به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 92 [ 08:53]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow شوهرم با خالش رابطه عجیبی داره. مادر شوهرم هم همراهی میکنه. دیگه طاقت ندارم

    سلام
    دارم دیوونه میشم، دیگه نمیدونم چیکارکنم. تابحال بارها و بارها سر این مسئله حرف زدیم ، بحث کردیم، دعوا کردیم، پیش مشاور رفتیم اما... هربار که فکر میکنم همه چیز روبراه و آرومه متوجه میشم که خیلی خوش خیال بودم .همه چیز ادامه داره و فقط از من پنهان شده.
    من و همسرم هر دو 30 ساله مهندس ،همکار و اگه از بیرون به زندگیمون نگاه کنید همه چیز خو ب و خوشبختیم. اما درواقع اینطور نیست. متاسفانه همسرم خیلی ضعیفه، خیلییییییییییییی. درمقابل ارزشهایی که از طرف مادرش براش مشخص شده خصوصاً واقعاً ضعیفه. توان مخالفت باهاشو نداره. مثل یه بچه که هرچی پدر مادر بگن براش قانون میشه.(یه تابیک در این خصوص گذاشتم "ارتباط با خانواده همسرو اطرافیان") مثل موم توی دست مادرشه و رفتارهای خوب و بد رو مستقیماً از مادرش الگو برداری میکنه. مشکل بزرگتر من هم که رابطه نامعقول اون و خالشه ریشه در انتظارات مادرش داره. بارها و بارها شده با هم صحبت کردیم ولی همین که میخواد صحبت ها رو عملی کنه مادرش وارد میشه و مدام یادآوری میکنه مثلاً میگه به خالت زنگ زدی؟ حالشو بپرس یا چه میدونم براش عکس بفرستین یا یه خبری چیزی ازش بیاره و نگرانش کنه که گفته دلتنگتم بهش زنگ بزن.
    مشکل من با شکل رابطه همسرم و خالشه که از شکل معمولی یک رابطه محبت آمیز خارج شده و بیشتر شبیه معاشقه میمونه. باورتون نمیشه یعنی این خالش یه جور رفتار میکنه حال آدم بهم میخوره. مثلاً:
    1. توی خانواده رابطه همسرم و خالش به عنوان یک حرکت ارزشمند بیان میشه و تعریف و تمجید شده و به عنوان دو نفر که علاقه بیش از حدی بهم داشته و بخاطر این علاقه همه میشناسنشون مدام بیان شده و با بزرگنمایی سعی دارن من رو هم مجبور به قبول این رابطه کنن.

    2. روزی چند ساعت از طریق oovoo و تلفن با هم در تماس بودن. (یادم رفت بگم همسرم جدا از خانوادش و توی شهر ما زندگی میکرد و خالش هم چندین سال هست خارج از کشور هست با خانوادش)

    3.همسرم رو با لفظ عشقم صدا میزنه و همیشه جملاتی مثل عشقتم، love u ,miss u so much, kiss u و انواع و اقسام جملات عاشقانه تو عشق منی عزیز دلمی ، مدام قربون صدقه هم برن

    4. توی فیس بوک همسرم هر روز پیغام های عاشقانه بذاره و آهنگ های عاشقونه میذاشت. همش هم صحبت از دوری و دلتنگی و اینکه یه روزی بهت میرسم و .... هر شب هم که خواب شوهرمو میبینه!!!!!!!!!!!!! میخوام بغلت کنم، تنت رو بو کنم!!

    5. خلاصه توی عشقولانه بازی هیچی از من که زن شوهرمم کم نمیاره!

    بخدا این خالش روانیه، به هرکسی میگم میخنده بهش ولی نمیدونین چه درد عمیقی توی وجود منه. نمیتونم اینجوری ادامه بذم :( &nbsp;مثل هووی منه. شدیداً هم حسوده. اگه شوهرم یه محبتی به من کنه باید حتماً به اون هم محبت کنه و قربون صدقش بره. شب میخوایم بخوابیم sms عاشقونش میاد! بخدا با شوهرش اینجوری نیست. بخدا این ظلمه، ظلمه به منو شوهرم. آخه یه آدم عاقل تو خونوادشون نبوده بگه این چجور رفتاریه! بعض وقت ها میگم این مادرشوهرم داره از شوهرم سوء استفاده میکنه. پسرش شده راهی واسه جبران لطف های دیگران. بذون اینکه توجه کنه داره به زندگی پسرش ضربه میزنه. از شوهرم متنفر میشم وقتی میبینم به خالش هیچی نمیگه، وقتی اینقدر کوره&nbsp;<img src="http://www.hamdardi.net/images/smilies/grief.png" border="0" alt="" title="Grief" smilieid="150" class="inlineimg"><br>
    دیگه عقلم بجایی قد نمیده، دیگه دارم دیوونه میشم هر کاری ممکنه بکنم. از کی کمک بگیرم؟ آخه چرا شوهرم نمیفهمه؟ چیکار کنم؟ اصلاً ازم نخوایین تحمل کنم. مثل این میمونه که همیشه یه هوو تو زندگیت باشه

