به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Bow مشکلات مالی و

    سلام دوستان من دو سال ازدواج کردم شوهرم آدم خیلی مهربونی هست و خوش اخلاق. دوستش دارم و دوستم داره. ام شغل ثابتی نداره فعلا یه مت توی یه شرکت کار میکنه که حقوق خوبی نداره. خیلی زندگی برامون سخت شده.شوهرم همش کم حوصله است. به رو نمیاره اما من می فهمم چقدر توی فکر هست.توی خانواده شوهرم فقط ما هستیم که وضع مالی خوبی نداریم و این من را خیلی آزار میده. وقتی توی جمع میریم دائم زن های فامیلشون دارن در مورد طلاو وسایل جدید منزلشون و جهیزیه دخترشون و لباس جدیدشون صحبت می کنند. من وقتی توی جمعشون میرم احساس سر خوردگی میکنم و از این که سطح مالی مون از اونها پایین خیلی اذیت میشم و بعدش با شوهرم بد رفتاری می کنم. دیگه نمیدونم چکار کنم. خداییش منم دوست دارم یه خورده راحت تر زندگی کنم. هنوز بعد از دوسال زندگی یه مسافرت نرفتیم. یه دست لباس هم به خدا نگرفتم. هیچ وقت نخواستم شوهرم را برای مسائل مالی تحت فشار بذارم اما دیگه خسته شدم.راستش پدرم هم وضعیت مالی خوبی نداره به خاطر همین من همیشه ترسیدم از شوهرم چیزی بخوام نکنه وضعیت مالی پدرم را بهم سرکوفت بزنه به خاطر همین کوتاه امدم. خوایش شوهرم هم نداشته که بخواد برام خرج کنه.نمیدونم از خدا گله کنم یا از بندگانش. فقط میدونم از این وضعیت خسته شدم. و کم کم داره روی رابطه من و شوهرم تاثیر منفی میذاره. دیگه شبها دوست ندارم پیشش بخوابم. دوست ندارم باهاش برم بیرون.حتی دوست ندارم باهام حرف بزنه. احساس میکنم تکیه گاه خوبی برام نیست. همش من حمایتش کردم. سر کار میرم و همه درامدم را میدم بهش تا به حال فقط پول آرایشگاه رفتن را از حقوقم برداشتم.دیگه خسته شدم. نمی دونم این ها چه طور بهش بگم. اخه هر بار در مورد مسائل مالی حرف میخوام بزنم میگه تو هم مثل بقیه فقط به فکر پولی. اگر یه کار درست و حسابی داشتم نشونت میدادم بقیه مرد ها چه طوری اند. من هم نمی خوام این محبتی که تا حالا بینمون هست از بین بره با این حرف ها. نمی دونم چکار کنم. یعنی حبتش به خاطر بی پولیشه. در ضمن من یه مشکی هم با خانوده خودم و همسرم دارم که توی قسمت اختلاف و دعوا با خانواده همسر نوشتم. دوستان یه سری هم به انجا بزنید و کمکم کنید.

  2. #2
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 93 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    365
    امتیاز
    2,710
    سطح
    31
    Points: 2,710, Level: 31
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,715

    تشکرشده 2,343 در 504 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    این روزها اکثر افراد جامعه تحت فشار اقتصادی هستن و این موضوع، موضوع عجیبی نیست.
    شما دوساله ازدواج کردید یعنی تازه اول راه هستید و باید ب کمک هم یک زندگی رو بسازید.
    شما و شوهرتون چند سالتونه ؟
    میزان تحصیلات همسرتون چیه؟
    آیا در رشته خاصی تخصص داره؟
    حدود درامد ماهیانه شما و همسرتون چقده که شما رو اینقدر سرد کرده از زندگی؟

