به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array

    اختلاف بین زنم با خانواده ام. تکلیف من چیست ؟

    با سلام خدمت همه دوستان عزیز

    حدود 1 سال و نیم که با همسرم ازدواج کردیم و همدیگر را بسیار دوست داریم و زندگی خوبی داریم . فقط یک مشکل هست که من را بسیار آزار می دهد و آنهم اینکه در این 2 سالی که از عقدمان گذشته بارها سر مسائل ریز و درشت با خانواده ام اختلاف داشته ایم . همسرم فردی نسبتا زود رنج است و هنگامی که حرف بدی می شنود عصبانی شده و کنترلش را از دست می دهد. از طرفی مادرم هم با اینکه زنی عاقل و منطقی است اما روی احترام به خود بسیار حساس است خلاصه بگویم انتظار دارد هر حرفی که می زند عروسش جواب او را ندهد و هیچ وقت با او و تصمیماتش مخالفت نکند این مشکل را با خواهرم هم دارم و چند بار همسرم با خواهر و مادرم دعوای علنی کرده اند . این دعواها از زمان خواستگاری سر تعیین مهریه ، جشن نامزدی ، جشن عروسی تا بحال ادامه داشته است مادرم بسیار به من علاقه دارد و روی من حساس است و احساس میکنم روی این دلسوزی بیش از حدی که نسبت به من و زندگیم دارد با عروسش درگیر می شود و مادرم انتظار دارد که من آدمی مردسالار باشم و همچنین گوش به فرمان او .

    حالا من نمیدانم چه کنم اگر جلوی خانواده ام از همسرم طرفداری کنم متهم به بی احترامی و بی وفایی به خانواده می شودم اگر از مادرم دفاع کنم هم همسرم ناراحت می شود و شب و روز گریه میکند واقعا درمانده ام و دیگر نمی دانم چه کنم لطفا کمکم کنید.

    این را هم اضافه کنم من با همسرم دوست بودیم و به همین دلیل پدرم با این ازدواج مخالف بود و مادرم هم گرچه هیچ وقت مخالفت خود را علنی نکرد اما من میدانم که دوست داشت خودش برایم همسر انتخاب کند.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    من به عنوان يك خواهر شوهر بهتون ميگم كه اين وظيفه مرده كه تعادلو بايد برقراركنه.
    فكر كنم بهتره با خانوادتون حرف بزنيد وبگيد اوناروخيلي دوست داريد.اما واسشون توضيح بديد كه همسر شما بايد از حمايت شما برخوردار باشه.مثلا به خواهرتون بگيد انشاا...ازدواج ميكني وميبيني كه يك زن دوست داره همسرش پشتش باشه.
    هرچي شما بيشتر در مقابل خانوادتون موضع بگيريد هر دوطرف بيشتر ناراحت ميشن وبيشتر گيج ميشيد.
    برادر من اوايل خيلي گيج ميشد اما به مرور زمان وبا محبت به هر دوطرف تونست دل همه رو بدست بياره.
    پدر من گيج ميشد وهم خانوادشو ناراحت ميكرد وهم مامانمو تا ديگه بحثي نباشه اما بدتر شد.
    البته شما بايد ببينيد دوطرف رو چه چيزايي حساسن واون كارها رو كمتر يا به شكل ديگه نشون بديد.

    لطفا مثال بزنيد تا دوستان بهتر راهنماييتون كنن.

  3. کاربر روبرو از پست مفید roze sepid تشکرکرده است .

