به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 52
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 17:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    54

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خرید طلای عروسی همراه مادرشوهر

    سلام دوستان
    چند ماهه عقدم. قراره طلای عروسیمونو بگیریم. مادر شوهرم اصلا از من خوشش نمیاد و من هم همینطور. البته نه واسه اینکه ایرادی داشته باشم فقط واسه اینکه پسرشو فک میکنه ازش گرفتم. اتفاقا ازشون خیلی سرم. اصلا آدم درستی نیست و همش به پسرش میگه واسه زنت نه طلا بگیر نه عروسی نه هیچی. شوهرم هم یه پول خیلی کمی رو برا طلا گذاشته کنار با اینکه با اون پول یه جنس خیلی بنجول بزور میشه گرفت با اینکه خودش اومد بازار و دید. من سطح خونوادگیم ازشون بالاتره و به هیچ عنوان راضی به اون سرویسهای بنجول ارزون نیستم ولی میخوان برام کم بزارن همش.
    الان شوهرم میگه مادرمم قراره باهامون بیاد برا خرید. احتمالا واسه این بیاره که اولا تو رودربایستی بیفتم و با اصرار مادرش یه چیز خیلی ارزون بگیرم و دوما از رفتار و حالاتو حرفام شاهنامه درست کنه واسه پشت سرگوییم و بدبین کردن دیگران بهم و خصوصا پسر دهن بین و بچه ننش.
    منم گفتم اگه اینطوره پس خونواده منم میان. روابط خونواده ها با خیرسری شوهرم اصلا خوب نیست و میترسم دلخوری پیش بیاد.
    تو روخدا بگید چه کار کنم؟ پدرومادرم بیان یا فقط خواهرم و یا تنها برم؟
    در مقابل مادرشوهر بددل و پیشنهادات و کنایه هاش واسه ارزون خریدن چه عکس العملی باید داشته باشم که محترمانه به هدفم برسم؟
    سعی کردم کامل توضیح بدم. تو رو خدا دوستان زود راهنماییم کنین چون فردا دارم میرم خریدش...

  2. کاربر روبرو از پست مفید rozaa تشکرکرده است .

    ammin (دوشنبه 25 شهریور 92)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام دوست عزیز.

    ببخشید من چند تا سوال برام پیش اومد
    با این همه کینه و حس بد نسبت به مادر شوهر و حتی شوهر، شما واسه چی دارید برای عروسی طلا میخرید؟

    مشکلتون الان فقط خرید طلا و برخوردای مادر شوهرتونه؟
    یا با همسرتون هم مشکل دارید؟
    (آخه چیزای خوبی به پسر مادر شوهرتون نسبت ندادین!)

    با خوندن حرفاتون احساس کردم به جای زندگی مشترک آینده، دارید برای میدون جنگ آماده میشید!

    اگه هدفتون اولی هست (زندگی مشترک) که این راهش نیست.
    اما اگه هدفتون دومی هست (میدون جنگ) دقیقا همین مسیر رو ادامه بفرمایید!
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  4. 13 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 25 شهریور 92), grey-sm (پنجشنبه 28 شهریور 92), majid_k (دوشنبه 25 شهریور 92), roseflower (سه شنبه 26 شهریور 92), unknown girl (دوشنبه 25 شهریور 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 25 شهریور 92), فرانک بانو (سه شنبه 26 شهریور 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 27 شهریور 92), مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92), مريم بانو (پنجشنبه 18 مهر 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 26 شهریور 92), بابک 1369 (دوشنبه 25 شهریور 92), ستاره کویر (پنجشنبه 05 دی 92)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،الان مهم نیست مادرشوهرت وخانوادش چی درموردت فکرمیکنند.مهم اینه شمابه عنوان یه دخترکه قدم در زندگی مشترک وپیوندبا فامیلهای جدیدمیگزارد چقدر حاضرهست منصفانه ومنطقی زندگی کند؟آیا حاضری موقع خرید طلا شرایط اقتصادی شوهرت رو درنظربگیری که هم خواسته توبرآورده بشود هم به او فشار زیادی نیاد؟خوشبختی به میزان سرویس طلا نیست خوشبختی به گوهری به نام"اخلاق "هست که طلای بسیارباارزش وتعیین کننده ایست.رفتارمنصفانه،منطقی وتوام با احترام وقاطعیت شماباعث میشه روزخوبی داشته باشی هم ازخریدت راضی بشوی هم از رفتارت هم تنش واسترسی پیش نیاید نیازی به انتخاب رفتارهای تلافی جویانه نیست.واینکه خانوادت روسرترببینی هم باعث ایجاد تنش میشه هرخانواده ای چه خودت چه اونا رو درنوع خودش ببین باتمام مزیت هاوضعف هایی که هردو خانواده دارند.موفق باشی واین روزهای خوب هم مبارک
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  6. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 18 مهر 92), mercedes62 (چهارشنبه 27 شهریور 92), roseflower (سه شنبه 26 شهریور 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 27 شهریور 92), مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92), داود.ت (چهارشنبه 27 شهریور 92), دختر مهربون (دوشنبه 25 شهریور 92)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 17:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    54

