به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    +دروغ . بخشش . عشق

    [/font][/size]سلام .
    پيشاپيش از اينكه حرفام طولانيه و خسته تون ميگنه معذرت ميخوام ولي به كمكتون نياز دارم.
    من رويا و الان 20 سالمه و دانشجوي ترم 4 هستم و حدودا يك سال و نيم پيش يعني تقريبا 18 سالگي از طريق اينترنت با يك پسري به نام عرفان آشنا شدم . ابتداي رابطه ي ما با دروغ آغاز شد. عرفان به من گفت كه از من يك سالي بزرگتره و دانشجوي .....دانشگاه.... اين در حالي است كه اين عرفان چند باري از من پرسيده بود كه اگه از من كوچكتر باشه آيا من باز هم حاضرم به رابطه با او ادامه دهم و با او دوست بمانم ؟ و من هم به او گفته بودم كه نه. مگه ميخوام با بچه ام ازدواج كنم ؟ و اين هم شد زمينه ي دروغگويي ايشون عرفان تا حدود يك سال به من اين دو دروغ رو گفته بود و به خاطر همين دو دروغ مجبور شد كلي دروغ ديگر به من بگويد مثلا به من گفته بود كه در دانشگاه ... (در تهران )دانشجوست و يك سال بعد از آشناييمون به شهرستان رفت و گفت كه ميخواهم براي كار به شهرستان بروم و دانشگاه هم انتقالي گرفتم ولي بعدا برام فاش كرد كه علت رفتن به شهرستان اين بوده كه او در آن شهرستان دانشگاه قبول شده بوده و بايد براي تحصيل به آنجا ميرفته و نه كار. و علت دروغ گفتنش اين بوده كه نميخواسته كه من رو از دست بده . چون اگه به من ميگفت كه 1 سال از من كوچيكتره من همون زوز اول رهاش ميكردم و .... و به خاطر اينكه من رو دوست داشت و نميخواست ارم جدا بشه مجبور شده راستش رو به من نگه.
    بعد از فاش كردن دروغهاش من كه ضربه ي سنگيني خورده بودم با اينكه خيلي بهش علاقه داشتم ولي به خاطر اين دروغهاش خواستم ازش جدا شم وبا توافق همديگه رابطه مون رو قطع كرديم ولي اون حتي نتونست 2 ساعت هم دووم بياره و دوباره به من زنگ زد . من هم در دوراهي گير كرده بودم و همش گريه ميكردم تا اينكه مادر و پدرم فهميدند . عرفان حتي به منزل ما هم تلفن كرد و ميخواست با مادرم در رابطه با ازدواج حرف بزنه ( البته در اون سن نه بلكه براي 2-3 سال بعد ولي با مخالفت پدر و مادرم روبه رو شد. پدرم گفت كه عرفان يك كلاه برداره كه دختر هارو گول ميزنه و ..... و زندگي كه اولش با دروغ شروع بشه آخرش به طلاق ميرسه و مادرم هم با خودش هم عقيده كرد و ..... . بعد از دو هفته جدايي و نداشتن موبايل و شرايط سخت ( كه توسط خانواده ام ايجاد شده بود) نتونستم تحمل كنم . از شدت ناراحتي داشتم ميمردم . بلاخره عرفان به من ايميل زد و با وجود همه ي تحقير هايي كه شده بود باز هم گفت كه من رو دوست داره و به من التماس كرده بود كه تنهاش نذارم . من هم كه منتظر بودم بهش پاسخ مثبت دادم .
    الان بيشتر از شش ماهه كه ما رابطه جديدمون رو شروع كرديم اخلاقش خيلي بهتر از قبل شده و ميگه كه با من قصد ازدواج داره و حالا اون به من ميگه كه اگه من قصد ندارم باهاش ازدواج كنم اون رو تركش كنم چون ديگه طاقت نداره كه دوباره به هم وابسته بشيم و حالا اين من باشم كه جا ميزنم و تنهاش ميذارم...
    اون الان 19 ساله و من 20 ساله ام . خيلي من رو دوستم داره . خيلي احساسيه . ميگه من دختر خوب و خانوم و پاك دامني هستم ( البته كه هستم ) ميگه واسش صبر كنم تا درسش تموم شه و بياد خواستگاريم . اگه باز هم پدر و مادر من قبول نكردند سربازي ميره و بعد مياد خواستگاريم .
