به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نیاز به راهکارهایی برای کنترل ذهن و فکرم برای تمرکز داشتن بر روی اهدافم..جنابsci جناب فرشته مهربان و هر کسی که تخصصی در زمینه روانشناسی داره

    با سلام...وقت همه بخیر... راستش فکر کردم اگه تویه یه تایپیک جدید بنویسم بهتره.چون نمیخوام با نوشتن تویه تایپیک قبلیم باز با خواندن همه اون حرف ها مشکلات قبلیم برام تداعی بشه و باعث ایجاد افکار و احساسات بد بشه... هدفم از اینکه این تایپیک رو ایجاد کردم این هست که بتونم از راهکارهاتون استفاده کنم.دوستایی که تایپیک قبلیم رو خوادند با مشکلات ذهنی و درگیری های فکریم اشنایی دارند. مسئله ای که هست اینه که تصمیم گرفتم برنامه 5 ماه ایندم رو عوض کنم و بشینم واقعا محکم درس بخونم برای ارشد.یک چیز رو در خصوص خودم خوب میدونم و اون هم اینه که همیشه تو شرایط سخت موفق بودم.برای من و رشته ام و رتبه ای که از خودم انتظار دارم الان شروع کردن مثل دقیقه نودی شدنه.یعنی الان که حدودا 4 ماه و نیم دیگه مانده خیلی دیره.اما مهم نیست.تمام وقت و انرژیم رو میگذارم.میخوام همه کارها رو تعطیل کنم و فقط و فقط و فقط درس بخونم.حتی با دوستام صحبت کردم و خواستم ازشون تا چهار پنج ماهی از شرکتمون فاصله بگیرم....بتمرگم سر درس. ........................... من یکسری مشکلات داشتم که ذهنم رو درگیر کرده و نمیگذاره به خودم تسلط داشته باشم.....جناب sci لطفا اگر در موردم نمیدونید همون پست اصلی تایپیک قبلیم رو بخونید تا متوجه ریز مشکلاتم بشین. مهم ترین مشکلم که عملا زندگی یکسال و نیم گذشتم رو کاملا فلج کرده یه مشکل عاطفی و یه شکست عاطفی داشتم که البت هنوز هم نا امید نیستم و قصدم اینه که بعد از مشخص شدن شرایط ارشدم برم خاستگاریشون هرچند بهم نه گفتن... یکی مشکلات مربوط به خانوادم که منو به خاطر شرایط شغلیم خیلی تحت فشار میگذارن و بخاطر همین ارشد نگرفتنم... مشکلات خانوادگی که دارم.سرد بودن افراد خانوادم.خلق و خوی پدرم.زندگی مادرم...و همیشه فکرم رو مشغول کرده و میکنه... مشکلات مربوط به اینکه یکساله دایم فکر خودکشی از ذهنم بیرون نمیره... مشکلات مربوط به عادت زشت خودارزایی... دوتا مشکل جدید هم تو همین ده روز اخیر اضافه شده که فکرم رو شدیدا تحت فشار گذاشته.یکی فوت شریک کاریم تویه شرکت و یکی از بهترین دوستام تویه جریان همین تصادف اتوبوس اصفهان تهران...اسمش عرفان بود.بنده خدا رفته بود برای دفاع و بستن یه قرارداد برای شرکت...تو اتش سوخت.هیچ وقت یادم نمیره... یکی هم یه مشکل جسمی که یهو تو همین چند روز یک غده پشت کمرم سبز شد که گویا نیاز به جراحی داره و باید برم درش بیارم...البته دکتر گفته میتونم در صورت انکه جواب ازمایش چیزی مبنی بر بدخیم نبودنش باشه چند ماهی صبر کنم. .............................. کمکی که از شما دوستای عزیز میخوام این هست که چه روش ها و تکنیک های روانشناسانه و علمی رو بهم پیشنهاد میکنید تا بتونم بر خودم مسلط باشم.وقتم خیلی کمه و الان کمی دلشوره دارم.خیلی زمان از دست دادم . نمیخوام زندگی رو از دست بدم.مشکلاتی که دارم این هست که تا میخوام درس بخونم فکر کسی که دوستش دارم...ترس از دست دادنش...ترس ارشد...همه میاد تویه ذهنم و کمرم رو میزنه زمین.به شدت نامیدی برم غلبه میکنه.هرچی میخوام بخونم فکر اون دختر و ترس از دست دادنش ذهنم رو اشباع میکنه.من چیزی که میخوام اینه که راهکاری بهم پیشنهاد بدید تا بتونم برای چند ماه اون دختر...مشکلاتم...درگیری های ذهنیم رو از خودم بکنم...یا حداقل بین خودم و اون ها کمی فاصله بیندازم.با تمام وجودم به این نیاز دارم.من میدونم اگه متمرکز بشم هیچ چیز و هیچ نیرویی مانعم نیست و میتونم موفق باشم.اما شرطش تمرکز کردنمه.... چطور ذهنم رو کنترل کنم؟ چطور روحم رو ارام کنم؟ چطور فکرم رو ارام کنم؟ چطور ذهنم رو متمرکز کنم؟ چطور ذهنم رو وادار کنم به اون دختر فکر نکنه؟ چطور میتونم کمتر به دوستم عرفان فکر کنم؟داغ از دست دادنش بدجور ازارم میده.کار این ده روز گذشتم فقط شده گریه کردن. چطور میتونم به مشکلات و زخمه زبان های خانواده کمتر توجه کنم؟ من به مشاوره تحصیلی به اون صورت احتیاج ندارم.چون تو سال هایی که سالم بودم و هیچ ادمی تو مغز و دلم رسوخ نکرده بود خیلی منظم و مرتب بودم.خیلی نظم داشتم.کارای رو برنامه و حساب کتاب بود.هنوز فکر میکنم اگه بتونم برگردم به اون شرایط قبل از عاشق شدن بازم میتونم محکم مثل یه بولدوزر برم جلو.... خواهش میکنم...تو رو به هرچی اعتقاد دارید قسمتون میدم اگه راهکاری دارید بهم کمک کنید.برام خیلی حیاتیه بتونم کنترل و افسار روحم رو باز بگیرم دستم.تو رو جان عزیزانتون اگه راه حلی داره از نظر روانشناسی کمکم کنید.... یه مشکل دیگه ای که دارم این هست که حس میکنم خنگ شدم.هم خنگ شدم و هم اینکه اندازه یه خرس میخوابم. هردوشون بعد این عاشق شدنه و جواب رد شنیدنه ایجاد شده.تا میخوام کاری کنم شروعش که میکنم همه اتفاقات اخیر زندگیم میاد تو ذهنم و بعد احساس نا امیدی و شکست و در اخر یه بی حالی و کرختی شدید و بعد هم خواب.خواب که نه عین یه ابله میافتم رو تختم و فقط ساعت ها و ساعت ها چشمم بستست.یه حالت نه بیداری و نه خواب.بیدارم و اما خوابم.نمیدونم چطور وصفش کنم...میخوام ببینم چطور خودم رو از این کرختی نجات بدم.چطور خودم رو از خوابیدن ها و بی حالی نجات بدم؟من هیچی وقت دیگه ندارم.باید از الان حداقل روزی 15 ساعت بخونم.چطور بدنم و روحم رو تقویت کنم؟ ایا خوراکیها موثرند؟چه خوراکی بخورم بهتره؟نیاز به مکمل دارویی دارم؟اصلا داروی تقویتی مصرف بکنم خوبه؟اگه بله چی بخورم؟من خیلی برام مهمه که بدنم بی حال نشه...رژیم غذایی پیشنهاد میکنید؟یا رژیم دارویی؟منظورم از دارو این نیست که یه چیزی بخورم عین یه سری این دانشجوهای دیوانه تا تمرکزم بیشتر بشه و یا سیستم عصبیم رو تحریک کنم.نه ...احمق نیستم...منظورم اینه که چه چیزهایی میتونم بخورم که باعث تقویت بدنم بشه و ارامش روحی و اینکه اضطرابم بیاد پایین؟ در کل همه این حرفام رو که خلاصه کنم دنبال راهکارهای عملی و علمی هستم که بتونم به روح و فکرم کنترل پیدا کنم و بتونم ذهنم رو ارام کنم و از مشکلات زندگیم کمی دور بشم.اروم بشم.اروم بشم.اروم بشم.متمرکز بشم.متمرکز بشم.متمرکز بشم... و اینکه مشکل بی حالی بدنم رو هم حل کنم. دست همتون رو میبوسم و منتظر پیشنهادهاتون هستم....فقط خیلی روشن بگید باید چه کار کنم؟چه برنامه ای برای زندگیم بریزم.در موقع حمله افکار منفی به ذهنم چه کنم؟چطور خودم رو کنترل کنم؟ بیشتر از هر زمانی الان در زندگیم احتیاج به این دارم تا تمام انرپزیم رو برای رسیدن به هدفم یک کاسه کنم...کمک کنید وسطش نا امیدی شکستم نده.فکر اون دختر از پا درم نیاره...کمک کنید خواهشا...برام خیلی حیاتیه.مرگ و زندگیم بسته به این ماه های اتی داره.خیلی مهمه به خودم مسلط باشم و ارامش خودم رو حفظ کنم.این رو با تمام وجودم میخوام. ممنون و سپاسگذار بیکران.

