به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array

    بریدم خواستگاری نمیرن شمابودیدچیکارمیکردید؟

    سلام بااجازه رزازنام کاربری رزاستفاده کردم تامشکلم روبیان کنم
    پسری سی ویک ساله هستم که نزدیک دوساله بادخترخانمی اشناشده ام ازهمان اول به قصدازدواج بعدازاصرارهای اینجانب دخترخانم بامن حرف زدندوباتوجه به اصرارهای اینجانب وبرای اثبات گفته هام مادراینجانب قرارخواستگاری روگذاشتندولی به خواستگاری نرفتند گفتندزمان بده میریم راستش برای من دختری ازفامیل انتخاب کرده بودندکه بعدازاینکه من عنوان کردم دخترموردنظرم روانتخاب کردم شوکه شدندچندماه درگیری وبحث بین من وخانوادم ادامه داشت تااینکه قبول کردندانتخاب من شخص دیگریست گذشت اینجانب چندباربادخترخانم بحثم شده که اگرواقعاقصدم جدی است چرااقدام نمیکنم ومن شرایط روتوضیح دادم یه بارخانوادم میگن خونه نداری چطوری بریم خواستگاری،یه بارمیگن اونهاخونشون اینطوریه خونه ماکلنگی به مادخترنمیدن،یه بارمیگن دخترالان هیچی نمیخوادبعداتوقعاتش زیادمیشه نمیتونی برسونی حتمامهریش رومیخواد،یه بارمیگن مگه پسربزرگ خانواده نیستی چراخونمون رونمیسازی تابریم خواستگاری میخوام مراسم روتوخونه برگذارکنیم من هم توان درحداجاره خونه دارم وهمه اینهارودخترخانم میدونندازمن خونه نمیخواندولی بازم میترسم به بن بست رسیدم ازبس توخونه بحث ودعواپیش اومده مثل بچه هامیشینم گریه میکنم توان تصمیم گیری ندارم میخوام هرچه زودترتکلیفم مشخص بشه میدونم اگه به نتیجه نرسم اخرش یه بلایی سرخودم میارم راهکارمیخوام که عملی کنم پدرومادرم وقتی بیمارستان بودم میگفتن مرخص شوخواستگاری بریم مرخص شدم خبری نشدبه حرف فامیل گوش نمیدن به حرف هیچ کس گوش نمیدن بزرگترین اشتباهم این بوده که باکسانی که خانوادم قطع رابطه کرده بودندمن رابطه دارم چون بدی ازشون ندیدم
    بریدم شمابودیدچیکارمیکردید؟
    من هم برای خودم خونه زندگی میخوام من هم نیازدارم ازدواج کنم مستقل بشم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    چرا بيمارستان بوديد؟

    - - - Updated - - -

    چطور باايشون آشنا شديد؟

    - - - Updated - - -

    چقدر از ايشون وخانوادشون شناخت داريد؟

  3. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    عمل جراحی کرده بودم
    بطورکاملااتفاقی باایشون اشناشدم واوایل زیادبامن بحث میکردنددرواقع نظرشون رودرباره ازدواج ومعیارهایی که بایددرنظربگیرم بهم میگفتندویادرباره هرمسئله دیگه بعدهادیدم همون کسی هستندکه میخوام
    دوساله ایشون رومیشناسم دخترمغروری هست مهربونه باخانواده ایشون صحبت کردم بامن مخالفت نکردندفقط پدرایشون ازم خواست که به پدرومادرم احترام بذارم وتنهایی اقدام نکنم وپذیرش من رومشروط به خواستگاری رسمی ازجانب خانوادم کردند
    اختلاف سنیمون خوبه چندسال ازمن کوچکترهستنددرحال حاضردانشجوهستندوازنظرظاهر هم خوشگل وموردپسند اینجانب هستند

    - - - Updated - - -

    هردوازیک خانواده مذهبی هستیم اهل نمازوروزه ایم کمی سنتی هستیم دراین دوسال بادخترخانم رابطه یامعاشقه نداشتیم حتی دست دادن دخترخانم نسبت به این مسائل حساس هستندومن هم نمیخواهم تارسمی شدن تقاضایی ازایشان داشته باشم چندین بارباهم تنهابودیم ولی هردوحفظ حریم کردیم زیاددخترخانم رونمیبینم میدونم اذیت میشوندوازخانواده حرف میشنودچون هروقت به دیدن من می ایدمادرایشون چندین بارتماس میگیرندکه زودتربرگرد هرچندخودم هم بامادرایشون صحبت کردم وگفتم که باحفظ حریم باهم حرف میزنیم وچنین نیست که عاشقانه حرف بزنیم ازمشکلاتمون میگوییم

    - - - Updated - - -

    درحدودیکسال زیادتعقیبشون کردم وهرجامیرفتندرفتم دیدم جای خاصی نمیرندازسرکاریاکلاس مستقیم به خونه برمیگردند

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    خب اون اتفاق چي بود كه باعث شد شما باهم آشنا بشيد؟


    چه نكات مثبتي به جز زيبايي در نگاه اول جذبتون كرد؟


    به نظر من بهتره ديدارهاتونو تا رضايت كامل خانواده براي خواستگاري خيلي كمتر كنيد وبه صفر برسونيد.

    درسته كه شما دوتا به اصول پايبنديد اما به مرور زمان كششهاي نفساني ممكنه براي هردوتون دردسر ساز بشه.

