به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ترس از آینده طلاق

    سلام دوستان
    من یه مشکل بزرگی که دارم اینه که خیلی از طلاق میترسم اونم به دلایل زیر
    1- اینکه میبنم هر آدرم هرزه ای به خودش این اجازه رو میده که با یک مطلقه ارتباط داشته باشه برای رفع نیاز
    2- اینکه پدر و مادرم همیشه سایشون بالای سرم نیست تا از من یتونن نگهداری کنن
    3- از قضاوت نادرست درباره من خانواده عزیزم که درست با طلاق موافق نیستن ولی همیشه هوامو داتم حتی اگر با رفتارم ناراحتشون کردم
    4- حتی درباره قضاوت راجع به همسرسابقم هم ناراحتم
    5-برای پسرم میترسم
    راستش من دوستای دوران دبیرستانی داشتم که یکیشون پدرو مادر از هم جدا شده بودن توی خونه مادر بزرگش زندگی میکردن اونجا یه خاطره نبودن نظارت آدم های ناجوری رفت آمد میکردن که دید این دختر بیچاره رو نسبت به ازدواج اصلا بد کرده بودن تا حالا خدا یه مرد خوب نسیب اشون کردند
    یا یکشون توی دوران دبیرستان اونم ول بچه طلاق بود با دو سه تا پسر همزمان رابطه داشت

    یایکی از دوستان دوستام طلاق گرفته بچه 10 سالش پدرم هم ازش نگهداری نکرده گزاشته خونه پدری میاد از یه حرفایی حرف میزنه که ......

    یا به نفر دیگه ازدواج مجدد کرده بعد از یه مدت پدر خونده فرزندشو انداخته بیرون از خونه

    خیلی میترسم میترسم
    تنهام چون مادرمم سن سالش بالاست همین که اخلاق منو تحمل میکنه حالات روحی منو تحمل میکنه چیزی نیمیگه خیلی خانوم ولی نمیتونم دیگه برم توی بقلش زار بزنم مگه اون چه گناهی کرده
    مادرم وقتی برای آخرین بار برگشتم خونشون 10 روز آیسو خوابید پدر عزیزم قلبش گرفت خدا منو دوست داشت که سایشون از بالای سرم کم نشد برادرای مهربونم که واقعا توی این یکساله همشون پدری کردن در حق فرزندم انشاالله خدا ازشون راضی باشه
    بضی وقتا انقدر به آینده فک میکنم به قضاوت نادرست مردم حتی توی این دنیای مجازی که کاملا خواب از سرم میپره فقط یه آغوش میخوام که توش گریه کنم
    بگم واقعا چرا؟؟؟؟؟؟
    چرا مردم اتقدر زود قضاوت میکنن تهمت میزنن؟؟؟؟؟

    توروخدا بس کنید باشه
    لازم نیست اعدامش کنید ویرگولشو بزارید فقط مواظب باشید اگر اشتباه بزارید طرف اعدام میشه
    چرا مردم روی حرفاشون انقدر دقت نمیکنند ؟؟؟؟؟؟روی قاوتا ؟؟؟ روی تهمتا؟؟؟؟

    وای خدا یه عالمه خستم خستم خسته از این مردم

    - - - Updated - - -

    این قضاوت ها این حرفا باور کنید ناراحتمون میکنه
    نکنید
    ماها به اندازه کافی خودمون برای زندگیمون ناراحتیم شما با این قضاوتهای نادرست تهمت ها بد ترش نکنید استرسمونو
    ویرایش توسط nasriin : چهارشنبه 06 شهریور 92 در ساعت 00:51

  2. کاربر روبرو از پست مفید nasriin تشکرکرده است .

    behroozsh (پنجشنبه 07 شهریور 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام. پاسخ دلایلی که برای ترس آوردی.

