به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array

    چطور به والدینم بقبولانم که حق دارم اعتقاداتی متفاوت با آنها داشته باشم؟

    با سلام
    اعتقادات من با اعضای خانواده ام به خصوص پدر و مادرم 180 درجه فرق دارد.
    پدر و مادر من بسیار مذهبی هستند, مثلا پدرم هر جمعه در دعای ندبه شرکت میکند و مادرم در بسیاری از جلسات مذهبی محله مان حضور دارد و عضو بسیج است. خود من نیز تا 5 سال پیش فردی مذهبی و به غیر از علاقه به موسیقی های شاد, شخصیتی مقید شناخته میشدم, اما در حدود 2 سال است که آتئیست هستم و از حدود 3 سال پیش واجبات فردی دینی را انجام نمیدهم ولی هیچ مزاحمتی برای اطرافیان ایجاد نمیکنم.
    از همان سه سال پیش پدر و مادرم شروع به برخورد و سختگیریهای غیر منطقی با من کردند. مثلا یکی از کتابهایی را که به علت عدم مجوز انتشار به سختی به دست آورده بودم و مطالعه میکردم, از وسایلم برداشته و سر به نیست کردند و یا در هر بحث و مکالمه ای با حرفهایی بسیار سنگین سعی در خورد کردن غرور و عقایدم و تحمیل نظراتشان داشتند, حرفهایی چون منت گذاشتن بر من چون هنوز در خانه اقامت داشتم و خیلی حرفهای بدتر... و هرگز نخواستند قبول کنند که من دیگر نوجوان نیستم و از یکی از بهترین دانشگاههای کشور فارغ التحصیل شده ام و امکان ندارد روشی را که به زیان خود میدانم, بی دلیل انتخاب کنم و اعتقاداتم برایم محترم و غیر قابل تغییر است.
    خوشبختانه از سال گذشته موقعیت شغلی ای در یکی از شهرهای دور از محل سکونتمان برایم ایجاد شد و وابستگی مالیم به خانواده کاملا قطع شد و دیگر مجبور نبودم منتهایشان را تحمل کنم ولی طبعا وابستگی عاطفی وجود دارد و به همین دلیل هر دو یا سه ماه یکبار به خانه رفت و آمد دارم و هر هفته مکالمه تلفنی داریم اما مشکل اینجاست که با اینکه حرفهایی که قبلا بارم میکردند قطع شده ولی باز هم نصیحتهای خسته کننده به راه است ولی اصلا بی احترامی ای از من سر نزده است. نصیحتهایشان اغلب ترغیب من به حضور در جلسات مذهبی برای ایجاد دوباره پیوند با خدا و یا خواندن کتابهای دینی نویسندگان معروف و یا سفر به شهر مشهد است و دلایلی را که برای موثر بودن چنین کارهایی در من بیان میکنند چیزهایی است مانند اینکه من فقط کاهل نماز هستم ولی دلم با خداست و یا استفاده من در جملاتم از تکیه کلامهایی مانند سلام و خداحافظ و والسلام که خیلی به کار میبرم و انشاالله و التماس دعا و ... و متوجه نیستند که دعا در قاموس من با معنای مورد نظر آنها فرق دارد و یا میگویند که دلیل این تغییرات در من, علاقه زیادم به گوش دادن به موسیقی و موزیک ویدیوهای شاد که آنها آنرا حرام میدانند از دوران نوجوانی بوده است و یا به دلیل دوستی با دوستان غیر مذهبی بوده است.
    انصافا من انسان سالمی هستم و اگر حمل بر خودستایی نباشد به گفته تمام دوستانم و همچنین خیلی از اقوام و حتی به اذعان خود پدر و مادرم از خیلی از افراد مذهبی و معتقد با اخلاقتر هستم و تمام عمرم خطای بزرگی از من سر نزده است.
    در این آخرین مسافرتم که به علت تعطیلات عید فطر توانستم یک هفته مرخصی بگیرم و بیایم, دیروز عصر مجادله بدی ایجاد شد مادرم گفت هر روزی که روزه ات را میخوری اگر بعدها دوباره سربراه شدی باید برایش دو ماه روزه بگیری, پس حداقل باید ماه رمضان, روزه ها را می گرفتی. من هم گفتم الان هم
    غیر سربراه نیستم و هیچوقت هم پشیمان نمیشوم اگر هم حس میکنی مزاحم هستم کافیست لب تر کنی تا برگردم همانجایی که بودم و خواستم که بلیط تهیه کنم که مادرم پدرم را آورد و او هم گفت که مادرت از ظهر با زبان روزه بیرون در حال خرید بوده تا الان و خسته است و ... تو نباید اینطور باهاش حرف میزدی.
    بیخیال برگشتن شدم ولی دلم پر است از دستش.
    یکبار پدرم گفت ارث یک قانون اسلامیست و به مسلمانهای واقعی میرسد پس خانه های سهم الارث آنها را نگه میدارم و بقیه خانه هایم را به کمیته امداد میبخشم
    اما دلیل اینکه اینجا تاپیک زدم پیدا کردن جوابی برای سوالیست که در عنوان تاپیک آوردم. من 2 سال پیش چنین سوالی را در یک فروم خارجی شبیه به همدردی مطرح کرده بودم اما برآیند اکثر نظراتی که در آنجا داده شد توصیه به صبر و ظاهرسازی بود با این پیشبینی که در آینده با گسترش ارتباطات بسیاری از مردم کشورهایی مانند ایران نیز چنان عقایدی خواهند داشت و این باعث میشود که افراد خیلی سنتی هم به راحتی بتوانند چنین عقایدی را در خانواده شان بپذیرند. ولی اصلا از من بر نمی آمد که وقتی برای داشتن حقوق شهروندی مجبوریم که در هنگام استخدامهای دولتی و ثبت نام در دانشگاهها, ظاهرسازی کنیم برای پذیرفته شدن در جمع خانواده هم مجبور به این کارها باشیم.
    حال از بین دوستان آیا کسی شرایطی شبیه به این را خود ویا اطرافیانشان تجربه کرده اند؟ فکر میکنم افراد جامعه خودمان بهتر از خوانندگان فرومهای خارجی که شرایط فرهنگی و اجتماعی ما را خوب نمیشناسند توانایی ارائه راهکار داشته باشند.
    از اینکه این پست خیلی طولانی شد عذر میخواهم اما دلم خیلی پر بود و از طرفی خواستم بعضی از تنشهایی که تابحال ایجاد شده است را ترسیم کنم تا ابهامات کمتری وجود داشته باشد.

  2. 2 کاربر از پست مفید اثر راشومون تشکرکرده اند .

    maryam240 (چهارشنبه 29 بهمن 93), nahid-111 (سه شنبه 18 فروردین 94)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    115
    Array
    اثر راشومون عزیز

    من در این زمینه تخصصی ندارم و امیدوارم دوستان صاحب نظر بیایند.

    ولی نکته ای که به ذهن من می رسد این است که با پدر و مادرت اصلا بحث نکن چون آخراینگونه بحثها به دعوا و تلخی ختم میشود

    تا اندازه زیادی زمانی که با آنها هستی به حقوق و مرزهای آنها احترام بگذار این را با
    ظاهر سازی اشتباه نکن.