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از جوابتون.
    دخترمهربون، مشکل من باشوهرم خساست زیادشه و وابسته غیرمادى بودن بمادرش طوریکه مادرش ازخصوصیترین مسائلو حرفامون خبرداره و همش قصدش خراب کردن رابطمون و کشیدن پسرش سمت خودشه. بخدا من هدفم ساخت و صلح بود ولی اونا فک میکنن ازدواج میدون جنگه!
    آقا امین من دخترقانعیم و با اینکه میدونم شوهرم خیلی بیشترازین پول داره ولی نمیخاد خرج کنه،سطح توقعاتمو به حداقل رسوندم ولی اونا دارن باز سو استفاده میکنن و میخان برا ذره ای کم خرج کردن برام خاطره تلخ بسازن و چیزی بگیرم که در شان و رضایتم نیست. ضمنا آقا امین، ازنظر تحصیلی و مالی و جایگاه اجتماعی براهممه واضحه که بالاتری ما، باورکنید مغرور نیستم.
    خواهشا پیشنهاد بذارین از جوابای محترمانه ای که باید درقبال اصرار و مثال دروغ زدن مادرش از طلانخریدن دخترای همسایه بهش بدم رو بهم بگید؟
    ضمنا اینم بگم کة شوهرم جلو مادرش اصلامنو فراموش میکنه وفقط بمادرش توجه دارة و فقط با اون خوب حرف میزنه و قرونی قرار نیست ازش کمک مالی بگیره.توروخداراهنمایی کنید

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 اسفند 92 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    محل سکونت
    زیرطاق کبود
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    1,316
    سطح
    20
    Points: 1,316, Level: 20
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    104

    تشکرشده 162 در 83 پست

    Rep Power
    33
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط rozaa نمایش پست ها
    سلام دوستان
    چند ماهه عقدم. قراره طلای عروسیمونو بگیریم. مادر شوهرم اصلا از من خوشش نمیاد و من هم همینطور. البته نه واسه اینکه ایرادی داشته باشم فقط واسه اینکه پسرشو فک میکنه ازش گرفتم. اتفاقا ازشون خیلی سرم(ازاین حرف وفکرت بترس که چه زندگی هایی رودیدم که بااین طرزفکرخانم ازهم پاشیدن. اصلا آدم درستی نیست و همش به پسرش میگه واسه زنت نه طلا بگیر نه عروسی نه هیچی. شوهرم هم یه پول خیلی کمی رو برا طلا گذاشته کنار با اینکه با اون پول یه جنس خیلی بنجول بزور میشه گرفت با اینکه خودش اومد بازار و دید. من سطح خونوادگیم ازشون بالاتره و به هیچ عنوان راضی به اون سرویسهای بنجول ارزون نیستم ولی میخوان برام کم بزارن همش.
    الان شوهرم میگه مادرمم قراره باهامون بیاد برا خرید.(مادرشوهرم خودش طلای عروسی منوخریدوخیلی هم ازش تشکرکردم ورفتم دستشوبوسیدم حالا بعدازگذشته چندسال همیشه برای خریدازمن نظرمیگیره وخیلی هم به اون رفتارزمان عروسی پیش همه بهم افتخارمیکنه احتمالا واسه این بیاره که اولا تو رودربایستی بیفتم و با اصرار مادرش یه چیز خیلی ارزون بگیرم و دوما از رفتار و حالاتو حرفام شاهنامه درست کنه واسه پشت سرگوییم و بدبین کردن دیگران بهم و خصوصا پسر دهن بین و بچه ننش.
    منم گفتم اگه اینطوره پس خونواده منم میان. روابط خونواده ها با خیرسری شوهرم اصلا خوب نیست و میترسم دلخوری پیش بیاد.
    تو روخدا بگید چه کار کنم؟ پدرومادرم بیان یا فقط خواهرم و یا تنها برم؟
    در مقابل مادرشوهر بددل و پیشنهادات و کنایه هاش واسه ارزون خریدن چه عکس العملی باید داشته باشم که محترمانه به هدفم برسم؟
    سعی کردم کامل توضیح بدم. تو رو خدا دوستان زود راهنماییم کنین چون فردا دارم میرم خریدش...
    خواهرخوب وگلم انشاالله خوشبخت باشی ذهنت پرازافکارمنفی به خودت بیابه امیدخداتومیخوای یه زندگی مشترک رو100سال اداره کنی اما بااین افکارمنفی خیلی برای خودت ودیگران سختش میکنی