  2. کاربر روبرو از پست مفید نگارگر 1986 تشکرکرده است .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92)

  3. #2
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    سلام جناب نگارگر،
    چقدر این واژه به من احساس خوبی رو منتقل می کنه و شما چقدر خوب می نویسید!
    من احساس می کنم که مشکل شما با مشکل خانم pooh یکسانه، چرا الان ظاهر شده در صورتیکه در مورد آقایان در اغلب موارد این سندرم رو در چهل سالگی منتظر هستیم، بماند برای بعد! چیز عجیب و غریبی نیست!
    دقیقا کارهایی که به ایشون گفتم رو شما هم انجام دهید
    عدم اضطراب و دور کردن افکار منفی و رفع خطاهای شناختی که خیلی شما رو هم گرفتار کرده اند، از مواردی است که باید بهش توجه کنید!

    موفق باشید

  4. 4 کاربر از پست مفید sci تشکرکرده اند .

    ammin (جمعه 29 شهریور 92), she (شنبه 30 شهریور 92), فرشته اردیبهشت (جمعه 29 شهریور 92), نگارگر 1986 (جمعه 29 شهریور 92)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,366 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقای نگارگر.‏"تعهد".پیشنهادمن به شما ‏"تعهد"هست. شما تصمیم گرفته ای که برای ارشد بخونی،فکر دختره رو ازسرت موقتاتا پایان کنکور دورکنی،خوابت رو منظم کنی،دیگه نگران مرحوم عرفان نباشی، خب تقریبا خودت همه چیزو میدونی روشهای تمرکزهم دکتر توی تایپیک خانم پوه گفت.الان نیازمند این هستی که هرتصمیمی برای ساعاتی ازامروزیافردا میگیری براون متعهد باشی اگه سرت رفت قولی که به خودت میدی رو زیرپانذارازتعهدات کوچیک شروع کن مثلا تعهد میکنم ازساعت ۳بعدازظهرتا۴فلان کتاب رومطالعه کنم حتما کتاب رودستت بگیر گوشیت روسایلنت یاخاموش وازخودت دور کن یه مدت که بشینی سر درس ازکتاب خوندن لذت میبری.دوباره تعهدکن که صبح مثلاساعت۵‏/۸پاشی یاهرساعتی که دوس داری و هرجورشده به قول خودت بلدوزری پاشو.وکاربعدی روانجام بده بعد تعهد بعدی خودشو نشون میده مثل خوردن یه جوشونده برای آرامش اعصاب(خانم بهار.شادی یه شربت گیاهی‏ توصیه کرده فکرکنم شربت سندرمه:-‏)‏ ‏)‏ این تعهدات لقمه ای کم کم تورو به سمت تعهداصلی هدایت میکنه.یه توصیه:هروقت خسته شدی یا قندت داشت میفتاد حتما درکتاب روببند اینم یه تعهد. درمراسم دوست مرحومت شرکت کن یاسرقبرش برو تا آروم بشی.