    ظاهرسازی دروغ است و ریا و اینکار در دراز مدت روح و روان شما را آلوده و سیاه می کند.

    لازم نیست دروغ بگویی محترمانه با سکوت شنوای سخنان آنها باش ولی بحث و جدال نکن.

    چون متاسفانه بحث پیرامون چنین موضاعاتی برنده ندارد و

    بقولی بازی بازنده - بازنده است که دو طرف احساسات بدی را تجربه می کنند.

    در واقع یکی از توصیه هایی که دکتر هولاکویی به یکی از مراجع خود در شرایطی مشابه داشت این بود که خود

    را در این شرایط به "کری- کوری و خ. ر.ی" بزنید.(ببخشید توصیه دکتر بود؟!)

    و بعنوان مطلب آخر در هنگام ازدواج خیلی دقت کن که همسری با خصوصیات مشابه و همراه خودت پیدا کنی.

    موفق باشی
    ویرایش توسط sanjab : چهارشنبه 16 مرداد 92 در ساعت 10:01

  4. 3 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    majid_k (چهارشنبه 16 مرداد 92), maryam240 (چهارشنبه 29 بهمن 93), اثر راشومون (چهارشنبه 16 مرداد 92)

  5. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام،اینکه درحال حاضرسن شماچند است،یکی ازنکات مهم دراین چالش هست.خودت قبلا مذهبی بودی پس درک این نکته برایت آسان هست که درجهان بینی یک انسان معتقد بخصوص پدرومادر عاقبت بخیری دنیوی ومخصوصااخروی فرزند مهم ونسبت به آن احساس مسئولیت دینی دارند.ولی شما هم دست گذاشتید روی یک نقطه بسیارحساس وریشه ای "آتئیسم".اگربابخشی ازمذهب مشکل داشتیدبحثش جدابود.بنابراین تا این دودیدگاه متفاوت و واقعا ۱۸۰درجه ای هست نمیتوان امیدنبودن بحث ومشاجره داشت.ولی به نظرم باب هربحث مسائل مورداختلاف رابازنکنید.وبیشتر روی اشتراکات بحث کنید تا درمرخصی های شما دلخوری پیش نیایدهم شماو هم پدر ومادربر درک دیگران واحترامات وانسان دوستی وچند مبحث مهم دیگراشتراک نظر دارید.اگربخواهیدمفاهیم موردقبول آنهاراتغییر دهید بدترین چالشها ایجادمیشود‎(مگراینکه بحث بر معانی باطنی وقلبی ومغزدین باشد که هر دوطرف یک قدم به هم نزدیک شوند البته اگرفرد دینگراقبلا ظاهرپرست باشد).فراموش نکنید شماتاسن ۴۰سالگی ممکن هست تغییرات عقاید اصلی راتجربه کنید پس هنوزنمیتوان با اطمینان برثبات آتئیسم درشما مطمئن بود.که بخواهیدمواضع شدیدبگیرید.

  6. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    maryam240 (چهارشنبه 29 بهمن 93), shapoor (چهارشنبه 16 مرداد 92), کامران (پنجشنبه 24 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 16 مرداد 92), اثر راشومون (چهارشنبه 16 مرداد 92)

  7. #4
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما هر دو طرف مشکل دارید. هیچ کدام نمی توانید ریشه ای بحث کنید. کسی که بتواند دلیل و منطق بیاورد و بحث استدلالی داشته باشد قاعدتا کارش به بحث و ( جدل ) نمی کشد. نه پدر و مادر شما دلیل دینداری خود را می دانند و نه شما دلیل منطقی و ریشه ای برای عقاید خود دارید. مشکل شما هم نیست. اگر پدر و مادر شما دلیل منطقی می توانستند بیاورند حرف های ناراحت کننده نمی زدند و حداقل شما را از خودشان دلزده نمی کردند. متاسفانه شما هم فقط در ظاهر عقایدتان با آنها متفاوت است اما در باطن مانند آنها هستید و احساسی برخورد می کنید. می گذارید از خانه می روید ، محبت های پدر و مادر را که حق هم دارند و واقعا انجام داده اند منت گذاشتن می دانید و امثال این حرف ها. این یک ( جدل ) است نه یک بحث منطقی و استدلالی. می دانید چه قدر در باب فلسفه و منطق و روانشناسی و دیگر علوم در باب مورد بحث ، بررسی و تحقیق شده و کتاب نوشته شده است؟ چون این موضوع اصلا یک بحثی نیست که آدم بخواهد با جدل و احساس واردش شود.
    ویرایش توسط نوروزیان. : چهارشنبه 16 مرداد 92 در ساعت 12:08

  8. 4 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    aysu (دوشنبه 21 مرداد 92), کامران (پنجشنبه 24 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 16 مرداد 92), اثر راشومون (چهارشنبه 16 مرداد 92)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط sanjab نمایش پست ها
    اثر راشومون عزیز

    من در این زمینه تخصصی ندارم و امیدوارم دوستان صاحب نظر بیایند.

    ولی نکته ای که به ذهن من می رسد این است که با پدر و مادرت اصلا بحث نکن چون آخراینگونه بحثها به دعوا و تلخی ختم میشود

    تا اندازه زیادی زمانی که با آنها هستی به حقوق و مرزهای آنها احترام بگذار این را با
    ظاهر سازی اشتباه نکن.

    ظاهرسازی دروغ است و ریا و اینکار در دراز مدت روح و روان شما را آلوده و سیاه می کند.

    لازم نیست دروغ بگویی محترمانه با سکوت شنوای سخنان آنها باش ولی بحث و جدال نکن.

    چون متاسفانه بحث پیرامون چنین موضاعاتی برنده ندارد و

    بقولی بازی بازنده - بازنده است که دو طرف احساسات بدی را تجربه می کنند.

    در واقع یکی از توصیه هایی که دکتر هولاکویی به یکی از مراجع خود در شرایطی مشابه داشت این بود که خود

    را در این شرایط به "کری- کوری و خ. ر.ی" بزنید.(ببخشید توصیه دکتر بود؟!)

    و بعنوان مطلب آخر در هنگام ازدواج خیلی دقت کن که همسری با خصوصیات مشابه و همراه خودت پیدا کنی.

