با سلام و احترام خدمت دوستان و مشاوران عزیز سایت
مشکلی که دارم ذهنم هست ذهنی افسرده و غمگین
ذهن بسیار شلوغ و آشفته ایی دارم به گونه ایی که در زندگی برایم مشکل ایجاد می کند
ذهن بسیار پر حرف و بهانه گیری دارم شده روز ها برا مطلبی سرزنش کنه یا بخاطر اتفاق بسیار کوچکی درگیرم کنه
گذشته براش خیلی مهمه، اتفاقات گذشته رو هی مرور می کنه تکرار می کنه باز خوانی می کنه و باز تکرار می کنه
گاهی چند صدا به یک مطلب گیر می دن باهم بحث می کنن دعوا می کنن و یک باره منو با کلی سوال بی جواب تنها می ذارن و این سوال ها خود یک مشکل جدید هستن چون حالا این سوال ها هی تکرار می شوند سوال های بی جواب هی تکرار می شوند این حالات در گذشته برایم خیلی اتفاق می افتاد برای مدتی تونستم این حالت را رها کنم و به ذهن آرام رسیدم
اما این حالت دوباره شروع شد با شدت بیشتر اما با یک تفاوت این بار چندین صدا از چندین موضوع حرف می زنن دعوا می کنن از این صداها خسته می شم عصبی می شم و باعث درد های عصبی و بیمار شدنم می شن شاید گفتن این نکته در روند درمان کمک کنه بر اثر مسائل خانوادگی بیشترین عصبی شدن در من به وجود میاد و استرس وصف نشدنی بهم منتقل مشه بر اثر این استرس ها علائم بیماری های مختلف در من به وجود آمده مثل سر درد شدید که گاهی قوت می گیره و گاهی کاملا خوب می شه کاهش وزن زیاد طی چند ماه درد های عصبی در دستان دلدرد های همیشگی کم شدن غذا طوری که از غذا بدم میاد گاهی بشدت گرسنه ام می شه اما با خوردن یه چند لقمه به شدت دلدرد و حالت تهوع بهم دست می ده و کلا غذا شده یک مشکل جدی در زندگیم
دلم می خواد از همه این مشکلات و اتفاقات و گذشته فرار کنم
یک حالت عجیب در من وجود داره که اصلا دوسش ندارم نمی دونم چطور باید بیانم کنم اما گاهی دلم می خواد از همه فرار کنم احساس می کنم باید به سرعت خیلی زیادی برسم که دست کسی دیگه بهم نرسه گاهی این حالت در من خیلی قوی میشه که اکثر اوقات بعد از بحث های ذهنی هست وقتی ازشون خسته میشم وقتی می خوام رهام کنن وقتی می خوام کنده بشم از همه داشته هام
__________________________________________________ ________________
مطالعاتی در سایت داشتم تعدادی مقاله خوندم و می دونم یک انسان منفعل و کمالگرا هستم انسانی احساساتی که احساسات در من بسیار پر رنگ هست و نقش زیادی در حال احوال من دارد
می خواستم قدم به قدم این مشکلات رو حل کنم از جناب اس سی آی تقاضای راهنمایی و کمک را دارم و از فرشته مهربان مجوز ایجاد این تاپیک را گرفته ام خوشحال می شوم مشاوران خوب سایت مرا راهنمایی کنند.
__________________________________________________ _______________
من بین کودکی و بزرگی گیر کرده ام اتفاقات تلخ گذشته مرا ساخته است اصراری برای حفظ خود ندارم می خواهم فرد جدیدی رو بسازم چون می دانم حال خود اکنون در دست خود من است نه والدین و اطرافیانم اما سوالم این است وقتی گذشته همچنان در تکرار است یا می شود گفت پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان است اما من پایان تلخ رو تجربه نکرده ام و همچنان در تلخی بی پایان قرار دارم شاید بشود گفت هر روز تلخ تر از روز قبل چگونه باید این تلخی رو نادیده گرفت تا حال خوب داشته باشم؟ چگونه باید سکوت خانه را بینم دعوای بی صدای خانه را ببینم و بگویم من خوبم؟ می شود بین آتش بود و احساس سرما کرد؟
__________________________________________________ ________________
http://www.hamdardi.net/thread-154.html
مدیر عزیز ممنون از این مطلب مفید و ارزشمند
آیا این طبیعی هست که در یک فرد همزمان چند خطا وجود داشته باشد و چطور باید این خطاهارو نادیده گرفت
به عنوان مثال
در من خطاهای شماره سه، چهار ،شش، هفت، هشت بسیار پرنگ هست
چگونه باید از اینها رهایی پیدا کرد
مثالی میزنم
شب به دریا می رم ماشین در ساحل گیر می کند
حالا اول سرزنش شروع می شود چرا این موقع شب به دریا آمدی؟
حالا که به دریا آمدی چرا وارد ساحل شد؟
چرا مراقب نبود در ماسه گیر نکنی؟
بعد از این سرزنش ها سرزنش بعدی شروع می شود
تو یک احمقی که در ماسه گیر کردی
تو اصول رانندگی رو بلد نیستی
تو راننده خوبی نیستی که این گونه به مشکل خوردی
بعد از این سرزنش ها مردم به کمک می آیند
فردی پشت فرمان می نشیند و با کمک هم ماشین را خارج می کنیم
و سرزنش بعد این گونه شروع می شود
آن مرد درباره تو چه فکری می کند؟ حتما به تو خندیده حتما کلی در دلش تو را مسخره کرده
بخاطر اشتباه تو کلی به ماشین فشار آمد
و بعد روزها از این ماجرا ناراحت و غمگین هستم
حال چگونه می شود در چنین صحنه ایی این همه خطا انجام نداد؟
آیا این خطاها درست هستن و باید هرکدام پشت سر هم در ذهن گفته شوند؟
و این جمله که این یک اتفاق ساده است و برای هرکسی ممکن است پیش آید و باید تجربه ایی در راننگی برایم شود چون ممکن است بازهم چنین اتفاقی پیش اید درست است و با این جمله باید جلوی آن سرزنش ها رو گرفت؟ اگر این جمله درست است چطور از غمگین شدن باید جلو گیری کرد
شاید بشود از تکرار این جملات جلوگیری کرد اما از غمگین شدن و ناراحت شدن چطور باید جلو گیری کرد؟
آیا در واقعیت و صحنه حادثه می شود این گونه خود و افکار خود را آرام کرد؟ چطور؟
__________________________________________________ _______________
من همچنان در حال مطالعه مقالات ارزشمند مدیران و مشاوران سایت هستم اگر اجازه دهید در همین تاپیک سوالات خود را بپرسم و راهنمایی شوم.
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)