    Aras (یکشنبه 03 شهریور 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    ببینید موضوع به این سادگی ها نیست . من 32 سالمه و خواهرم 4 سال از من بزرگتره و 2 تا بچه هم داره . مثلا در مورد آخری که پیش اومده ما برای عروسی یکی از آشنایان به شهرستان رفتیم. صبح فردای عروسی همسرم خواست که برگردیم و به همه گفت که باید بره . اما مادرم و خواهرم عصبانی شدند و گفتند که این کار اون ( یعنی صحبت کردن از برگشتن زمانیکه پدر شوهر و مادر شوهرت ) میخوان دیرتر برگردن کار درستی نیست و بی حرمتی هست . همسرم هم چون زودرنجه برگشت و جوابشو داد و سر این موضع یک هفتست که بین ما دعواست و هرچی از دهنشون در اومده به هم گفتن . مادرم و خواهرم به من زنگ میزنن و هر چی میخوان راجع به همسرم به من میگن مثلا میگن ما اشتباه کردیم که به این ازدواج رضایت دادیمو برو با زنت خوش باش و از این حرفا ..
    من نمیدونم باید در این مواقع چه عکس العملی نشون بدم چون دفاع کردن از زنم عواقب بدی داره و مادرم ناراحت میشه.در مورد دیگه چون من با اتوبوس سر کار میرم اکثر مواقع ماشین دست همسرمه یک دوبار هم تصادف کرده مادرم به این هم حساسه و میگه نباید ماشینتو بدی دست زنت !! کلا اونا اعتقاد دارن هر حرفی که به عروسشون بزنن اون نباید عکس العمل نشون بده. اینو هم بگم که مادرم از نظر جسمی ضعیفه و تحمل بحث و دعوا رو نداره یعنی آخرش این منم که باید از همه عذر خواهی کنم و به کسی هم حرفی نزنم که بربخوره!! اما منم ظرفیتی دارم و بالاخره خسته میشم .



    ا
    ویرایش توسط Aras : یکشنبه 03 شهریور 92 در ساعت 09:21

  5. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 05 آبان 92 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-29
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    238
    سطح
    4
    Points: 238, Level: 4
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ای بابا دوست عزیز اول راه هستی اگه هی بخوای بگی مامانم اینجور مامانم اونجور که نمی شه یه بار برا همیشه حد و مرز زندگیت رو براشون مشخص کن این خیلی خوبه که به خونواده پدریت احترام می زاری اما باید حریم زندگی مشترکت حفظ بشه مثلا در مورد اینکه همسرت فردای مسافرت ازتون خواسته برگردی ایشون که نمیتونه زمانش و کاراش رو با تک تک اعضائ خونوادت هماهنگ کنه شما و همسرتون فقط میتونید برا تایم و علایق خودتون برنامه ریزی کنید نه برا کسی دیگه ، دیگران هم نسبت به شما همینطور

  6. 2 کاربر از پست مفید BISQUIT1748 تشکرکرده اند .

    Aras (یکشنبه 03 شهریور 92), دریا72 (یکشنبه 17 شهریور 92)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    درسته الان همه چي براي شما پيچيده شده اما بايد سياست داشته باشيد.

    خواهر منم كه شرايط خواهر شمارو داره همينطوره اما تو مسافرت بهتر بود به خانوادتون ميگفتيد من كار دارم.اونجا شايد اصلا دلخور نميشدن.شما بايد خيلي كارها رو از طرف همسرتون براي خانوادتون وخيلي از كارهارو از طرف خانوادتون براي همسرتون انجام بديد تا كدورت برطرف بشه.

    خواهرا خيلي برادراشونو دوست دارن.فكر ميكنم شما ناخواسته كاري كردين كه اونا به هم حسادت كنن.

    خواهرومادر شما فكر ميكنن شما بيش از حد براي رفاه همسرتون از خودتون ميگذريد.شما ميتونيد بگيد همسرم ميگه ماشينو خودت ببر اما محل كارم به سختي جاي پارك پيدا ميشه.يا هر چيزي كه باعث بشه دوطرف آرومتر بشن.

    در ضمن شما قرار نيست خيلي وقتا همه گذارشات زندگيتونو بگيد.سعي كنيد اونايي كه هر دوطرفو حساس ميكنه فاكتور بگيريد.