    موفق باشی

    درست است. بحث و جدلی در باب اعتقاد و ایدئولوژی با آنها نمیکنم. اوایل چنین بحثهایی را کم و بیش داشتیم ولی در این مواقع باید هر دو طرف منطق و استدلال را حاکم بر گفتمان خود کنند و پدر و مادر من مسلمانانی شناسنامه ای هستند با سن نسبتا بالا و سواد دیپلم که پیشرفته ترین بحثهایشان مسائلی شبیه به برهانهای علیت و نظم و ... در کتابهای دوران دبیرستان است و حتی گاهی به جای دلایل عقلی دلایلی نقلی را از آیات و روایات ایراد میکردند.
    همانطور که در پست اول عرض کردم بحثهایمان بیشتر نصایح ایشان در مورد عواقب بی دینی و ... و رعایت نکردن واجبات و محرمات است
    این مباحث را بیشتر با هم دانشگاهیان و همکارانمان داریم که بعضا با هم همعقیده هستیم. البته سعی میکنم که این را نیز کمتر کنم چون ممکن است برایم مشکلاتی ایجاد کند
    اسم دکتر هولاکویی را چند بار خوانده و شنیده ام آیا شما لینکی از این سخنرانی که فرمودید به شکل صوتی یا نوشتاری دارید؟ با توصیفی که کردید فکر میکنم پاسخ اصلی به سوالم را بتوانم در آن بیابم.
    بله پیدا کردن چنین همسری خیلی مشکل است زیرا اکثر افرادی که خود را بی اعتقاد اعلام میکنند, اشخاص بی بند و باری هستند که این نیز به این دلیل تاسف بار است که در جامعه ما مذهب پشتوانه و ضامن اخلاق است. البته استثنائات زیادی وجود دارد و من هم باید دنبال چنین استثنائاتی باشم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط ammin نمایش پست ها
    سلام،اینکه درحال حاضرسن شماچند است،یکی ازنکات مهم دراین چالش هست.خودت قبلا مذهبی بودی پس درک این نکته برایت آسان هست که درجهان بینی یک انسان معتقد بخصوص پدرومادر عاقبت بخیری دنیوی ومخصوصااخروی فرزند مهم ونسبت به آن احساس مسئولیت دینی دارند.ولی شما هم دست گذاشتید روی یک نقطه بسیارحساس وریشه ای "آتئیسم".اگربابخشی ازمذهب مشکل داشتیدبحثش جدابود.بنابراین تا این دودیدگاه متفاوت و واقعا ۱۸۰درجه ای هست نمیتوان امیدنبودن بحث ومشاجره داشت.ولی به نظرم باب هربحث مسائل مورداختلاف رابازنکنید.وبیشتر روی اشتراکات بحث کنید تا درمرخصی های شما دلخوری پیش نیایدهم شماو هم پدر ومادربر درک دیگران واحترامات وانسان دوستی وچند مبحث مهم دیگراشتراک نظر دارید.اگربخواهیدمفاهیم موردقبول آنهاراتغییر دهید بدترین چالشها ایجادمیشود‎(مگراینکه بحث بر معانی باطنی وقلبی ومغزدین باشد که هر دوطرف یک قدم به هم نزدیک شوند البته اگرفرد دینگراقبلا ظاهرپرست باشد).فراموش نکنید شماتاسن ۴۰سالگی ممکن هست تغییرات عقاید اصلی راتجربه کنید پس هنوزنمیتوان با اطمینان برثبات آتئیسم درشما مطمئن بود.که بخواهیدمواضع شدیدبگیرید.

    بله همانطور که در پاسخ به خانم سنجاب گفتم چنین بحثهایی را در حال حاضر نداریم و تغییر در مفاهیم اعتقادی آنها را غیر ممکن و همانطور که فرمودید دلیل این نصایح آنها را دلسوزی و احساس مسوولیتشان میدانم و همین تحمل آن را اغلب برایم ممکن میسازد ولی چون این بار کلمه سربراه شدن را به کار بردند و از طرفی لحنشان کمی تند بود از دستشان ناراحت شدم.
    من 32 سال دارم ولی فکر میکنم امکان تغییر در جهان بینی سقف سنی ندارد و افراد مشهوری در تاریخ تغییرات در عقایدشان را در سنین بالا اعلام کرده اند. چنین تغییراتی به دو چیز بستگی دارد, قدرت استدلالی که فرد در هر سن و سالی با آن برخورد میکند و میزان پذیرش استدلال قدرتمندی که با آن مواجه شده است و به عبارتی میزان حق پذیری.
    از روی فرمایشتان به این نتیجه میرسم که شاید مهارت کافی در تغییر دادن بحثهای خانوادگیمان را به جهتی که خودم علاقه دارم یا از جهتی که خودم بی علاقه هستم نداشته باشم یا حداقل به اندازه کافی ندارم.
    شاید با مطالعه مباحثی مانند آن سخنرانی که خانم سنجاب فرمودند کمی این نقطه ضعفم را کمرنگتر کنم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    شما هر دو طرف مشکل دارید. هیچ کدام نمی توانید ریشه ای بحث کنید. کسی که بتواند دلیل و منطق بیاورد و بحث استدلالی داشته باشد قاعدتا کارش به بحث و ( جدل ) نمی کشد. نه پدر و مادر شما دلیل دینداری خود را می دانند و نه شما دلیل منطقی و ریشه ای برای عقاید خود دارید. مشکل شما هم نیست. اگر پدر و مادر شما دلیل منطقی می توانستند بیاورند حرف های ناراحت کننده نمی زدند و حداقل شما را از خودشان دلزده نمی کردند. متاسفانه شما هم فقط در ظاهر عقایدتان با آنها متفاوت است اما در باطن مانند آنها هستید و احساسی برخورد می کنید. می گذارید از خانه می روید ، محبت های پدر و مادر را که حق هم دارند و واقعا انجام داده اند منت گذاشتن می دانید و امثال این حرف ها. این یک ( جدل ) است نه یک بحث منطقی و استدلالی. می دانید چه قدر در باب فلسفه و منطق و روانشناسی و دیگر علوم در باب مورد بحث ، بررسی و تحقیق شده و کتاب نوشته شده است؟ چون این موضوع اصلا یک بحثی نیست که آدم بخواهد با جدل و احساس واردش شود.

    همانطور که در جواب دوستان عرض کردم چنین بحثهایی را خیلی وقت است که نداریم و فقط نصایحی است که گاهی اوقات صورت میگیرد و اغلب به جز مواردی مانند دیروز تحمل میکنم من هرگز منکر زحمات آنها نبوده ام و نخواهم بود و در این چند سال اخیر هیچ بی احترامی بزرگی به آنها نکرده ام. شاید پیش از آن و در دوران نوجوانی و کمی بعد از نوجوانی در حق آنها بدیها و بی احترامیهایی کرده باشم ولی این اواخر تا آنجا که به خاطر دارم نبوده است.
    بنده دلیل منطقی و ریشه ای برای عقاید خود دارم و یک آتئیست شناسنامه ای نیستم و دلیل اخذ چنین اعتقادی آشنایی با بخشی از کتابهای آرتور شوپنهاور, کتابهایی مانند چرا مسیحی نیستم راسل و کتابهای دکتر شجاع الدین شفا و خیلی بزرگان دیگر و مقایسه آنها با کتابهای دکتر شریعتی و آیت الله مطهری بوده است و یا مطالعه متن اصلی کتاب طرح بزرگ استیفن هاوکینگ و نه متن ویرایش شده ترجمه فارسی آن و مقایسه آن با نامه آیت الله سبحانی در پاسخ به این کتاب و ... .

  10. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    115
    Array
    دوست عزیز

    من صحبتهای ایشان را در یک برنامه تلویزیونی که در شبکه تصویر ایران یا اندیشه بود دیدم و شنیدم حدودا 2 سال پیش.

    می دانم هنوز برنامه هفتگی "به نام رازها و نیازها " دارند در تلویزیون و آدرس سایتشان و لینک دانلود برنامه هایشان

    هم در سایتهایی مانند رازها و نیازها
    موجود است ولی متاسفانه آدرس یا لینکی از آن برنامه خاص ندارم.

    موفق باشید.

