به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 20
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 01:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    میخوام فراموشش کنم چون دوسش دارم

    سلام. من 28 سالمه
    تو سن 18 سالگی ازدواج کردم ، شش ماه بعد به دلیل اعتیاد همسرم جدا شدم.
    تو این 10 سال سعی کردم سالم زندگی کنم. شروع کردم درس خوندن و الان مهندس شدم.
    8 ماه پیش با یه پسری اشنا شدم که 24 سالشه.
    قرار بود دو تا دوست معمولی باشیم. برای همین نیازی ندیدم که از گذشته ام بهش بگم و اینکه از اون 4 سال بزرگترم.
    ترسیدم اگه بفهمه ازدواج کردم بخواد ازم سوء استفاده کنه.
    رابطمون خیلی خوب پیش می رفت ، البته دیگه دو تا دوست معمولی نبودیم
    من اونو خیلی دوست داشتم و اونم تمام احساسش برای من بود.
    ولی بازم تو هر فرصتی که پیش میومد بهش می گفتم که من فقط می خوام دوستش بمونم و قصد ازدواج ندارم.
    اونم چند بار دلیلشو پرسید و من هر بار طفره رفتم از جواب دادن.
    هم دوسش داشتم و هم دلم خیلی براش میسوخت که هیچی ازم نمیدونه. سعی کردم بهونه ای پیدا کنم تا خودش ازم دل بکنه ولی هر بار هر بهانه مسخره ای آوردم اون به پام موند و راضی نشد که بره.
    تا اینکه چند روز پیش الکی گفتم که برام خواستگار اومده و اگه بخوام قبول کنم دیگه دوستیمون کات میشه. اون بازم درخواست ازدواجشو تکرار کرد و منم باز گفتم که نمی تونم با اون ازدواج کنم..
    قرار شد که فکر کنم و اگه خواستم خواستگارو قبول کنم، بهش بگم که دوستیمون تموم شه.
    ولی چند روز پیش زنگ زد و گفت که دیگه از رفتارای من خسته شده! از بهونه گیری های الکی من
    از اینکه بخاطر بی پولیش نمی خوام باهاش ازدواج کنم!
    خدا میدونه که من فقط بخاطر خودش رهاش کردم. به خاطر خودش کاری می کردم ازم فاصله بگیره .
    حالا از هم جدا شدیم و من با اینکه خودم خواستم اینطوری بشه ، دارم عذاب می کشم
    تا صبح گریه می کنم . نمیدونم چیکار کنم؟ من خیلی تنهام..اون خیلی پسر خوبیه ولی لیاقتش خیلی بیشتر از منه
    چیکار کنم فراموشش کنم؟؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    چرا حق انتخاب را از این ادم می گیری؟ ادم که نکشتی که!!! 10 سال قبل ازدواج کردی طلاق گرفتی!!! 10 سال!!! بابام جان ده سال یعنی دیگه تو کل سلولای بدنتم عوض شده اون ادم ده سال پیش نیستی! برو بشین توی چشماش نگاه کن واقعیت زندگیتو بگو بعدم بگو واسه خاطر خودت از همون اول بهت گفتم که قصد ازدواج ندارم وگرنه واسم خیلی عزیز هستی... دیگه خودش می دونه که چه تصمیمی بگیره...

  3. کاربر روبرو از پست مفید Opal تشکرکرده است .

    مصباح الهدی (پنجشنبه 28 شهریور 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 01:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نمی تونم بهش بگم.
    الان فکر می کنه که من به خاطر بی پولیش نمی خوام باهاش ازدواج کنم
    ولی اگه بهش بگم که همچین چیز مهمی رو ازش پنهان کردم ازم متنفر میشه.
    بهم بگین چطور فراموشش کنم؟؟ با اینکه خودم خواستم ازش جدا شم ، الان منتظرم که برگرده. این حس داره دیوونم می کنه

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 شهریور 93 [ 17:24]
    تاریخ عضویت
    1392-6-25
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    1,184
    سطح
    18
    Points: 1,184, Level: 18
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 16
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    246

    تشکرشده 257 در 104 پست

    Rep Power
    26
    Array
    نمی دونم والا من خودم توی زندگی خودم موندم عقایدم مفت نمی ارزه چون زندگی خودم با همینا از هم پاشیده... ولی اگر من بودم بهش می گفتم... در هر حال الانم رفته اگر درک نمی کرد اون موقع هم میرفت ولی لااقل من احساس نمی کردم خودم و دیگری را گول زدم...

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 01:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم از راهنمایی تون

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    چرا ازدواج در سن 18 سالگی؟؟ هر چند صورت گرفته اما من به هیچ وجه نمی خوام شما رو سرزنش کنم.
    اما می خوام بدنم دلیل منطقی برای ازدواج در سن 18 سالگی وجود داره؟
    یا جز رسم های خانواده شماست؟
    ---------------
    اون اقا ظاهرا به قصد ازدواج می خواسته با شما باشه. اما شما با دلایل مختلف و دروغین می خواستین ایشون رو منصرف کنید.
    یعنی می خواستین به صورت موفت از طریق ایشون نیاز های روحی و عاطفی خودتون رو برطرف کنید؟ و بعدش رابطه رو تموم کنید؟

    طرف مقابل ممکن هستش به شما وابسته شده باشه و ضربه شدید روحی بخوره. خصوصا وقتی بفهمه خواستگار دارین و خواستگاری تون رو به ایشون ترجیح میدی.
    به نظر من اگر می خواهین رابطه رو تموم کنید واقعیت رو به ایشون بگید که اون بنده خدا ضربه روحی نخوره.
    بهش بگید که در سن 18 سالگی ازدواج ناموفق داشتید و دلیل اینکه ایشون رو برای ازدواج رد می کردین همین موضوع بوده. ممکن هستش اولش ایشون ناراحت بشه اما بعد از مدت کوتاهی با این موضوع کنار میاد و با احساساتش بازی نمیشه!

