به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 93 [ 02:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    چطوری وابستگی شوهرم رو به مادرش خواهرش خاله هاش رو کم کنم؟

    من 6 ساله دارم با مادر شوهرم زندگی میکنم براش مثل عروسهای قرن هجر هستم (صبحونه رو حاضر میکنم براش- وقتی میره حموم براش عرق بادرنجو میبرم لباساشو اماده میکنم -گاهی تا لباس زیراشم میشورم و....)و شوهرم اینو وظیفه من میدونه.هر چی مادر خانوم بگه جوابش اره است ولی من بگم جوابش نه است!اصلا به من ارزش قائل نیست تو جمع خیطم میکنه .ادم سلطه جو تهدید گریه فقط به حرف مامانش خواهرش و خاله هاش توجه داره من هیچم تو زندگیش .هیچگونه ازادی ندارم حتی برای رفتن به خونه مامانم باید با چند نفر هماهنگی داشته باشم تا مادر شوهرم احساس دلتنگی نکنه من در واقع زندانی در خانه با درهای باز هستممن اگه چیزی از شوهرم بخوام به می گه ندارم ولی مامانش بخواد داره؟!خوشبختانه بچه ندارم الانم جونم به لبم رسیده اومدم خونه مامانم ولی هیچ خبری از اونا نیست.داداشم گفت خواسته هاتو رو کاغذ بنویس ببرم بدم بهش تا بفهمه تو چی میخوای چون حرف زدن باهاش هیچ فایده ای نداره کاغذ رو بجایه اینکه بخونه داده بود به داداشم و گفته بود من مشکلی تو این زندگی نمیبینم.تحصیلات منم لیسانس پرستاریه البته شاغل در اشپزخانه مال اونم دیپلمه.چیکار کنم کمکم کنین

  2. کاربر روبرو از پست مفید نارینا92 تشکرکرده است .

    roze sepid (یکشنبه 27 مرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام نازیلا بله میدانمسخته که یه خونه مستقل نداشتی سخته که دوست داشتی شاغل باشی نشده سخته که همه در تلاشن که برا انجام کاری که دوست دارن شوهرشونو راضی کنن تو اول خودت صلاح مادر و خواهر شوهرت را در نظر میگیری. بعد مطرح میکنی تازه شای د اونوقتم شوهرت بگه که تو به فکر خودتی و اصلا به اونا فک نکردی تازه اگه دعوا نکنه که اونا بفهمن اونقدر خد برخورد می کنه که خودت عذاب وجدان داشته باشی خیلی آدم صبوری بودی که نخواستی جدا با اونا زندگی ای کنی که شاید حقت بوده در این صورا اگه شوهرت سلطه جو. و خود رای بود. حواست فقط به ناراحت نکردن. خودش تنها باید بود نه اول مادر بعد خواهرش.چرا مستقل نشدی؟

    - - - Updated - - -

    چند سالتونه در شهرید یا روستا

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 93 [ 02:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هانا متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم وضع مالی شوهر من خیلی خوبه والانم تو خونه خودمون با مادر شوهرم زندگی میکنیم اون میگه من نمیتونم تو رو مستقل کنم حتی اجازه نمیده بریم طبقه پایین. وقتی در مورد مستقل شدنم صحبت کنم میگه من مادرمو تنها نمیزارم راه باز جاده دراز.منم میگم من هیچ وقت نمی خوام تو مادرتو تنها بزاری پسر اگه پسر باشه اون ور دنیام باشه به مادرش احترام میذاره ولی گناه من چیه؟!شرایط خونوادگی ما دو تا یکیه هر دومون وقتی بچه بودیم پدرامونو از دست دادیم ولی نمیدونم مادر اونا با مامانه من چه فرقی دارن ؟با این همه من باز نمی خوام مادر شوهرم ناراحت باشه مشکل اصلی من با شوهرمه.اون یه جورایی مشکل داره نه میزاره به راحتی برم خونه مامانم وقتی هم میزاره باید داداشام بیان دنبالم وقتی هم خودش بیاد چشت روزبد نبینه میگه روتو این ور کن اون ور کن چادرتو طوری بگیر که صورتت دیده نشه.یه مدت گفت عینک بزن منم زدم گفت خوشگلتر شدی نمی خواد من باید برات نقاب بگیرم .وقتی ازش لباسی چیزی بخوام میگه ندارم باید به مادر شوهرم بگم بعد بخره یا هم باید لباس کهنه های خواهر شوهرمو باید بپوشم شاید باورت نشه سال 87 که رفتیم خرید عروسی هنوز دارم اونارو میپوشم .حالا اون خرید عروسیم هم یه ماجرایی واسه خودش دارهفکر میکنی راه حلی برای این مشکل هست اگه میتونی کمکم کن در ضمن من26 سالمه شهری هم هستم