    ميدونين اون پسر خوبيه درسته كه يكم شيطونه ولي از زمان دوستي مجددمون بهم اصلا دروغ نگفته و راجع به من با خواهرش صحبت جدي كرده ولي مامانش فكر ميكنه كه اون بچه است و همش بهش ميگه كه دست برداره و به درسش برسه .....
    من بهش گفتم كه من و تو الان تو سني هستيم كه خيلي احساسي هستيم و نميتونيم با عقلمون تصميم بگيريم و تازه ممكنه كه احساساتمون توي اين مدت تغيير كنه . بهش گفتم كه ممكنه بعد از يكي دو سال از عشق من زده بشي و بري .... ولي اون گفت كه اون كاملا از روي عقلش تصميم گرفته و معيار هايي كه من دارم از نظر اون كاملا مناسبه و اينكه من يك سال از اون بزرگترم براي اون مهم نيست.
    در ضمن براي تعطيلات تابستوني از دانشگاهش به تهران اومده و تو شركت ساختمان سازي پدر و عموش كار ميكنه . ميگه هم ميخواد به خانواده اش ثابت كنه كه مرد شده و هم اينكه تا حدودي مخارج خودش رو خودش تامين كنه و دست به دامن باباش نباشه.
    ببينيد من و عرفان همديگه رو خيلي دوست داريم . اون خيلي پسر احساساتي اي هستش . تو زمان دوستي اولمون اونقدر گريه ميكرد و از جدايي حرف ميزد و ازم قول ميگرفت كه تنهاش نذارم و من هم از اين كاراش تعجب ميكردم ميگفتم كه خوب اين جوون چرا اين كارهارو ميكنه من كه هيچ موقع تنهاش نميگذارم و تازه قول ازدواج هم بهش دادم و دوستش هم دارم .( حق داشت كه اونجوري باشه . چون اگه حقيقت رو ميگفت من رو از دست ميداد. ) بعد ها بهم گفت كه اصلا فكرش هم نميكرده كه من با اينكه از اون يك سال بزرگترم بازم حاضر بشم كه باهاش ازدواج كنم ( چون من خيلي با اين امر مخالف بودم) و از اين بابت خيلي خوشحاله.
    نظر پدر من اين بود كه عرفان كلاه برداره ولي چرا ؟ ببينيد عرفان مثل ما توي تهران ميشينن و وضعيت ماليشون از ما بهتره و حد اقلش اينه كه در آمد پدرش بهتر از پدر منه و در شرق تهران ساكنن خونشون دوبرابر خونه ي ماست و اسم ساختمونشون با فاميليشون يكيه( ثابت ميكنه كه حد اقل
    دروغ نگفته چون من اونجارو ديدم )
    در حالي كه من و خانواده ام در جنوب تهران ساكنيم وضع مالي مون خيلي خوبه ولي نه به خوبي وضع مالي عرفان و خانواده شون . منظورم اينه كه عرفان كه وضع ماليشون از ما بهتره چه دليلي داره كه بخواد به خاطر پول با من باشه و باهام ازدواج كنه؟
    مشكل مالي كه نداره . از نظر جنسي هم كه هيچ در خواستي نداره كه بگيم ميخواد سو استفاد ه كنه ( اگر همچين در خواستي داشت من موافقت نميكردم و تا الان توي اين يك سال و نيم هيچ درخواستي نداشته)
    نگراني من از پدرمه اينكه هيچ موقع راضي به ازدواج ما نشه هم به خاطر اينكه عرفان از من كوچيكتر ه و هم به خاطر اينكه اون همچين ازدواجهايي كه با دوستي بنا شده باشه رو نميپسنده و به ازدواج سنتي اعتقاد داره و هم فكر ميكنه كه عرفان كلاه برداره......
    عرفان به هيچ وجه حاضر نيست من رو رها كنه . من هم همينطور . ما از لحاظ عاطفي خيلي به هم وابسته ايم ولي عرفان خيلي خيلي بيشتر به من وابسته است و نميتونه دوريمو تحمل كنه
    بهش گفتم كه نكنه كه به خاطر وابستگي عاطفي بخواي با من ازدواج كني و معيارهاي ديگه رو در نظر نگيري ولي اون ميگه كه كاملا از روي عقلش تصميم ميگيره و دختر به خوبي من كم پيدا ميشه و علاوه بر اين خيلي هم دوستم داره و چون منم خيلي دوستش دارم اينها براي خوشبختي اون كافيه