  3. 5 کاربر از پست مفید صاعد تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 24 مرداد 92), reihane_b (چهارشنبه 23 مرداد 92), rozaneh (چهارشنبه 23 مرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 24 مرداد 92), zdl1367 (سه شنبه 22 مرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.من 24 سالمه و شوهرم 25 سلاشه ایشون دیپلمه هستند و من فوق دیپلم کامپیوتر دارم خیلی دوست داشتم درسم را دادمه بدم اما تحت یه شرایطی قرار گرفتم که ازدواج کردم و بعدشم که مشگلات مالی اجازه تحصیل را به من داد. درآمدمون ثابت نیست یه ماه یه میلیون یه ماه 800 یه ماه هم 500. به خاطر این که یه خونه ساختیم خیلی زیر قرض و وام رفتیم و بدهی زیاد داریم.امروز که حساب می کردم 2 میلیون فقط قسط عقب افتاده داریم.من تا وقتی خونه اقوامشون و مادرشون نم حالم خوبه و با همه چیز میسازم اما وقتی میرم و ریخت و پاش های اونا را میبینم و می بینم یه مادر به خاطر این که وضع مالی بچش خوب نیست چقدر بهش کم توجهی میکنه اعصابم خورد میشه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید zdl1367 تشکرکرده است .

    صاعد (سه شنبه 22 مرداد 92)

  6. #4
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 93 [ 21:26]
    تاریخ عضویت
    1391-7-26
    نوشته ها
    365
    امتیاز
    2,710
    سطح
    31
    Points: 2,710, Level: 31
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,715

    تشکرشده 2,343 در 504 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان خیلی از کارمند ها حدود 700-800 حقوق می گیرن پس وضع شما زیاد بد هم نیست خدارو شکر
    شما باید درامد خودتون رو مدیریت کنید و نحت تاثیر دیگران قرار نگیرید
    به هر حال زندگی شما نو پاست و زمان نیاز داره تا خیلی از مشکلات را پشت سر بذارید و آرامش و راحتی خودشو نشون بده
    مهمترین چیز اینه که شما در حال زندگی کنید از امکاناتی که الان دارید حداکثر استفاده رو ببرید
    در همه زندگی ها مشکلات وجود داره ولی باید با هم فکری و مقابله با مشکلات آنها رو پشت سر گذاشت

    آیا همسرتون می تونه برا مدتی دو شیفت کار کنه؟ یا می تونه شغل دومی برا خودش پیدا کنه تا قسط ها و قرض ها کمتر بشه؟
    آیا همسرتون در شرایطی هست که بتونه کار بهتر با درامد ثابت پیدا کنه
    بنظر شما بهترین کار برای خارج شدن از این وضعیت چیه؟ مثلا با همسرتون بد اخلاقی کنید آیا چیزی تغییر می کنه؟ با خودتون قهر باشید و همیشه ناراحت باشید تغییر مثبتی در زندگیتون ایجاد می شه؟
    ویرایش توسط صاعد : سه شنبه 22 مرداد 92 در ساعت 13:51

  7. کاربر روبرو از پست مفید صاعد تشکرکرده است .

