به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array

    دیگه اینهمه سردیم داره نگرانم میکنه

    سلام دوستان عزیز همدردی

    فکر میکردم مرور زمان حالمو خوب میکنه و برای همین تایپیک نمیزدم اما الان حدود سه هفته فکنم از اون ماجرا(تایپیک قبلیم که به خونه پدرم رفته بودم) میگذره اما من حالم هنوز خیلی بده.
    نسبت به همسرم تو این سه هفته هیچ حس مثبتی ندارم. با اینکه میبینم تمام تلاششو میکنه عصبی نشه و وقتایی هم که میشه خیلی کنترل میکنه و بعدش هم مهربون میشه و سعی میکنه از دلم در بیاره.اما میدونم که همه اینها موقته و زندگی من زندگی بشو نیست.
    نمیدونم چرا اینقدر ناامیدم. منی که بعد بدترین دعواها دو روز نشده دوباره انرژیمو به دست میاوردمو حس میکردم عشقم به همسرم خیلی عمیقه و هیچ اتفاق بدی نمیتونه اونو از بین ببره، الان سرد سردم.

    واقعا برام وجودش هیچ فرقی نداره. همیشه از کوچکترین دردش خیلی ناراحت میشدمو مثه پروانه دورش میچرخیدم اما الان هرچی میگه سرم درد میکنه من اصلا ناراحت نمیشم و فقط میگم خوب قرص بخور!

    همش تو ذهنم اینه که ما از هم جدا میشیم...سه هفتس همش دارم کابوس میبینم...

    کمکم کنین. وقتی مشاورمون بعد دو هفته با اون سختی که من کشیدم و به آدم مهمی رو انداختم که واسطه گری کنه تا اون مشاور وقت بده و بر اثر یک اتفاق ساده نشد بریم مشاوره، خیلی بیشتر به هم ریختم
    دلم میخواد با یک نفر حرف بزنم. بگم چرا من اینطوریم؟ چرا اینقدر حالم بده؟چرا اینقدر طولانی شده؟
    حتی محبت های همسرم منو عصبانی میکنه و ذره ای حس خوبی پیدا نمیکنم.
    دوستان کمکم کنین

  2. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (پنجشنبه 31 مرداد 92), faghat-KHODA (پنجشنبه 31 مرداد 92)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    شمیم جان همیشه اینکه ادم خ هزینه کنه از لحاظ احساسی و پاسخی نبینه معمولا همین سردی پیش م یاد.


    خوبه که من بعد خ هیجان مدارانه رفتار نکنی: مثل پروانه دورش نگردی .. خ ناراحت نشی... خ ناامید نشیو....




    در کل نازنین خودت بهتر از من می دون یدیگه شوهرت یه ادمه بالغه که تغییرش راحت نیس و زمانبره پس با صبوری شما انشالله همه چی درس میشه! فقط به تلاشش احترام بزار!


    ببخشید من خ نم یتونم کمکت کنم. برات ارزوی خوشبختی دارم. ادیسون میگه خ وقتها ادمها جایی تسلیم میشن که خ به موفقیت نزدیکن( نقل به مضمون)

  4. 2 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (پنجشنبه 31 مرداد 92), شمیم الزهرا (پنجشنبه 31 مرداد 92)

  5. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    ممنونم واقعا که برام پست گذاشتین.
    درست میگین باید صبر کرد اما خییلی داغونم حس میکنم هیچی ازم نمونده تا صبر کنم...
    همش آرزو میکنم کاش حداقل چند روز فقط تنها باشم

  6. 2 کاربر از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (پنجشنبه 31 مرداد 92), faghat-KHODA (پنجشنبه 31 مرداد 92)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 بهمن 01 [ 19:08]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    688
    امتیاز
    14,984
    سطح
    79
    Points: 14,984, Level: 79
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 366
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,002

    تشکرشده 1,784 در 580 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    119
    Array
    شمیم جان متاسفانه فرصت ندارم تاپیکهات رو بخونم.

    فقط م یدونم که خیلیها مثل لیلا موفق مثل sokut و... زندگیشون خوب شده. شما چرا نشه!!!! برای خرید یه چیز ساده باید هزینه کرد خوشبختی هم که جای خودش داره و متاع گرانقیمتیه!! اینطور نیس گلم؟

    ان شالله با اصلاح رفتارهات و میزان احساساتی که خرج می کنی و یاد گیری مهارتها زندگیت درس میشه! ببخشید من قبلا یه جاهایی از تاپیکهات رو خوندم اما الان یادم نیس!


