باسلام
موضوعی رو براتون تعریف میکنم و ازتون میخوام که لطفا نظرتون رو بگید و منو راهنمایی کنید
من در دوران نامزدی بودم که متاسفانه پدر شوهرم ازدواج مجدد کرد و این موضوع روی اعصاب مادر شوهرم و بچه هاش تاثیر خیلی بدی گذاشته (که البته حق هم دارن) ولی مشکل اینجاست که ایشون بعد از این اتفاق از همه فرزندان و عروس و دامادشون خواستند که هیچ کس دیگه حق نداره با بابا ارتباط داشته باشه، دعواهای خیلی سختی پیش اومد و پدر رو از خونه بیرون انداختند
بچه ها هم همگی به احترام مادر با پدر قطع رابطه کردند
ولی شوهر من معتقده که پدر من هرکاربدی هم کرده من ارتباطم رو قطع نمیکنم ولی به احترام مادرش ظاهرا نشون نمیداد که پدرش رو میبینه
تااینکه مادر متوجه شد و باپسرش و همینطورمن قهر کرد، حتی عروسی ما هم نیومد
با اینکه من و شوهرم خیلی تلاش کردیم که رابطه برقرار بشه ولی هم مادرشوهرم و هم بچه های دیگه نخواستند با ما رابطه داشته باشند
اونا مدام میگن شما با کسی رابطه دارید که زندگی ما رو نابود کرده
الان پدر شوهرم که زندگی جدید خودش رو داره، مادرشوهرم و بچه هاش هم در کنار هم هستند
فقط این وسط من وشوهرم هستیم که طرد شدیم، من از این شرایط خیلی ناراحتم، بیشتر برای شوهرم که خیلی تنها شده و تنها کسیکه براش مونده پدرشه
ازاینهمه کینه مادرشوهرم که حدود 1 ساله با پسرش قهر کرده و به هیچ عنوان نمیخواد اونو ببینه ناراحتم
چطور میتونه تحمل کنه؟ حتی عروسی پسرش نباشه، خونه پسرش نیاد.
حتی بقیه بچه هام هم از حرف خودشون پایین نمیان و از اون موقع قهر کردن و از ما شاکی هستن.شوهرم خیلی سعی میکنه بهشون نزدیک بشه ولی همشون اصطلاحا توی یه باند قرار گرفتن و ما رو از خودشون جدا کردن
نمیدونم این وضعیت تا کی ادامه داره، اونا دارن شرایط سخت موجود رو سخت تر میکنن، مدام دنبال بحث و دعوا هستن، حتی بتازگی متوجه شدم روزی که شوهرم خبر تاریخ عروسیم رو بهشون داده بازم بجای اینکه همه کدورت ها رو بخاطر این خوشی بزرگ فراموش کنن باز هم دعوا راه انداختن و از شوهر من گلایه کردن، انگار که شوهر من مقصر این اتفاقاته.
لطفا آرومم کنید و منو راهنمایی کنید که چه باید بکنم
متشکرم