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    سلام سمان عزیز

    چقدر مشکلت عجیبه !!
    خاله شوهرت چند سالشه ؟
    چندبار از نزدیک دیدیش ؟ زیاد میاد ایران ؟
    رابطه ش با تو چطوره ؟
    وقتی اعتراض می کنی شوهرت چه عکس العملی نشون میده ؟
    شوهرت در جواب اون چیکار می کنه ؟ اونم پیام های عشقولانه و اینا می فرسته ؟
    خاله شوهرت چندساله ازدواج کرده ؟ بچه داره ؟ زندگیش چطوره ؟

  3. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    ویدا@ (شنبه 26 مرداد 92)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اول بگو چند ساله ازدواج کردید و ایا مشکل دیگری در زندگی بین خودتون دو نفر دارید (نه مشکلات خانوادگی)؟ توی این تالار قبلا یک خانمی بودند که همسرشون با عمه شون رابطه عاطفی زیادی داشتند و این خانم هم مثل شما واکنشهای احساسی نشون می دادند به روابط عمه و همسر. اما مدیر همدردی برای ایشون پستهای خوبی گذاشتند. این خانم تاپیکهای زیادی داشتند. من آخرین تاپیکش.ن رو براتون می ذارم شما همه تاپیکهاش رو بخونید و ببینید چطور زندگیشون رو . بیشتر هم به پستهای مدیر همدردی در تاپیکهای ایشون توجه کنید. http://www.hamdardi.net/thread27191-3.html در ضمن رفتار خانم به عنوان یک سر نخ که نشان دهنده شکست در زندگی بود هم در این تاپیک آمده: http://www.hamdardi.net/thread-26999.html

    - - - Updated - - -

    اینم لینک تاپیک اول این خانم http://www.hamdardi.net/thread-26191.html

    - - - Updated - - -

    اینم پست مدیر همدردی در تاپیک اول ایشون
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام و احترام


    به به!!!
    اینجا چه خبره!!!
    من از بعضی دوستان به خصوص پدربزرگ تشکر می کنم که با توجه و دقت در این تاپیک پست گذاشتند.

    خواهش می کنم بعضی از اعضایی که در این تاپیک به نگرانی مراجع دامن زدند برگردند و تاپیک آفت های مشاوره را دقیقا مطالعه کنند.

    نباید در حالی که ما اطلاعات مختصری در مورد اصل وقایع و اتفاقات زندگی مراجع داریم، به تحلیل و آنالیز و بررسی بپردازیم. ذهن خوانی، منفی بافی و احساسی بودن از آفت هایی هست که هم اکنون خود مراجع با آن دست به گریبان هست، ما اجازه نداریم همین اشتباهات را هم بکنیم و از همه بدتر مراجع را نیز بیشتر در گیر کنیم.


    =============
    اما هاجس گرامی:
    احساسات شما کاملا مشخص و قابل درک هست. آنقدر که علاوه بر بنده ، اکثر اعضاء شرکت کننده در این تاپیک هم شدیدتر از خود شما درک کردند!!!
    اما برای رهایی از این فشار باید نکاتی را مورد توجه قرار دهید:


    یکم:
    مرز بین احساسات و منطقت را پررنگ کن.
    اکنون احساس شما جریحه دار شده است. لذا نمی توانی درست و منطقی تصمیم بگیری. گاهی متارکه می کنی، گاهی گریه می کنی، گاهی دعوا می کنی، گاهی دلسوزی می کنی، گاهی تجسس می کنی، گاهی تعقیب می کنی و ....، اینها به خاطر اینست که بر خود مسلط نیستی.


    دوم:
    برای هر اقدام صحیحی باید احساست را کنترل کنی.
    پس باید به جای اینکه متمرکز شوی روی رابطه همسرت و عمه اش، باید متمرکز شوی روی رابطه خودت و همسرت. و سایر مسائل زندگیت(همانطور که گفته ای، اگر بتوانی به نحوی بی خیال رابطه او و عمه اش شوی، بقیه زندگی ات عالی هست. پس لذت بقیه را ببر تا تقویت شوی


    سوم:
    شما مرتب دست به تجسس زدی، و پیامکهای همسرت را نگاه کرده ای. او را تعقیب کرده ای.
    همه اینها یعنی هر وقت دلت وسوسه می کند همان کار را می کنی حتی اگر اشتباه باشد. خب همسرت هم این اشتباه را می کند و هر وقت دلش می خواهد به عمه اش سر می زند. شما یواشکی به موبایل او سر می زنی او هم یواشکی به عمه اش.
    پس اگر می خواهید مشکلتون را مدیریت کنید شما روراست باشید. و از تجسس و تعقیب دست بردارید.