  11. کاربر روبرو از پست مفید sanjab تشکرکرده است .

    اثر راشومون (پنجشنبه 17 مرداد 92)

  12. #7
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درمورد اینکه تغییرات اعتقادی وبازگشت ها ارتباطی به سن وسال نداردباهات موافق هستم افرادی مشاهده شده اند بعداز۵۰یکتاپرست شده اند.امارشد اخلاقی اثرات بیوفزیکی هم درمغز دارد."هوش معنوی"و"هوش اخلاقی".درکنار"هوش هیجانی"و هوش محاسباتی ،مفاهیم پذیرفته شده درعلم روانشناسی هستند که با ام آر ای کارکردی (fmri)میتوان تاحدودی نواحی زیستی اون درمغر رو شناسایی کرد.بنابراین معمول این هست با رسیدن به سنین میانه فردتغییرات اعتقادی رو مشاهده کندالبته این پرازشرط وشروط ونکته هست که اینجا نمیگنجد.....بله میتوان با بینشی عمیق تراشترکاتی رو در دودیدگاه متفاوت استخراج کرد گاهی درد هر دوطرف یکی هست وتقسیم بندی ها ذهنی بوده اما عینی به نظرمیرسد.
    ویرایش توسط ammin : جمعه 18 مرداد 92 در ساعت 13:28 دلیل: نامفهوم بودن یکی ازجملات

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 مهر 92 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    140
    امتیاز
    645
    سطح
    12
    Points: 645, Level: 12
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 202 در 91 پست

    Rep Power
    25
    Array
    سلاااااام اثر راشومون عزیز. به نظر می اد برگشتین ! از شما پوزش می خام چون من ایده ی چندانی برای حل مشکل شما ندارم. بیشتر اومدم حرفای خودم رو بزنم. با توجه به شناختی که ازتون پیدا کردم می دونم که شنونده خوبی هستین

    اولا یه تشکر بابت تمام پستهای زیباتون. اینکه شما معمولا از چند جهت مشکلات رو بررسی می کنین نشون دهنده هوش و منطق و تیزبینی شماس. و بی شک همین تیزبینی و کنجکاوی شما باعث رسیدن به جای کنونی شما شده. من همیشه پستهای کاربران محترمی مثل شما رو می خوندم و از اونها لذت می بردم. برای من یکی واقعا مفید بودن. البته قبل از رفتن شما ( از رفتنتون واقعا متاثر شدم. خوشحالم که شما رو باز می بینم. البته من واقعا رفتم ولی نتونستم بی خیال این تاپیک شما بشم. )


    البته خ دوست داشتم که راشومونی که همیشه مشکل دیگران رو خ زیبا بررسی می کنه خودش انقدر متلاطم نباشه. اما گویی که ادمایی که سختی زندگی رو می چشن از لحاظ شخصیتی خ زیباتر می شن. براتون آرزو می کنم ( ودعا البته ) که این روزها رو با آرامش بیشتری بگذرونید.
    فرمودین که:


    چطور به والدینم بقبولانم که حق دارم اعتقاداتی متفاوت با آنها داشته باشم؟

    هنوز راه حلی برای این مشکل کشف نشده است راهی پیدا کردین مارو نیز خبر کنین. به نظرم اگه بتونین جوابی برای این سوال پیدا کنین احتمالا جایزه صلح نوبل در انتظار شماس! گذشته از شوخی همون طور که خودتون می دونین و گفتین ( بقیه نیز هم) پدر و مادرهامون مال نسل گذشته ان و معمولا چون تو بافت متفاوتی از ما بزرگ شدن خ با بچه هاشون متفاوتن. هر چند خ ها هم هستن که بسیار بروز هستن. تمامی این تفاوتها + نگرانیهاشون + مستقل نبودن ما بچه ها تا سنین بالا( منم 32 ام و هرچن از لحظ مالی مستلم اما شرایط خونه مستقل رو ندارم) همه دس به دست هم می ده که زندگی رو خ مشکل می کنه . هر چند که می تونم قسم بخورم شرایط ادمهایی مثل من و شما از خ ها تو همین سایت بهترو تمامش بر می گرده به لطف اونها که نباید نادیده گرفت. به راحتی کودکی ادم می تونه تمام عمر ادم رو تحت تاثیر قرار بده.

    من ادم مذهبی هستم( البته سراپا پر از سوالهای حل نشده و تردیدهای انبار شده) وخانواده من کپی خانواده شمان ( با خصوصیاتی که فرمودین) اما باز مشکلات و اخلاف نظرهای آزاردهنده کم نیستن. من خ براتون خوشحال شدم که مستقل شدین.
    و توصیه جدی می کنم که به هیییییییییییییییییییییییی چ عنوان در محل کار با همکاراتون وارد بحثهای اینچنینی نشین که استقلالتون رو به خطر می ندازین :) . به نظر من شما نباید تلاش کنین که عقایدتون رو بقبولانین بلکه تلاش کنین صبورتر باشین. خ رو حرفاشون فوکوس نکنین. خ واکنش نشون ندین. البته می دونم خ سخت. در این جور مواقع می گن توجه زدایی کردن. به نظرمن شما خودتون می دونین راهی غ از صبوری ندارین ولی باز دنبال یه راه میانبرتر و راحت تر هستین. که من فکر نمی کنم که خ بتونین موفق باشین.

    جایی تو همین فروم از جناب Sci شنیدم که با والدین رفتار جرات مندانه جواب نمی ده بلکه فقط همدلی و هم حسی. می دونم الان اعتراض می کنین که من کاری با اونها ندارم بله اما شما هم به اونها حق بدین ادمهای مذهبی ( البته سنتی) و با اعتقاد به اون دنیا، همین عامل باعث میشه که خ نگران شما باشن. البته تو رفتاراشون هم نشون می دن همین که گفتین: می خان باور داشته باشن که شما فقط کاهل نمازین و فکر می کنن با رفتن به یه سری مجالس دیدتون عوض میشه نشون دهنده نپذیرفتن این موضوع از جانب اونهاس. تا اینجا رو خودتونم می دونستین و اشاره کرده بودین اما

    یه احساس کوچولو به من میگه شما یه مقدارم حساس و زودرنج هم هستین. این رو از روی دوتا پستی که در تاپیک خانم پ .ژ. .. گداشتین و بعدش هم خداحافظی کردین( به خاطر یه سری واکنشها..)( البته این ایراد قبل از شما به خودم واردها )

    البته این یه نظر که ممکنه در مورد شما درس نباشه

    نقل قول نوشته اصلی توسط اثر راشومون نمایش پست ها
    با سلام
    اعتقادات من با اعضای خانواده ام به خصوص پدر و مادرم 180 درجه فرق دارد.