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 01:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    خوب 10 سال پیش دخترا، تو سن پایین تری ازدواج می کردن.
    ولی منم خیلی تو خانواده ام سختی می کشیدم، اولین خواستگاری که اومد قبول کردم.
    ...
    اره درسته من چون خیلی تنها بودم باهاش رابطه برقرار کردم ولی چون از اول بهش گفته بودم قصد ازدواج ندارم، فکر نمی کردم بهم وابسته بشه
    باور کنید از خودم بدم میاد به خاطر اینکه با احساسش بازی کردم

  9. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    63
    Array
    شهرناز خانم، مشکل اصلی شما ازدواج قبلی تون نیست، به نظر من مشکل شما اینه که 4 سال ازش بزرگتری و این موضوع بعدن مشکل ساز میشه

    هر چند اول بهش نگفتین ولی حتما دیگه الان بعد از چهار سال فهمیده؟ این قضیه بزرگتر بودن خانم رو میشه با حرفهای قشنگ و روشنفکرانه الان بی اهمیت

    نشون داد ولی به نظر من در سال های آینده با احتمال زیاد این مشکل خودش رو نشون میده. بنابراین از نظر من تکلیف معلومه، این ازدواج ریسکش بالاست. بهش

    حقیقت رو بگو و قاطعانه ردش کن.
    ویرایش توسط toojih : پنجشنبه 28 شهریور 92 در ساعت 19:03 دلیل: اصلاح

  10. کاربر روبرو از پست مفید toojih تشکرکرده است .

    sara 65 (جمعه 29 شهریور 92)

  11. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 06 مهر 92 [ 01:30]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    51
    سطح
    1
    Points: 51, Level: 1
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نه اون هنوز نمی دونه که من 4 سال ازش بزرگترم!! چون اصلا بهم نمیاد که 28 سالم باشه اونم متوجه نشده
    من می دونم که این ازدواج به صلاح نیست ، مخصوصا برای اون
    ولی دوووسش دارم . اون خودش تموم کرده دوستیمونو دیروز
    اونم بخاطر کم محلی ها و بهونه گیری های من. من هر کاری کردم که ازم فاصله بگیره ، حالا که رفته خودم دارم داغون میشم.
    چیکار کنم که بتونم با خودم کنار بیام و نرم سمتش؟؟

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 19 مرداد 98 [ 22:19]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    6,710
    سطح
    53
    Points: 6,710, Level: 53
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 187 در 78 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط saharnaaz نمایش پست ها
    نه اون هنوز نمی دونه که من 4 سال ازش بزرگترم!! چون اصلا بهم نمیاد که 28 سالم باشه اونم متوجه نشده
    من می دونم که این ازدواج به صلاح نیست ، مخصوصا برای اون
    ولی دوووسش دارم . اون خودش تموم کرده دوستیمونو دیروز
    اونم بخاطر کم محلی ها و بهونه گیری های من. من هر کاری کردم که ازم فاصله بگیره ، حالا که رفته خودم دارم داغون میشم.
    چیکار کنم که بتونم با خودم کنار بیام و نرم سمتش؟؟
    8 ماه از اشنایی شما می گذره و اون اقا پسر هنوز سن واقعی شما رو نمی دونه؟! یا شما بهش در مورد سن تون دروغ گفتید؟
    شما تنها کاری که باید انجام بدی این هستش:

    بهش بگید که در سن 18 سالگی ازدواج ناموفق داشتید و دلیل اینکه ایشون رو برای ازدواج رد می کردین همین موضوع بوده.در ادامه هم بگین که خواستگار نداشتین. در اخر هم از ایشون معذرت خواهی کنید که چرا اول این موضوع رو بهش نگفتی.
    همین که این مسئله رو بهش بگی وجدانت هم راحت تر هستش.

    چند تا دلیل منطقی وجود داره که شما نمی تونید دوباره سمت ایشون برید:
    1- ازدواج ناموفق در سن 18 سالگی
    2- اختلاف سن( 4سال)
    3- عدم صداقت (دروغ گفتید که خواستگار داشتید، سن واقعی تون رو نگفتید، ازدواج تون در 18 سالگی هم رو نگفتین)
    -----------
    همین دلایل منطقی با خودت مرور کنی می تونی با این موضوع کنار بیای و در اینده هم خودتون رو سرزنش نمی کنید.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوسش دارم اما نمیدونم بهش بگم یا نه
    توسط jellybean در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 دی 93, 14:34
  2. 8 ماه تنهام همسرم وسایلشو برد مهریه ونفقه اجرا گذاشته
    توسط ali.amamverdi در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: شنبه 25 آذر 91, 01:44
  3. نمیدونم با گذشته ناپاک دختری که دوسش دارم چیکار کنم؟
    توسط esy در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 آذر 90, 14:22
  4. مشكلات نو عروسان
    توسط گلسا شاملو در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 05 شهریور 90, 14:06
  5. *يافتن وسایل ضد بارداري در وسايل شخصي اش(کاندوم؛مساله این است!)
    توسط sepideh در انجمن سوء ظن، تجسس و خیانت همسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 اسفند 87, 15:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.