نوشته اصلی توسط
ania
با سلام به همه دوستان .من دوباره به اين تالار اومدم تا كمكم كنيد آدرس تاپيكهاي قبليمو ميذارم تا يادتون بياد چه مشكلاتي داشتم متاسفانه مشكلاتم به شوهرم با خونوادش و مشكلات خونواده خودم هنوز حل نشده چند وقت پيش بود كه باشوهرم يه دعواي حسابي كرديم و اون به اين نتيجه رسيد كه تو خونه بودن منو خسته و عصبي كرده و بايد دنبال كار بگردم چيزي كه از اول ازدواج خودم ميدونستم بخلاصه دو ماهي گشتيم يه جاهايي اونم باهام میومد تا يه كار پيدا شد ولي شوهرم دوباره به بهانه اينكه اين كار درآمدي نداره و ... به من گفت نرو اگرم ميخواي بري من باهات نميام صبح ها خودت بايد با بچه بري عصر خودت برگردي دوباره ساز مخالف زد منم كه خيلي ناراحت شدم دوباره داد وبيداد كردم و خيلي حرفا بهش زدم و الانم يك هفته است باهاش قهرم ديگه نميدونم بايد چيكار كنم دلم براي دخترم ميسوزه كه بايد از اين سن كم شاهد دعواهاي اينچنيني ما باشه.شوهرم نه تنها كه وابسگيشو به خونوادش كم نكرد بلكه الان دوروزه با هاشون رفته شهرستان.من خونه پدرم هستم ميدونم با گفتن مشكلاتم به اونا باعث ناراحتي و غصه خوردنشون ميشم دارم .نميگم منم توي دعواها مقصر نيستم اما تحملم يه حدي داره چقدر ببينم خودخواهي شوهرم رو باور كنيد روزي هزاربار از ازدواجم باهاش پشيمونم .جالب اينه كه شوهرم اصلا عيب و ايراداشو و رفتار بدشو قبول نميكنه و به من ميگه تو ناشكري زندگي به اين خوبي داري خونه خريدم ماشين خريدم در صورتي كه يك روزم ماشينشو به من نداده و با كمال بي انصافي بهم ميگه تو بلد نيستي.هيچ وقت نتونستم مثل خيلي زناي ديگه شوهرم رو اينقدر جذب خودم بكنم كه واقعا به خواسته هام اهميت بده احتراممو نگه داره .چيكار كنم تا بفهمه از وضعيت موجود ناراضيم ؟چيكار كنم تا اين زندگي سرد و بيروحم گرم بشه؟http://www.hamdardi.net/thread-27707.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)