    چهارم:
    بیشتر مشکلات این چنینی مربوط به وابستگی های قبل از ازدواج هست. بیشتر وقتها وابستگی به دوست ، معلم ، خانواده و ... .هست. در مورد همسر شما هم احتمالا وابستگی به عمه هست.
    درست نیست با ذهن بافی مسئله را ناموسی کنیم و به جاهای باریک بکشانیم. هر کسی می تواند به سادگی چنین تهمتی به دیگری بزند. اما این روش صحیح و اخلاقی نیست.


    پنجم:
    می پذیرم که همسر شما در مدیریت رابطه اش با عمه اش ضعیف عمل می کند. و نتوانسته است روش صحیحی داشته باشد. اما اگر شما بخواهید کمک کنید . اول باید او و عمه اش را از زیر ذره بین خود خارج کنید. تا رنگ زمان و تجاهل شما آنرا کهنه و دست دوم کند.
    تا کنون همسر شما شاید تنهایی اش را با درد دل کردن با عمه اش پر می کرده است. اما شما اکنون به خواست همسرتان وارد زندگیش شده اید و دوستتان دارد. پس اگر آرام آرام بدون حساسیت کنارش باشید شما همه کس او خواهید شد وعمه جایگاه واقعی اش را می یابد.
    همانطور که گفتند ترس برادر مرگ هست. شما ترس از ارتباط صمیمی او و عمه اش داشته اید و همین ترس موجب شده است اقداماتی بکنید که او بیشتر از شما دور شود و نگرانی اش را با عمه اش در میان بگذارد.
    پیامکی که از عمه اش نوشتید اشاره به این دارد که عمه هم متوجه شده است که شما کم کم دارید وابستگی او به عمه اش را کم می کنید.(این مهم هست)، پس اگر به عنوان یک همسر خوب عمل کنید به مرور همسرت را بیشتر در کنار خود خواهید دید.


    ششم:
    سعی کن هیچ واکنش مثبت یا منفی نسبت به او وعمه اش نداشته باشید. نه اصرار کن که با هم بروید، نه اصرار کن که برو، نه اصرار کن که نرو، نه بپرس که رفتی یا نه؟ نه در این مورد صحبت کن.
    برای مدتی چنان رفتار کن که اصلا شما خبر نداری که او عمه ای دارد.
    می دانم برای شما که خود را در این احساسات شدید انداخته اید چه کار سختی هست. اما مقاومت کن تا کم کم مسئله کم رنگ شود.
    در این صورت همسرت به شما نزدیکتر می شود. روزی می شود که همسرت در مورد عمه اش با شما صحبت می کند. اگر شما ساکت و صبور و پذیرا باشید هم خوبی های عمه اش را می شنوید و هم در مورد بدیهاش با شما درد دل خواهد کرد.


    هفتم:
    رابطه عاطفی و جنسی و تنوع رفتاری خودت را افزایش بده. و مخصوصا در همدلی و هم حسی و همدردی با شوهرت قوی ظاهر شو.
    این مسئله خیلی وقتی هست که هر دو شما را به شدت آزرده است. مدتی وقت بگذار و خودت را تقویت کن و دور از این مسئله همسرت را در آغوش بگیر.
    به او بگو نیازمند نوازشش هستی. به او بگو که نیازمند حرفهای عاشقانه اش هستی. به او بگو که شکننده شده ای و دوست داری که تو را صمیمانه در آغوش بگیرد.
    به او بگو که کم و بیش هر دو بی تجربگی هایی داشته اید.
    به او بگو می خواهید که صرفنظر از مسئله ارتباط او با عمه اش ، روابط غنی زناشویی با هم داشته باشی.
    به او بگو: تو قول بده به من توجه کنی، نوازشم کنی و با من باشی، من هم قول می دهم حساسیتم را نسبت به عمه ات کم کنم.