    گفتم بهت خ هزینه احساسی نکن تا کم نیاری! تو زندگیت اگه بخای خ از خودت بگذری همین میشه! یه جایی می رسه که دیکه نمی تون یادامه بدی!

    نقل قول نوشته اصلی توسط شمیم الزهرا نمایش پست ها
    ممنونم واقعا که برام پست گذاشتین.
    درست میگین باید صبر کرد اما خییلی داغونم حس میکنم هیچی ازم نمونده تا صبر کنم...
    همش آرزو میکنم کاش حداقل چند روز فقط تنها باشم

  8. 3 کاربر از پست مفید مهرااد تشکرکرده اند .

    baranbanoo (جمعه 01 شهریور 92), faghat-KHODA (پنجشنبه 31 مرداد 92), شمیم الزهرا (پنجشنبه 31 مرداد 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 تیر 94 [ 00:49]
    تاریخ عضویت
    1392-1-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    455
    امتیاز
    3,873
    سطح
    39
    Points: 3,873, Level: 39
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    873

    تشکرشده 1,282 در 361 پست

    Rep Power
    58
    Array
    کسی که در زندگی چرایی دارد ، با هر چگونه ای خواهد ساخت.
    ایمان دارم به خوبی زندگیت رو میسازی.

  10. 4 کاربر از پست مفید majid_k تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (جمعه 01 شهریور 92), mahdis07 (پنجشنبه 31 مرداد 92), مهرااد (پنجشنبه 31 مرداد 92), شمیم الزهرا (پنجشنبه 31 مرداد 92)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام.
    دو تا آدم افسرده نمیتونن به هم کمک کنن
    بنابراین فکر نمیکنم بتونم کمک زیادی بهت بکنم اما به احترام اینکه ازم خواسته بودی به تاپیکت سر بزنم اومدم.
    شاید نتونم بگم چه کاری الان درسته چون واقعا سخته که تو این موقعیت و حال روحی داغون بتونی به خودت کمک کنی. من کاملا درکت میکنم. اما میتونم حقیقت رو برات روشن کنم تا حداقل خودت بتونی تصمیم بگیری.
    حقیقت زندگی تو همینه. مثل حقیقت زندگی من. و خیلی های دیگه. اینکه خدا چرا به ما جفا کرده یا عطا کرده یا چرا اینجوری شد و چرا من اینجام و ... هیییییییچ چی رو حل نمیکنه. حقیقت همینه که الان هست.
    تو اگه ناراحت باشی، اگه خوشحال باشی، اگه غصه بخوری یا به طلاق فکر کنی یا سعی کنی به تنهایی از زندگی شخصی خودت لذت ببری....به خودت مربوطه.
    منظورم اینه که حال درونی تو، خوب یا بد، خودت رو میسازه یا به هم میریزه و تأثیر چندانی روی حال درونی شوهرت و حتی تغییر رفتارش نداره.

    ما زنها مدام نقشه میکشیم...
    اینو میگم که اینو بفهمه...این کارو میکنم که این کارو نکنه....اما فایده ای نداره.
    در نهایت میبینیم که آقای شوهر همونی بود که هست. مگر اینکه خودش بخواد یه تغییراتی ایجاد کنه که البته خیلییییی کم پیش میاد.
    پس این خود ما هستیم که امیدوار میشیم، سرخورده میشیم، امیدوار میشیم، سرخورده میشیم و ....
    و این سیکل معیوب امیدواری و سرخوردگی مارو از پا در میاره و نابود میکنه. سرد و بی تفاوت میکنه... البته فکر هم نکن که تا ابد همینجور افسرده ای...
    به زودی دوباره به شوهرت امیدوار میشی و دوباره مایه میذاری و دوباره اون ناامیدت میکنه...و دوباره مأیوس میشی....