    - - - Updated - - -

    سلام آقای نگارگر.‏"تعهد".پیشنهادمن به شما ‏"تعهد"هست. شما تصمیم گرفته ای که برای ارشد بخونی،فکر دختره رو ازسرت موقتاتا پایان کنکور دورکنی،خوابت رو منظم کنی،دیگه نگران مرحوم عرفان نباشی، خب تقریبا خودت همه چیزو میدونی روشهای تمرکزهم دکتر توی تایپیک خانم پوه گفت.الان نیازمند این هستی که هرتصمیمی برای ساعاتی ازامروزیافردا میگیری براون متعهد باشی اگه سرت رفت قولی که به خودت میدی رو زیرپانذارازتعهدات کوچیک شروع کن مثلا تعهد میکنم ازساعت ۳بعدازظهرتا۴فلان کتاب رومطالعه کنم حتما کتاب رودستت بگیر گوشیت روسایلنت یاخاموش وازخودت دور کن یه مدت که بشینی سر درس ازکتاب خوندن لذت میبری.دوباره تعهدکن که صبح مثلاساعت۵‏/۸پاشی یاهرساعتی که دوس داری و هرجورشده به قول خودت بلدوزری پاشو.وکاربعدی روانجام بده بعد تعهد بعدی خودشو نشون میده مثل خوردن یه جوشونده برای آرامش اعصاب(خانم بهار.شادی یه شربت گیاهی‏ توصیه کرده فکرکنم شربت سندرمه:-‏)‏ ‏)‏ این تعهدات لقمه ای کم کم تورو به سمت تعهداصلی هدایت میکنه.یه توصیه:هروقت خسته شدی یا قندت داشت میفتاد حتما درکتاب روببند اینم یه تعهد. درمراسم دوست مرحومت شرکت کن یاسرقبرش برو تا آروم بشی.

    - - - Updated - - -

    اصلاح میکنم:شربت سندرم رو خانم بهار.زندگی توضیح دادند توی‏ تایپیک خانم پوه.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  6. کاربر روبرو از پست مفید ammin تشکرکرده است .

    نگارگر 1986 (جمعه 29 شهریور 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    سلام جناب نگارگر،
    چقدر این واژه به من احساس خوبی رو منتقل می کنه و شما چقدر خوب می نویسید!
    من احساس می کنم که مشکل شما با مشکل خانم pooh یکسانه، چرا الان ظاهر شده در صورتیکه در مورد آقایان در اغلب موارد این سندرم رو در چهل سالگی منتظر هستیم، بماند برای بعد! چیز عجیب و غریبی نیست!
    دقیقا کارهایی که به ایشون گفتم رو شما هم انجام دهید
    عدم اضطراب و دور کردن افکار منفی و رفع خطاهای شناختی که خیلی شما رو هم گرفتار کرده اند، از مواردی است که باید بهش توجه کنید!

    موفق باشید
    سلام.وقت بخیر.
    یک دنیا...یک دنیا ممنون که امدید و نوشته هام رو اینجا مطالعه کردید.خیلی خیلی سپاسگذارم.همین الان از تمام صفحات تایپیک پووه پرینت گرفتم تا دقیقا مطالعه کنم ببینم باید چه کارهایی انجام بدم.من خیلی خیلی برام حیاتیه که تا پنج ماه اینده ام ارام باشم و بتونم این آرامش رو حفظ کنم.متاسفانه از بچگی این هادت رو داشتم که وقتی متوجه از دست دادن زمان میشدم که دیگه خیلی گذشته بوده...الان هم همین وضعیت رو دارم و باهاش به مشکل برخوردم.وقتم برای انتظاری که از خودم دارم خیلی اندکه.باید خیلی خیلی تلاش کنم.
    واقعا نیازمندم که یک نفر راهنماییم کنه و بگه بهم چطور باید خودم رو کنترل کنم.چطور باید بر افکار منفی داخل ذهنم پیروز بشم یا حداقل برای مدت زمانی قرنطینشون کنم.خواهشم اینه که بهم کمک کنید.مطمعن باشید سختیهاش رو تحمل میکنم.سعی میکنم سریع خودم رو با شرایطی که برای خانم پووه تعریف کردید وفق بدم و برنامشون رو اجرا کنم.
    سوالم این هست که همون برنامه هارو دقیقا اجرا کنم؟چون کمی در جریان برنامه هاشون هستم...
    سعی میکنم همه اون هارو اجرا کنم و این جا بنویسم...
    خوش حال میشم شما هم سری بزنید و نظرتون رو بهم بگید و بیشتر راهنماییم کنید...
    امیدوارم روزی بتونم لطف بی پایانتون رو جبران کنم.این چند ماه رو فکر میکنم اگه بتونم بر خودم مسلط باشم و درست عمل کنم به اندازه تمام عمرم ارزشمند باشه برام...