    1- هیییچ زنی تا خودش اجازه نده هیچ مردی به حریم شخصیش تجاوز نمیکنه مطلقه و دختر و مجرد و متأهل هم نداره . اگه هم یکی مثل شما سفت و سخت باشه و باز هم مردی نظر بد داشته باشه، مشکل از مرده نه زن. خودت هم داری میگی انسان هرز.
    مگه شما مسئول هرز بودن یا نبودن بعضی مردهایی که غصه بخوری؟

    2-شما یه زن عاقل و بالغ و سالمی. توانایی داری هم از خودت نگهداری کنی هم از پسرت. نصف دوست های من دارن تو مملکت غریب و خارج از کشور به تنهایی زندگی میکنن و درس میخونن و کار میکنن... پدر و مادر هم بالا سرشون نیست.

    3-تو بهترین حالت هم که زندگی کنی باز یه عده پیدا میشن که راجع به زندگیت نظر بدن و تز صادر کنن !!! یعنی واقعا باید بذاری حرف و عقیده 4 تا ادم بیکار اینقدررررر به همت بریزه و زندگیت رو مختل کنه ؟

    4- در این مورد هیییچ نظری ندارم. من اگه از کسی که اینقدر به خودم و بچه ام ظلم کرده جدا میشدم، به عبارتی خلاص میشدم، چنان طرف رو از ذهنم و روحم و قلبم پاک میکردم که یه روز فراموش کنم همچین انسانی هم وجود داشته !!! چه برسه به اینکه قضاوت نادرست بقیه راجع به اون اذیتم کنه.
    وقتی جدا شدی، تعصب رو طرف معنی نمیده!

    5- حق داری نگران آینده پسرت باشی. اما حق نداری بترسی !!! وقتی باید بترسی که شاهد شکنجه شدن مادرش باشه و در آینده بشه یکی مثل پدرش. نه اینکه با آرامش کنار مادرش زندگی کنه. مسئولیتت سخته. حق داری. اما تو که خوشی نزده زیر دلت که بخوای جدا بشی.
    اگه یه مدت پیش شما باشه یه مدت پیش شوهرت و کنار هرکدوم به تنهایی آرامش داشته باشه بهتره یا اینکه 3 تایی با هم باشین و اون صحنه ها رو ببینه ؟؟؟

  4. 2 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    fatima86 (چهارشنبه 06 شهریور 92), toojih (شنبه 09 شهریور 92)

  5. #3
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون عزیزم مورد 4 بخاطره اینکه من روی همه اینجوری هستم حتی روی دشمنم
    شاید اشتباه باشه نظرم ولی
    مثلا یه دزدی که دزدیدش ثابت شده باشه حتی زندان هم رفته باشه و با من هیچ نسیتی هم حتی نداشته باشه ومن بخاطره دزدیش ازش متنفر باشم هم یه تهمت دروغ بهش ببندن ناراحت میشم دزد بگو دزدی کرده چرا میگی قتلم کرده ؟؟

    فک کنم نظرم اشتباه نباید ناراحت شد باید یه چند تا دروغم خودت اضافش کنی
    خودتم بشی یه دروغگو

    راستش یه مدت با خانم هایی که طلاق گرفتن دوست شدم یه چیزایی میان تعریف میکنن باور کنید شما هم بودید چه بسا بیشتر از من از آیندش میترسیدید البته من باید حتی یه مشاوره برم حضوری را ه حل هایی که میدن عالیه

    ممنونم ازتون که پاسخ دادید
    ویرایش توسط nasriin : چهارشنبه 06 شهریور 92 در ساعت 14:21

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام
    شوهرم نه اونقدر بده که نتونم تحملش کنم نه خوبه که بتونم دلیل برای خوب بودنش بیارم و برگردم سر زندگی موندم سر دو راهی از طلاق هم میترسم