    ویدا@ (پنجشنبه 24 مرداد 92)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از ساعت شش صبح تا پنج عصر سر کاره. وقتی میاد این قدر خسته هست که شام هم به زور میخوره. پی گیر شغل بهتر هست اما فعلا که موردی نیست.خودم میدونم این بردرفتاری ها به جز تیره کردن روابطون تاثیر دیگه ای نداره اما وقتی اعصابم خورد میشه و به زندگی بقیه نگاه می کنم تحملم را از دست میدم. به خدا این قدر به من قول داده و عمل نکرده شده قد موهای سرم. دیکه هر وقت میگه فلان موقع فلان کار را انجام میدم یا فلان چیز را می خرم میگم الکی حرف نزن. ببینید به خودی خود تحمل این شرایط برام سخت نیست، چیزهایی اکه از این به بعد می نویسم سختش میکنه: خواهر ایشون با پسر تک پسر از یه خانوداه پولدار هست ازدواج کرده و برادر همسرم هم با یه دختر که تک فرزند هست ازدواج کرده. برادر شوهرم طلبه هست و همین طور خواهرشوهرم و شوهر خواهر شوهرم.درآمد خیلی کمی دارند ولی خانواده هاشون حمایتشون می کنند و عملا خرجشون با پدرهاشون هست.(پدر جاریم خرج اونها را میده و پدر شوهر خواهر شوهرم خوج اونها را)به خاطر این روابط مالی که هست احترام ا هم مالی شده. مثلا ما که وضع خوبی نداریم احترام کمی هم داریم. من گفتم تا وقتی مهمونی نمی ریم من خوبم همین که یه مهمونی بریم اوضاع میریزه به هم. چون خواهر وشهرم و جاریم را میبینم که چقدر راحت و آسوده با پول بابا هاشون حال میکنند و من باید دائم توی فکر بدهی ها باشم. از این که کسی مار ار درک نمیکنه بیشتر اعصابم خورد میشه.هر شب هر شب هم مهمونی دارند اینها .من میخوام با شریطم بسازم اما نمیتونم خودم را با این ها مقایسه نکنم.منم دلم میخواد یه بابای پولدار داشتم که حمایتم میکرد.دلو میخواد یه زندگی راحت داشتم. می دونید من چند سال باید بدوم تا برسم به نقطه ای که این ها الان هستند.میدونم حرف هام شاید براتونغیر منطقی بیاد اما منم دلم میخواد یه کم راحت باشم.مثلا دیشب خونه یکی از اقوامشون بودیم برای نوش که دوسالشه النگو خریده بود با چه عزت و احترامی براش آورده بود من توی این فکر بودم که بابای من در آینده برای بچه من چکار میکنه؟ هیچی!واقعا. چون پول نداره.ما هم که نداریم پس بچه منم میشه یکی مثل خودم یه ادم عقده ای که دائم توی حسرت داشتهئهای دیگران بوده. به این ها که فکر می کنم از زندگی نا امید میشم.ئدیونه میشم دلم می خواد بشینم زار زار گریه کنم.گریه هم که میکنم شوهرم عصبانی میشه.

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستان همدردی کمک.

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 92 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1389-9-17
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    2,590
    سطح
    30
    Points: 2,590, Level: 30
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 92 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزيز چرا خودتون كار نمي كنيد؟ مگه تحصيل كرده نيستيد؟ اگر مي خواهيد زندگي بهتري داشته باشيد بايد در تامين مخارج به همسرتون كمك كنيد نه اينكه (با عرض پوزش ) با چشم و هم چشمي و نگاه به طلا جواهرات و زندگي بقيه زندگي رو به كام خودتون و شوهرتون زهر كنيد.
    خيلي از خانم ها حتي تو خونه كار انجام ميدن. با اين شرايط اقتصادي شايد همسرتون فعلا نتونه نه خواسته هاي شما رو برآورده كنه و نه كار بهتري انجام بده. هميشه هم نميشه دست روي دست گذاشت.

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 مهر 92 [ 13:25]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    174
    سطح
    3
    Points: 174, Level: 3
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    11

    تشکرشده 12 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم بانو من سر کار میرم و تمام درآمدم هم صرف مخارج زندگ میشه. مشکل من در برخورد با اعضای خانودشون هست.که رفتار هاشون باعث میشه از نظر مالی کم بیاریم و من ناراحت میشم. دیشب کلی با همسرم بحث کردم. هیچی نگفت.دیروز عصر پدر همسرم آمد منزلمون همسرم خونه نبود به من گفت قسط هاتون را چرا ندادید گفتم نداشتیم. گفت به شوهرت بگو امشب بیاره بده من فردا میرم بانک ببرم بدم.یه طوری حرف میزد انگار ما داریم و از قصد نمی دیم، یا من ول خرجی میکنم و کم میاریم. من هم به ایشون گفتم باشه به شوهرم میگم. شب با شوهرم بحثمون شد سر همین موضوع که پدرش واقعا درک نمکنه مانداشتیم وگرنه نمیذاشتیم بدهی هامون بمونه.من فکر کردم منظورش از این که آمده به من میگه این هست که چهار تا النگوی توی دستم را بفروشم و این را به شوهرم گفتم. اونم گفت نه.گفتم پس چرا وقتی ما خودمون میدونیم بدهی داریم چرا هی بابا و مانت میان تذکر میدن. خودشون که میدونن وضعیت ما جه طوری هست.میدونن فعلا پولی نداریم پس چرا این حرفق را زد. به غیر از این که منظورش به من بود.(مادر شوهرم دوست داره تمام سختی های که خودش توی زندذگی تحمل کرده سر من هم بیاد، تمام طلاهاش را فروخته حالا باید منم بفروشم.البته من سرویسم 12 تا از النگو هام را برای خونمون فروختم حالا فقط یه حلقه عقد را دارم و چهار تا النگو واقعا نمیخوام اینها بفروشم.چون میدونم اگر فروختم دیگه خبری از خریدن نیست.)من با کسی چشم و هم چشمی ندارم اما وقتی جاریم و خواهر شوهرم هر وروز در حال تعویض طلا و لباس و این صحبت ها هستند و من میرم توی جمعشون احساس خوبی ندارم. حس حسادت ندارم اما وقتی از قصد آستین لباسشون را رد می کنن بالا که من النگو های جدیدشون را ببینم اعصابم به هم میریزه. میام گیر میدم به شوهرم.دیگه نمی دونم چکار کنم.

