+کمکم کنید

[Nilofar]

[/u][/b]با سلام
من تقریبا 7 ماهه با پسری دوست هستم و ما دو نفر تصمیمی در رابطه ازدواج داریم وحتی حرفهامون را هم زدیم.
خانواده من با خبرند ولی خانواده او به تازگی متوجه شدند و واکنش فوق العاده بدی با او داشتند.طوری که او در شکه و فکر میکنه این مشکل دیگر حل نشدنی است(خانواده او سنتی هستند)و خیلی از طرفه خانوادش صدمه دیده وبه من میگه نمیخواهم سد راهت باشم ولی من با اون هستم ودلداریش میدم.
به نظرتون من باید چی کار کنم؟

[nakm]

سلام
من دقیق نفهمیدم منظورتون اینه که از رابطه دوستیتون مطلع شدند؟
اگه اینطور باشه که این ازدواج اصلا به صلاحتون نیست.چون اینطور که از خونواده دوستتون گفتید که سنتیند این مسئله دوستی رو تا آخر عمر می زنند توی سرتون.
آیا ایشون می تونه رو پای خودش بایستد و یه زندگیو بچرخونه یا به خونوادش محتاجه؟

[noghte sare khat]

یکم مسائل و مشکلاتتون رو بازتر و گویاتر بیان کنید خیلی کلی گویی کردید نحوه آشنایی وضعیت خودتون و دوستتون و همچنین وضعیت و شرایط خانواده هاتون رو توضیح بدید
در پناه حق

[سارا-ف]

دوست عزیز سلام
واقعاً راهکار کلی در این مورد وجود نداره .
خود من هم دقیقاً همین مشکل رو داشتم ولی اوضاع به حدی به هم ریخت که ترجیح دادیم تمومش کنیم و الان 2 ماهه که این اتفاق افتاده. با وجودی که هر دو مستقل بودیم و هر دو 27 ساله و همه شرایط رو برای شروع یه زندگی خوب داشتیم ولی چون خانوادش مخالف بودن تصمیم به خاتمش گرفتیم .
البته نمیگم همراهیش نکن و سرع کوتاه بیا ولی عزیزم مخالفت خانواده ها چیزی نیست که به همین راحتی بشه باهاش کنار اومد . چون مسئله ای نیست که با ازدواج و رسیدن 2 نفر به همدیگه تموم میشه و چه بسا تا آخر عمرت مدام اعصابت رو به هم بریزه . مخصوصاً که گفتید خانواده سنتی و مذهبی دارند . کاملاً مثل ما هستید .
شب آخر مادرش حرفهایی رو پیش پدر و برادرش به ایشون میزنه که من وقتی فهمیدم ، دونستم که دیگه جایی و ارزش و احترامی برای من توی اون خانواده نمونده .
برای همین هم خودم پیشنهاد خاتمه این رابطه رو بعد از 2 سال دادم .
عزیزم سعی کن عاقلانه و منطقی تصمیم بگیری به دور از احساس . به خصوص که گفتی طرف مقابلتون هم دچار تردید و نا امیدی شده .
کسی که اینقدر سریع کم میاره ، آیا فکر میکنی میتونه تا آخر ادامه بده و حتی اگه ازدواج هم بکینید ، آیا مطمئنید که بعد از اون مرحله باز به این نقطه تردید نرسه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاقلانه انتخاب کن و عاشقانه ادامه بده .
موفق و پیروز باشی.

[mke]

عاقلانه انتخاب کن و عاشقانه ادامه بده .

ای ول خانوم سارا جمله ی باحالی بود.
ببین من پسرم خوب. پسری که اینقدر زود کم آورده به درد لایه جرز دیوار می خوره تازه اون پسر الان کلش داغه 4 روز دیگه که شماارضاش کردی(ببخشید رک گفتم)یاد راه و روش خونوادش می افته(حالا اون راه درست باشه یا غلط)و تازه اول مشکلتونه و یه همچین پسری خیلی تکیه گاه محکمی نیست البته اینکه می گی معلومه خیلی دوست داره و دوست داشتن مقطعی یا حتی دائم به تنهایی کافی نیست 1 سال بعد ازدواج معلوم میشه دوست داره یا نه!(من شک دارم این پسر ...)

[Nilofar]

سلام دوست عزیزم(nakm)
نه آن اصلا به خانوادش وابسته نیست و خانوادش شهرستان هستند.
اون به پدرش گفته که من را برای ازدواج میخواد و گفته که چند وقته همدیگرو میشناسیم.
ولی متاسفانه موضوع پدرسالاریه!!!!!!11
ولی او نمیخواد به حرفه باباش گوش کنه و اختلاف بینشون پیش اومده.
خوشحال میشم دوباره نظرتون رو بشنوم.

[Nilofar]

سلام سارا _ف
ممنون از کمکت.
عزیزم اون الان شکه.من دقیقا از حرفاش متوجه میشم.
و حال مناسبی نداره.چون الان کسی که تو این شرایط تنها باشه 1000 تا فکر جورواجور به سرش میزنه.
هر آدمی اینطوره من بهش حق میدم.
فقط الان احساس میکنم من واون بدلیل تفاهم داشتن در اکثر مسائل اینقدر سریع پیش رفتیم.
الانم از روزی که این اتفاق افتاده درسته خیلی ناراحته ولی جوابه زنگای من رو میده.
و چند روز پیش به من حرفی زد که میخواد من رو امتحان کنه
میخواد ببینه اگر مسئله ازدواج نبود (با اینکه منو اون خیلی با همmach هستیم)بازم من بپاش وای میسم.این براش مهمه.
البته اینم بگم قبلا که حالش خوب نبود به من می گفت نمیخواد سد راهه من باشه.ولی من میگم آدم تو زندگیش نباید موقعتها رو راحت از دست بده.
خوشحال میشم نظر دوستام رو بشنوم ممنون

[mke]

ببین اگه مذهبیه اینو بگو: نه! بگو اگه مسئله ی ازدواج نبود کار ما هوس رانی بود هر چند من دوست داشته باشم! این نشون میده که تو با کسه دیگه ای نبودی و آدم هوسرانی نیستی اینم بگو: حتی واسه ازدواج با کسی نمی بودم مگه اینکه مثل تو باشه که تا وقتی تو هستی نه به کسی نیاز دارم(غیر خدا) نه به کسی فکر می کنم حتی واسه ازدواج!

[Nilofar]

دوستان بازم دوست دارم نظراتتون رو بدونم

[Nilofar]

[b]راستی یک مطلب تازه
من با مامانم خیلی صمیمی هستم و همیشه خیلی کمکم می کنه
وآدم خیلی صبوریه.
الانم مامان قرار گذاشته بره بیرون ببینتش البته از دیدگاهه اون بدون اطلاع من(یک نوع سیاست )
ببینیم چی میشه.(البته قبلا من و اون و مامان با هم رفته بودیم بیرون و مامانم ازش قول گرفته بود.)
به نظرتون چطوره؟؟؟[/[/size]b][size=medium]