ببخشید آقای محترم من متوجه نشدم که همسر شما کجای داستان قرار داره ؟؟ این که همش شما هستید و توانایی های شما و کارهای شما و لطف شما و حضور شما!!! مث این که مشکل فقط اینه که شرکت به نام شما نیست وگرنه همه چیز کامل می شد!!! شما و شما و شما!!!
.
تا زمانی که با این شدت خودتون رو به رخ همسرتون میکشید و اون و زحمت هاش رو نادیده می گیرید او هم برای دفاع از خودش در مقابل شما گارد میگیره!
.
از همسرتون قدردانی کنید! مطمئن باشید که کوچک نمیشید!
یه تکیه گاه بی ادعا برای همسرتون باشید.
و بعد ببینید که او چطوری همه چیز رو به شما واگذار میکنه و با افتخار بهتون تکیه می کنه!
.
شما وقتی به عنوان یه ناجی وارد میدون شدید همسرتون رو نادیده گرفتین و اونو ضعیف نشون دادید و حالا هم جنگ قدرت راه انداختید و می خواین باقی اختیارها رو هم از او بگیرید!!
.
همسرتون رو ببینید آقای محترم!! او هم جنگیده و غنایمی رو بدست آورده! او بوده که باعث و بانی راه اندازی همچین شرکتی بوده! او به نوازش شما و تحسین شما احتیاج داره.
.
اگر بفهمه که جایگاهش حفظ میشه برای شما، اگر احترام و اعتماد شما رو ببینه، هیچ بعید نیست که بره و بشینه توی خونه و گاهی بیاد یه سر بزنه به شرکت!
.
ما توی فامیل و آشنا دو مورد شبیه شما رو داریم. عملن همه ی کارها رو مرد انجام میده و شرکت // آزمایشگاه به نام خانوم هست. اتفاقن هر دومورد دو تا زوج خوشبختند. یکی زوج جوان و یکی مسن.
پس مشکل به خاطر موقعیت نیست به خاطر نوع رفتار شماست.
علاقه مندی ها (Bookmarks)