    باز هم ممنون.ممنون.ممنون.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    سلام جناب نگارگر،
    چقدر این واژه به من احساس خوبی رو منتقل می کنه و شما چقدر خوب می نویسید!
    من احساس می کنم که مشکل شما با مشکل خانم pooh یکسانه، چرا الان ظاهر شده در صورتیکه در مورد آقایان در اغلب موارد این سندرم رو در چهل سالگی منتظر هستیم، بماند برای بعد! چیز عجیب و غریبی نیست!
    دقیقا کارهایی که به ایشون گفتم رو شما هم انجام دهید
    عدم اضطراب و دور کردن افکار منفی و رفع خطاهای شناختی که خیلی شما رو هم گرفتار کرده اند، از مواردی است که باید بهش توجه کنید!

    موفق باشید
    سلام.وقت بخیر.
    یک دنیا...یک دنیا ممنون که امدید و نوشته هام رو اینجا مطالعه کردید.خیلی خیلی سپاسگذارم.همین الان از تمام صفحات تایپیک پووه پرینت گرفتم تا دقیقا مطالعه کنم ببینم باید چه کارهایی انجام بدم.من خیلی خیلی برام حیاتیه که تا پنج ماه اینده ام ارام باشم و بتونم این آرامش رو حفظ کنم.متاسفانه از بچگی این هادت رو داشتم که وقتی متوجه از دست دادن زمان میشدم که دیگه خیلی گذشته بوده...الان هم همین وضعیت رو دارم و باهاش به مشکل برخوردم.وقتم برای انتظاری که از خودم دارم خیلی اندکه.باید خیلی خیلی تلاش کنم.
    واقعا نیازمندم که یک نفر راهنماییم کنه و بگه بهم چطور باید خودم رو کنترل کنم.چطور باید بر افکار منفی داخل ذهنم پیروز بشم یا حداقل برای مدت زمانی قرنطینشون کنم.خواهشم اینه که بهم کمک کنید.مطمعن باشید سختیهاش رو تحمل میکنم.سعی میکنم سریع خودم رو با شرایطی که برای خانم پووه تعریف کردید وفق بدم و برنامشون رو اجرا کنم.
    سوالم این هست که همون برنامه هارو دقیقا اجرا کنم؟چون کمی در جریان برنامه هاشون هستم...
    سعی میکنم همه اون هارو اجرا کنم و این جا بنویسم...
    خوش حال میشم شما هم سری بزنید و نظرتون رو بهم بگید و بیشتر راهنماییم کنید...
    امیدوارم روزی بتونم لطف بی پایانتون رو جبران کنم.این چند ماه رو فکر میکنم اگه بتونم بر خودم مسلط باشم و درست عمل کنم به اندازه تمام عمرم ارزشمند باشه برام...

    باز هم ممنون.ممنون.ممنون.

    - - - Updated - - -

    جناب SCIسوالی داخل ذهنم هست. و اون این که دقیقا تمام راه کار ها و تکنیک ها و برنامه های خانم پووه رو باید اجرا کنم؟همه اون برنامه هایی که براشون توضیح دادین؟جزء به جزء درست شبیه ایشون؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام آقای نگارگر.‏"تعهد".پیشنهادمن به شما ‏"تعهد"هست. شما تصمیم گرفته ای که برای ارشد بخونی،فکر دختره رو ازسرت موقتاتا پایان کنکور دورکنی،خوابت رو منظم کنی،دیگه نگران مرحوم عرفان نباشی، خب تقریبا خودت همه چیزو میدونی روشهای تمرکزهم دکتر توی تایپیک خانم پوه گفت.الان نیازمند این هستی که هرتصمیمی برای ساعاتی ازامروزیافردا میگیری براون متعهد باشی اگه سرت رفت قولی که به خودت میدی رو زیرپانذارازتعهدات کوچیک شروع کن مثلا تعهد میکنم ازساعت ۳بعدازظهرتا۴فلان کتاب رومطالعه کنم حتما کتاب رودستت بگیر گوشیت روسایلنت یاخاموش وازخودت دور کن یه مدت که بشینی سر درس ازکتاب خوندن لذت میبری.دوباره تعهدکن که صبح مثلاساعت۵‏/۸پاشی یاهرساعتی که دوس داری و هرجورشده به قول خودت بلدوزری پاشو.وکاربعدی روانجام بده بعد تعهد بعدی خودشو نشون میده مثل خوردن یه جوشونده برای آرامش اعصاب(خانم بهار.شادی یه شربت گیاهی‏ توصیه کرده فکرکنم شربت سندرمه:-‏)‏ ‏)‏ این تعهدات لقمه ای کم کم تورو به سمت تعهداصلی هدایت میکنه.یه توصیه:هروقت خسته شدی یا قندت داشت میفتاد حتما درکتاب روببند اینم یه تعهد. درمراسم دوست مرحومت شرکت کن یاسرقبرش برو تا آروم بشی.

    اصلاح میکنم:شربت سندرم رو خانم بهار.زندگی توضیح دادند توی‏ تایپیک خانم پوه.
    سلام بر شما امین عزیز
    وقتتون بخیر
    ممنون که این چنین لطف دارید...حرفتون صحیح و متین هست.و به چیزی بیش از یک تعهد احتیاج دارم.خیلی جدی هستم.امیدوارم فقط اضطراب و نگرانی و دلشوره هایی که همیشه این طور مواقع کارم رو خراب میکنه باز سراغم نیاد.تمام هم و غم من هم همین هست که بدونم چطور باید این افکار بد رو دور کنم.چطور باید این افکار منفی رو ازشون فاصله بگیرم.چطور باید بر خودم مسلط بشم.میدونم بتونم به خودم کنترل پیدا کنم اون وقت میتونم خودم رو اروم کنم و منطقی باشم.جدی تر باشم.اما همش نیازمند این هستم که بدونم باید چکار کنم.