  9. 5 کاربر از پست مفید نگاه تشکرکرده اند .

    mercedes62 (چهارشنبه 27 شهریور 92), rozaa (دوشنبه 25 شهریور 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 27 شهریور 92), مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92), مسافر تنها (سه شنبه 26 شهریور 92)

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 17:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    54

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نگاه جان مادر شوهر شما مشخصه که انسان شریف و فهمیده ای هست ولی مادر شوهر من حتی جواب سلام منو نمیده جز جلوی پسرش. اون بخاطر مال دنیا با همه فامیلاش قهره و قطع رابطست و دعوا گرفته. هرکاری که فکرشو کنید کردم برای به دست آوردن دلش ولی اصلا نمیخواد منو قبول کنه. و چون با پسرش خوبه،شوهرم براش مهم نیست که با زنش چه رفتاری میشه. بخدا خیلی تحملش سخته. اون فقط با بچه هاش و خصوصا شوهرم خوبه اونم بخاطر نیازش.
    تورو خدا بگید چکار کنم؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط rozaa : دوشنبه 25 شهریور 92 در ساعت 10:35

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 شهریور 94 [ 10:39]
    تاریخ عضویت
    1392-3-17
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    2,449
    سطح
    29
    Points: 2,449, Level: 29
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class1000 Experience Points
    تشکرها
    27

    تشکرشده 150 در 70 پست

    Rep Power
    24
    Array
    به نظر من احترام بذارین بهشون بگین خوشحال شدم یه بزرگتر همراهمونه آخه طلا خریدن کار سختیه من فقط ظاهرش ومی بینم شما اجرت و نگین واین چیزا و قیمتشو برای فروش در آینده بیشتر بلدین بگین حالا نمیخوام خیلی نگین داشته باشه برا فروشش ضرر کنم یه روزی شوهرم نیاز داشته باشه حتما میفروشمش فدای سر شوهرم :) جلوی همسرتون بگین اینطوری همسرتون بودجه رو میبره بالا در ضمن وقتی میرین تو مغازه به مغازه دار بگین چیزی میخوام که در عین سبکی تو چشم باشه سرویس عروس تو عروسی آبروی شوهرشه همه چشمشون بگیره از شوهرتون جلوی مغازه دارا تعریف کنین اگر گفتن مثلا اینو بخرین که گرونتر بود شما بگین شوهر من تا حالا برام کم نذاشته الانم نمیخوام بهش فشار بیاد دوبار اینطوری باشین عمرن اگه ضرر کنین :) درسته خاله زنک بازیه این حرفا اما مردا رو که بهشون احترام بذارین همه کار برا آدم میکنن

