با سلام
اعتقادات من با اعضای خانواده ام به خصوص پدر و مادرم 180 درجه فرق دارد.
این نشون می ده که تا علم به چیزی پیدا نکردین بهش عمل نمی کنین. تبریک من رو بپذیرین
............ مثلا یکی از کتابهایی را که به علت عدم مجوز انتشار به سختی به دست آورده بودم و مطالعه میکردم, از وسایلم برداشته و سر به نیست کردند و یا در هر بحث و مکالمه ای با حرفهایی بسیار سنگین سعی در خورد کردن غرور و عقایدم و تحمیل نظراتشان داشتند,
خ وقتها خودشون هم در افکار ادم نقش دارن اما نقششون رو انکار می کنن. خب بهتر بود به دلایل شما گوش می دادن و منطقی برخورد می کردن. خب البته این نشون می ده که خ نگرانتون هستن
حرفهایی چون منت گذاشتن بر من چون هنوز در خانه اقامت داشتم و خیلی حرفهای بدتر... و هرگز نخواستند قبول کنند که من دیگر نوجوان نیستم و از یکی از بهترین دانشگاههای کشور فارغ التحصیل شده ام و امکان ندارد روشی را که به زیان خود میدانم, بی دلیل انتخاب کنم و اعتقاداتم برایم محترم و
غیر قابل تغییر است.
البته من فکر می کنم شما در مورد خودتون قضاوت درستی ندارین چون ادمی که اهل تفکر و منطق است ادم پویایی است و با گدشت زمان و بیشتر شدن تجربیات و حجم مطالعاتش امکان تغییرش زیاد. ( البته این خصوصیت شما به فرض درس بودن فکر کنم موروثی هستش چون خانواده شماهم نمی خان تغییر کنن!!! )
خوشبختانه از سال گذشته موقعیت شغلی ای در یکی از شهرهای دور از محل سکونتمان برایم ایجاد شد و وابستگی مالیم به خانواده کاملا قطع شد(
congratulation ( و دیگر مجبور نبودم منتهایشان را تحمل کنم ولی طبعا وابستگی عاطفی وجود دارد و به همین دلیل هر دو یا سه ماه یکبار به خانه رفت و آمد دارم و هر هفته مکالمه تلفنی داریم اما مشکل اینجاست که با اینکه حرفهایی که قبلا بارم میکردند قطع شده ولی باز هم نصیحتهای خسته کننده به راه است ولی اصلا بی احترامی ای از من سر نزده است.
نصیحتهایشان اغلب ترغیب من به حضور در جلسات مذهبی برای ایجاد دوباره پیوند با خدا و یا خواندن کتابهای دینی نویسندگان معروف و یا سفر به شهر مشهد است و دلایلی را که برای موثر بودن چنین کارهایی در من بیان میکنند چیزهایی است مانند اینکه من فقط کاهل نماز هستم ولی دلم با خداست و یا استفاده من در جملاتم از تکیه کلامهایی مانند سلام و خداحافظ و
والسلام (
خدایی منم فکر می کردم هستین اخه سبک نوشتنتونم خ کتابی)که خیلی به کار میبرم و انشاالله و التماس دعا و ... و متوجه نیستند که دعا در قاموس من با معنای مورد نظر آنها فرق دارد و یا میگویند که
دلیل این تغییرات در من, علاقه زیادم به گوش دادن به موسیقی و موزیک ویدیوهای شاد که آنها آنرا حرام میدانند از دوران نوجوانی بوده است و یا به دلیل دوستی با دوستان غیر مذهبی بوده است.(
چقدر این حرفها اشناس. ماهم می شنیدیم )
انصافا من انسان سالمی هستم و اگر حمل بر خودستایی نباشد به گفته تمام دوستانم و همچنین خیلی از اقوام و حتی به اذعان خود پدر و مادرم از خیلی از افراد مذهبی و معتقد با اخلاقتر هستم و تمام عمرم خطای بزرگی از من سر نزده است.(
بله از پستاتون مشخص. )
در این آخرین مسافرتم که به علت تعطیلات عید فطر توانستم یک هفته مرخصی بگیرم و بیایم, دیروز عصر مجادله بدی ایجاد شد مادرم گفت هر روزی که روزه ات را میخوری اگر بعدها دوباره سربراه شدی باید برایش دو ماه روزه بگیری, پس حداقل باید ماه رمضان, روزه ها را می گرفتی. من هم گفتم الان هم
غیر سربراه نیستم و هیچوقت هم پشیمان نمیشوم اگر هم حس میکنی مزاحم هستم کافیست لب تر کنی تا برگردم همانجایی که بودم و خواستم که بلیط تهیه کنم که مادرم پدرم را آورد و او هم گفت که مادرت از ظهر با زبان روزه بیرون در حال خرید بوده تا الان و خسته است و ... تو نباید اینطور باهاش حرف میزدی.