    عرفان....بیچاره عرفان...به خاطر ادم هایی مثل عرفان هم که شده باید باز بتونم روی پاهام بیاستم...

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    نگارگر جان یه عالمه نوشتم پاک شد


    من توصیه چندانی ندارم اما یه نکته خ مهم خدمتت عرض کنم : اینکه می فرمایید این قضیه واسه من خ حیاتیه و مرگ و زندگیم به این بستگی داره نه تنها واقعیت نداره نه تنها مشکلی ازت حل نم یکنه بلکه ارمغانش واست ناآرامی و استرس خواهد بود!


    مطمین باش با خاندن ارشد اوضاع شما خ تفاوت نخاهد کرد!


    به عنوان کسی که فاصله بین ارشد و لیسانش 3 سال طول کشید و چنان واسه رشتش دلش تنگ شده بود که حد نداشت و با شرایط کاری سخت تو یکی از بهترین دانشگاهها ارشدش رو گرفت خدمتت عرض می کنم


    خ توضیح دادم پاک شد الانم دیگه نمی تونم بنویسم. ولی انچه خوشبختی شما در گرو اونه هیچ اتفاق خاصی نیست . نه رسیدن به خانم دلخاهت نه ارشدت نه کار کردن در جای دلخاهت فقط و فقط تلاش و پشتکار و امید شماس همین

    نیایش به قصد این نیست که خدا را به برآوردن آرزوهایمان وادارد، بلکه برای آن است که اشتیاق به خدا را در ما برافروزد و ما را به سوی خدا فرا ببرد. دیونوسیوس مجعول می گوید:
    "کسی که در قایقی نشسته و طنابی را که از صخره ای به طرفش پرت شده می گیرد و می کشد، صخره را به طرف خود نمی کشد، بلکه خودش و قایق را به صخره نزدیک تر می کند".
    فریدریش هایلر، نیایش، ص 331


  9. کاربر روبرو از پست مفید مهرااد تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (جمعه 29 شهریور 92)

  10. #6
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    جناب نگارگر
    بله دقیقا همان کارها رو انجام دهید/ البته این بار اگر انجام دادید اشکالی نداره اما ما با دوستان یک قانون بسیار مهم داریم و آن این است که از هیچ نوشته ای پرینت نمی گیریم و اگر لازم بود، خط به خط می نویسیم! پرینتی که گرفتید اشکالی نداره... از روی پرینت یک بار نت برداری نمایید و نکاتی که مربوط به خودتون هست رو انجام دهید. در مورد رفتن نزد متخصص که به ایشون توصیه شده، برای شما نیازی نیست. بقیه موارد رو انجام دهید.
    در حال حاضر فهرستی کامل از خطاهای شناختی خود تهیه کنید!
    ضمنا به هیچ وجه دیر نشده و شما بزودی احساس بهتری خواهید داشت.
    موفق باشید

  11. کاربر روبرو از پست مفید sci تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 29 شهریور 92)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرااد نمایش پست ها
    نگارگر جان یه عالمه نوشتم پاک شد


    من توصیه چندانی ندارم اما یه نکته خ مهم خدمتت عرض کنم : اینکه می فرمایید این قضیه واسه من خ حیاتیه و مرگ و زندگیم به این بستگی داره نه تنها واقعیت نداره نه تنها مشکلی ازت حل نمیکنه بلکه ارمغانش واست ناآرامی و استرس خواهد بود!


    مطمین باش با خاندن ارشد اوضاع شما خ تفاوت نخاهد کرد!


    به عنوان کسی که فاصله بین ارشد و لیسانش 3 سال طول کشید و چنان واسه رشتش دلش تنگ شده بود که حد نداشت و با شرایط کاری سخت تو یکی از بهترین دانشگاهها ارشدش رو گرفت خدمتت عرض می کنم


    خ توضیح دادم پاک شد الانم دیگه نمی تونم بنویسم. ولی انچه خوشبختی شما در گرو اونه هیچ اتفاق خاصی نیست . نه رسیدن به خانم دلخاهت نه ارشدت نه کار کردن در جای دلخاهت فقط و فقط تلاش و پشتکار و امید شماس همین
    سلام.وقت بخیر.ممنون و سپاس از اینکه وقت میگذارید و مطالعه میفرمایید و ممنون از اینکه بنده رو از توصیه ها و تجربیاتتون بهره مند میکنید.درست میفرمایید.قبول دارم شاید حالا گرفتن صرف یه مدرک انقدر مهم نباشه.از دوستام درصد خیلی زیادشون همگی دانشگاه تهران مکانیک اوردند.چیزی که از منم انتظار داشتند و خب شرایطی پیش امد در زندگیم که متاسفانه نشد و خب تا همین الان هم از دستم دلخورند...راستش همین الان هم تک تکشون به اتفاق تقریبا همین نظر شمارو دارن که هیچ اتفاقی در زندگیشون نیافتاده و بعضا میگن فرصت هایی رو هم از دست دادیم...
    به نظرم میام من هم کمی بزرگنمایی کردم و غلو نموده ام.درسته.این چیزها اونقدر در زندگی ادم حیاتی و مهم نیست.داشتنش خوبه و ولی نداشتنش موجبات صلب یه زندگی شیرین یا حیات نیست.من هم میپذیرم....منظورم این بود که خیلی برام اهمیت داره.بعنوان یه علاقه شخصی و چیزی که دوستش دارم تجربه کنم و این راه رو برم.در همین سطح.شاید واژه ها رو درست بکار نبردم....
    درباره شخصی هم که بهش علاقه دارم خب دارم حقیقتا سعی میکنم تا اونجایی که میتونم تلاشم رو بکنم تا چیزی باشم که لیاقتش رو دارم.و تلاش کنم برای همراه کردن کسی که دوستش دارم...نمیدونم موفق بشم یا نه.اما خب با تمام علاقه و محبتی که به این دختر دارم و با تمام دوست داشتن هام الان میدونم که فکر کردن به ایشون برای من مضر هست و به جای پیشرفت برام پس رفت به ارمغان اورده.میخوام سعی کنم ذهنم رو درگیر ایشون نکنم تا چند ماه.بهار اینده قصد جدی دارم برای خاستگاری از ایشون بصورت رسمی.حالا یه ج مثبته یا منفی...دیگه هرچی خدا بخواد.من همینی هستم که هستم.میخواد بخواد و اگرم نخواد انشالله خوش بخت باشه و یکی بهتر از من رو داشته باشه.هر چند خب ممکنه من ضربه سنگینی از نظر عاطفی بخورم اما خب نمیشه کسی رو به زور وادار به دوست داشتن کرد.اون هم بالاخره حقی داره.درست به اندازه من که دوستشون دارم میتونه به همون اندازه من رو دوست داشته باشه یا برعکس نداشته باشه...
    دعام کنید.من رو خیلی دعا کنید.این روزها به عدل خدا...به حکمتش خیلی گله دارم.خیلی دلگیرم...اما دعام کنید.میگن دعای بندگان خدا در حق هم زودتر استجابت میشه...