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    ببین نسرین جان. قرار نیست که شما یا از این ور بوم بیفتی یا از اون ور.
    یا از تهمت زدن به کسی که با زندگیت بازی کرده ناراحت بشی و یادت بره چه بلاهایی سرت آورده که بخوای یه روز دلتنگ و حتی پشیمون از طلاق بشی، یا اینکه به قول خودت، 4 تا فحش دیگه هم بذاری رو تهمت های بقیه و دلت خنک بشه.
    توجه کن چی میگم : باید اگر جدا شدی، اون آدم رو از ذهن و قلب و روحت حذف کنی... انگار وجود نداشته و نداره....
    وقتی به این طرز تفکر برسی،
    اون آدم اینقدر کوچیک میشه تا محو بشه و مثل یه رهگذر غریبه بشه... و اصلا برات مهم نباشه کی راجع به اون چی میگه ! اصلا به تو مربوط نباشه ! برات مهم نباشه
    نمیخوام تاپیکت حالت چت بگیره و ما دو تا توش بنویسیم،
    اما ترست بیجاست. طلاق نگرانی داره اما ترس نداره! برای اینکه نگرانیت کم بشه، مداااااااام زندگی مشترکت رو با شوهرت جلو چشمت بیار و تصور کن... ببین کدوم شرایط بهتره؟ اینکه اون زندگی رو تحمل کنی یا طلاق رو ؟
    اگه واقعا بین زندگی مشترکت با اون آقا که شوهرته و زندگی بعد از طلاق تردید داری، و نمیتونی تصمیم بگیری کدوم بهتره، چرا میخوای جدا بشی؟؟؟
    پس باید بمونی و به هررررر قیمتی زندگی کنی.
    میتونی؟
    اگه طلاق رو انتخاب کردی ترس هات رو بریز دور. به جای ترس، برنامه ریزی کن. برای آینده خودت و پسرت.

  8. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    فرشته مهربان (دوشنبه 01 مهر 92)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نسرین جان تاپیک زده من استفاده میکنم
    گل ارا خوب نوشتی:"اما ترست بیجاست. طلاق نگرانی داره اما ترس نداره! برای اینکه نگرانیت کم بشه، مداااااااام زندگی مشترکت رو با شوهرت جلو چشمت بیار و تصور کن... ببین کدوم شرایط بهتره؟ اینکه اون زندگی رو تحمل کنی یا طلاق رو ؟"
    در هر دو حالت به سوی افسردگی پیش میرم
    تو خونه شوهرم از بی توجهیاش کم محلیاش بی تفاوتیاش الانم حسرت روزای خوب از دست رفته حسرت اینکه میتونستیم بهترین زندگی رو با هم بسازیم اما نخواست نذاشت

  10. #7
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گل آرا

    من به عنوان یه تمسخر نوشتم که دروغ بزاری روش والا درست نیست
    من اینم
    مثلا یه دزدی که دزدیدش ثابت شده باشه حتی زندان هم رفته باشه و با من هیچ نسیتی هم حتی نداشته باشه ومن بخاطره دزدیش ازش متنفر باشم هم یه تهمت دروغ بهش ببندن ناراحت میشم دزد بگو دزدی کرده چرا میگی قتلم کرده ؟؟
    البته کم کم داره همینم تموم میشه و اصلا برام دیگه مهم نیست

    اگر میبینید من گفتم توی تاپیکم دلتنگم من اشتباه مطلب رسوندم من داشتم بهش ترحم میکردم متنش جالب بود گذاشتم که الان خدارو شکر باکمک مشاوره عزیزم احساس ترحمم از بین رفته

    نه
    بیبین من به یقیین رسیدم باید از این مرد جدا بشم و یه یقینا میشم خودشم داره منو طلاق میده شما یه سری به تاپیک من دوباره بزن اون 13 مورد اون در قفل شده یه بار دیگه بخونید من برای خودم ارزش قائلم دیگه نمیخوام بیشتر از این تحقیر بشم
    من توی این یکسال فقط 1 بار ایشون دیدم اونم اون اوایل اونم وسط محل درس و گرنه هر گونه ارتباطی بینمون قطع کاملا مثل یک مطلقه
    چه بسا آیه قرآن است که اگر زن و مردی 4 ماه پیش هم نباشن دیگه به هم محرم نخواهند بود
    یایانکه خود قانون میگه اگر به زنت 6 ماه سرنزنی نفقه ندی حکم طلاق میدن بهش این ینی چی ینی اینکه فرصت زندگی برای شما تموم شده ینی تموم شد

    ترسم که یکمی به من حق بدید چون عالم مطلقه بودن هم جداست
    چشم دیگه ترسم میزارم کنار