  8. 2 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    Aras (یکشنبه 03 شهریور 92), دریا72 (یکشنبه 17 شهریور 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط BISQUIT1748 نمایش پست ها
    ای بابا دوست عزیز اول راه هستی اگه هی بخوای بگی مامانم اینجور مامانم اونجور که نمی شه یه بار برا همیشه حد و مرز زندگیت رو براشون مشخص کن این خیلی خوبه که به خونواده پدریت احترام می زاری اما باید حریم زندگی مشترکت حفظ بشه مثلا در مورد اینکه همسرت فردای مسافرت ازتون خواسته برگردی ایشون که نمیتونه زمانش و کاراش رو با تک تک اعضائ خونوادت هماهنگ کنه شما و همسرتون فقط میتونید برا تایم و علایق خودتون برنامه ریزی کنید نه برا کسی دیگه ، دیگران هم نسبت به شما همینطور
    بله شما درست میگید اما چطوری بگم ؟ هر بار که خواستم بگم اونها طاقت نداشتند میگن تو داری زنتو به ما ترجیح میدی ! مادرم زیادی روی من حساس هست به قول خودش من براش کل دنیا هستم . من از اول از دو طرف خواهش کردم اگر هم دعوایی بینشون هست خودشون حل کنند و به من چیزی نگند الان کار هر روزم شده اینکه یا میرم خونه خواهرم یا میرم خونه مادرم برای حل و فصل کردن مشکلاتشون !

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط يوسف گمگشته نمایش پست ها
    سلام
    درسته الان همه چي براي شما پيچيده شده اما بايد سياست داشته باشيد.

    خواهر منم كه شرايط خواهر شمارو داره همينطوره اما تو مسافرت بهتر بود به خانوادتون ميگفتيد من كار دارم.اونجا شايد اصلا دلخور نميشدن.شما بايد خيلي كارها رو از طرف همسرتون براي خانوادتون وخيلي از كارهارو از طرف خانوادتون براي همسرتون انجام بديد تا كدورت برطرف بشه.

    خواهرا خيلي برادراشونو دوست دارن.فكر ميكنم شما ناخواسته كاري كردين كه اونا به هم حسادت كنن.

    خواهرومادر شما فكر ميكنن شما بيش از حد براي رفاه همسرتون از خودتون ميگذريد.شما ميتونيد بگيد همسرم ميگه ماشينو خودت ببر اما محل كارم به سختي جاي پارك پيدا ميشه.يا هر چيزي كه باعث بشه دوطرف آرومتر بشن.

    در ضمن شما قرار نيست خيلي وقتا همه گذارشات زندگيتونو بگيد.سعي كنيد اونايي كه هر دوطرفو حساس ميكنه فاكتور بگيريد.
    اره بعضی وقتا از دهنم می پره چند وقت پیش مادرم زنگ زد گفت غذا چی دارین من از دهنم پرید گفتم هنوز هیچی . نمیدونین چکار کرد میگه باید به زنت یاد بدی خانه دار باشه و احساس مسئولیت داشته باشه در صورتیکه زن من همش دنبال درس و کار هست و البته منهم با این موضوع مشکلی ندارم اما نمیدونم خانوادم رو چکار کنم .
    باورتون نمیشه هروقت مادرمو سوار ماشین میکنم اول یه دور دور ماشین میزنه ببینه خط و خشی تصادفی چیزی داشته یا نه !!
    احساس میکنم تو زندگی استقلال ندارم چند بار خواستم باهاشون رک حرف بزنم اما متاسفانه نشده یا من بد گفتم یا اونا بد برداشت کردن نمیدونم چکار کنم که ماردم اینقدر روی من حساس نباشه .
    حالا اینها به کنار الان به جایی رسیده که زنم میگه دیگه نمیخوام با مامان و خواهرت صمیمی باشم فوقش هفته ای یکبار میام خونشون خیلی هم عادی زیاد باهاشون گرم نمیگیرم نمیدونم بهش چی بگم نمیخوام کانون خانواده از هم بپاشه .

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 مرداد 93 [ 09:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-19
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    1,339
    سطح
    20
    Points: 1,339, Level: 20
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    101

    تشکرشده 64 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    دوست عزیز....
    خیلی از مادر ها به نیت دلسوزی ناخواسته تیشه به ریشه زندگی بچه هاشون میزنن.خدا رو شکر که شما از اون دسته مردهایی نیستید که فقط اشکالات زنشونو میبینند و منصفانه قضاوت میکنن.بهتون تبریک میگم.
    در درجه اول مهم ترین کار اینه که در مواقعی که حق با همسرتونه بهشون بفهمونید که درک میکنید حق با ایشونه اما به دلیل رعایت احترام مادری کوتاه میاید.همین کار خیلی در آروم کردن همسرتون تاثیر داره و شاید باعث بشه خیلی جاها خودش کوتاه بیاد.زنی که حمایت شوهرش رو حس کنه تحملش خیلی بالا میره.
    همونطوری که دوستان گفتن باید در عین رعایت احترام حریم زندگیتون رو مشخص کنید و اگه خانواده شما به صورت غیر منطقی و غرض ورزانه برخورد میکنن,به نظر شما درسته که حق همسرتون رو زیر پا بگذارید که خانواده تون رو راضی نگه دارید؟
    شما سعی کنید همیشه طرف حق رو بگیرید.
    موفق باشید.