    خلاصه:
    0- پرهیز از منفی بافی
    1 - کنترل احساس
    2 - عدم تجسس
    3 - تمرکز زدایی از عمه
    4 - هم حسی با شوهر
    5 - تقویت ارتباط عاطفی و جنسی با همسر
    6 - تقویت سایر زمینه های مثبتی که بین شما و همسرتان هست.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  5. 5 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 28 مرداد 92), maryam123 (جمعه 25 مرداد 92), tati (شنبه 02 شهریور 92), ویدا@ (شنبه 26 مرداد 92), راحیل خانوم (شنبه 26 مرداد 92)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 92 [ 08:53]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آسمانی و دلجوی عزیز
    ممنون که کمکم میکنید. میدونین وقتی همسرت خیانت میکنه تکلیف مشخصه اما در این مورد چون با خالش رابطه محبت آمیز داره حتی از طرف مادرش تحسین هم میشه!! خیلی تنهام حتی نمیتونم راجع به این موضوع با خانوادم صحبت کنم چون میدونم شدیداً عکس والعمل نشون میدن. واقعاً عجیبه. من و شوهرم هر دو 30 ساله هستیم. 4سال پیش شوهرم برای کار به شهر ما اومد و اونجا با هم آشنا شدیم. 1سال عقد بودیم و عید امسال ازدواج کردیم. خاله همسرم یه دختر بزرگ داره که 4سال از من کوچیکتره و قبل از ما ازدواج کرد. به دلایلی چندین سال هست که نمیتونن بیان ایران اما اصرار دارن که شما بیاین (مثلاً واسه ماه عسل و متاسفانه مادر همسرم هم همراهی میکنه میگه برین پیش خاله). کلاً همش واسش دلسوزی میکنن اون هم مظلوم نمایی میکنه که به محبت شوهر من احتیاج داره! فکر نمیکنم شوهرشو دوست داشته باشه اما کلاً خانواده همسرم خیلی ظاهرساز هستن و میگن عاشق همن! به من حسودیش میشه و از من بدش میاد اما درظاهر مدام قربون صدقم میره! (مثلاً توی فیس بوک با دوست دختر قبلی همسرم رابطه برقرار کرده بود حتی توی لیست فامیل ادش کرده بود! که با اعتراض من به همسرم ارتباطش قطع شد اما درمورد همین موضوع هم همسرم حاظر به قبول اشتباه خالش نبود و بعدش هم خالش شروع کرد به مظلوم نمایی و قهر که انگار به من توهین شده! درحالیکه هیچ کس از من دلجویی نکرد و این ماجرا کاملاً مسکوت موند)
    دلجوی عزیز من و همسرم هیچ مشکلی با همدیگه نداریم تا زمانیکه پای کس دیگه ای وارد نشه و همدیگه رو دوست داریم. اما متاسفانه همسرم حتی زمانیکه اشتباه از دیگران باشه حاظر نیست گوشزد کنه که مبادا دل طرف بشکنه. در واقع مشکل اصلی اینجاست که میترسه دیگه اون پسر خوبه که تاحالا بهش معروف بود نباشه (انجام تمامی انتظارات مادرش و تشویش اون باعث پسرخوبه شدنش شده) خودش هم میگه که واسم اول دیگران مهم هستن بعد خودم! یعنی زندگیش برپایه جلب رضایت دیگران شکل گرفته. درحالیکه برادر دیگرش که 2 سال ازش کوچکتره اصلاً اینجوری نیست و کاملاً نرماله و اتفاقاً بخاطر همراهی نکردن مادرش در این موارد به پسر بده معروف شده و داعماً با همسرم مقایسه میشه. (درواقع مادرشوهرم هم از این قضیه برای تشویق بیشتر همسرم به انجام انتظارات سوء استفاده میکنه)
    منم دلم میخواد از دست این قضیه (ارتباط خاله) راحت بشم اما همین که از فکرو خیال میام بیرون و فکر میکنم همه چیز عادیه باز هم چیزی پیش میاد که منو بهم میریزه. بخدا من مریض نیستم بشینم شب و روز به این موضوع فکر کنم، نمیگم همسرم به خالش نظر داره اما من هم به عنوان یه همسر انتظار دارم شوهرم توی ارتباطاتش حد و حدود رو رعایت کنه و به دلیل دلسوزی اشتباه ، اونو همراهی نکنه. منم دلم میخواد به عنوان همسرش و تنها عشقش توی زندگیش براش با بقیه فرق داشته باشم. منم میخوام با من فقط معاشقه داشته باشه. دلم نمیخواد بین اون و کس دیگه ای ابجز من اینقدر وابستگی وجود داشته باشه!
    کاملاً مشخصه که خالش مشکل روحی روانی داره و سعی میکنه کمبودش رو از این طریق جبران کنه (یه بار همسرم بهم گفت چون شوهرش نمیتونه کمکش کنه داره به خالش کمک میکنه!!!!) پس یعنی منم برم از یه مرد دیگه کمک بگیرم؟؟؟؟؟!!!!!!!!
    همش خالش میخواد بهم ثابت کنه شوهرم اونو بیشتر دوست داره،میگه همیشه بهت فکر میکنم و میخواد شوهر منم همیشه بهش فکر کنه. بهش میگه همیشه دوستت دارم عشق من. هر وقت هم زنگ میزنه میگه خوابتو دیدم. شوهرم قبلاً همراهیش میکرد اما الان از اونجایی که رابطشون رو از من پنهان میکنه و بخاطر اون خاله مسخره (که حتی برخلاف حرفش که میگه عاشق همسرمه ولی خیر و صلاح زندگیشو نمیخواد) نمیدونم الان تو چه سطحی از ارتباط هستن.
    دلجوی عزیز ممنون از شما. درمورد راهنمایی های مدیر همدردی باید بگم:
    0- منفی بافی نمیکنم اما واقعیت رو میبینم! (مثلاً وقتی به شوهرم میگم این چه کامنتیه برات گذاشته که "نمیدونی چقدر دلم میخواد بغلت کنم و تنت رو بو بکشم" میگه خوب خالمه!)
    1- وقتی فوران احساسات اونها رو میبینم نمیتونم احساساتم رو کنترل کنم. احساس سرخوردگی میکنم.
    2و 3- خیلی وقته تجسس نمیکنم اما کور نیستم. (ضمن اینکه عدم مطلع شدن من دلیل بر حذف ارتباط نیست، درواقع با این حرکت دارم خودمو میزنم به خریت)
    4- اوایل سعی میکردم همراهی کنم اما این فقط باعث بی پروایی و انتظار بیشتر خاله میشد ضمن اینکه همسرم هم با خیال راحت و بیشتر به خالش رسیدگی میکرد.
    5و6- در این مورد مشکلی نداریم. واقعاً با هم شادیم.
    عین کننهههههههههههههه چسبیده به شوهرم. شوهرم مرد خوبیه اما اون هم خودشو زده به خریت. نمیفهمه خوب بودن زیادی هم یه جور عیبه. نمیشه که بخاطر خوبی به بقیه به زنت و نزدیکترین کست توی زندگی بدی کنی. ای خداااااااا