این رفتارها رو پای غرور و ازار نزارین تا تحملش براتون راحت تر باشه. به هر حال اونها جاهایی که شما بودین نبودن. پرسشهایی که تو ذهن شما بوده تو ذهن اونها خطورم نکرده . مطالعاتی که شما داشتی اونها نداشتن. پس تا حدی بهشون حق بدین
بیخیال برگشتن شدم ولی دلم پر است از دستش.
مادرت هم پر یکبار پدرم گفت ارث یک قانون اسلامیست و به مسلمانهای واقعی میرسد پس خانه های سهم الارث آنها را نگه میدارم و بقیه خانه هایم را به کمیته امداد میبخشم
اما دلیل اینکه اینجا تاپیک زدم پیدا کردن جوابی برای سوالیست که در عنوان تاپیک آوردم. من 2 سال پیش چنین سوالی را در یک فروم خارجی شبیه به همدردی مطرح کرده بودم اما برآیند اکثر نظراتی که در آنجا داده شد توصیه به صبر و ظاهرسازی بود با این پیشبینی که در آینده با گسترش ارتباطات بسیاری از مردم کشورهایی مانند ایران نیز چنان عقایدی خواهند داشت و این باعث میشود که افراد خیلی سنتی هم به راحتی بتوانند چنین عقایدی را در خانواده شان بپذیرند. ولی اصلا از من بر نمی آمد که
وقتی برای داشتن حقوق شهروندی مجبوریم که در هنگام استخدامهای دولتی و ثبت نام در دانشگاهها, ظاهرسازی کنیم برای پذیرفته شدن در جمع خانواده هم مجبور به این کارها باشیم. از این بابت واقعا متاسفم . ولی بااور کن که تمام این برخوردهای خانوادت منشا نگرانی داره. این شدت دوست داشتن و علاقه اونها به شما باعث این چیزا شده
حال از بین دوستان آیا کسی شرایطی شبیه به این را خود ویا اطرافیانشان تجربه کرده اند؟ فکر میکنم افراد جامعه خودمان بهتر از خوانندگان فرومهای خارجی که شرایط فرهنگی و اجتماعی ما را خوب نمیشناسند توانایی ارائه راهکار داشته باشند. بله در دانشگاهمون داشتیم. وقتی من خانواده این دوستمون رو می دیدم تضاد وحشتناکی دیده می شد.
البته ایشون خ سعی نمی کردن که خانواده رو همراه کنن و از میزان تضاد با دیگران و خانواده رنج نمی بردن. خ کم به خونواده سر می زدن. کلا ادم خ سردی بودن.
از اینکه این پست خیلی طولانی شد عذر میخواهم اما دلم خیلی پر بود و از طرفی خواستم بعضی از تنشهایی که تابحال ایجاد شده است را ترسیم کنم تا ابهامات کمتری وجود داشته باشد.
مطمین باش این چیزاهم که نبود سر و کله چیزای دیگه پیدا می شد. هموون تا 31 کنار خانواده بودن خودش خیلی. هرچند از لحاظ مالی مستقل هم باشین
علاقه مندی ها (Bookmarks)