    ممنونم از اینکه اینجا سر میزنید و خوش حال میشم هربار که سر زدید من رو از تجربیات و راهنماییهاتون برخوردار کنید.
    با احترام و سپاس فراوان

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مهرااد نمایش پست ها
    نگارگر جان یه عالمه نوشتم پاک شد


    من توصیه چندانی ندارم اما یه نکته خ مهم خدمتت عرض کنم : اینکه می فرمایید این قضیه واسه من خ حیاتیه و مرگ و زندگیم به این بستگی داره نه تنها واقعیت نداره نه تنها مشکلی ازت حل نمیکنه بلکه ارمغانش واست ناآرامی و استرس خواهد بود!


    مطمین باش با خاندن ارشد اوضاع شما خ تفاوت نخاهد کرد!


    به عنوان کسی که فاصله بین ارشد و لیسانش 3 سال طول کشید و چنان واسه رشتش دلش تنگ شده بود که حد نداشت و با شرایط کاری سخت تو یکی از بهترین دانشگاهها ارشدش رو گرفت خدمتت عرض می کنم


    خ توضیح دادم پاک شد الانم دیگه نمی تونم بنویسم. ولی انچه خوشبختی شما در گرو اونه هیچ اتفاق خاصی نیست . نه رسیدن به خانم دلخاهت نه ارشدت نه کار کردن در جای دلخاهت فقط و فقط تلاش و پشتکار و امید شماس همین
    سلام.وقت بخیر.ممنون و سپاس از اینکه وقت میگذارید و مطالعه میفرمایید و ممنون از اینکه بنده رو از توصیه ها و تجربیاتتون بهره مند میکنید.درست میفرمایید.قبول دارم شاید حالا گرفتن صرف یه مدرک انقدر مهم نباشه.از دوستام درصد خیلی زیادشون همگی دانشگاه تهران مکانیک اوردند.چیزی که از منم انتظار داشتند و خب شرایطی پیش امد در زندگیم که متاسفانه نشد و خب تا همین الان هم از دستم دلخورند...راستش همین الان هم تک تکشون به اتفاق تقریبا همین نظر شمارو دارن که هیچ اتفاقی در زندگیشون نیافتاده و بعضا میگن فرصت هایی رو هم از دست دادیم...
    به نظرم میام من هم کمی بزرگنمایی کردم و غلو نموده ام.درسته.این چیزها اونقدر در زندگی ادم حیاتی و مهم نیست.داشتنش خوبه و ولی نداشتنش موجبات صلب یه زندگی شیرین یا حیات نیست.من هم میپذیرم....منظورم این بود که خیلی برام اهمیت داره.بعنوان یه علاقه شخصی و چیزی که دوستش دارم تجربه کنم و این راه رو برم.در همین سطح.شاید واژه ها رو درست بکار نبردم....
    درباره شخصی هم که بهش علاقه دارم خب دارم حقیقتا سعی میکنم تا اونجایی که میتونم تلاشم رو بکنم تا چیزی باشم که لیاقتش رو دارم.و تلاش کنم برای همراه کردن کسی که دوستش دارم...نمیدونم موفق بشم یا نه.اما خب با تمام علاقه و محبتی که به این دختر دارم و با تمام دوست داشتن هام الان میدونم که فکر کردن به ایشون برای من مضر هست و به جای پیشرفت برام پس رفت به ارمغان اورده.میخوام سعی کنم ذهنم رو درگیر ایشون نکنم تا چند ماه.بهار اینده قصد جدی دارم برای خاستگاری از ایشون بصورت رسمی.حالا یه ج مثبته یا منفی...دیگه هرچی خدا بخواد.من همینی هستم که هستم.میخواد بخواد و اگرم نخواد انشالله خوش بخت باشه و یکی بهتر از من رو داشته باشه.هر چند خب ممکنه من ضربه سنگینی از نظر عاطفی بخورم اما خب نمیشه کسی رو به زور وادار به دوست داشتن کرد.اون هم بالاخره حقی داره.درست به اندازه من که دوستشون دارم میتونه به همون اندازه من رو دوست داشته باشه یا برعکس نداشته باشه...
    دعام کنید.من رو خیلی دعا کنید.این روزها به عدل خدا...به حکمتش خیلی گله دارم.خیلی دلگیرم...اما دعام کنید.میگن دعای بندگان خدا در حق هم زودتر استجابت میشه...