    بهم گفته كه براي ازدواج با من هر مشكلي رو تحمل ميكنه و خودش بهم قول داد كه خوشبختم كنه . هم از لحاظ مالي هم عاطفي و هم از هر نظر و قول داده كه گذشته هارو جبران كنه و ازم خواسته كه ديگه راجع به گذشته باهاش حرف نزنم چون ناراحتش ميكنم و اينكه اون ديگه آدم سابق نيست
    راجع به نارضايتي مادرش هم ميگه كه مادرش فكر ميكنه كه اون هنوز بچه است و به خاطر احساسات و اميالش ميخواد با من ازدواج كنه . عرفان ميگه مامانش فكر ميكنه كه فكر كردن به من به درسش صدمه ميزنه ولي بهم گفت كه درسش كه تموم بشه (3 سال ديگه ) با مادرش و پدرش به صورت جدي حرف ميزنه . چون اون موقع هم سنش بيشتر ميشه (22 سال ) و هم مادر و پدرش ديگه فكر نميكنن كه بچه است و از روي هوس حرف ميزنه و ميگه اگه از خوبي هاي من و محسناتم به خانواده اش بگه حتما قبول ميكنن و ديگه به سنم ايراد نميگيرن ( البته فقط مادرش و خواهرش كه ازدواج كرده و الان يك بچه داره از قضيه من با خبرن و پدرش هم نميدونه كه اون با من قصد ازدواج داره)
    ميخواستم ازتون راهنمايي بگيرم كه من بايد چيكار كنم؟
    من عرفان رو دوستش دارم . از نظر مالي هم كه تامينه يعني پدرش بهش قول داده كه براي ازدواجش در..... تهران يك خونه براش بخره . با رشته ي تحصيلي هم كه داره كار پر در آمدي خواهد داشت . در ضمن اگر كار مناسب با رشته اش هم گيرش نياد توي شركت ساختمان سازي پدرش كار ميكنه . و به شدت به من علاقه منده و با قاطعيت ميگه كه هيچ موقع نظرش نسبت به من عوض نميشه و تا آخر عمرش منو خوشبخت ميكنه
    به نظر من عرفان پسر مناسبيه . عيب و ايراد هايي داره ولي حسن هاش از عيب هاش بيشتره و بلاخره انسان بي عيب كه وجود نداره .
    ميخواستم نظر شمارو بدونم . به نظرتون ميشه خانواده ام رو راضي كنم كه با عرفان ازدواج كنم ؟ به نظرتون چون عرفان اوايل به من دروغ گفته تبهكار ترين موجود عالمه و هنوز هم ميخواد منو گول بزنه؟ و آيا به خاطر اون دروغ گفتن هاي اوليه اش من هيچ موقع نبايد ببخشمش و بايد ازش جدا شم و فراموشش كنم؟ يعني توي دنيا فقط يك انسان بوده كه دروغ گفته و اونم عرفان بوده و بقيه انسانها پاك پاكن و اصلا امكان نداره كه دروغ بگن؟ من نميگم كار عرفان درست بوده كه دروغ گفته ولي ميگم آيا انسانها حق اشتباه كردن ندارن؟ به نظر شما عرفان از روي بچگي اش اين حرفا رو ميزنه و ممكنه بعد يكي دو سال نظرش عوض بشه و ديگه من رو نخواد؟
    يعني حالا كه من يك سال و سه ماه از عرفان بزرگترم ممكنه كه مشكل خاصي توي زندگيمون پيش بياد؟
    من حتي گاهي به ازدواج با كس ديگه اي فكر كردم ولي هر دفعه به خودم لعنت ميفرستم كه چرا حتي تو فكرم هم به عرفان خيانت ميكنم. و بايد بهش وفادار باشم . يعني خلاصه ي كلام اينكه به اين نتيچه رسيدم كه عرفان بايد توي زندگي من باشه تا من احساس كمبود نكنم . البته از نظر مالي نميگم بلكه از نظر عشق و عاطفه ميگم.
    به نظرتون زندگي اي كه از روي عشق صورت بگيره . صد در صد دوام نداره و اشتباهه؟ شما ميگين كه ما داريم فقط از روي احساسات عمل ميكنيم و اين اشتباهه؟
    خواهش ميكنم كمكم كنيد. من نميخواستم اين پيغام رو توي تالار گفتگو بذارم ولي چون كه ديگه به صورت خصوصي به پيغام ها پاسخ نميدن مجبور شدم همچين كاري رو بكنم . ممنون ميشم كه نظر بدين
    [size=medium][font=Arial]
    شکست برای کسانی است که از اتفاقات درس نمیگیرند؛
    انسان یا پیروز میشود یا تجربه کسب میکند؛
    انسان عاقل هیچ گاه شکست نمیخورد

