کاغذ آغشته ی مشکوک فعلا چیزی نگو چون نشانه ی ضعیفیه. شوهرباهوشت قبل ازاینکه به حرفای کلی نیاز داشته باشه به راهکارهای جزئی که ذهنشو مشغول کرده نیاز داره حرفهایی ازجنس دیگه، واینکه خودش به اندازه کافی استرس داره وارد کردن اضطراب بیشتراونو بیشترازت دورمیکنه وبه سمت رفیقاش سوق میده،البته منظورم این نیست که منفعلانه رفتارکنی وبگی همه چی سرجاشه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  13. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    heaven65 (یکشنبه 07 مهر 92), گل آرا (جمعه 05 مهر 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نحوه تشخیص دختر خوب و شناخت به صداقت دختران
    توسط hektor در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 92, 13:02
  2. کمال حقیقی رو چگونه تشخیص بدیم ؟
    توسط setareh در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 بهمن 90, 14:27
  3. چگونه افکاری را که بر ما مشتبه میشوند تشخیص دهیم؟
    توسط shabe barooni در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 تیر 90, 00:08
  4. روانیان را چگونه تشخیص میدهند؟
    توسط keyvan در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 29 خرداد 88, 12:26

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.