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 92 [ 08:53]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دلجوي عزيز تاپيك هايي رو كه برام گذاشته بودي خوندم و ممنون. بايد بگم خوشبختانه حرفي از طلاق بينمون نبوده چون نميخوام تا زمانيكه به نقطه طلاق نرسيدم و تصميم قطعي نشده حرفشو بزنم اما يقين دارم اگه اين ارتباط تغيير پيدا نكنه و همچنان همسرم در رفع نيازهاي روحي خالش كوشا باشه، طاقت همچين زندگي اي رو ندارم و چه بسا به طلاق هم برسيم.
    اما من اومدم اينجا كه از همفكري و كمك شماها استفاده كنم. ديگه عقلم جايي قد نميده،‌نميدونم چه كاري تاثير مثبت داره چه كاري منفي، نميدونم از كي كمك بخوام، بنظرتون در اين شرايط كه خانواده همسرم دارن شديداً از اين رابطه حمايت ميكنن بايد از خانوادم كمك بگيرم؟
    فقط خواهش ميكنم بهم نگين سكوت كن خودش درست ميشه، توجه نكن (يعني خودمو گول بزنم) يا مثل سنتي گراها ريشه همه مشكلات رو در زن خونه نبينيد!
    بنظرتون خودم مستقيماً وارد بشم و باخاله و خونوادش صحبت كنم؟ بگم اين كاري كه ميكنن دارن بخاطر خاله زندگي پسرشون رو نابود ميكنن؟ آخه نمودونيد كه مادرشوهرم يه جوري جوسازي ميكنه و تو ذهن پسرش كرده كه اين محبت ها لازم و واجبه و هرچه بيشتر بهتر، بايد اين پيوندها رو محكم تر كرد، اگه اين كارو نكني حتماً پسر بدو قدرنشناسي هستي، كه خود شوهرم هم ميترسه.
    بخدا يه لوس بازي هايي در ميارن كه حال آدم بهم ميخوره، موقع عروسيمون مادرشوهرمينا 2هفته خونه ما بودن. توي اين مدت اسم خالهه از زبونش نمي افتاد. همش هم ميخوان به من بفهمونن كه مبادا مخالفت كني، خالشه حق داره و باييييييييد اينجوري باشه و بهش رسيدگي كنه. اون خاله خدانشناسش هم همش آه و ناله كه من از عشقم (شوهر من!) دورم و تشنه ديدارشم.
    به شوهرم ميگه بطور خصوصي با هم در ارتباط باشيم. مثل دوتا زوج كه مدام از هم خبر بگيرن و همه چيزشون رو واسه هم تعريف كنن. همديگه رو مال هم بدونن. مثلاً شوهرم واسش ميل زده" مامي جونم امروز روز زنه منم ميخوام تو اولين زني باشي كه اين روز رو بهت تبريك ميگم!!! " كلي ماچ و بوسه هم هر دفعه واسه هم ميفرستن.
    ديگه دارم سرد ميشم، اگه خالشو ميخواد بره با خالش زندگي كنه، واقعاً اين اون چيزيه كه خانوادش ميخوان؟ منم لياقت يه عشق كامل رو دارم، منم نميخوام شوهرمو با كسي تقسيم كنم