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 10 مرداد 93 [ 11:39]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    4,500
    سطح
    42
    Points: 4,500, Level: 42
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    سلام رویا جان
    با خصوصیاتی که تو از عرفان گفتی به نظر میاد که واقعا پسر خوبیه و تو رو خیلی دوست داره ولی به نظر من بهتره خیلی عجولانه تصمیم نگیری بهتره اول اونو امتحان کنی مطمئن بشی که حرفاش فقط از روی احساس نیست و اونو در شرایطی قرار بدی که عشقشو بهت ثابت کنه اگه از این موضوع مطمئن بشی خیالت راحت میشه که اگه حتی ده سال هم توی شهرستان و دور از تو درس بخونه ذره ای از عشقش کم نمیشه
    اختلاف سنتون هم زیاد نیست که مشکل ساز بشه من کسی رو سراغ دارم که هفت سال از شوهرش بزرگتره و الان سیزده ساله که دارن با هم با خوشی زندگی می کنن .اینو بدون که قدرت عشق اونقدر بالاست که اختلاف سن یکسال کوچکترین تاثیری روش نداره.
    بعدش هم اگه عشقشو ثابت کنه و کاری کنه که جبران دروغش باشه فکر میکنم پدرت دیگه مخالفتی نداشته باشه.

  3. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    سلام roya.b
    به کلبه همدردی خوش آمدید
    و تشکر می کنم به خاطر اینکه دقیقا مسائلت را توضیح دادی و به دوستان خود در این تالار اعتماد کردید.
    اگر درست متوجه شده باشم 18 ماه پیش یک نوجوان 17 ساله از طریق نت و با گفتن یکسری دروغ که از شما بزرگتر است ارتباط عاطفی با شما برقرار می کند، به نحوی که این ارتباط منجر به وابستگی شما شده که حتی بعد از فهمیدن دروغهایش نتوانستید به این وابستگی قالب شوید. والدین شما شرایط این آقا را برای ازدواج مناسب نمی دانند علاوه بر اینکه در مورد رفتار و نحوه ارتباط و دروغگویی ایشون هم شاکی هستند. والدین این آقا پسر هم با شناختی که ازش دارند او را کوچکتر از حدی می دانند که تصمیم قطعی و شروع زندگی را داشته باشد.
    در این میان شما هم خیلی او را دوست دارید و او هم اظهار شیفتگی به شما می کند و شما می گوئید فقط او نیست که دروغ می گوید و برای اهدافش سر کسی کلاه می گذارد و او برای رسیدن به هدفش لازم دیده است که دروغ بگوید و افراد دیگر هم همین کار را می کنند.
    همچنین 2 یا 3 ساله دیگر دقیقا نمی دانید خانواده شما و خانواده ایشون با این وصلت موافقت بکنند یا نه؟ و همینطور وضعیت سربازی و تحصیل و شغلش نیز کاملا مشخص نیست.