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    خدا را شکر ببین مردا تو هر موقیتی که گیرشون میاد میخوان مردانگی و قرارشون نشون بدن. هر چه خودت را بی تفاوت تر نسبت به اقتدارشون نشون بدی. اونا تلاش بیشتری برای انباشت میکنن حتی شده با حرف تند با. با گیر دادن به مسال بی اهمیت و نشون دادن اینکه تو بدون اجازه من تصمیمی نمی گیری. حتی خونه بابات حتی رفتن به آرایشگاه. بعضی وقتا غذا پختن و چ پس بدون زیاد هم مورد خواصی نیست که فقط مختص اون باشه من فک ک میکنم هر چند ماهی. راه حل هاتو تغییر دادی یه بار بیتفاوت یه بار بروز ناراحتی یه بار قهر و.. (البته. مثلا پنج ماهی یه روش)اما واقعا تغییر چشم گیری نکرد......... خسته شدی.... میدونم سخته. نازیلااین زیاد حاد نیست اما میدانم برای نشاز زندگی. برای امید به زندگی برای. اعتماد به نفست تاثیر مستقیم نمیذاره ولی باید بدونی این مشکل با اینکه روی کاغذ بنویسی و اون رعایت کنه حل نمیشه. چون اون تا زمانی که.
    خودش به این باور نرسه که. کارش ایراد داره حتی فکر اصلاحش نمی افته. تا نبینه سلطه جویش باعث بد شدن کیفیت زندگیش میشه نمیخواد دلت به دست بیاره احتمال میدم یا در موقیته خوبی باهاش حرف. نزدی یا لحن باب تایید اون نداشتی که میگه راه باز جاده درازگوگرنه اون هم زندگیمو دوست داره
    من میگم باید ی ه طوری که غرور اون بشکنه و با این کارت احساس سر خوردگی کنه.

    - - - Updated - - -

    ممنظورم این بود نه غرورش بشکنه که احساس سر خوردگی کنه. نه قهر تو بی نتیجه باشه که فک کنه. بیخودی خواسته ای داشتی. باید برگردی خانه و موضوعاتی که برات مهمه را اولویت بندی کنی و یک جدیدت در خواسته ات در تو ببیند (بی احترامی و لج بازی. و.. جای نداره) و طوری بر خورد نکنی که فک کند. تو چند روز دیگه. فراموش میکنی. و خواسته مهمی نداری
    از خوبیاش تعریف کن و بگو خوشحال ی که با مادرش زندگی میکنی چون در خیلی جاها حلال مشکلمون بوده بگو با راهنمای مادرت صبوری یاد گرفتبزار بفهمه مادرش را دوست داری و برات مهمه. که محترم بشماریش.
    خیلی مسئلهها را با مادرش حل کن و کاری به خودش نداشته باش مثلا تقسیم کار خونه. منصفانه و با احترام
    بهش یاد آوری کن که یه سری نیازهای مالی و خریدهایش ماهانه و شخصی داری که شاید قشنگ نیست که هر بار از اون بخوای پیس اگه توان داره ماهانه مقدار پولی دریافت کن و توضیح بده بهش شاید دلم بخواد از پس اندازم کادوی براتون بگیرم و یه سری خریدهای شخصی است که قشنگ نیست هر بار وقتت بگیرم برای دلیلمموجه ارآیه دادن
    بگو که دوست داری با هم باشیم نه مقابل هم بهش بگو هر رفتاری از من آزارت میده بگو تا اصلاح کنم اخه تورا خیلی قبول دارم و نمیخوام از من دل نگران باشی و ضمن یاد آوری خوبیاش بگو من فلان حسورنسبت کارت داذم