  8. کاربر روبرو از پست مفید سمان تشکرکرده است .

    she (شنبه 26 مرداد 92)

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نمی دونم چی بگم. تمام راهنمایی هایی که اینجا برای مشکلات ارتباط با خانواده همسر گفته شده همینه که صبر داشته باش، بی اعتنا باش، تمرکز زدایی کن، جبهه نگیر، حرفی نزن، یا در نهایت همراهی کن.، خوب باش، محبت کن و رابطه ی دونفره رو تقویت کن تا رابطه ی دو نفرتون بر رابطه ی همسر و خانواده اش پیروز بشه.
    یعنی جنگ رابطه ها باشه نه جنگ آدم ها و رابطه ی قویتر در نهایت پیروز بشه.
    .
    .
    ولی این مشاوره به نظر من یک طرفه و بی فایده است. تا طرف دوم یعنی مرد داستان چیزهایی رو نپذیره بی فایده است یا اینکه خیلی سخته. خیلی سخته و خیلی هم ظرفیت و تحمل بالایی میخواد که من یکی ندارم.
    .
    .
    برای همین احساس می کنم به بن بست خوردم. شما رو نمی دونم...

  10. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 26 مرداد 92), ساحل75 (شنبه 26 مرداد 92)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 92 [ 08:53]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واااااي she عزيز. ميدونم ميخواي بهم كمك كني ولي واقعاً اين سخت ترين راهنماييه، با اين كار بارمشكلات و سنگينيه حلش تنها روي شونه هاي منه و واقعاً از عهده من خارجه. بخدا نميتونم ضمن اينكه فقط 30% احتمال ميدم از اين راه به نتيجه برسم! اين همون چيزيه كه خونواده همسرم ميخوان. اگر هم قرار باشه شوهرم خسته بشه كه تو اين چند سال عمرش خسته شده بود! تازه هروقت هم كم بياره مادرش از اون ور شارژر ميكنه پس ميبينيد كه عدم دخالت و بي توجهي من هيچ تاثيري نداره و تا زماني كه گوش به حرف مادرش باشه سكوت من راه رو براي اون باز ميكنه.
    من اين راه ها رو امتحان كردم:
    - همراهي
    - درخواست
    - سكوت
    - دعوا
    - مشاوره
    منو شوهرم زندگيمون رو ميخوايم اينو از شركت كردنش توي جلسات مشاوره درك ميكنم. اما اون ميخواد همون جور كه قبلاً بوده الان هم همونجور باشه، حاظر نيست از آزاديهاي مجرديش دست بكشه. متاسفانه مشاورمون هم قوي نيست و بيشتر نقش ميانجي رو بازي ميكنه تا كسي كه مشكل رو ريشه يابي كنه و راهكار بده. آخرين بار توي جلسه مشاوره قرار شد رفتارشو با خالش عوض كنه اما اون خاله ازخدا بيخبرش دست بردار نيست. نتيجش شده پنهان كاري همسرم

    - - - Updated - - -

    واااااي she عزيز. ميدونم ميخواي بهم كمك كني ولي واقعاً اين سخت ترين راهنماييه، با اين كار بارمشكلات و سنگينيه حلش تنها روي شونه هاي منه و واقعاً از عهده من خارجه. بخدا نميتونم ضمن اينكه فقط 30% احتمال ميدم از اين راه به نتيجه برسم! اين همون چيزيه كه خونواده همسرم ميخوان. اگر هم قرار باشه شوهرم خسته بشه كه تو اين چند سال عمرش خسته شده بود! تازه هروقت هم كم بياره مادرش از اون ور شارژر ميكنه پس ميبينيد كه عدم دخالت و بي توجهي من هيچ تاثيري نداره و تا زماني كه گوش به حرف مادرش باشه سكوت من راه رو براي اون باز ميكنه.
    من اين راه ها رو امتحان كردم:
    - همراهي
    - درخواست
    - سكوت
    - دعوا
    - مشاوره
    منو شوهرم زندگيمون رو ميخوايم اينو از شركت كردنش توي جلسات مشاوره درك ميكنم. اما اون ميخواد همون جور كه قبلاً بوده الان هم همونجور باشه، حاظر نيست از آزاديهاي مجرديش دست بكشه. متاسفانه مشاورمون هم قوي نيست و بيشتر نقش ميانجي رو بازي ميكنه تا كسي كه مشكل رو ريشه يابي كنه و راهكار بده. آخرين بار توي جلسه مشاوره قرار شد رفتارشو با خالش عوض كنه اما اون خاله ازخدا بيخبرش دست بردار نيست. نتيجش شده پنهان كاري همسرم