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط zdl1367 نمایش پست ها
    خانم بانو من سر کار میرم و تمام درآمدم هم صرف مخارج زندگ میشه. مشکل من در برخورد با اعضای خانودشون هست.که رفتار هاشون باعث میشه از نظر مالی کم بیاریم و من ناراحت میشم. دیشب کلی با همسرم بحث کردم. هیچی نگفت.دیروز عصر پدر همسرم آمد منزلمون همسرم خونه نبود به من گفت قسط هاتون را چرا ندادید گفتم نداشتیم. گفت به شوهرت بگو امشب بیاره بده من فردا میرم بانک ببرم بدم.یه طوری حرف میزد انگار ما داریم و از قصد نمی دیم، یا من ول خرجی میکنم و کم میاریم. من هم به ایشون گفتم باشه به شوهرم میگم. شب با شوهرم بحثمون شد سر همین موضوع که پدرش واقعا درک نمکنه مانداشتیم وگرنه نمیذاشتیم بدهی هامون بمونه.من فکر کردم منظورش از این که آمده به من میگه این هست که چهار تا النگوی توی دستم را بفروشم و این را به شوهرم گفتم. اونم گفت نه.گفتم پس چرا وقتی ما خودمون میدونیم بدهی داریم چرا هی بابا و مانت میان تذکر میدن. خودشون که میدونن وضعیت ما جه طوری هست.میدونن فعلا پولی نداریم پس چرا این حرفق را زد. به غیر از این که منظورش به من بود.(مادر شوهرم دوست داره تمام سختی های که خودش توی زندذگی تحمل کرده سر من هم بیاد، تمام طلاهاش را فروخته حالا باید منم بفروشم.البته من سرویسم 12 تا از النگو هام را برای خونمون فروختم حالا فقط یه حلقه عقد را دارم و چهار تا النگو واقعا نمیخوام اینها بفروشم.چون میدونم اگر فروختم دیگه خبری از خریدن نیست.)من با کسی چشم و هم چشمی ندارم اما وقتی جاریم و خواهر شوهرم هر وروز در حال تعویض طلا و لباس و این صحبت ها هستند و من میرم توی جمعشون احساس خوبی ندارم. حس حسادت ندارم اما وقتی از قصد آستین لباسشون را رد می کنن بالا که من النگو های جدیدشون را ببینم اعصابم به هم میریزه. میام گیر میدم به شوهرم.دیگه نمی دونم چکار کنم.

    سلام دوست عزیز
    شما باید صبر داشته باشید!
    چرا دیدن چند تیکه طلا آرامش شما رو بهم میریزه؟ چرا اعصاب خودت به این راحتی خرد میکنی؟!!!!!ببخشید تعریف چشم و هم چشمی از دیدگاه شما چیه؟!!!!!!!!
    ببین اینکه آدم توی تنگنا قرار بگیره ناراحتی داره، نمیشه گفت فقر هیچ تاثیری نداره! داره، ولی خودتون باید بتونید به بهترین نحو این دوران (که برای اکثر جوانان هست) رو به خوبی سپری کنید.
    فکر میکنی همسرت میتونه بیشتر از این کار کنه و نمیکنه؟
    یعنی از تواناییش حداکثر استفاده رو نمی کنه؟
    اگه داره تمام تلاششو میکنه، خب اجازه بدید به همین منوال به تلاش هاش ادامه بده، کم کم وضع تغییر میکنه. ولی اگه بخوای اینجوری با این جر وبحث ها انرژیش رو تحلیل ببری، دیگه هیچی....!