    - - - Updated - - -

    ممنظورم این بود نه غرورش بشکنه که احساس سر خوردگی کنه. نه قهر تو بی نتیجه باشه که فک کنه. بیخودی خواسته ای داشتی. باید برگردی خانه و موضوعاتی که برات مهمه را اولویت بندی کنی و یک جدیدت در خواسته ات در تو ببیند (بی احترامی و لج بازی. و.. جای نداره) و طوری بر خورد نکنی که فک کند. تو چند روز دیگه. فراموش میکنی. و خواسته مهمی نداری
    از خوبیاش تعریف کن و بگو خوشحال ی که با مادرش زندگی میکنی چون در خیلی جاها حلال مشکلمون بوده بگو با راهنمای مادرت صبوری یاد گرفتبزار بفهمه مادرش را دوست داری و برات مهمه. که محترم بشماریش.
    خیلی مسئلهها را با مادرش حل کن و کاری به خودش نداشته باش مثلا تقسیم کار خونه. منصفانه و با احترام
    بهش یاد آوری کن که یه سری نیازهای مالی و خریدهایش ماهانه و شخصی داری که شاید قشنگ نیست که هر بار از اون بخوای پیس اگه توان داره ماهانه مقدار پولی دریافت کن و توضیح بده بهش شاید دلم بخواد از پس اندازم کادوی براتون بگیرم و یه سری خریدهای شخصی است که قشنگ نیست هر بار وقتت بگیرم برای دلیلمموجه ارآیه دادن
    بگو که دوست داری با هم باشیم نه مقابل هم بهش بگو هر رفتاری از من آزارت میده بگو تا اصلاح کنم اخه تورا خیلی قبول دارم و نمیخوام از من دل نگران باشی و ضمن یاد آوری خوبیاش بگو من فلان حسورنسبت کارت داذم

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 93 [ 02:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هانا .ممنونم که این همه حرفهای قشنگ و معقول رو بهم میگی معلومه که انسان با شخصیت و معقولی هستی. من بعد کمکهای تو و خدا و خونوادم بخصوص داداشم باهاش صحبت کردیم حرفهای دلم رو بهش گفتم وگفتم که من به محبتش محتاجم و دوست دارم منو به خاطر خودم منو بخواد نازم رو بکشه گفتم همه دنیا یه طرف محبت تو یه طرف .گفتم اگه قرار بود با ناز کشیدن مامانم من تامین بشم هیچ وقت ازدواج نمیکردم اما من تو رو میخوام . من دوست دارم با تو باشم همیشه کنارت باشم .گفتم اگه این مشکل الان حل نشه تو اینده میشه یه مشکل حاد و شاید حتی طلاق عاطفی اما اگه الان حل بشه زندگیمون روال خوبی رو پیش رو میگیره.الانم اوضام خیلی فرق کرده بهم قول داد که هر چی بیخوام نه نگه و من اینو میدونم که نباید از این موضوع سو استفاده کنم حالا وضعیتم خوبه امیدوارم بتونم خوب مدریت کنم که این جوری بمونه.بخاطر کمکهات ممنونم امیدوارم زندگی خوبی داشته باشی

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 30 تیر 99 [ 14:44]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    172
    امتیاز
    7,678
    سطح
    58
    Points: 7,678, Level: 58
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 116 در 79 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام
    خیلی خوشحال شدم

    فقط اول با خودت بعد هم به او گوشزد کن که با اومدن اختلاف نظر بینتون هیج وقت همه چیز را تمام نبینید. و بدترین ها را به زبان بیارید چون خیلی وقتا جبران حرفهایی که در دعوا گفته میشه خیییییییییلی سخته....

    موفق باشب


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.