    این نشون می ده که تا علم به چیزی پیدا نکردین بهش عمل نمی کنین. تبریک من رو بپذیرین

    ............ مثلا یکی از کتابهایی را که به علت عدم مجوز انتشار به سختی به دست آورده بودم و مطالعه میکردم, از وسایلم برداشته و سر به نیست کردند و یا در هر بحث و مکالمه ای با حرفهایی بسیار سنگین سعی در خورد کردن غرور و عقایدم و تحمیل نظراتشان داشتند,
    خ وقتها خودشون هم در افکار ادم نقش دارن اما نقششون رو انکار می کنن. خب بهتر بود به دلایل شما گوش می دادن و منطقی برخورد می کردن. خب البته این نشون می ده که خ نگرانتون هستن

    حرفهایی چون منت گذاشتن بر من چون هنوز در خانه اقامت داشتم و خیلی حرفهای بدتر... و هرگز نخواستند قبول کنند که من دیگر نوجوان نیستم و از یکی از بهترین دانشگاههای کشور فارغ التحصیل شده ام و امکان ندارد روشی را که به زیان خود میدانم, بی دلیل انتخاب کنم و اعتقاداتم برایم محترم و غیر قابل تغییر است.
    البته من فکر می کنم شما در مورد خودتون قضاوت درستی ندارین چون ادمی که اهل تفکر و منطق است ادم پویایی است و با گدشت زمان و بیشتر شدن تجربیات و حجم مطالعاتش امکان تغییرش زیاد. ( البته این خصوصیت شما به فرض درس بودن فکر کنم موروثی هستش چون خانواده شماهم نمی خان تغییر کنن!!! )
    خوشبختانه از سال گذشته موقعیت شغلی ای در یکی از شهرهای دور از محل سکونتمان برایم ایجاد شد و وابستگی مالیم به خانواده کاملا قطع شد(congratulation ( و دیگر مجبور نبودم منتهایشان را تحمل کنم ولی طبعا وابستگی عاطفی وجود دارد و به همین دلیل هر دو یا سه ماه یکبار به خانه رفت و آمد دارم و هر هفته مکالمه تلفنی داریم اما مشکل اینجاست که با اینکه حرفهایی که قبلا بارم میکردند قطع شده ولی باز هم نصیحتهای خسته کننده به راه است ولی اصلا بی احترامی ای از من سر نزده است.

    نصیحتهایشان اغلب ترغیب من به حضور در جلسات مذهبی برای ایجاد دوباره پیوند با خدا و یا خواندن کتابهای دینی نویسندگان معروف و یا سفر به شهر مشهد است و دلایلی را که برای موثر بودن چنین کارهایی در من بیان میکنند چیزهایی است مانند اینکه من فقط کاهل نماز هستم ولی دلم با خداست و یا استفاده من در جملاتم از تکیه کلامهایی مانند سلام و خداحافظ و والسلام ( خدایی منم فکر می کردم هستین اخه سبک نوشتنتونم خ کتابی)که خیلی به کار میبرم و انشاالله و التماس دعا و ... و متوجه نیستند که دعا در قاموس من با معنای مورد نظر آنها فرق دارد و یا میگویند که دلیل این تغییرات در من, علاقه زیادم به گوش دادن به موسیقی و موزیک ویدیوهای شاد که آنها آنرا حرام میدانند از دوران نوجوانی بوده است و یا به دلیل دوستی با دوستان غیر مذهبی بوده است.( چقدر این حرفها اشناس. ماهم می شنیدیم )
    انصافا من انسان سالمی هستم و اگر حمل بر خودستایی نباشد به گفته تمام دوستانم و همچنین خیلی از اقوام و حتی به اذعان خود پدر و مادرم از خیلی از افراد مذهبی و معتقد با اخلاقتر هستم و تمام عمرم خطای بزرگی از من سر نزده است.( بله از پستاتون مشخص. )
    در این آخرین مسافرتم که به علت تعطیلات عید فطر توانستم یک هفته مرخصی بگیرم و بیایم, دیروز عصر مجادله بدی ایجاد شد مادرم گفت هر روزی که روزه ات را میخوری اگر بعدها دوباره سربراه شدی باید برایش دو ماه روزه بگیری, پس حداقل باید ماه رمضان, روزه ها را می گرفتی. من هم گفتم الان هم
    غیر سربراه نیستم و هیچوقت هم پشیمان نمیشوم اگر هم حس میکنی مزاحم هستم کافیست لب تر کنی تا برگردم همانجایی که بودم و خواستم که بلیط تهیه کنم که مادرم پدرم را آورد و او هم گفت که مادرت از ظهر با زبان روزه بیرون در حال خرید بوده تا الان و خسته است و ... تو نباید اینطور باهاش حرف میزدی.
    این رفتارها رو پای غرور و ازار نزارین تا تحملش براتون راحت تر باشه. به هر حال اونها جاهایی که شما بودین نبودن. پرسشهایی که تو ذهن شما بوده تو ذهن اونها خطورم نکرده . مطالعاتی که شما داشتی اونها نداشتن. پس تا حدی بهشون حق بدین

    بیخیال برگشتن شدم ولی دلم پر است از دستش. مادرت هم پر یکبار پدرم گفت ارث یک قانون اسلامیست و به مسلمانهای واقعی میرسد پس خانه های سهم الارث آنها را نگه میدارم و بقیه خانه هایم را به کمیته امداد میبخشم
    اما دلیل اینکه اینجا تاپیک زدم پیدا کردن جوابی برای سوالیست که در عنوان تاپیک آوردم. من 2 سال پیش چنین سوالی را در یک فروم خارجی شبیه به همدردی مطرح کرده بودم اما برآیند اکثر نظراتی که در آنجا داده شد توصیه به صبر و ظاهرسازی بود با این پیشبینی که در آینده با گسترش ارتباطات بسیاری از مردم کشورهایی مانند ایران نیز چنان عقایدی خواهند داشت و این باعث میشود که افراد خیلی سنتی هم به راحتی بتوانند چنین عقایدی را در خانواده شان بپذیرند. ولی اصلا از من بر نمی آمد که وقتی برای داشتن حقوق شهروندی مجبوریم که در هنگام استخدامهای دولتی و ثبت نام در دانشگاهها, ظاهرسازی کنیم برای پذیرفته شدن در جمع خانواده هم مجبور به این کارها باشیم. از این بابت واقعا متاسفم . ولی بااور کن که تمام این برخوردهای خانوادت منشا نگرانی داره. این شدت دوست داشتن و علاقه اونها به شما باعث این چیزا شده
    حال از بین دوستان آیا کسی شرایطی شبیه به این را خود ویا اطرافیانشان تجربه کرده اند؟ فکر میکنم افراد جامعه خودمان بهتر از خوانندگان فرومهای خارجی که شرایط فرهنگی و اجتماعی ما را خوب نمیشناسند توانایی ارائه راهکار داشته باشند. بله در دانشگاهمون داشتیم. وقتی من خانواده این دوستمون رو می دیدم تضاد وحشتناکی دیده می شد. البته ایشون خ سعی نمی کردن که خانواده رو همراه کنن و از میزان تضاد با دیگران و خانواده رنج نمی بردن. خ کم به خونواده سر می زدن. کلا ادم خ سردی بودن.
    از اینکه این پست خیلی طولانی شد عذر میخواهم اما دلم خیلی پر بود و از طرفی خواستم بعضی از تنشهایی که تابحال ایجاد شده است را ترسیم کنم تا ابهامات کمتری وجود داشته باشد. مطمین باش این چیزاهم که نبود سر و کله چیزای دیگه پیدا می شد. هموون تا 31 کنار خانواده بودن خودش خیلی. هرچند از لحاظ مالی مستقل هم باشین

    و بعنوان مطلب آخر در هنگام ازدواج خیلی دقت کن که همسری با خصوصیات مشابه و همراه خودت پیدا کنی.