    بله برنامه ریزی هم کردم و تا حدودی موفق هم بودم

    من هیچ موقع نگفتم شوهرم خوبیاش اندازه بدیاش
    میگفتم فقط یک معجزه باید این وسط رخ بده تا من برگردم
    اونم بخاطره ترحم و پسرم وترس از زندگی بعد از طلاق
    ولی الان دیگه منتظر معجزه هم نخواهم بود
    باید قبول کنم که دیگه من یک خانوم جدا شده هستم و خودم با شرایطم وقف بدم

    ممنونم

    - - - Updated - - -

    بهار_68
    عزیزم اگر روز خوبی داری که حسرتشو میخری اونم نه به خاطره ترحم بخاره دوست داشتن بر گرد
    هر کی دلخوشی داره باید برگرده
    ولی اگر نداشته باشه نباید ترحم کنه نباید خودش بسوزونه نباید خودشو تحقیر کنه نباید به خودش بی احترامی کنه

    امروز یه مشاور عالی خواهر بزرگم عزیز دلم باهام کرد که عالی بود حرف دلم گفت بهم همین جوری که من توی پیدا کردن وازه گم بودم برای گفتن احساسم

    همه ما در مقابل خودمیون مسئولیم و باید پاسخگوی اعضا و جوارحمون باشیم که چرا این کاراررو با خودمون انجام میدم برای چی ؟؟؟؟ چرا دروغ میگمی برای خداست ؟ خدا میگه برو کتک بخور . خدا میگه برو باج بده . خدا میگه برو خودتو تحقیر کن .
    خدا میگه بنده یمن من یه بار به تو فرصت دادم تا زندگی کنی بزرگ بشی بانو بشی همسر بشی مادر بشی برای خودت سروری کنی از بین بد و بد تر همیشه بد بهتره هرچند که توش ترش باشه هر چند تنهایی باشه

    - - - Updated - - -

    بهار جان اگر اون نخواسنت و نذاشت ینی شما مسول نیستی بیان این عذاب و جدان کذایی رو از خودمون دور کنیم بیام بزرگ بشیم که بهتر هدیه که خدا توی دنیا به ما داده عمر
    بشین خوبیا و بدیاشو بنویس اگر بدیاش بیشتر بود اگر فهمیدی از یه جایی به بعد دوسش نداشتی داشتی بهش ترحم میکردی اگر فهمیدی خودت داری قربانی یه آدم میگنی که ارزش زندگی نداره اگر فهمیدی اصلا نقشت توی زندگیست همسری نبوده کنیزی بوده تمومش کن

    - - - Updated - - -

    چرا افسردگی شاید بخاطره ترس مشکل میدونی چیه ما هنوز باور نکردیم خدا داریم شاید خیلی ادعا کردیم ولی هنوز به اون باور قلبی نرسیدم که برسیم تمام مشکلاتمون درست میشه

    - - - Updated - - -

    بهار عزیزم اگر فهمیدی شوهرتون دوستون نداشت چون دوست داشتن نشونه داره بی آبرویی نشونه دوست داشتن نیست بی غیرتی نشونه دوست داشتن نیست دست بلند کردن از خونه انداختن بیرون کلید خونه رو عوض کردن بچه رو زدن به امان خدا ولت کردن اصلا براشون ممهم نبود وضع زندگیت باج خواهی نه اینا دوست داشتن نیست اینا زورگویی

  11. کاربر روبرو از پست مفید nasriin تشکرکرده است .