    - - - Updated - - -

    اگرم گفتن فلانی اینقدر ارزون خریده واینا بگین من اصلا وزن طلا و پولش برام اهمیت نداره دلمون خوش باشه مهمه میخوام شوهرم سر فراز باشه اگه بقیه نمیفهمیدن بدل میخریدم برا چی خرج الکی کنیم واقعا نگاهتونم همین باشه زندگی اینقدر آسونه من نامزدم ولی مادرشوهرم ومن خیلی خیلی خوبیم اینقدر بهشون همین چند وقت احترام گذاشتم که همش داره میگه چه دختر عاقلی نامزدمم ذوق میکنه پدر مادرشم اصلا برامون کم نذاشتن ترکوندن از بس چیزای خوب خریدن ولی من انتظار نداشتم من همش دنبال جنس ارزون بودم ولی گرونتر از چیزایی که خریدن برام نبود تو بازار کلا شاد وخوشحال وسرحال باشین تحتهیچ شرایطی ناراحت نکنین خودتونو مهمونشون کنین به آبمیوه ای چیزی اگر از سلیقشون خوشتون نیومد برین تو مغازه به مغازه دار بگین بیاره سرویسو ویه کمم ذوق کنین براش نه خیلی که مجبور شین بخرینشا یه کم :) بعد بگین مامان اجازه بدین بازم مدلای دیگه ببینم ویا یه ایراد قیمتی نگین زیاد داشتن اجرت زیاد یه چیزی بذارین روش که اونو بیخیال شن وقتی انتخاب کردین اول به مادرشوهرتون بعد به همسرتون بگین نظرتون چیه ؟من اینو دوست دارم شما چطور بعد از اون طلا تعریف کنین ولی یجور که نه خیلی خوشتون اومده که لج کنن یهو نه خیلی معمولی باشه براتون بعد از خریدم ذوق بکنین جلوی مادرشوهرتون وشهورتون زنگ بزنین به مادر یا خواهر یا دوستی کسی واز شوهرتون تعریف کنین بگین رفتم سرویس خریدم وشوهرم ومادررجونم بودن خیلی خوشگله واز این حرفا اگه دوستتون مجرده بگین خدا از این شوهرا نصیبت کنه واینا حتی اگه خیلی بنجله حتی اگه خیلی ارزونه حرص نخورین به کم قانع بشین اگه واقعا از ته دل شوهرتونو دوست داشته باشین بهش افتخار کنین بهش محبت کنین دنیا رو به پاتون میریزه

  12. 5 کاربر از پست مفید mati تشکرکرده اند .

    rozaa (دوشنبه 25 شهریور 92), فرانک بانو (سه شنبه 26 شهریور 92), مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92), مسافر تنها (سه شنبه 26 شهریور 92), دختر مهربون (دوشنبه 25 شهریور 92)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 اردیبهشت 93 [ 16:33]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    70
    امتیاز
    806
    سطح
    15
    Points: 806, Level: 15
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 122 در 55 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    داری سرویس می خری حتما نیازی نیس گوشواره یا دستبند داشته باشه. اگه گردنبندش باشه کافیه


    در ضمن از الان جلو خانوادش گارد نگیر.
    ویرایش توسط فرشته مهربان : چهارشنبه 27 شهریور 92 در ساعت 11:36 دلیل: بخشهای دارای آفت انتقال متقابل حذف شد

  14. کاربر روبرو از پست مفید ساحل 63 تشکرکرده است .

    kamr (سه شنبه 26 شهریور 92)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 17:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-14
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    743
    سطح
    14
    Points: 743, Level: 14
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    54