    موفق باشی


    بله پیدا کردن چنین همسری خیلی مشکل است زیرا اکثر افرادی که خود را بی اعتقاد اعلام میکنند, اشخاص بی بند و باری هستند که این نیز به این دلیل تاسف بار است که در جامعه ما مذهب پشتوانه و ضامن اخلاق است. البته استثنائات زیادی وجود دارد و من هم باید دنبال چنین استثنائاتی باشم.
    من اتفاقا موافق شما نیستم. به نظر من در ازدواج قدرت تعامل افراد با هم و میزان پذیرفتن تفاوتها مهم. واقعا چند درصد ادمها به روحیات افراد و باطن اونها توجه می کنن؟ تا وقتی که ملاکهای دیگه ای مثل مادیات و ظواهر هس؟
    من قبول دارم که هم مذهب و هم عقیده بودن خ خ خ خ خ مهم. اما خ ها هم هستن که علی رغم مسلمان بودن( شناسنامه ای) اصلا مقید نیستن و از اون فقط نامی به ارث بردن. یعنی اصلا عقیده جز اولویتهای سوم و چهارم اونها هم نیس. این تعداد ادما هم کم نیستن توجامعه. این ملاکها مهمن اما واقعا مهمتر از اون اخلاق و ..است. نمونش که خاطرتون هس در تاپیک... واقعا چیزی که مشهود بود ندیدن و نخاستن و نپذیرفتن حق دیگری بود. نمی دونم منظورم رو خوب رسوندم یا نه!

    -یکی از بچه های فروم حرف خوبی می زد. می گفت هر وقت خونواده می خان به من گیر بدن من بحث ازدواج رو می کشم وسط . هم تا مدتی مادرم سرش گرم هم خودم اسایش دارم گذشته از شوخی این تاهل هم از میزان وابستگی شما به خانواده کم می کنه هم کمبود محبت احتمالی رو جبران می کنه البته اگر خوش شانس باشین و ازدواج خوبی داشته باشین... می دونم نظرم خ غ کارشناسانه بود( ببخشید واقعا) ولی خب خ جواب می ده می گم (البته اگه از تو چاله در نیاین بیفتین تو چاه. امیدوارم خوشبخت باشین)
    متاسفم که حرف تازه ای برای گفتن نداشتم. یه درخاست ازتون داشتم میشه لطف کنین کتابهایی که تو این زمینه خوندین و روتون خ اثر داشته رو نام ببرین. می خاستم منم بخونم. البته چند تایی رو نام بردین. ( اگه امکانش هس )ممنون
    هر قدیسی گذشته ای و هر گنهکاری آینده ای دارد.....اسکار جووون

  14. 2 کاربر از پست مفید چنار تشکرکرده اند .

    کامران (پنجشنبه 24 مرداد 92), اثر راشومون (دوشنبه 21 مرداد 92)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 03:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    12,870
    سطح
    74
    Points: 12,870, Level: 74
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,421