    ممنونم از اینکه اینجا سر میزنید و خوش حال میشم هربار که سر زدید من رو از تجربیات و راهنماییهاتون برخوردار کنید.
    با احترام و سپاس فراوان

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    برادر گرامی سلام
    خواستم از تجربیات خودم در کنکور ارشد خدمتتون عرض کنم:
    من توی یکی از بهترین دانشگاه های تهران با رتبه خوب در یک رشته پرطرفدار قبول شدم.
    این در شرایطی بود که برای من مشکلات عدیده ای به وجود آمده بود که یکی از آنها کافی بود تا شخص دیگری اگر جای من بود کنکور را به سال بعد واگذار کند. اما من به خودم می گفتم که حتی اگر امسال هم قبول نشدم لااقل این را یاد گرفته ام که برای هدفم تا آخرین لحظه بایستم.
    راستش اصلا هم زمان زیادی برای درس خوندن نداشتم.فقط شاید ماه آخر تونستم روزی 7 ساعت و دو هفته آخر روزی 9 ساعت بخونم.
    تجربیات من:
    1)قبول شدن در کنکور ارشد واقعا راحت تر از کنکور ورودی به دانشگاه است اگر جزوه خوب داشته باشید و درس با ضریب بالا را کلاس بروید. زبان هم خیلی مهمه.از کسانی که در رشته شما قبول شدند حتما بپرسید چی خوندن.

    2)جزئ واجبات است که حتما 5 سال کنکور آخر را مطالعه کنید.چون از آنها یا مشابه آنها قطعا سوال خواهد آمد.من یکی از درس هایم را نخواندم(وقت نداشتم)ولی سوالات کنکوری آن را خواندم.تونستم بعضی مطالب را یاد بگیرم و در کنکور 9 درصد زدم!که فقط به همین خاطر بود!

    3)حتما نکاتی که همیشه اشتباه می کنید یا فرمول هایی که مهم اند و یادتان می رود در یک دفتر جدا بنویسید و شب کنکور آنها را بخوانید.من همچین دفتری داشتم و اگر این دفترم را نمی خواندم دوباره آن نکات را فراموش می کردم.

    4)شب ها قبل از خواب به این فکر کنید که سر جلسه نشستید و سوالات را به خوبی جواب می دهید.فکر کنید که رتبه 1 شدید و چقدر پدر و مادرتان خوشحالن!

    5)روی میز یا جلوی چشمتان جملات امیدبخش بنویسید. مثلا من می نوشتم : و من یتوکل علی الله فهو حسبه.

    6)به همه ثابت کنید که می توانید!!! وقتی من تونستم با کلی مشکل و وقت خیلی محدود پس شما که هنوز این قدر وقت دارید حتما و حتما می تونید.

    7)اگر این نکات برایتان مفید بود من را هم دعا کنید که الان در کار پایان نامه ام واقعا گیر کردم! من هم برای شما حتما دعا می کنم.

  14. کاربر روبرو از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده است .

    نگارگر 1986 (جمعه 29 شهریور 92)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 بهمن 92 [ 18:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-19
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    742
    سطح
    14
    Points: 742, Level: 14
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    79

    تشکرشده 116 در 57 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    جناب نگارگر
    بله دقیقا همان کارها رو انجام دهید/ البته این بار اگر انجام دادید اشکالی نداره اما ما با دوستان یک قانون بسیار مهم داریم و آن این است که از هیچ نوشته ای پرینت نمی گیریم و اگر لازم بود، خط به خط می نویسیم! پرینتی که گرفتید اشکالی نداره... از روی پرینت یک بار نت برداری نمایید و نکاتی که مربوط به خودتون هست رو انجام دهید. در مورد رفتن نزد متخصص که به ایشون توصیه شده، برای شما نیازی نیست. بقیه موارد رو انجام دهید.
    در حال حاضر فهرستی کامل از خطاهای شناختی خود تهیه کنید!
    ضمنا به هیچ وجه دیر نشده و شما بزودی احساس بهتری خواهید داشت.
    موفق باشید
    با سلام.وقت بخیر...
    چشم حتما تمامی موارد رو مو به مو انجام میدم و گزارشاتش رو این جا قرار میدم....فقط ممکنه یکم طول بکشه.یعنی مثلا یکی دو روز.چون باید نت بردارم کمی بیشتر زمان میبره.پیشاپیش عذر تقصیر...
    در اولین فرصت اون اطلاعات رو قرار میدهم...
    راستی سوال دیگری که داشتم این هست که من خواب زیاد میبینم.بسیار زیاد.نمیدونم تایپیک قبلی بنده رو مطالعه فرمودید و اطلاعاتی در خصوص من دارید یا خیر.اما خب خواب مرتب میبینم.خواب...کابوس...تقریبا در هر زمان و ساعتی از شبانه روز که خواب باشم و سرم رو بگذارم زمین خواب میبینم.موضوع هاش هم اغلب همین درگیریهای ذهنی یا عاطفیه.بعضا هم بی ربطه.مثلا دیشب خواب میدیدم یه خرس خیلی بزرگ و گرسنه و وحشی تو اتاقم بود و دایم میخواست به قصد کشت بهم حمله کنه و من فرار میکردم و در کنار این قضایا خواهرم دایم یه جورایی به خرسه کمک میکرد تا به من برسه و من رو زخمی کنه...گاهی هم اینطوری بی ربطه...صبح 6 بیدار شدم و تا 10 رفته بودیم بیرون.بعد 10 اومدم خونه خسته بودم دوباره خوابیدم الان اصلا یادم نیست چی خواب میدیدم اما میدونم درمورد مسایل و مشکلات الانم بود.اجتماعی بود خلاصش.مشکلم دیدن خواب نیست.بلکه خستگی که بعد از بیداری حس میکنم هست.ببینید من کلا کم خوابم.یعنی اون موقع که سالم بودم دیگه حداکثر در شبانه روز 5 شش ساعت بود - الان که تا 16 ساعت هم میشه-بعد اون موقع ها واقعا 5 ساعت میخوابیدم.یعنی مغزم واقعا 5 ساعت تعطیله تعطیل بود.الان وقتی بیدار میشم مغزم داغه.انگار تو خواب اندازه وقتایی که شبای امتحان تا دو روز بیدار میموندم و مغزم داغ میشد اون طور میشم.سر درد دارم و از خواب پا میشم.این خیلی اذیتم میکنه.بسیار زیاد.خواب های بیخود و بی کیفیت.بشدت بعد از خواب خستم.حالا به همه این موارد دیدن کابوس های وحشتناک و زجراور رو هم اضافه کنید.خواستم بپرسم لطفا در این خصوص هم لطف کنید و بهم بفرمایید چه راه کار ها و راه حل هایی وجود داره و چه از خودم بر میاد تا کنترل کنمشون یا کمترشون کنم؟
    از لطف شما سپاسگذارم.

