سلام...22 ساله هستم... خیلی خلاصه تعریف میکنم برای اینکه سرتون رو درد نیارم.. من تو یک سری کلاس ها و دوره های کامپیوتری شرکت میکردم... در اونجا با آقایی همسن خودم آشنا شدم..رابطه ما خیلی مودبانه و توام با احترام بود.. ایشون شهرستانی بودن و فقط با هدف گذراندن این دوره به تهران اومده بودن ... بنده به ایشون علاقه مند شده و علی رغم اینکه میدونستم ایشون باید به شهرشون برگرده بهشون نزدیک شدم.... تا اینکه بهشون گفتم بهشون علاقه مند شدم و ایشون هم گفتن که به من علاقه دارن.. اما گفتن دارن میرن و نباید به هیچ وجه ادامه بدیم... تا اینکه رفتن....و من موندم و خاطرات و لحجه شرین ایشون... کلی با هم تو این یکی دو ماه خندیدیم صحبت کردیم..و من از فکر اینکه دیگر ایشون رو نخواهم دید دارم دیوانه میشم... من دختری هستم که تا به حال با پسری ارتباط نداشتم در حالی که ایشون یک ضربه عاطفی خورده و از دختر ها متنفر شده بودند و شدیدا هم سیگار میکشیدن...توروخدا بگید چکار کنم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)