    اینقدر این اتفاق میفته که بالاخره به اخلاق شوهرت عادت میکنی !!!
    و اونوقته که دیگه اذیت نمیشی. زندگی خودت رو میکنی. تفریحات خودت. تحصیل و کار خودت... بچه هات... و با شوهرت در حدی در ارتباط هستی که معقول و منطقیه... با حفظ احترام زندگی خودت رو داری نه اینکه خودت رو فدا کنی و از محبت کردن زیاد مریض بشی !!!
    بنابراین نترس.
    این طبیعیه. یه مدت دیگه کم کم بهش متمایل میشی و اوقات خوشی دارین و دوباره محبت میکنی و انتظار داری و ایشون هم خلاف انتظارت عمل میکنه و دوباره مأیوس میشی.... تا اینکه تجربه بهت یاد میده که عادت کنی.
    به اخلاق و شخصیت انسانی که شوهرته و قرار نیست تغییر کنه.
    همین.
    به همین بیخودی ای بود که گفتم.
    من خودم هم الان افسرده ام و امیدوارم تو رو داغون تر نکرده باشم.
    اما باز هم میگم.
    درک واقعیت و لمس شرایط و پذیرش اون هرچقدر هم تلخ باشه بهتر از امید واهی داشتنه به اینکه بالاخره تحت تأثیر فلان رفتار شما یا فلان مشاور یا فلان راهکار، شوهرت میشه یه انسان دیگه.
    این وسط هرچقدر بیشتر به خاطر شوهرت خودت رو عذاب بدی بیشتر داغون میشی و شوهرت اصلا متوجه این داغون شدن که نیست هیچی تازه ممکنه بعد از یه مدت کوتاه طلبکار هم بشه که چرا من هرچی محبت میکنم تو پس میزنی؟
    و اونوقته که باید بشینی جدی جدی غصه بخوری ! چون دیگه این خودت نیستی که داری خودتو اذیت میکنی و کنترلش دست خودت نیست! شوهرته که داره بازخواستت میکنه و باید یه جوابی بهش بدی که دست از سرت برداره !

  12. 3 کاربر از پست مفید گل آرا تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 01 شهریور 92), faghat-KHODA (جمعه 01 شهریور 92), شمیم الزهرا (شنبه 02 شهریور 92)

  13. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام زهرا جان

    دقیقا به همین علت بود که همون روزهایی که از همسرت دور بودی بهت میگفتم کاری به کار همدیگه نداشته باشید و به خودتون فرصت فکر کردن و تنها شدن بدید.شما زود رفتی و زود هم برگشتی.

    تو اگر واقعا بترسی که ممکنه روزی همسر و زندگیت رو از دست بدی این حست کاملا از بین میره.

    و همچنین یک توصیه دیگه هم بهت دارم !

    یک روز صبح به نزدیکترنی دادگاه خانواده مراجعه کن...و فقط یک ساعت بمون اونجا.کار خاصی هم لازم نیست بکنی.بشین اونجا رو یه صندلی و به این ها رو تماشا کن:

    -جیغ و داد و دعوا و درگیری یه زوج جوون...
    -توهین و فحاشی زن و شوهر و ایضا خانواده هاشون به همدیگه...
    -التماس یک زن برای اینکه شوهرش طلاقش نده...
    -التماس یک زن برای اینکه شوهرش طلاقش بده...
    -التماس مردهای جوون برای گرفتن رضایت از نهاشون بابن ندادن مهریه و نرفتن به زندان...
    -دیدن بچه هایی که دارن گوشه دادگاه برای خودشون بازی میکنن و منتظرن ببینن میشن بچه طلاق یا نه....
    -دیدن زنهایی که با سر و صورت سیاه و کبود آمدن و همه امیدشون به نامه پزشکی قانونی هستش که دستشونه
    -دیدن چشمهای نگران پدر و مادر های سن و سال دار که ایا زندگی بچه شون از دست میره یا نه...
    -دیدن زنی که به خاطر چندرغاز نفقه ده باز پله های دادگاه رو میره بالا و میاد پایین....
    -دیدن زنی که به خاطر جمع کردن جهیزیه اش چقدر عذاب کشیده و شوهرش حاضر نیست جهیزیه اش رو برگردونه...
    و .............


    پس بچسب به زندگیت.میدونی الان چقدر ها حسرت اینو میخورن که جای تو باشن ؟!

