به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 شهریور 92 [ 15:51]
    تاریخ عضویت
    1392-6-03
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    12
    سطح
    1
    Points: 12, Level: 1
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    پدر و مادر عزیز من دوست و همراه پسر شما هستم!

    با سلام
    خانمی هستم31 ساله و از همان اول نوجوانی به رفاه در زندگی آینده ام فکر می کردم، از 20 سالگی شروع کردم به کار کردن و همزمان تحصیل در دانشگاه. 30 ساله که شدم به درجه ای از استقلال مالی دست پیدا کرده بودم ، علاوه بر آن در این 10 سال هم انقدر درمحیط کار با آدم های مختلف برخورد کرده بودم که تقریبا میتوانستم آدمها را با 2 یا 3 جلسه حرف زدن به طور تقریبی بشناسم. من هم مثل بقیه دخترها خواستگارهای رنگانگی داشتم اما ازا نجایی که به دسترنج خودم تکیه کرده بودم، انتظاری از خواستگارم جز صداقت و جوهرکار و مهربانی نداشتم یعنی برایم حساب بانکی و خانه و ماشینش مهم نبود. آقایی با همین خصوصیات و 4 ماه بزرگتر از خودم در محیط کارم توسط یکی دیگر از همکارانم از من اجازه خواستگاری خواستند و موضوع به خانواده ها واگذار شد. در همه چیز همپا بودیم جز این که این آقا هیچ اندوخته ای نداشت برای اینکه از وقتی شاغل شده بود مجبور به پرداخت هزینه های خانواده اش بوده و طبق گفته خودش حالا دیگر بدهی های خانواده تمام شده بود و بدون کمک اقتصادی شریک زندگی اش هم میتوانست زندگی مشترک را اداره کند. چون ایشان هیچ اندوخته ای نداشت قرار بر این شد که بدون مراسم عروسی زندگی مشترک را شروع کنیم ، حتی در آن شرایط قادر به پرداخت هزینه یک مراسم نامزدی ساده هم نبودند. اما مادر ایشان اصرار داشتند با یک وام 20 میلیون تومانی یا بیشتر، مراسم مفصلی بگیریم که : "هم حرفی از جانب مردم وجود نداشته باشد"!! و هم آرزوی ایشان که: "دیدن فرزندشان در لباس دامادی است بر آورده شود" ! و هم اینکه: " بعدا ظرف 5 سال اقساط آن را مبپردازید" !! اما من که 10 سال تلاش کرده بودم تا آینده زندگی ام را بسازم و حالا هم با مردی ازدواج میکردم که از نظر من بزرگترین سرمایه هارا داشت برایم مراسم عروسیی که تا 5 سال بعد خودم و همسرم مجبور بودیم قسطش را بپردازیم اصلا معنایی نداشت.خلاصه در مراسم خواستگاری درخواست مشترک من و شریک آینده ام ، با تقاضای محترمانه پدرم مطرح شد و با صحبت های منطقی، مادر همسرم بسیار سخت راضی شد که ما با خرید لوازم ضروری، زندگی مشترکمان را شروع کنیم. اما بعد از آن، ایشان نه دیگر نه مرا دوست داشتند و نه به عنوان عروس قبول و بدتر از همه این که بعد از ازدواج متوجه شدم که پدر و مادر ایشان با ازدواج ما به دلیل تفاوت های فرهنگی ( من ساکن شمال کشور هستم و همسرم جنوب کشورو در حال حاضر در جنوب کشور زندگی میکنیم)مخالف بوده اند اما همسرم با اصرار آنها را راضی به انجام این کار کرده اند ! بعد از ماجرای عروسی، 3 ماه نشده بحث بچه شروع شدکه: " بچه بیاورید بدهید به من ،عیبی ندارد که از صبح تا شب سر کارباشید، من بزرگش می کنم".(ما هر دو روزی 10 تا 12 ساعت سر کار هستیم). پس از آن ماجرای اینکه: " چرا پسرم میخواهد در فلان شهر کشور خانه بخرد و چرا میخواهی پسرم را از من دور کنی" و فریاد زدن و بالا رفتن فشارخونش که دست آویز خوبی برای به کرسی نشاندن حرف بود، در همه آن ماجراها من با کمال احترام و در عین حال بدون تعارف حرفم را می زدم اما حیف که مادر همسرم به شدت خودخواه است من بد ایشان را نمی گویم این تایید تمام کسانی است که ایشان را میشناسند،حتی فرزندانش!! وخلاصه اینکه: " مادر ما مدلش این است و چیزی توی دلش نیست"!! از حق نمی شود گذشت. خیلی خوب است،مهربان و خنده رو اما دوست دارد برای فرزندش بر همه کس مقدم باشد و هر ماه در مقدار قابل توجهی از حقوق فرزندش سهیم باشد!! اگر کسی خلاف میلش حرف بزند با آه و ناله و بستری شدن ایشان در بیمارستان رو به رو می شود. اما مگر نه این است که کسی که از کمیِ درآمد می نالد اندکی هم قناعت یاد می گیرد؟! چیزی به نام صرفه جویی هم وجود دارد! باشد! قبول! مادر است ، زحمت کشیده، از پسرش انتظار دارد. اما قبول کنید شما هم دوست ندارید هزینه توقعات دیگران را بپردازید آن هم در شرایطی که حتی از کوچکترین هزینه ها در زندگی مشترک صرف نظر می کنید . وقتی عامدانه حضورتان نادیده گرفته میشود و به شما القا میشود که پسرم هنوز مادرش را بیشتر از همه دوست دارد،غافل از اینکه یه دختر بالغ 30 ساله نیامده است عشق شما را از فرزندتان بگیرد! چه احساس بدی سراپای وجودتان را فرا می گیرد! و این که من کجای زندگی همسرم قرار دارم؟ گذشته از آن خودتان( به درخواست فرزندتان) با هزار درخواست و تمنا او را خواستگاری کردید، او آمده یارو یاورپسر شما باشد! ا و فقط میخواهد برای خستگی هایش یناهگاهی داشته باشددوست ندارد گاه و بی گاه به او ثابت کنید زن شماره یک زندگی فرزندتان شما هستیدیا فرزندتان وظیفه دارد به شما رسیدگی کند در صورتی که رفتاری کاملا متفاوت با همسر دخترتان دارید( اگر داماد ما می خواست دنبال پدر و مادرش برود دختر ما را برای چه میخواست)؟ باور کنید لحن همسرم در حضور پدر و مادرش با من متفاوت است. با این که هنوز زندگی مشترکمان به یک سال نرسیده چند بار منطقی راجع به این موضوع صحبت کرده ایم. گفتم که من احساس غریبگی میکنم وقتی با لحن سرد و غریب بامن حرف میزنی اما فقط میگوید:" تو یکم حساس هستی ، من از پدر و مادرم خجالت میکشم همین"!!
    ناگفته نماند همسرم انسانی بسیار مبادی آدب، متین و مهربان است. احساس میکنم اگر بخواهم هی گله و شکایت بکنم باعث آزار و پریشانی افکار ایشان میشوم.
    با توجه به توضیحاتم به نظر شما من چه رویه ای باید در پیش داشته باشم تا آرامش حاکم در زندگی ام گاه و بی گاه دستخوش تغییر نشود؟!