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امروز کلی منتظر موندم شوهرم بیاد دنبالم. بالاخره زنگ زد گفت دارم میام ولی پول کم دارم و مقداری بهم قرض بده! منم گفتم ندارم اونقدر و واقعا نداشتم. میدونم که باورش نشد و قصدش این بود که خودمم تو خرید سرویسم بهش کمک کنم و میدونم تقصیر مامانشم هست این نقشه. یکم باهاش بحث کردم که چرا زودتر نگفتی و منو منتظر گذاشتی تا حالا و اگه نمیخواستی بخری چرا بهم قول دادی. به اونم برخورد و هدف وحرف دلشو زد و گفت اصلا نمیخام الان برات طلا بگیرم. گفتم فک کردی داری هنر میکنی به عنوان داماد برا زنت یه سرویس بگیری ، گفت آره هنر میکنم، زنای مردم آدمن. گفتم بی انصاف مگه من ازت سرویس برلیان خواستم، من که اینهمه باهات راه اومدم و به یه سرویس خیلی معمولی قناعت میکنم. ولی میگه نه تو باهام راه نمیای و... قط کردم.
    دوستان، پدرم یه النگو فقط برا تولدم گرفت هم قیمت با سرویسی که میخاد بگیره، توروخدا ببینید چقد نامرده...
    از شوهرم متنفرم. من بهترین خوبیو بهش کنم به چش خودش و خونوادش نمیام و همش شاکیه ازم و عروسای دیگران رو به رخم میکشه درصورتیکه خودشون یک هزارم همون دامادا برام ارزش قائل نیست و مایه نمیذاره. بخدا خسته شدم دیگه.
    خیلی دلم برا خودم میسوزه. دیگه تحملشو ندارم. سر هرکاری که بخاد واسم کنه همش نقشه و اعصاب خردکنی داره واسم ولی برا خونوادش با دل و جون کار انجام میده. شوهرم کیلومترها ازم دور شده و خیلی احساس تنهایی دارم.
    نه برا عروسی اقدام میکنه نه برا جدایی. ازش هیچ محبتی نمیبینم جز نیاز ج ن س یش. اون داره واسم هیچ شوهری نمیکنه.همش داره هر روز با برنامه و دروغ و کلکی عذابم میده
    توروخدا بگید چیکار کنم؟ مشاوره نمیاد و رفتنش هم بی فایدست چون تنها مشاورش مادرشه. مهریمو بذارم اجرا و برا جدایی اقدام کنم؟
    ویرایش توسط rozaa : دوشنبه 25 شهریور 92 در ساعت 22:12

  16. کاربر روبرو از پست مفید rozaa تشکرکرده است .

    مهرااد (سه شنبه 26 شهریور 92)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 اسفند 92 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    محل سکونت
    زیرطاق کبود
    نوشته ها
    226
    امتیاز
    1,316
    سطح
    20
    Points: 1,316, Level: 20
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    104

    تشکرشده 162 در 83 پست

    Rep Power
    33
    Array
    مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. شیوانا از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی شیوانا را دید بی اختیار گفت:" عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"

    شیوانا برگی از شاخه افتاده روی زمین کند و آن را داخل نهر آب انداخت و گفت:" به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد وبا آن می رود." سپس شیوانا سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت . سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

    شیوانا گفت:"این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و درعمق نهر قرار گیرد.حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را!"

    مرد جوان مات و متحیر به شیوانا نگاه کرد و گفت:" اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!؟ لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

    شیوانا لبخندی زد و گفت:" پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."

    شیوانا این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با شیوانا همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از شیوانا پرسید:" شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"

    شیوانا لبخندی زد و گفت:" من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم. من آرامش برگ را می پسندم چون اصلا دلم نمی آید حتی یک لحظه فرصت هم نفسی و حرکت همراه جریان حیات را ازدست بدهم.

    در دل افت و خیزهای هیجان آور زندگی است که آن آرامش عمیق و ناگفتنی بدست می آید. اما این تو هستی که نهایتا باید انتخاب کنی که آرامش دائما در حال افت و خیز اما همزمان جاری بودن برگ را بپذیری یا آرامش و وقار و سکون سنگ را. در هر دو حالت داخل آب هستی."
    منبع:ايران سان

  18. 2 کاربر از پست مفید نگاه تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 25 شهریور 92), kamr (سه شنبه 26 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نکات برگزاری مراسم عروسی
    توسط melalceremony در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 آبان 95, 13:43
  2. سه ماهه عروسی کردیم و احساسم به شوهرم سرد شده.فقط تظاهر میکنم حالم خوبه
    توسط nasmas در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 اردیبهشت 95, 20:11
  3. قهر خانواده همسرم قبل عروسی و اکنون سعی در برقراری رابطه و آشتی بعد عروسی
    توسط نازگل71 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: شنبه 22 اسفند 94, 12:20
  4. اختلاف با همسر درمورد محل زندگی بعد عروسی
    توسط بهار67 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 92, 10:29
  5. مشکلات عروسی
    توسط bita65 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 12 دی 92, 17:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.