  11. 2 کاربر از پست مفید tabasom321 تشکرکرده اند .

    Aras (دوشنبه 04 شهریور 92), دریا72 (یکشنبه 17 شهریور 92)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    من درك ميكنم چي ميگيدچون برادرم8ساله ازدواج كرده وشبيه همين ماجراها رو داشتيم.

    بهتره فقط وفقط به حرف همشون گوش بديد اما يه جورايي وسط حرفاشون مثلا بگيد خانومم هميشه ميگه مادرت خيلي مهربونه يا اينكه به خواهرتون بگيد همسرم خيلي از فلان اخلاقت تعريف ميكنه.حالا ناراحت شده يه چيزي گفته خودشم ميگه دوست نداشتم اينطوري بشه اما از كوره در رفتم.

    يا به همسرتون بگيد مامانم وخواهرم هميشه ازت تعريف ميكنن ميگن قدر همسرتو بدون خيلي مهربونه.

    من با دروغ موافق نيستم اما هر كدوم از رفتارايي كه دوطرف دوست دارن واتفاق افتاده برجسته تر كنيد ويكم بهش شاخو برگ مثبت بديد تا خودتون بيشتر آرامش داشته باشيد.

    متاسفانه اين اختلافات تو بعضي خانواده ها وجود داره وبيشترش سوء تفاهمه.اما الان خواهر ومادر شما ميخوان قدرتشونو به عروس خانوم ثابت كنن.شما پشت همسرتونو خالي نكنيد اما به خانوادتون با زبون خوش ومهربوني بفهمونيد كه همونطوري كه من به فكرشم اونم خيلي كارا براي من ميكنه.از خوبيهاش تعريف كنيد اما بيشتر حالت اشاره داشته باشه تا فكر نكنن شما خوبيهاي اونارو فراموش كرديد.

    اين دعوا به خاطر شماست پس فقط خودتون ميتونيد حلش كنيد.

    به مادرتونم نميخواد هميشه راستشو بگيد.

    يه شعري هست اگر اشتباه نكنم:

    جز راست نبايد گفت/هر راست نشايد گفت.

    اگر خونتون محل آرامشه پس نبايد با گفتن حرفهاي داخل خونه حريم امن خودتون وهمسرتونو از بين ببريد.

    برادر من تو اين 8سال اينو درك كرده وخداروشكر آرامش برقراره.

    همين كه مساله تونو اينجا مطرح كرديد نشون ميده خيلي همسرتون وخانوادتونو دوست داريد.اما حواستون باشه كمي از اين موضوع خوشحاليد كه مادرتون خيلي بهتون توجه ميكنه.
    اگر اين حس به همسرتون منتقل بشه وفكر كنه محبت ايشونو با مادرتون مقايسه ميكنيد اختلافشون بدتر ميشه.

    به قول برادرم خانوما ميخوان واسه شوهرشون تك تك تك باشن.اين حسو شما بايد بهش بديد تا آرامش داشته باشه.

  13. 2 کاربر از پست مفید roze sepid تشکرکرده اند .

    Aras (دوشنبه 04 شهریور 92), دریا72 (یکشنبه 17 شهریور 92)

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 96 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1392-5-22
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    4,107
    سطح
    40
    Points: 4,107, Level: 40
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    157

    تشکرشده 216 در 94 پست

    Rep Power
    26
    Array
    tabasom و یوسف گمگشته
    ممنونم از شما که وقت میذارید و به من کمک می کنید . بله من واقعا همسرم رو دوست دارم زندگی ما با عشق شروع شده و نمی خوام که به خاطر حرف دیگران زندگیمونو خراب کنم.