    با احترام
    نگارگر 1986

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    جناب نگارگر
    بله دقیقا همان کارها رو انجام دهید/ البته این بار اگر انجام دادید اشکالی نداره اما ما با دوستان یک قانون بسیار مهم داریم و آن این است که از هیچ نوشته ای پرینت نمی گیریم و اگر لازم بود، خط به خط می نویسیم! پرینتی که گرفتید اشکالی نداره... از روی پرینت یک بار نت برداری نمایید و نکاتی که مربوط به خودتون هست رو انجام دهید. در مورد رفتن نزد متخصص که به ایشون توصیه شده، برای شما نیازی نیست. بقیه موارد رو انجام دهید.
    در حال حاضر فهرستی کامل از خطاهای شناختی خود تهیه کنید!
    ضمنا به هیچ وجه دیر نشده و شما بزودی احساس بهتری خواهید داشت.
    موفق باشید
    با سلام.وقت بخیر...
    چشم حتما تمامی موارد رو مو به مو انجام میدم و گزارشاتش رو این جا قرار میدم....فقط ممکنه یکم طول بکشه.یعنی مثلا یکی دو روز.چون باید نت بردارم کمی بیشتر زمان میبره.پیشاپیش عذر تقصیر...
    در اولین فرصت اون اطلاعات رو قرار میدهم...
    راستی سوال دیگری که داشتم این هست که من خواب زیاد میبینم.بسیار زیاد.نمیدونم تایپیک قبلی بنده رو مطالعه فرمودید و اطلاعاتی در خصوص من دارید یا خیر.اما خب خواب مرتب میبینم.خواب...کابوس...تقریبا در هر زمان و ساعتی از شبانه روز که خواب باشم و سرم رو بگذارم زمین خواب میبینم.موضوع هاش هم اغلب همین درگیریهای ذهنی یا عاطفیه.بعضا هم بی ربطه.مثلا دیشب خواب میدیدم یه خرس خیلی بزرگ و گرسنه و وحشی تو اتاقم بود و دایم میخواست به قصد کشت بهم حمله کنه و من فرار میکردم و در کنار این قضایا خواهرم دایم یه جورایی به خرسه کمک میکرد تا به من برسه و من رو زخمی کنه...گاهی هم اینطوری بی ربطه...صبح 6 بیدار شدم و تا 10 رفته بودیم بیرون.بعد 10 اومدم خونه خسته بودم دوباره خوابیدم الان اصلا یادم نیست چی خواب میدیدم اما میدونم درمورد مسایل و مشکلات الانم بود.اجتماعی بود خلاصش.مشکلم دیدن خواب نیست.بلکه خستگی که بعد از بیداری حس میکنم هست.ببینید من کلا کم خوابم.یعنی اون موقع که سالم بودم دیگه حداکثر در شبانه روز 5 شش ساعت بود - الان که تا 16 ساعت هم میشه-بعد اون موقع ها واقعا 5 ساعت میخوابیدم.یعنی مغزم واقعا 5 ساعت تعطیله تعطیل بود.الان وقتی بیدار میشم مغزم داغه.انگار تو خواب اندازه وقتایی که شبای امتحان تا دو روز بیدار میموندم و مغزم داغ میشد اون طور میشم.سر درد دارم و از خواب پا میشم.این خیلی اذیتم میکنه.بسیار زیاد.خواب های بیخود و بی کیفیت.بشدت بعد از خواب خستم.حالا به همه این موارد دیدن کابوس های وحشتناک و زجراور رو هم اضافه کنید.خواستم بپرسم لطفا در این خصوص هم لطف کنید و بهم بفرمایید چه راه کار ها و راه حل هایی وجود داره و چه از خودم بر میاد تا کنترل کنمشون یا کمترشون کنم؟
    از لطف شما سپاسگذارم.

    با احترام
    نگارگر 1986

  16. #10
    کارشناس افتخاری

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-1-25
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,231
    امتیاز
    15,345
    سطح
    79
    Points: 15,345, Level: 79
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,934

    تشکرشده 5,973 در 1,154 پست

    Rep Power
    146
    Array
    جناب نگار گر؛
    مطابق برنامه داده شده عمل کنید! نگران نباشید رفع می شود


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نحوه دسترسی به انجمن های همدردی(مشاوره تخصصی عمومی و مشاوره تخصصی خصوصی )
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 01 شهریور 99, 19:28
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 96, 21:57
  3. آشنایی اینترنتی و حساسیت روی مسائل جنسی
    توسط darya123 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 بهمن 90, 17:35

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.