من ام کی هستم 20 ساله دانشجوی کاردانی برق قدرت عشق تکنولوژی نظامی مذهبی ولی نه خشکه مقدس عاشق خدا و امام زمان خلاصه :
اساسا من تو این سایتا نبودم چون متاسفانه یا خوشبختانه تو این مسائل بدلیل دوستای ناباب حرفه ای بودم(غیر این مورد)دوست دختر نداشتم فرصتش زیاد بود تقاضا هم بود ولی من علاقه ای نداشتم یکی تا اول دبیرستان (همسایمون)بود اونم خودم ردش کردم بچه بازی بود و ...
اما تو این مورد موندم کمک لازم دارم ...
من با خونواده و سه خونواده ی دوستان رفتیم مسافرت(اخیرا)یکیشون که من زیاد میشناختمشون یه دختر داره(کلا سه دختر تو مسافرت بود) (خوش اندام خوش لباس و...با قیافه ای معمولی بدون آرایش های ساده حتی مثل زیرابرو و... متین و باوقار و کمی هم مغرور روسریشو می پیچه دور سرش لاک می زنه مانتو نه زیاد کوتاه بالا تر از زانو با شلوار لی مدام هم مانتوشو عوض می کنه هفت هشت مانتوی راه راه با رنگ های مختلف)این مشخصاتشه راستش من تو این 4 الی 5 روز حواسم بهش بود که حواسش بمنه ولی زایه بازی در نمیاورد و خودشو خوب میگرفت من ازش خوشم میاد ولی عاشقش نیستم اما چند حرکتش منو تو فکر برده (دوستان خانواده ی ما مسئله ی حجاب واسشون مهمه واسه همین حجاب در بین ما رعایت میشه):
1)یه بار من تو اتاقم تو یکی از شهرها داشتم درس میخوندم در اتاق هم باز بود ومن روبروی در اما سرگرم تمرین اتاقش کنار اتاق من بود دو سه بار که می رفت تو اتاقش اول چند لحظه دم در می ایستاد نگاهم می کرد بعد می رفت ولی فکر می کرد چون سرم رو کتابه حواسم بهش نیست.
2)یه بار دم در اتاقش در رو سر یه مسئله واکرد و بدون حجاب با لباس عادی دیدمش (روبرو چشم تو چشم)نگاه مرموزی همراه با لبخندی که می خواست نشون نده داشت چند لحظه همینطور بود(2 ثانیه)تا من سرمو پایین انداختم رفتم کنار.
3)مدام از ماشینشون که از کنار ما رد می شدن به من نگاه می کرد انگار فقط من تو اون ماشینم.
4)چند بار به عمد موقع صحبت با من تو جمع خیره می شد تو چشمام.
5)و مهمترینش:مادرم منو کشید یه گوشه گفت: این دختره یه حرفی زده تو خانوما که غیر مستقیم به تو بر می گرده محلش نذار. اما برخورداش نشون نمیداد با من بد باشه فکر کنم مادرم چیزایی میدونه من نمیدونم خلاصه من به حرف مادرم گوش کردم ولی فکر کنم مادرم با این کار خواست بین ما فاصله بندازه.
سوال من اینه اینا(ماجراها)یعنی چی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)