    تشکرشده 552 در 189 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام از ماست خانم چنار.
    متاسفانه امکان ارسال پاسخ با نقل قول وجود نداشت و مجبور شدم پست خود را به شکل مستقل ارسال کنم.
    ابتدا باید عرض کنم علت تاخیر در پاسخ به این پست شما اتمام مرخصی مربوط به عید فطر بود که باید به شهر محل کارم برمیگشتم و یکی دو روز به علت جابجایی خیلی گرفتار بودم اما فردای شب ارسال آن را خواندم و پرینت گرفتم.
    بعد از خواندن نام کاربریتان در قسمت نویسنده پست ابتدا به آخرین تاپیکی که شما در آن مطلب نوشته بودید رفتم و پست کارشناسی شما و چند پست شاخص دیگر را دوباره خواندم و دقیقا معنای یک مشاوره آنلاین موثر را دوباره درک کردم.
    پست ارسالی شما قطعا بهترین و کارگشاترین پست در آن تاپیک بود و عمل به رهنمودهای آن میتوانست بسیاری از مشکلات صاحب تاپیک را حل کند. حتی مدیر محترم همدردی دو هفته پس از ارسال, از آن پست تشکر کردند. ولی در کمال ناباوری تنها چیزی که از آن پست دستگیر خانم آکوا شد, کلمه قصاب بود که به شدت از آن کلمه و چند کلمه دیگر در بعضی از پستها ناراحت شدند و آنجا بود که به خودم گفتم اگر قرار است از چنان پستی چنین برداشتی شود دیگر با چه نوع پستی میتوان به چنین کاربرانی مشاوره ای داد و تجربه یا مطالعه ای را به اشتراک گذارد؟ به همین علت تا حدی این حس در من بوجود آمد که واقعا در چنین مواردی و البته نه در همه موارد, مشاوره آنلاین آب در هاون کوبیدن است, آیا موافق نیستید؟
    این حس , و از طرف دیگر گرفتاریهای شغلی شدید ما در شرکت نفت که این روزها به اوج رسیده است و در نتیجه وقت فراغت برای حضور در چنین فضاهای مجازی ای کمتر شده است, باعث شد که تصمیم به عدم ارسال پستهای مشاوره ای برای کاربران دیگر بگیرم و این مهم را اشخاص کاربلد و دلسوزی همچون شخص شما به عهده بگیرند که مثلا بدون هیچ چشمداشتی چنان پستی را از یک کافی نت برای حل مشکل یک زوج که تنها شناخت شما از آنها, یک شناخت مجازی است, ارسال میکنید.
    اما مشکلی که این تاپیک را برای بررسی و رفع آن ایجاد کردم و در آن روز هم با آن مجادله سر باز کرد و متاسفانه بعد از مدتها باعث کمی عصبانیت در من شد, مشاوره به دیگر کاربران فروم نبود.
    به همین دلیل در آن وقت شب که بعد از سحری خوردن بقیه اعضای خانواده, خانه کمی آرامش پیدا کرده بود, به یاد اینجا افتادم و هر چه در دل داشتم در یک پست ارسال کردم ولی تا قبل از آن چند هفته ای بود که به سایت سر نزده بودم. البته از بخت خوب مشاوران با محبت و تیزبینی چون خانم سنجاب و آقای امین و آقا یا خانم نوپو و بخصوص شما لطف کردید و نکات مهمی را گوشزد فرمودید. در اینجا یک بار دیگر از خانم سنجاب باید تشکر کنم که لینک سایت دکتر هولاکویی را گذاشتند و چند نکته مهم و کاربردی را نیز گوشزد کردند که سعی خواهم کرد از این به بعد رعایت کنم. در مورد این آقای دکتر هولاکویی تحقیق فعلا مختصری کردم و به نظرم از معدود مشاوران مشهوری باشند که در پاسخ به مراجعانشان به سرعت استناد به ادیان و مذاهب و دستورات تعبدی آنها نمیکنند که شاید دلیل آن این است که در داخل کشور فعالیت نمیکنند.
    خلاصه اینکه با رجوع به پست پیشین شما بسیار خوشحال شدم که این بار بنده میتوانم از چنان رهنمودی بهره مند شوم و الحق و الانصاف که چنین نیز بود. البته باید اعتراف کنم که با مطالعه حرفهای شما در چند جا با آشنا شدن با مشکلاتی که اصلا خودم به آنها واقف نبودم کمی تا قسمتی از خودم ناامید شدم. اما به هر حال راه هر درمانی از شناخت بیماری میگذرد.
    ابتدا عرض کنم که برای اینکه بتوانم از بخشها و کلماتی که به رنگهای مختلف نوشته بودید و یا به طرق دیگر بولد کرده بودید, استفاده بهتری ببرم یک پرینت رنگی از کل پست 8 شما گرفتم و هم در هواپیما و هم در هتل محل اقامتمان در اهواز و هم در داخل پلنت چندین بار از اول تا آخر خواندم اما به غیر از آن بخشهایی که عرض کردم با خواندنشان کمی از خودم ناامید شدم از طرفی با خواندن بعضی قسمتها نیز بسیار احاس غرور کردم که از طرف شخص تیزبینی مانند شما مورد تشویق قرار گرفته ام. البته با این امید که این تشویقات تعارف نبوده باشد, و هم یک اتفاق بسیار جالب و خنده دار پیش آمد که متعاقبا عرض خواهم کرد.
    اما نکاتی که از پست پربار شما دستگیرم شد به ترتیب نگارش توسط شما:
    1.پاسخ به سوال عنوان تاپیک امکان ندارد. البته با خواندن پاسخهای قبلی و کمی فکر کردن در مورد موضوع خودم هم به همین نتیجه رسیده بودم و به نامناسب بودن سوال عنوان تاپیک پی بردم.
    2.اما یکی از بزرگترین دردها و مشکلات من در طول زندگی که نمیدانم برای رفع آن چه کنم و اصلا آیا قابل رفع هست یا نه؟ و آن اینکه هر بحثی را که درست میدانم در هر جایی و در مقابل هر فردی ایراد میکنم. الآن که این مطلب را مینویسم, به یاد بعضی از مشکلات و ضرباتی که به همین خاطر از اواخر دوران نوجوانی تا به امروز با آنها مواجه شده ام, افتاده ام, که نوشتن آنها, خود به اندازه یک تاپیک بسیار مفصل, فضا و زمان میخواهد.
    به هیییییییییییچ عنوان وارد بحثهای اینچنینی در محیطهای کاری شرکت نشوم.
    ای کاش میشد این جمله را به روشی برای همیشه در گوش خود طنین انداز میکردم تا همیشه در خاطرم میماند. نمیدانم شاید لازم باشد برای رفع آن در همین تالار تاپیکی ایجاد کنم یا نزد مشاوران حضوری بروم.
    اما اتفاق با مزه ای که یکشنبه افتاد اجازه دهید تعریف کنم. شما کلمه هییییییییییچ را با آن تاکید و رنگ متفاوت نگاشتید و بنده هم پرینت رنگی را که گرفته بودم از شب قبل در هتل چند بار خوانده بودم و این جمله را آن روز چند بار تکرار کردم تا روی زبانم بماند. یکبار برای خوردن آب به آشپزخانه پلنت رفتم و هیچ کس در ابتدا در آشپزخانه نبود, به همین دلیل من همان لحظه که دکمه آب سرد را فشردم با صدای کمی بلند و سرزنش آمیز نسبت به خودم, گفتم به هیییییییییچ عنوان ولی وقتی که ایستادم که لیوان آب را سر بکشم دیدم که رئیس پلنت دم در ایستاده است. از شدت خجالت تا موقع نهار داخل اتاق کنترل آفتابی نشدم.
    البته بعد از آن انذار غلیظ, مثل همیش راه حلهایی هم پیشنهاد کرده اید:
    که نباید سعی کنم که عقایدم را بقبولانم بلکه تلاش کنم صبورتر باشم, خیلی بر حرفهایشان تمرکز نکنم و خیلی واکنش نشان ندهم. اما مساله بنده اثرمندی همان تلاش است که میفرمائید. همانطور که عرض کردم, تابحال ضربات زیادی از این اخلاقم خورده ام و به همین دلیل خیلی تلاش در بهبود داشته ام ولی نشده است که نشده است و بارها از سوی اطرافیان دلسوز با این ضرب المثل یا جملات مشابه آن مواخذه شده ام که زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد ولی کافی است که در یک جمع یک یا دو نفر متشابه العقیده در مورد نگاه به مذهب, سیاست, حکومت و ... پیدا کنم دیگر بدون توجه به مسلک بقیه افراد حاضر به راحتی هر چه در سینه دارم
    رو میکنم. این که فرمودید بر حرفهایشان تمرکز نکنم هم شاید در گذشته برایم کارایی میداشت و اگر مهارتش را داشتم جلوی بعضی مشکلات را میگرفت ولی در حال حاضر برایم غیر ممکن به نظر می آید, آخر مگر میشود؟ این توجه زدایی که فرمودید, حداقل در محیطی که بنده کار میکنم, باتوجه به وجهه علمی و اقتصادی و بعضا سیاسی همکارانم , به نظرم حمل بر بی ادبی خواهد شد. فرمودید که راهی غیر از صبوری ندارم و اینکه بتوانم راهی میانبرتر و راحتتر را پیدا کنم, بعید دانستید, از خواندن این جمله هم کمی حس ناامیدی برایم ایجاد شده است ولی احتمالا حق با شماست.
    آن تلاش برای اینکه عبارت به هیییییییییچ عنوان شما را با تکرار زبانی بر ذهنم مسلط کنم راهی است که به ذهن خودم رسیده است و نمیدانم موفقیت آمیز خواهد بود یا خیر؟
    اما همینجا در پرانتز باید این مطلب را عنوان کنم که گاهی مباحثی که بنده با همکاران و همقطاران داشته ام بر خلاف موارد مشابه در جمع خانواده, به آن اثری که مد نظرم بوده رسیده است یعنی ایجاد یک حس نیاز به مطالعه بیشتر در فرد مقابلم, و این مطالعه ی بیشتر تاکنون حداقل در 3 نفر که در حال حاضر به خاطر میاورم باعث تغییرات اساسی در افکار و عقایدشان به آن جهتی که بنده اعتقاد به درستی آن دارم شده است
    3.آن صحبت آقای sci برای خودم هم اثبات شده است
    4.در مورد حساس و زودرنج بودن بنده فرموده بودید که راستش ابتدا خواستم با آن مخالفت کنم ولی وقتی کلاه خودم را قاضی کردم, دیدم حق باشماست, ولی باور کنید در آن پستی که در تاپیک مورد اشاره شما گذاشتم, اصلا این حس را نداشتم و در زندگی روزمره نیز همیشه سعی کرده ام مانع بروز ظاهری آن بشوم و در این کار هم معمولا موفق هستم.
    5.اما در مورد اعتراضی که به غیر قابل تغییر دانستن اعتقاداتم داشتید, صحبتی دارم, ببینید, اعتقادات دو نوع هستند, یکی اعتقادات بر پایه دستور و تقلید و دیگری اعتقاداتی که از نتیجه گیری از روی بدیهیات اخذ شده اند. نمونه تمام عیار اعتقادات نوع اول, اعتقادات وارد شده در ادیان سامی و دیگر ادیان شرقی است که البته بلااستثنا این دستوری و تقلیدی بودن را تکذیب میکنند. مثلا این جمله که هر چیزی که وجود دارد علتی دارد در ادیان سامی و این جمله که روح انسان پس از مرگ در موجودات دیگر تناسخ میکند در دین بودا و..., متاسفانه اینجا مجال کافی برای بررسی این ادعاها و اینکه چرا در دسته بندی نوع اول اعتقادات قرار میگیرد نیست. اما نمونه هایی آشنا برای نوع دوم, بسیاری از قضایای علومی مانند ریاضیات و منطق و فیزیک و ... میباشد, مثلا این جمله که مربع عدد 2 میشود 4 , امکان ندارد که کسی در هیچ کجای عالم به آن اعتراض کند ولی در مورد دو جمله ای که برای نمونه ای از اعتقادات نوع اول آوردم چطور؟
    آن تکذیبی که عرض کردم ادیان سامی و شرقی در مورد نوع اول بودن بسیاری از اعتقادات خود مطرح میکنند و آنها را با آوردن دلایل و برهانهایی در دسته دوم کلاسیفای میکنند, کاملا امکان پذیر است, به این معنا که اعتقادات کلاس بندی شده در هر یک از این دو نوع به راحتی میتوانند به نوع دیگر بلغزند برای اینکار نیز تلاششان در این است که پایه های اعتقاداتی مانند دو مثالی که عرض کردم را جزو بدیهیات القا کنند, اما مساله اصلی همین موفقیت در چنین تلاشی است
    متاسفانه در این فضا برای توضیح بیشتر در مورد تفاوت این دو نوع اعتقاد نیز مجالی وجود ندارد
    اما بنده حداقل تا آنجا که در توان داشته ام سعی کرده ام که اعتقاداتم در نوع دوم قرار بگیرند و اگر در این کار موفق بوده باشم, این عجیب نخواهد بود که آنها را غیر قابل تغییر بدانم و اصولا هر شخص دیگری هم که اعقادات خود را به درست یا غلط از نوع دوم بداند آنها را غیر قابل تغییر خواهد دانست.
    6.فرمودید برای آسانتر کردن تحمل رفتار پدر و مادرم باید شرایط آنها را درک کنم و تا حدی به آنها حق دهم و این رفتارها را پای غرور و آزار نگذارم, خب من همین سعی را داشته ام و خواهم داشت. البته همانطور که در پاسخ به آقای امین عرض کردم, این بار به علت استفاده از کلمه سربراه و لحن کمی تند مادرم, ناراحت شدم و از دستم در رفت.
    7.در مورد موسیقی و موزیک ویدیو, از ابراز همدردی شما ممنوم.
    8.در مورد ازدواج اشاره کردید که قدرت تعامل افراد و پذیرش میزان تفاوتها خیلی اهمیت دارد که کاملا صحیح است.
    اما آن استثنائاتی که در پاسخ به پست خانم سنجاب بیان کردم, دقیقا همان بخش از مسلمانان شناسنامه ای که عقیده جزو اولویت های اصلی آنها نیست میباشند دیگر, مگر غیر از این است؟ شاید با این تعبیر من که آنها را استثنا نامیدم مخالف هستید, اگر اینطور است باید گفت که باز هم حق با شماست.
    در اینجا باید با این عبارتتان که نظر خود را غیر کارشناسی دانستید به شدت مخالفت کنم و اذعان کنم که حداقل من را به شدت به فکر فرو بردید و بسیاری از روحیات خودم را بهتر شناختم و خیلی از مواردی را نیز که قبلا تا حدودی حس میکردم, برایم دوباره گوشزد کردید مانند همان نکته 2 که از پست شما برداشت کردم.
    من حدس میزنم که شما یا تحصیلات آکادمیک در رشته های مرتبط با علم مشاوره دارید و یا سوابق کاری در این زمینه ها.
    در مورد سیر و منابع مطالعاتی بنده پرسش کرده بودید, با عرض معذرت پاسخ این پرسش را در پستی دیگر و به شکل مفصلتر عرض خواهم کرد. فعلا کمی مشکل کمبود وقت برایم پیش آمده است. امیدوارم بنده را عفو کنید.
    اما در انتها فقط یک نکته را میخواهم اضافه کنم و آن اینکه وجود افرادی چون شما در این فروم برای بسیاری از کاربران, بدون اغراق غنیمت است و اگر مشکلات شخصی خاصی ندارید خواهشا به حضور خود ادامه دهید و مطمئن باشید هم برای مراجعانی که به آنها چنین پاسخهایی ارائه میکنید, البته به استثنای مواردی مانند نویسنده تاپیک قبلی که در آن حضور داشتید, و هم برای سایر کاربران, منشا اثرات مفید و ماندگاری خواهید بود.
    ویرایش توسط اثر راشومون : دوشنبه 21 مرداد 92 در ساعت 12:35