    الان ازتون یک راهنمایی میخوام دوستانی که تجربه دارن یا مشاوران محترم. الان حدود یک هفتست که رابطشون به خاطر اون مسافرت تیره و تار شده من دیشب دست همسرم رو گرفتم و گفتم بریم خونه مادرم تا همه چی تموم شه بهش گفتم با وجود اینکه میدونم حق با توه بریم اونجا که فکر نکنن تو قهر کردی . قبلشم به مامانم زنگ زدم و گفتم داریم میایم خواهرم هم با شوهرش اونجا بودن . اینم بگم که قبلش رفتیم خونه خواهرم و همسرم با خواهرم جلوی ما بحث کردن و مشکلاتشونو حل کردن و مثلا با هم آشتی کردن . اما ما که رفتیم اونجا نشستیم هیچکس به جز شوهر خواهرم که خیلی آدم خوبیه همسرم رو تحویل نگرفت و باهاش حرف نزدن حتی پدرم که اصلا در این ماجرا نبود. با من صحبت میکردن اما همسرم که کنار من نشسته بود رو اصلا تحویل نگرفتن همسرم هم ناراحت شد و به من آروم گفت بریم خلاصه هنوز 1 ساعت نشده بود که من دیدم اوضاع اینجوریه و همسرم داره شاکی میشه گفتم ما میریم خونه . وقتی رسیدیم همسرم زد زیر گریه و تا می تونست گریه کرد گفت من دیگه نمیام اونحا و با خانوادت کاری ندارم من هم چون آدم خیلی آرومی هستم طبق گفته شما طرف اون رو گرفتم و ارومش کردم . حالا بگید من چکار کنم چرا کار ما به اینجا رسیده ؟ نمیخوام من تنها بدون زنم برم و به مامانم سر بزنم نمیخوام بینشون اینطوری بهم بخوره اصلا دیشب از شدت ناراحتی نتونستم بخوابم . نمیدونم چکار کنم.. منیکه همیشه احترام همه رو نگه داشتم چرا داره این بلا سرم میاد ؟

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 مهر 93 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1391-8-22
    نوشته ها
    603
    امتیاز
    2,846
    سطح
    32
    Points: 2,846, Level: 32
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    884

    تشکرشده 793 در 374 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    72
    Array

    زندگی

    سلام
    ما هم دقیقا مشکل شما رو داریم. همسرمن چون پسر آخر خانواده بود و متاسفانه پدرش هم فوت کرده مادرش خیلی بهش وابسته شده بود، بعد ازدواجمون که ماهم دقیقا دوست بودیم انگار حوو رفته باشه سر مادرش با من خوب رفتار نشد حالا قبل من دو عروس دیگه داشتند. من هر حرفی که بهم میزدن به همسرم میگفتم که اون حل کنه ( البته خودش گفته بود تو جواب نده تا بد نشی) ولی نه تنها روی بازگو کردنش رو با خانواده اش نداشت من رو هم با طرفداری از اونها که شاید تو بد برداشت کردی ناراحت میکرد. یه روز بهم گفت اگه از کاری و حرفی ناراحت شدی اگه میتونی خودت همونجا جوابشون رو بده اگه نمیتونی دیگه از اونجا که اومدی بیرون حرف رو همونجا چال کن و به من نگو. منم دیدم راست میگه و همین کارو کردم. شما هم میتونید همین حرف رو به خانمتون بگین. من یاد گرفتم تو خونه ای که فقط من و همسرم هستیم چرا حرف نفر سوم باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟. من جوونیم رو دوست دارم و نمیخوام به این راحتی از دستش بدم
    ویرایش توسط kamr : دوشنبه 04 شهریور 92 در ساعت 09:17 دلیل: تمام نشدن حرف

  16. کاربر روبرو از پست مفید kamr تشکرکرده است .

    roze sepid (دوشنبه 04 شهریور 92)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. میل به ازدواج در کنار ترس از آن ، راه حل چیست ؟
    توسط یه آدم در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 تیر 94, 15:02
  2. همسرم پشت من نیست
    توسط hamdard20 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 27 مرداد 93, 09:00
  3. چک لیست بهداشت روانی = چک لیست مسلمانی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن دین و روانشناسی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 خرداد 93, 03:00
  4. در مسابقه ی زندگی گل زدن هنر نیست بلکه گل شدن هنره !
    توسط مو طلایی در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 مرداد 90, 10:40

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.