  12. کاربر روبرو از پست مفید سمان تشکرکرده است .

    she (شنبه 26 مرداد 92)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    سمان جان به نظرم تو نصف راه رو رفتی. شوهرت قبول داره که داره اشتباه میکنه. همین که داره پنهان کاری میکنه نشون دهنده ی پذیرش اشتباه بودن رفتارشه. خب پس نگو که اصلن نتیجه نگرفتی! این خودش خیلیییه باور کن!

    - - - Updated - - -

    همین که حرمت ها اینقدر بینتون هست که نمیگه دلم میخواد به تو ربطی نداره!! همین که خواسته زندگیش بهتر بشه و بیاد مشاوره! ببین تو خیلی از راه رو رفتی. نگو نتونستم. نگو بی فایده بوده.
    به نظرم تو خیلی هم موفق بودی. فقط باید به راهت ادامه بدی. همین. مطمئن هستم که نتیجه میگیری.

    - - - Updated - - -

    همین که ماجرای اون دست دختر قبلی رو پذیرفته و از لیست حذفش کرده ... ببین شوهرت هم دوستت داره و هم هوات رو داره. ولی احتمالا آدم ضعیفیه. شاید هم از خاله اش یه بت ساخته برای خودش.
    .
    شوهرت چه جور آدمیه؟ راجع به خالش چطور فکر میکنه؟ به نظرش خاله اش چطور آدمیه؟ بعید می دونم رابطه اش با خاله اش فقط به خاطر تشویق های مادرش باشه. میشه بگی شوهرت چه جوریه؟ خاله اش چه جوری؟ این دو تا آدم چه تصوری از همدیگه دارند؟ خاله اش چه نیازی به همسر شما داره؟ شوهر خالهه این وسط چه کاره است؟
    .
    شاید هم بد نباشه یه بار به دیدنشون برید. شاید این بت بشکنه نمی دونم. اگه خیلی مجبور شدی بهش فکر کن.
    .

  14. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    del (دوشنبه 28 مرداد 92)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 92 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1389-9-17
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    2,590
    سطح
    30
    Points: 2,590, Level: 30
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 92 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مي دونم كه شايد راه حل خوبي نباشه، اما يكي از دوستاي من يه همچين مشكلي داشت (البته خاله و عمه نبود) در هر حال توپ رو به زمين حريف انداخت با شوهر طرف صحبت كرد وقتي خانمه از طرف خونواده خودش (شوهر و بچه هاش) تحت فشار قرار گرفت و مجبور به جوابگويي شد كلا رابطه اش رو كات كرد.