    سر خونه و زندگیت هستی و یک همسری داری که داره برای رفع کردن مشکلاتش همت میکنه.چی بهتر از این میخواهی؟!

    دوست داری ناشکری کنی و پات به محیط وحشتناک دادگاه باز بشه؟!

    من قبول ندارم حرفات رو....خودت نمیخواهی که شاد باشی....خودت دل به زندگی نمیدی....خودت داری تلقین میکنی که من سردم به این زندگی.....

    من مطمئن هستم اگر همسرت تغییر که نمیکرد هیچ، بدتر هم میشد ، تو الان خیلی راضی داشتی زندگیت رو میکردی !!

    قدر بدون...خدارو شاکر باش و لعنت به شیطون بفرست.

    من بهت اکیدا توصیه میکنم بترس ! و نگران از دست دادن زندگیت باش

    همسرت همیشه اینطوری باقی نمیمونه و شک ندارم مدتی بعد که این رفتارت خسته اش کرد میای و میگی کاش اون موقع که داشت تلاش میکرد منم باهاش همراهی میکردم....

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  14. 7 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    asemani (جمعه 01 شهریور 92), aysu (شنبه 02 شهریور 92), baranbanoo (جمعه 01 شهریور 92), roze sepid (شنبه 02 شهریور 92), tamanaye man (شنبه 02 شهریور 92), مهرااد (شنبه 02 شهریور 92), شمیم الزهرا (شنبه 02 شهریور 92)

  15. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    ممنونم دوستان خوبم.
    گل آرا جان نمیدونم چرا اینقدر باهات همزاد پنداری میکنم... دقیقا همینه که گفتی
    حقیقت زندگی همینه. ازت ممنونم حسمو درک کردی.

    مریم عزیز درست میگی.شاید همه اینا تلقینه... اما هرچی هست هیچ چیزی نیست که منو شاد کنه.به هیچکسو هیچ چیز به خصوص همسرم علاقه ای ندارم مگر تنهایی.

    من زود نرفتم اما شاید زود برگشتم و برگشتنم هم دلیلش بین خودمو خداست...

    درست میگی من الان از از دست دادن زندگیم نمیترسم ولی قبلا میترسیدم...
    الان واقعا نمیترسم چون فکر نمیکنم چیز خاصی زندگیم داره که از دست دادنش برام ترس آور باشه. البته تو عمل به این شدت بد نیستم
    ولی از درون همین طوریم.

  16. کاربر روبرو از پست مفید شمیم الزهرا تشکرکرده است .

    مهرااد (شنبه 02 شهریور 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام زهرا جان
    تلاش شما تو این 3 سال برای حفظ زندگیتون خیلی ستودنیه. حتما شما همسرتون رو خیلی دوست دارین ولی الان یه شرایطی پیش اومده که کمی نسبت بهش سرد و بی تفاوت شدین . فقط دعوای یک ماه پیشتون باعث شده که شما اینطوری از ادامه ی زندگیتون نا امید بشین یا نه چیزهای دیگه ایی هم اذییتون میکنه؟

  18. کاربر روبرو از پست مفید aysu تشکرکرده است .

    شمیم الزهرا (شنبه 02 شهریور 92)

  19. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 خرداد 02 [ 03:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-22
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    27,600
    سطح
    98
    Points: 27,600, Level: 98
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 750
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    3,274

    تشکرشده 2,351 در 551 پست

    Rep Power
    162
    Array
    سلام aysu جان
    حس میکنم تو این سه سال که من پر انرژی بودمو اینهمه تلاش کردم اینقدر زندگیم دچار بحران شد...
    چند سال دیگه این وضع طول میکشه تا مشکلاتم کمتر بشه؟... این فکرها خستگی توصیف ناپذیری برام میاره که قدرت ادامه زندگیو ازم میگیره...
    از طرف دیگه هم میتونم با اطمینان بگم در هیچ موقعی حتی مواقعی که همسرم به شدت از زندگیمون ناراضی بوده هم حتی لحظه ای جدایی رو قبول نکرد و نمیکنه!
    نمیدونم چرا اما اگر همسرم همین دیدو داشته باشه ترجیح میده زندگی جهنمی داشته باشیم اما جدا نشیم! و یه جورایی من فقط یک راه دارم و اونم ادامست و همین هم بیشتر ناامیدم میکنه


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.