من حدود 8 ساله که ازدواج کردم تو این 8 سال با وجود علاقه زیادی که به شوهرم داشتم بسیار باهم مشکل پیدا میکردیم اما حدود 6 ماهه که شدیدا مشکل داریم دیشب بهم گفت که زندگی به نظرش تموم شده ولی من بهش گفتم من زندگیمو دوست دارم و نمیخوام زندگیم تموم شه اونم گفت من نمیتونم تنهایی برای طلاق اقدام کنم به خاطر اینکه مهریتو ندارم من گفتم من میرم مهریمو میبخشم بعد برو اقدام کن ولی انقدر گفت من نمیخوامت که گفتم باشه فردا باهات میام دادگاه صبح هم رفت سر کار همش اس میداد که من واسه این زندگی خیلی تلاش کردم ولی دیگه بریدم خلاصه من رفتم جلوی دادگاه اونم اومد ولی داخل نیومد گفت اول خانوادتو در جریان بزار منم اصلا نمیتونم این جریانو به خانوادم بگم بعد منو رسوند خونه و گفت این زندگی برام تموم شده و من دیگه نمیام خونه حالا مرددم نمیدونم چیکار کنم زندگیمو دوست دارم اما وقتی تحقیرم میکنه از خودم بدم میاد
- - - Updated - - -
اینم بگم که یه دختر دو ساله داریم و من تا حالا اصلا نزاشتم کسی متوجه مشکلمون بشه فقط چند هفته پیش دو روز رفتم خونه پدریم ولی هیچی بهشون نگفتم فقط گفتم خستم اعصابم خرده به شوهرم خیلی گیر میدم دوست ندارم چهره شوهرم جلوی کسی خراب شه . و بعد انقدر مادرمو ناراحت دیدم برگشتم چون من یه خواهر مطلقه و یه بادر مطلقه دارم میدونم دیگه واقعا خانوادم نمیتونند تحمل کنند
- - - Updated - - -
کسی نیست؟ تو رو خدا باهام حرف بزنید و راهنماییم کنید
- - - Updated - - -
یعنی هیچکس نیست بخواد با من حرف بزنه؟
- - - Updated - - -
چون تازه واردیم کسی تحویل نمیگیره به خدا اگه کم نمیوردم تاپیک نمیزدم
- - - Updated - - -
تو رو خدا لااقل یه چیزی بگین دلم خوش باشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)