سلام
من 4ساله به پسر دایی پدرم علاقه دارم بعد از 4سال انتظار تازه 4ماه پیش باهاش صحبت کرئم ولی خودم رو معرفی نکردم اولش بهم شک کرد بعد از 4روز ازم خواست که راستشو بگم ومن شناخت
ازم خواست همه چیزو فراموش کنم ولی من نتونستم فراموشش کنم هر شب کابوس می بینم که از دست من ناراحته دارم خفه میشم خیلی داغون شدم وقتی گفت فراموشش کنم
می خوام ازش معذرت خواهی کنم 2بار تاحالا استخاره کردم خوب اومده
ولی می ترسم به نظر شما تصمیم درستی گرفتم یا نه
من تو این مدت با خدا خیلی مانوس شدم واینو هم مدیون اون می دونم
اگه می تونید کمکم کنید؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)