    khoshkhabar (شنبه 21 دی 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    من دارم چوب حسادت مادرشوهرمو میخورم پسرش قبل ازدواج سر به راه نبود عقده ای بار اومده بود از بس تو بچگی کتکش زده بود عین چی از مامانش میترسید اگه بحرفش گوش میداد بخاطر ترسش بود نه احترام مادرشوهرمم انقدر سیاس بود که خودشو خوب جلوه میداد همش میگفت من خوبیتو میخوام من از شاد بودنت خوشحالم اما در عمل نه اینجوری نبود هر وقت که منو شوهرم خوب بودیم یه چیزی میخردیدیم یا من برای شوهرم یه غذای مخصوص درست میکردم و اون خبر دار میشد ظاهرا میگفت خدارو شکر اما نمیدونم چی میشد که چند ساعت بعد یا فردا دعوامون میشد یه بار و دوبارم نبود همیشگی بود
    شوهرم آدمی بود که از منت خوشش نمیومد روزی که اومد خواستگاری گفت میخوام مستقل باشم نمیخوام از کسی کمک بگیرم چون هرکی کمک کنه منت میذاره منظورشو واضح نگفت من بعد ازدواج فهمیدم که منظورش مامانش بوده اما بعد اولین دعوای ما مامانش محبت پسرشو با پول خرید و منو بخاطر پولش تحقیر کرد درصورتی که جهیزیه من معمولی و در حد عرف بود راه رفت و گفت تیر تخته زد تو سر وسایلم

    بخدا اگه پاشو از زندگیمون میکشید کنار خوشبخت ترین زوج روی زمین بودیم ازش نمیگذرم حلالش نمیکنم باید زره زره جلو چشام عذاب بکشه

    ا

  13. #9
    Banned آغازکننده
    آخرین بازدید
    شنبه 13 مهر 92 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1392-5-11
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 27 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای خدا چقدر زندگیت به من شبیه ولی عزیزم مرد باید خودش مرد باشه منم الکی 4 سال خودم گول زدم گفتم مامانش نه خودش نمیخواد خودش میخواد زیر سلطه باشه خودش دوست نداره اگر داشت دست از این بچه بازی میکشید

    مامان نباشه یکی دیگه میشینه زیر پاش اینجور افراد آدم های بسیار دهن بینی هستن بسیار بی مسولیت که باور کن به درد زندگی اونم یه عمر نمیخورن فقط منتظرن یکی یه چی بگه جز زنشونم همه حق دخالت توی زندگیشون دارن جز زنشون
    مامانش میگه منو بزنه اونم باید بزنه ینی انقدر مرد نیست
    خدارو شکر که تموم شد اون کابوس

    - - - Updated - - -

    عزیزم ولی دعواتون در چه حدی بوده اگر دوست داشتی یه سری به تاپیک من بزن بیبن زندگی سابقمو
    من که از موضوع شما خبر ندارم دارم در مورد زندگی خودم نظر میدم
    شاید بشه مشکل شما رو حل کرد شوهرتون بی آبرویی نکرده باشه دروغگویی نکرده باشه باهمه دهن بینی ولی یه نشانی برای دوست داشتنتون داشته باشه

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 آذر 93 [ 02:54]
    تاریخ عضویت
    1392-6-04
    محل سکونت
    زیر سایه خدا...
    نوشته ها
    517
    امتیاز
    3,053
    سطح
    34
    Points: 3,053, Level: 34
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    143

    تشکرشده 599 در 247 پست

    Rep Power
    62
    Array
    نسرین جون من آخرین تاپیکتو خوندم شوهرت در حد کشت زدتت اگه شوهر منم اینکارو میکرد ازش متنفر میشدم اما اون فقط 2بار کتکم زده هر دوبارم بخاطر مامانش
    تو تاپیک " همه میگن طلاق ولی من هنوز دوسش دارم" جریان دعوام اونجا هست اگه دوست داشتی بخون اگه راهنمایی داری ممنون میشم از کمکت استفاده میکنم
    شوهرم از من بدش نمیاد چون انقدر بهش محبت کردم که نتونه هیچ کمو کاستی پیدا کنه مشکل اصلی اون با مامانمه اونم بخاطر بدگویی های مردم مخصوصا شوهر خواهرم
    اوایل ازدواجمون فکر میکردم منو دوست نداره اما وقتی با چند نفر صحبت کردم دیدم میگن کارای خوبی که میکنه یعنی دوست داره
    میدونی دلم از چی میسوزه از اینکه اون از مامانش بدش میومد بارها بهم گفته بود نمیخوام مثل مامانم باشی اما الآن

    مامانش خودشو تحمیل کرد محبت پسرشو با پول خرید


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.