    خب با این خلاصه ای که از صحبتهای شما استخراج کردم، خودتان چی استنباط می کنید؟
    ما به دختران و پسران سفارش می کنیم ، اگر کسی شرایط ازدواج دارد و بالغ شده است و رسما اقدام به خواستگاری کرد، تازه نوبت بررسی می شود که آیا نامبرده معیارهای مناسب ازدواج با شما را دارد یا نه؟
    و با این توصیفات شما، تازه باید پس از 2 یا 3 سال به شرطی که همه شرایط جور باشد و ایشون هم نظرش عوض نشده باشد، تازه این بررسی انجام گیرد. و ریز رفتار و کردار و احساست او بررسی شود؟
    حالا اگر بعد از 2 سه سال دیگر نظر ایشون عوض شد، یا شرایطش برای ازدواج جور نبود، یا خانواده ها موافق نبودند، یا شما پس از بررسی رودرو متوجه شدید دروغهای دیگری هم گفته یا معیارهایش با شما تطابق ندارد، آنوقت با این همه احساسات و وابستگی آیا تا مرز جنون یا خودکشی نخواهید رفت؟!

    اشتباه نکنید.
    من نمی خواهم بگویم که بدون مقدمه بی خیال او باش/ هرگز
    بلکه اول پایه محکم را بکوب، پس از آن در حفظش بکوب
    یعنی اول به دست آور او را وانگه گرفتارش بشو.
    به این منظور اگر او آنقدر بزرگ شده است که برای ازدواجش تصمیم بگیرد. باید در یک فرجه مثلا 1 ماه این را با اقدامات ذیل ثابت کند
    خانواده اش را مجاب کند
    رسما بتواند آنها را به خواستگاری شما بکشاند
    خانواده شما را مجاب کند
    شرایط و معیارهایتان را بررسی کنید.
    آنگاه اگر همه چیز مطابق نظرشما بود، می توانید با توافق خانواده ها 2 یا 3 سال صبر کنید(که البته این هم خالی از ریسک نیست)
    اما به هر دلیلی که ایشان نتواند این مسئله را رسمیت بدهد، مطمئن باشید چند سال دیگر هم نخواهد توانست و آنوقت برای شما خیلی دیرست که این مسئله را بفهمید.
    به نظرم علاوه بر مطالب بالا ، حتما به بخش مشاوره ازدواج بروید و مقالات مشاوره ازدواج را به دقت مطالعه کنید مخصوصا مقاله زیر را :

    اگر چنین هستید، صبر کنید ازدواج نکنید

  4. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (شنبه 02 شهریور 87)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 تیر 90 [ 23:16]
    تاریخ عضویت
    1387-4-01
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    5,107
    سطح
    45
    Points: 5,107, Level: 45
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    696

    تشکرشده 713 در 214 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    سلام
    هر آن چه لازم بود را مدیر همدردی گفتند و من نه روان شناسم و نه در حدی هستم که بخواهم اظهار نظر کنم اما اون چیزی که می دونم اینه که شما شدیدا درگیر احساسات هستید شما بسیار بر احساسی بودن عرفان تکیه می کنید اما متن شما سرشار از کلماتی است که نشان از درگیری احساسی شدید شما می باشد. مشکل شما فقط پدرتان نیست خود شما نیز با این مسئله مشکل دارید اما احساسات شما باعث می شود بخواهید آن ها را نادیده بگیرید و البته موفق نشده اید و روزی که احساسات میدان را خالی کند ....
    شدیدا توصیه می کنم که به یک مشاور مراجعه کنید .
    منم بچه مسلمان !!! کتابم هست قرآن رسولم داده فرمان .. که وقت صحبگاهی .... کنم شکر الهی ..

  6. 2 کاربر از پست مفید مسلمان تشکرکرده اند .