  2. کاربر روبرو از پست مفید خود ساخته تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 03 شهریور 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام. از نوشته های شما مشخصه بیش از هر کسی صلاح خودت رو میدونی. بهترین کار مدیریت هوشمندانه روابط خودتون و همسرتونه. هیچ وقت بین مادر و پسر قرار نگیرید. هیچ وقت حرکتی نکنید که همسرتون مجبور بشه برای دفاع از شما یا مادرش با دیگری چکشی رفتار کنه. فراموش نکنید همسر خانواده دوستی دارید. اگر قرار باشه برای بدست آوردن دل شما دل مادرش رو بشکونه هیچ تضمینی نیست دلی بعدی که خواهد شکست دل شما نباشه.
    تا جایی که ممکنه سعی کنید رفتارهای مادرش رو تحمل کنید. اما نوعی برخورد کنید که این کوتاه آمدنها باعث نشه ایشون پا از دایره احترام فراتر بذاره. و توقع اون خانم هر روز بیشتر از روز قبل بشه.

  4. 3 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    del (شنبه 09 شهریور 92), toojih (یکشنبه 03 شهریور 92), ویدا@ (دوشنبه 04 شهریور 92)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 15:09]
    تاریخ عضویت
    1392-5-05
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    2,138
    سطح
    27
    Points: 2,138, Level: 27
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    145

    تشکرشده 307 در 119 پست

    Rep Power
    25
    Array
    من نظر خودمو میگم
    اشتباه اولتون بنظرم این بود که سعی کردید بعضی جاها مثل یک مرد عمل کنید
    چرا گفتید عروسی نگیرید درصورتیکه خانواده داماد میخواست. رک بگم مردا چیزی رو که به اسونی بدست بیارن قدرش رو نمی دونن . نه از این ور بوم بیافتید و نه از اون ور
    حالا که به قول خودتون قسط نمی دید و در عوضش میده به مادرش خوبه ؟؟؟
    سعی کنید به جای تکیه بر خصوصیت مستقل بودنتون به خصوصیت زن بودنتون و اتفاقا وابسته بودن به همسرتون تکیه کنید همون کاری که مادرشون دارن ازش بهره می برن و جوابم گرفتن
    بزار یه مثال از مادر خودم بزنم. بردار من تا وقتی که بعد ازدواج مستاجر بود و ماشینم نداشت مادرم هیچ توقعی ازش نداشت و هیچ وقت از معمولی بودن هدیه روز مادر گله نمی کرد و تازه کلی هم تعریف می کرد ولی بعدش حق مسلمش می دونست که هدیه خوب بگیره
    ویرایش توسط Naashena : یکشنبه 03 شهریور 92 در ساعت 23:21


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دوست پسرم اتفاقی خواستگارم شد
    توسط mahla73 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: جمعه 28 آذر 93, 00:43
  2. دوست پسرم کار نداره که بیاد خواستگاری
    توسط ballerian65 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 92, 00:52
  3. دوست پسرم کار نداره که بیاد خواستگاری
    توسط ballerian65 در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 03 خرداد 92, 17:53
  4. به این دوست عزیز رتبه بدهید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 10:45
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 آذر 88, 17:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.