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 02 آذر 92 [ 08:53]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    512
    سطح
    10
    Points: 512, Level: 10
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 20 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حتي نميتونم تصور كنم روزي رو كه بخوان با هم روبرو بشن. الان كه اينقدر از هم دورن اينقدر آتيششون تنده، بخدا نميتونم تصور كنم موقع ديدنش چيكار ميخواد بكنه. هرچيزي ازش برمياد.
    she عزيز، كدوم راه رو ادامه بدم؟ يعني خودمو بزنم به نفهميدن و بزارم توي خلوتشون با پنهون كاري از من همونجور ادامه بدن؟ فكر نميكني اين باعث تقويت رابطه و احساس بينشون ميشه؟
    دقيقاً به نكته درستي اشاره كردي. از خالش يه بت ساختن ولي اين بت رو مادرشوهرم ساخته.
    شوهرم آدميه كه ميخواد به همه كمك كنه و توي اين راه هيچ خواسته ي رو پس نميزنه (حتي خواسته هاي غيرمنطقي مادرش. مثلاً اينكه ازش انتظار داره مثل دخترش توي مناسبات زنانه همراهيش كنه و .....)
    راجع به خالش فكر ميكنه يك آدم محتاج به كمك و تشنه محبته كه به شوهرم (فقط هم شوهرم!!) نياز داره و اگه كنارش نباشه دلش ميشكنه البته ناگفته نماند كه همسرم از اينكه خالش واسه عروسيمون نيومد نارحت شد ولي هيچ وقت عنوان نكرد. (در واقع كاملاً مشخص بود كه نمياد ولي واسه اينكه هرس منو دربياره و خودشم پيش شوهرم عزيز كرده باشه گفته بود هرجور شده خودمو ميرسونم! آخر سرم كلي هم اينجا خودشو عزيز كرد كه من خيلي نارحتم نتونستم بيام و دوباره كلي شوهرم نازشو كشيد كه عزيز دلم نارحت نباش من هنوز دوست دارم ميدونم تمام سعيتو كردي!)
    بنظرش خالش آدم ضعيف و افسرده ايه و وابسته به همسرم هست كه بايد بهش كمك كنه.
    خالش به تمام معني آويزونه! بيماره بخدا بيماره، انگار هدف زندگيش شده شوهر من، انگار اگه اون نباشه ميميره. من فكر ميكنم از تنها شدن و فراموش شدن ميترسه. باوجود اينكه مادرشوهرم و خواهر ديگه و دخترش هواشو دارن و با اينكه فاصله زيادي دارن هنوز زندگي در اونجا رو قبول نكرده و ميخواد روابط و رشته هاي ارتباطيش مثل قبل و حتي قويتر حفظ بشه و توي اين راه آدمي ساده تر، دل پاك تر و البته بيكارتر از شوهر من گير نياورده كه سرش شيره بماله و اينجوري سرگرمش كنه. ضمن اينكه انگار احتياج داره يه مرد ازش حمايت كنه و به يكي تكيه كنه. (واقعاً نمبتونم درك كنم چرا اينكارو ميكنه؟ اگه واقعاً احساس مادري نسبت بهش داشت خوشبختيشو ميخواست نه اينكه براش بجنگه و نقش هووي منو بازي كنه)
    شوهر خالشو كلاً آدم حساب نميكنن. نديدم يكي از لغات و ابراز احساساتيو كه در ارتباط با همسر من بكار ميبره راجع به شوهرش بگه. (اما آدم خوب و ساده اي بنظر مياد. توي فاميل هم ميگن شوهر خاله به همسر من حسادت ميكنه از بس خاله شوهر منو دوست داره!! و ميخندن!)
    تصور شوهر من از رابطه با خالش= ميگه منو بزرگ كرده و عكس منو تو خونش آويزون كرده مثل مادرم ميمونه (توجيه بي ربط. چون مدت زمان طولاني نبوده و در حد روزي چند ساعت بوده نه اينكه با خالش زندگي كنه. مدت زمان دوريشون خيلي بيشتر بوده. درواقع خالهه از اين قضيه واسه مديون كردن همسرم استفاده ميكنه و همونطور كه گفتم انگار خالشو به مادرش هم ترجيه ميده و به اون زودتر روز زنو تبريك ميگه و بيشتر باهاش درد دل ميكنه)
    در كل حس ميكنم همسرم هم ميدونه اينها بهونه هست و خالش مشكل داره و انتظارش زياده و فقط و فقط از ترس مورد قضاوت بد قرار گرفتنه كه باهاشون همراهي ميكنه.
    بنظرت چجوري ميتونم به شوهرم كمك كنم؟ وقتي حتي حاظر نيست جلوي من قبول كنه اين رابطه اشتباهه. چيكار كنم بفهمه چه چيزيو دارم تحمل ميكنم. بفهمه چقدر دلشكسته ميشم وقتي اونو با خالش ميبينم. توجهشو، حمايتشو، عشقشو ، همراهيشو .

    - - - Updated - - -

    بانو جان فكر نميكنم از اين راه به جايي برسم.
    خانواده خاله شوهرم كلاً 3 نفر هستن:
    خاله، شوهر خاله ، دخترخاله
    خاله و دخترخاله كه كلاً عين چسب چسبيدن به شوهر من و انگار هدف زندگيشون شوهر منه! با مادرشوهرم هم روابط گرم و بسار صميمانه و مستمري دارن. (واسه همينه كه ميگم مادرشوهرم داره از همسرم براي جبران محبت ديگران خرج ميكنه، يكي نيست بگه از خودت مايه بزار ، زورش به شوهر من ميرسه)
    باتوجه به رفتار منفعل شوهر خاله و عدم آدم حساب كردنش اون هم نميتونه كاري كنه. فقط جوسازي ميشه و همه با من دشمن ميشن. بعيد هم نيست كه به عنوان برهم زدن زندگي زناشويي خاله متهم بشم!

  17. کاربر روبرو از پست مفید سمان تشکرکرده است .

    she (شنبه 26 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.