    مسلمان (سه شنبه 12 شهریور 87)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    از نظراتتون خيلي ممنونم . اول اينكه شما راست ميگين من خودمم با اين قضيه مشكل دارم ولي علاقه ام به عرفان اجازه نميده كه بخوام زياد به اين مشكلات فكر كنم . يعني وقتي فكر ميكنم ولي راه حلي مناسب پيدا نميكنم عصبي و ناراحت ميشم و ترجيح ميدم كه خودم رو به زمان بسپارم تا شايد مشكلات خود به خود يا با اقداماتمون در آينده حل بشه.
    ببينيد حرف شما درسته كه ميگيد به عرفان 1 ماه فرصت بدم تا خانواده اش رو راضي كنه ولي مسئله اينه كه عرفان تك پسر خانواده و ته تقاريه و مادر و پدرش نسبت بهش حساسن . فكر ميكنن كه اون بچه است مخصوصا مادرش . البته اينطوري نيست كه خانواده اش اونو غرق محبت كنن و اونم خيلي بهش وابسته باشه .
    ميدونين عرفان ميگه كه هردفعه راجع به من با مادرش صحبت ميكنه و مثلا ميگه خانمم اينو گفت يا مثلا خانمم اين چيز رو دوست نداره(البته به شوخي ميگه نه به جدي ) مادرش به شدت باهاش برخورد ميكنه . ميگه مگه تو ازدواج كردي كه يه حلقه گرفتي و كردي تو دستت و هي خانمم خانمم ميكني و مييگه عروس بزرگتر نميخوام و از اينجور حرفا .
    يك روز هم پدرش سر سفره بهش گفته كه اگه عرفان بخواد بدون مشورت با ما كاري بكنه من ديگه اصلا در هيچ موردي كمكش نميكنم. البته از مسئله ي ازدواج خبر نداره فقط ميدونه كه عرفان خيلي كشته مرده ي منه و مادرش رو اذيت ميكنه ولي نميدونه كه قصد ازدواج داره....
    خلاصه پدر و مادرش از دستش شاكين . راجع به ازدواجش به مادرش گفته ولي مادرش و پدرش اعتقاد دارن كه عرفان بايد تو سن 27-26 سالگي كه هم سنش بالا رفته و هم مدرك كارشناسي ارشد گرفته و هم كار داره ازدواج كنه. به نظرشون خيلي زوده و در ضمن پدر عرفان خيلي با شخصيته و معمولا هيچ كس نميخواد كه وقتي ميره خواستگاري جواب نه بشنوه مخصوصا وقتي ميدونه كه شرايط پسرشون اصلا خوب نيست و احتمال نه شنيدن هم خيلي زياده ديگه به خودش اجازه نميده كه با دست خودش خودش را تحقير كنه. من هم خوب به خانواده اش حق ميدم كه واسه پسر 19 ساله ي دردانه شون كه هنوز كار و سربازي نرفته بخوان اقدام كنن و ضايع بشن.
    آخه من خودمم ميدونم كه عرفان اگه با خانواده اش صحبت كنه اونها راضي نميشن و فقط قضيه بحراني تر ميشه . عرفان مطمئنه كه اگه درسش تموم بشه و به خانواده اش بگه خيلي بهتره و خانواده اش حتما قبول ميكنن.
    تازه مادر من هم ميگفت عرفان خيلي بچه است و سربازي نرفته ميگفت حالا اگه 24-25 سالش بود يك چيزي هم عاقل تر شده بود هم شيطوني هاشو كرده بود . ميگفت كه عرفان الان از روي بچه گيش حرف ميزنه و ميگفت كه من داماد 19 ساله نميخوام و ميگفت مثلا خوشت مياد كه سر سفره ي عقد يكهو عرفان نه بگه؟ يا مثلا خوشت مياد كه شوهرت همزمان با تو دوست دختر داشته باشه ؟ ميگفت كه عرفان هنوز جووني هاشو نكرده و ميترسيد كه توي زندگي بخواد خطا كنه.... كه بعدا با حرفهاي پدرم به اين نتيجه رسيد كه عرفان كلاه برداره و رفتارش با عرفان افتضاح تر از قبل شد ......
    يعني شما ميگين كه من بايد همين الان اون رو تو فشار بگذارم و بخوام اقدام كنه ؟ نبايد يه كم بيشتر بهش فرصت بدم ؟ يعني نبايد منتظر باشم تا شرايط بهتر بشه و موضوع رو همين الان حل كنم ؟ يعني اصلا نبايد كه رابطه ام رو باهاش ادامه بدم و بيشتر و بيشتر بشناسمش؟
    ممنون ميشم از پاسختون
    شکست برای کسانی است که از اتفاقات درس نمیگیرند؛
    انسان یا پیروز میشود یا تجربه کسب میکند؛
    انسان عاقل هیچ گاه شکست نمیخورد

  8. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    دوستان نميخواين كمكم كنين؟
    ميخوام از نظراتتون مطلع بشم و از راهنمايي ها يا تجاربتون كمك بگيرم. خواهش ميكنم من رو بي نصيب نگذاريد.
    شکست برای کسانی است که از اتفاقات درس نمیگیرند؛
    انسان یا پیروز میشود یا تجربه کسب میکند؛
    انسان عاقل هیچ گاه شکست نمیخورد

