نوشته اصلی توسط
masoud4444
من مسعود 23 ساله ساکن شاهرود هستم.
من حدود 3 سال پیش با خانمی آشنا شدم که بعد از گذشت مدتی احساس کردم که به عنوان یک همسر مورد ایده آلی هست.
موضوع را با خانواده خودم در جریان گذاشتم و خانواده از بدو آشنایی در جریان روابط ما قرار گرفته و همگی نیز از این انتخاب راضی بودند.
حتی چند بار هم مادر اینجانب قصد رفتن به خواستگاری را داشت که با اصرار من و دختر خانم به دلیل مهیا نبودن بعضی شرایط صرف نظر کردند و قرار بر این شد که اسفند ماه سال 86 به خواستگاری بروند.
از طرف خانواده دختر نیز خواهر بزرگتر ایشان در جریان ارتباط ما بودند.
ولی متأسفانه حدود 20 روز پیش به دلیل حرف های نادرست و دروغ شخصی که از آشنایان خانواده دختر بود، خانواده دختر به صورت ناگهانی با حرف های دروغی مواجه شدند که همه چیز را خراب کرد و وضعیت هر دو شدیداً خراب شد.
در این مدت هم خانواده اینجانب طی چند بار تماس تلفنی از خانواده دختر اجازه حضور خواستند که متأسفانه بدون هیچ دلیلی به ما اجازه نداند که به خواستگاری برویم و تنها حرف آنها « نه » هست و هیچ دلیلی هم نمی آورند.
در حال حاضر هم من و هم دختر خانم طرف مقابل من در شرایط روحی بسیار بدی به سر می بریم.تا جایی که مجبور به حذف ترم تحصیلی جاری شدیم و در واقع از هدفی که داشتیم هزاران قدم دور شدیم.
و آخرین حرف خانواده دختر نیز این بود که شما باید تا پایان تحصیل هیچ گونه رابطه ای نداشته باشید و اگر آنوقت تمایل داشتید به خواستگاری بیایید.
حتی خانواده من پیشنهاد دادند که ما مدتی با هم به صورت نامزد باشیم و بعد از اینکه هر دو طرف ماجرا شناخت کافی نسبت به هم پیدا کردند عقد کنیم.
ولی متأسفانه خانواده دختر فقط حرف خودشون رو میزنن و راضی به هیچ راهی نمیشن.
فقط در حال حاضر تنها راهی که به ذهنم می رسه اینه که دادخواست ازدواج بدیم که اینکار هم مطمئناً سختی های زیادی داره.
البته من از اینکه بخوام سالهای سال با سختی زندگی کنم هیچ ترسی ندارم.
به هر حال توی دو راهی بدی گیر کردم.
خواهش میکنم یکی یه راه حلی بده که هر چه زودتر بتونم به نتیجه برسم
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)