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با اینکه پستتون خیلی طولانی بود ولی همشو خوندم تاپیک شما از اون تاپیکهایی هست که آدم وبه فکر میبره. من حتی معنی آتئیست رو نمیدونستم مجبور شدم برم یه سرچی تو نت بزنم. ماها همیشه عادت داریم در مقابل افکارمون گارد بگیریم و با تمام وجود ازشون دفاع کنیم . خود من تا چند سال پیش عقاید مذهبیم نسبت به امروزم خیلی قوی تر بود و هر کسی خلاف اون حرف میزد توو ذهنم به بی دینی محکومش میکردم ولی الان میبینم که هر کسی واقعا حق داره هر مسلکی رو که دوست داره برای خودش انتخاب کنه چون مذهب یه مسئله ی شخصی هست .البته تا وقتی که این مذهبش به دیگران آسیب نرسونه و تو ارتباطش با دیگران تاثیر نذاره. همینطور که عبادت کردن بوداییها یا احترام گذاشتن هندیها به گاوها برای ما کمی خنده دار میاد نحوه عبادت کردن ماها هم برای بقیه ی مذاهب خنده دار. توی هر عقیده و مذهبی اگه افراطی گری باشه هر طرف میخواد به زور عقیده ی خودشو به دیگران تحمیل کنه مثل همین طالبان یا افراط گراهای یهودی.
    شما اگه به درستی اعتقاداتتون ایمان دارین نباید به برخوردهای اطرافیانتون واکنش نشون بدین . شما تو جامعه ایی زندگی میکنیدکه همه به صورت defult مسلمان هستن و خیلی افراد کمی هستن که به اختیار خودشون مذهبشون رو انتخاب کردن پس نباید از افراد انتظار بیش از این داشته باشین که شما رو براحتی درک کنند و با شما همسو باشند.

  17. کاربر روبرو از پست مفید aysu تشکرکرده است .

    اثر راشومون (چهارشنبه 23 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تفاوت اعتقادی با همسرم و مشکلاتی که ایجاد شد
    توسط anali در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 13 تیر 94, 13:01
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  3. تفاوت اعتقادی و فرهنگی
    توسط اسکارلت در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 شهریور 92, 22:18
  4. تفاوت فرهنگی و اعتقادی خانواده خودم با همسرم
    توسط banoo1985 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 اردیبهشت 91, 15:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.