  9. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    چه جوري راضي شون كنه؟

    سلام
    به نظر شما يك پسر 19 ساله كه يك دختر20 ساله رو دوست داره و ميخواد باهاش در آينده (3-4 سال ديگه ) يعني وقتي كه درس و سربازيش تموم شد و كار پيدا كرد.ازدواج كنه و از نظر وضع اقتصادي و فرهنگي و مذهبي به هم ميخورن . چه طور ميتونه مادر و پدرش رو كه با اين قضيه مخالفن و كلا ازدواج رو واسه پسرشون زود ميدونن راضي كنه الان برن براي خواستگاري؟در صورتي كه خانواده دختر چندان راضي نيستن و از پسره چندان دل خوشي ندارن؟
    شکست برای کسانی است که از اتفاقات درس نمیگیرند؛
    انسان یا پیروز میشود یا تجربه کسب میکند؛
    انسان عاقل هیچ گاه شکست نمیخورد

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 تیر 90 [ 23:16]
    تاریخ عضویت
    1387-4-01
    نوشته ها
    292
    امتیاز
    5,107
    سطح
    45
    Points: 5,107, Level: 45
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    696

    تشکرشده 713 در 214 پست

    Rep Power
    45
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    آقای مدیر همدردی هر آن چه را که لازم بود گفتند. به همون عمل کنید
    منم بچه مسلمان !!! کتابم هست قرآن رسولم داده فرمان .. که وقت صحبگاهی .... کنم شکر الهی ..

  11. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 آبان 91 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1387-5-30
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    9,023
    سطح
    63
    Points: 9,023, Level: 63
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    450

    تشکرشده 476 در 164 پست

    Rep Power
    69
    Array

    RE: دروغ . بخشش . عشق

    خسته جان ممنون ولي من ميخوام نظرهاي ديگران رو هم بدونم . شايد راههاي ديگري هم باشه. درسته كه صحبت هاي مدير سايت بهترين و عاقلانه ترين راهه ولي در حال حاضر من به دلايل خودم نميتونم انجامش بدم ميخوام دنبال راه حلي باشم كه الان بتونم انجامش بدم
    ممنون
    شکست برای کسانی است که از اتفاقات درس نمیگیرند؛
    انسان یا پیروز میشود یا تجربه کسب میکند؛
    انسان عاقل هیچ گاه شکست نمیخورد

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 14 مرداد 88 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1387-5-05
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    3,988
    سطح
    40
    Points: 3,988, Level: 40
    Level completed: 19%, Points required for next Level: 162
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 26 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: چه جوري راضي شون كنه؟

    سلام
    شما مطمئنید که از همه نظر به هم می خورید؟یا تصمیمتون دسبخوش احساسات شده؟
    به نظر من و همون جور که تجربه نشون میده ازدواج دختر با یه پسر کوچک تر از خودش معمولا موفق از آب در نیومده.نمی گم ازدواج شما هم حتما نا موفقه ام احتمالش زیاده.اینم در صورتی که 2 تا خونواده با این وصلت مخالفند.تازه ایشون سربازیم نرفته اینو بگم که حدود 70%پسرا بعد از برگشتن از سربازی روحیات تازه ای پیدا میکنند و به عبارتی چشم و گوششون باز میشه.فکر نمیکنی اون موقع حاضر نباشه با یکی بزرگتر از خودش ازدواج کنه؟
    سعی کن احساسات و وابستگی هات به اونو کنار بذاری و عاقلانه تصمیم بگیری نه عاشقانه.و در نهایت تصمیمی بگیری که هم خودت خوشبخت بشی هم اون آقا.
    امیدوارم بهترین تصمیمو بگیری.


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 24 دی 93, 23:38
  2. دروغ گفتن شوهرم
    توسط شوكا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 20:37
  3. فریب یا دروغ زنم2
    توسط ramin_zamani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 110
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 تیر 90, 07:22
  4. بلوغ برادر کوچیکم و مشکلی که برام ایجاد کرده
    توسط sara.teh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 فروردین 90, 10:05
  5. فریب یا دروغ زنم
    توسط ramin_zamani در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 فروردین 90, 01:45

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:05 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.