    بالاخره شما دوتا داريد به آينده مشترك فكر ميكنيد.

    باز هم هر كس خودشو بهتر ميشناسه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید roze sepid تشکرکرده است .

    roseflower (چهارشنبه 16 مرداد 92)

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    مهربونه،بددهن نیست،احترام قائله،ازنظرشخصیتی همونیه که میخوام،تحصیلات عالیه داره،به حریمهااحترام میذاره منظورم نجابتشه اجازه صحبت درباره هرموضوعی رونمیده
    مغازه من نزدیک محل کارایشونه ودوست من هم اونجاکارمیکردمن به دیدن دوستم میرفتم که ایشون رواونجادیدم
    نکات منفی هم داره مثل حساس بودنش
    خیلی وقته همدیگررونمیبینیم نزدیک دوسه ماهه شایدمن به ایشون بگم میخوام ببینمتون ولی روزموعدکنسل میکنیم حالاکاری پیش میادیاایشون مایل به دیدن من نمیشوندازطرفی هم وقتی میبینمشون استرس زیادی دارندکه یکی مادوتاروببینه وآبروش بره
    اوایل هم اصلاراضی به صحبت نمیشدخیلی دوندگی کردم خیلی کارهاکردم تاخودم روبهش ثابت کنم تابهم اعتمادکنه ولی کم کم حس میکنم اون اعتمادازبین رفته بامن سرسنگین شده
    ابرازاحساسات هم نمیکنه مثلابگه من رومیخوادیادوستم داره و...

    - - - Updated - - -

    مهربونه،بددهن نیست،احترام قائله،ازنظرشخصیتی همونیه که میخوام،تحصیلات عالیه داره،به حریمهااحترام میذاره منظورم نجابتشه اجازه صحبت درباره هرموضوعی رونمیده
    مغازه من نزدیک محل کارایشونه ودوست من هم اونجاکارمیکردمن به دیدن دوستم میرفتم که ایشون رواونجادیدم
    نکات منفی هم داره مثل حساس بودنش
    خیلی وقته همدیگررونمیبینیم نزدیک دوسه ماهه شایدمن به ایشون بگم میخوام ببینمتون ولی روزموعدکنسل میکنیم حالاکاری پیش میادیاایشون مایل به دیدن من نمیشوندازطرفی هم وقتی میبینمشون استرس زیادی دارندکه یکی مادوتاروببینه وآبروش بره
    اوایل هم اصلاراضی به صحبت نمیشدخیلی دوندگی کردم خیلی کارهاکردم تاخودم روبهش ثابت کنم تابهم اعتمادکنه ولی کم کم حس میکنم اون اعتمادازبین رفته بامن سرسنگین شده
    ابرازاحساسات هم نمیکنه مثلابگه من رومیخوادیادوستم داره و...

    - - - Updated - - -

    روزوشبم گریه شده تصمیم گرفتم یه خونه مجردی اجاره کنم یکسری مشکلات باخانواده بوجوداومده که ترجیح میدم یه خونه مجردی اجاره کنم

  7. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 22 فروردین 94 [ 08:22]
    تاریخ عضویت
    1392-5-09
    نوشته ها
    139
    امتیاز
    2,362
    سطح
    29
    Points: 2,362, Level: 29
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    60

    تشکرشده 184 در 87 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز من که این حرف هارو میزنم پدر مادر ندارم.کسی ندارم که واقعا برام بره خواستگاری.
    شاید خانوادتون شما رو بهتر میشناسند و نسبت به آینده شما بیشتر از شما نگرانند.چون شما در حال حاضر احساسی هستی و تصمیم جدی گرفتی به این خانم برسی.
    کمی صبر و حوصله به خرج بدین.به خانوادتون احترام بگذارین و با برطرف کردن خواسته های اونها سعی کنین راضیشون کنین.

  8. کاربر روبرو از پست مفید achilis تشکرکرده است .

    roze sepid (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    سلام
    درست ميگن.
    بايد با صبر وحوصله وتعريف از نكات مثبت مثل نجابت دختر خانم سعي كنيد رضايت مادرتونو جلب كنيد.
    شما بايد بيشتر به خانوادتون احترام بزاريد وبه مادرتون بگيد نظرشون براي شما مهمه.ازشون بخواين به بهانه اي دختر خانم رو از نزديك ببينن.
    مادرتون نبايد فكر كنن حالا كه عاشق شديد ايشونو رها ميكنيد.مادرا خيلي رو پسراشون حساسن.واسه همين مخالفت ميكنن.

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    خواهروپدرم وخاله وپسرخاله وچندنفردیگه دخترخانم رودیده اند
    نوجوان نیستم احساسی تصمیم بگیرم

  11. کاربر روبرو از پست مفید roseflower تشکرکرده است .

    roze sepid (جمعه 18 مرداد 92)

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 دی 93 [ 22:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-08
    نوشته ها
    661
    امتیاز
    3,788
    سطح
    38
    Points: 3,788, Level: 38
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,635

    تشکرشده 911 در 430 پست

    Rep Power
    78
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط roseflower نمایش پست ها
    خواهروپدرم وخاله وپسرخاله وچندنفردیگه دخترخانم رودیده اند
    نوجوان نیستم احساسی تصمیم بگیرم
    از خالتون كمك بگيرين.
    عصباني هستيد اما بايد صبر كنيد.

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    پدر خانم ، واقعا فهمیده هستند

  14. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    roze sepid (شنبه 19 مرداد 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.