    شما موقع خواستگاری ایشون و وضعیت اقتصادیش رو دیدی و همینجور هم پذیرفتیش. حالا انصاف نیست که بهش ایراد بگیری!
    اونم دلش میخواد مثل هر مردی بهترین زندگی رو فراهم کنه برای همسرش، داره تلاشش هم میکنه، تواناییش همینه!

    جالبه که خودتون هم میدونید این کارهاتون هیچ کمکی به بهتر شدن اوضاع که نمی کنه هیچ،بدتر هم میکنه، ولی بازم دارید ادامه میدین...

    عزیزم میدونم خیلی سخته یه خانم جوان دوست داره لباس بگیره طلا بگیره وسایل منزل وچه وچه بگیره. ولی
    باید حقیقت رو قبول کرد.
    متاسفانه این امکان اول زندگی خیلی وجود نداره . مگر تعداد اندکی از مردم

    سعی کنید در آرامش با هم کار کنید.تا بتونید به زودی به وضعیت نرمالی برسید.

    دوست عزیز،وضعیت اقتصادی اکثر خانواده ها در حال حاضر خیلی بهتر از شما نیست. حالا که پذیرفتی و ازدواج کردی، روزگار رو به کام خودت و همسرت تو تلخ نکن! بذار پول تلخ میکنه کافیه!

    راستی بهتره فعلا بچه دار نشید به نظر من. تا یه کم اوضاعتون روبراه بشه

    انشالا زودتر مشکلات حل میشن


    - - - Updated - - -

    طلا یا وسایل خونه اگه باشه ولی آرامش تو اون خونه نباشه ، هیچ زیبایی نداره
    حالا شما داری آرامش رو از خونه ات میبری، بعدها هم که بتونید اینها رو تهیه کنید، دیگه نمی تونید ازشون لذت ببرید

    خودت و همسرت در کنار هم کار کنید، موفق میشید

  13. 3 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    mercedes62 (پنجشنبه 24 مرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 24 مرداد 92), دختر مهربون (جمعه 25 مرداد 92)

  14. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array
    سلام دوست عزیز

    دوستان راهنمایی خوبی برات گذاشتن.

    به نظرم مقداری کم حوصله و کم صبری....

    زوجی که بتوانند اول زندگی پایه ریزی صاحب خانه شدن را بریزند از نظر مالی موفق هستند.....

    اینکه شما بخواهید زندگی دوساله خود را با کسی که بیست سال زندگی کرده(پست اول حرف جهیزه بود) مقایسه کنید غیر منطقی هست!!!

    شوهر شما تمام تلاشش را انجام میدهد و خود شما هم با تلاش و چشم پوشی از خواسته هاتون قدم مثبت برداشتید پس مقایسه جز اشتباهات شماست!!

    پیشنهاد دارم در جمع خانوادگی به داشته هاتون فکر کنید نه طلا و وسایل منزل.....

    شما قبول دار قسط شدید طلاهاتون رو فروختید و.....که در مقابل خانه بسازید پس الان حسرت طلا و نداشتن لباس کمی غیرمنصفانه هست....

    پس دوست من بجای بحث با همسرتون قدر زندگی و تلاشتون رو بدونید و بیاد داشته باشید که خیلی ها حسرت زندگی کنونی شما رو دارن.....

    برای شما خانوم پر تلاش و عاقل بهترین ها رو آرزومندم
    O.o°•♥خـــٌـدایــا راز دل با تــو چـہ گویَـم ڪِہ تــو خــود راز دِلــــی ♥•°o.O


    http://gifportal.ru/data/smiles/cveta-674.gif

  15. کاربر روبرو از پست مفید ویدا@ تشکرکرده است .

    zdl1367 (شنبه 26 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.