به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    391
    سطح
    7
    Points: 391, Level: 7
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Pencil افسردگی گرفتم اونم تو 2ماه اول ازدواجم

    سلام دوستای خوبماز اینکه با این سایت خوب آشنا شدم واقعا خوشحالماومدم اینجا فقط حرفای این 2ماه دلمو بزنم چون واقعا به هیچکس نمیتونم بگم.احتمالا کسی نمیتونه کمک زیادی به من کنه چون همش مربوط به شخصیت مغرور همسرم میشه.من دختر سوم و آخر خونواده ای هستم که اصلا رسمشون ازدواج زیر 25-6 سال نیست چون پدر و مادرم معتقدند باید اول درس بخونیم و مدرک بالایی بگیریم. خواهر و برادرم ازدواج کردن و من که دختر آخر خونوادمون هستم روحیه خیلی شاد و دوستدار آینده ای داشتم ولی وقتی پسر بهترین دوست بابام اومد خواستگاریم از این جهت که واقعا پسر کامل و فوق العاده ای بود همینطور شرکت پدرشو اداره میکرد و بابام خیلی دوسش داشت با ازدواج من موافقت کرد و جواب آخر و به من سپرد .منم واقعا تو 18 سالگی به ازدواج فکر نمیکردم و برام خنده دار بود ولی وقتی برای اولین بار دیدمش همه ی نظرات و عقایدم به کل عوض شد. انقد عاشقش شدم که قبول کردمهرچند هنوزم نمیدونم واقعا کار درستی کردم یا نهشوهرم مهدی 25 سالشه و واقعا میتونم بگم فوق العاده ترین پسری بود که تا حالا دیدم از هر نظر.چون مادرم همه ی خواستگار های منو رد میکرد حتی از طرف فامیلامون همه منتظر به قول خودشون ازدواج فوق العاده ی ما بودن از اولش میدونستم که مغروره ولی هیچوقت فکر نمیکردم تا این اندازه بتونه منو اذیت کنه این اخلاقش.به شدت کاریه و اصلا اهل تفریح نیستخیلی کم با من حرف میزنه یعنی راستش فقط حرفای ضروری رو میزنهمن اوایل خیلی بهش توجه میکردم خیییییییییییییلیییییییییی ییییولی بعد از یه مدت فک کردم با واکنش سردش به محبتای من میخواد تحقیرم کنهخانوادش به شدت به من علاقه دارن مادرش منو عین دخترش میدونه و پدرش به جرات میگم منو از پسرش بیشتر دوس داره و هروقت بتونه صبحا اول میاد خونه ی ما به من سر میزنه بعد میره سرکارش.نمیدونم جدیدا به این فکر میکنم نکنه کس دیگه ای رو دوست داشته باشه به خاطر همین انقدر به من بی تفاوته شاید میخواسته از اون انتقام بگیره که با من ازدواج کرده. من این فکرامو این عذاب نادیده گرفته شدن که هرگز تو زندگیم تجربه نکرده بودم رو نمیتونم به هیچکس بگم چون پدرو مادرم اولا خیلی از بابت این ازدواج خوشحال بودن و من نمیخوام نا امیدیشون رو ببینم ثانیا هم اینکارو درست نمی بینم که رفتارای شوهرمو به کسی بگم چون ما از اول خونواده ی رسمی بودیم و همیشه حریم هارو حفظ کردیم و از اینطور حرفا ردو بدل نمیشه بینمون.گاهی وقتا هم فکر میکنم نکنه از من بدش میاد ولی بعد به این فکر میکنم که مهدی هم اصلا حاضر به ازدواج نبوده ولی وقتی با من آشنا میشه تصمیمشو عوض میکنهچندبار هم مادر شوهرم ازم تشکر کرد و گفت مرسی که با اخلاق پسر من میسازی تو خونه خودشون هم زیاد حرف نمیزنه مثل اینکهواقعا من از هیچ نظری تا حالا براش کم نذاشتم حتی کلاس آشپزی هم رفتم دوستام اصلا باورشون نمیشد که من همون آدم باشم ولی اینروزا خیلی خسته شدم شاید منو خیلی کم می بینه که اینطوری رفتار میکنه من با اینکه خدای اعتماد به نفس بودم الان واقعا به صفر دارم نزدیک میشم چندروزه حتی صبح ها براش صبحانه حاضر میکنم و میخوابم تا ظهر بیشتر ساعتای روز خوابم همش دلم میخواد یجا تنها باشم و استراحت کنم همش انگار یه چیزی رو گلوم سنگینی میکنهامیدوارم هرگز تجربه نکنین دوستای خوبم ولی خیلی بده که یه نفرو با تموم وجودت دوست داشته باشی ولی نادیدت بگیره. شایدم با کس دیگه ای در ارتباطه من که دیگه خسته شدم از فکر کردن.ایکاش ماه رمضون تموم نمیشد حداقل الان برای ناهار با هم روبرو نمیشیم.ممنون که به درددلای من گوش کردین.

  2. کاربر روبرو از پست مفید starwanda تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 دی 92 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1392-4-12
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    579
    سطح
    11
    Points: 579, Level: 11
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    29

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم. خوش اومدی به همدردی. به نظر من باید اخلاق همسرت که مغرور و درونگرا بودن هست رو بپذیری و حساسیت و وابستگیتو بهش کم کنی. خودتو با کلاسها و کارایی که علاقه داری در طول روز مشغول کن. استقلال و اعتماد بنفستو بالا ببر و کمتر رو رفتار شوهرت زوم کن. قدر خونواده خوب همسرت رو بدون جون این نعمت بزرگیه که رابطه خیلی خوبی باهات دارن . سعی کن تا جایی که توان داری رو خودت و با سیاست رو شوهرت کار کنی و از باز کردن قضیه پیش خونواده ها خودداری کنی.

  4. 2 کاربر از پست مفید bita65 تشکرکرده اند .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92), starwanda (سه شنبه 15 مرداد 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    391
    سطح
    7
    Points: 391, Level: 7
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون بیتا جان
    من به نظر همه دختری با روحیه قوی ای میام ولی تنها چیزی که تحملشو ندارم نادیده گرفته شدنه
    آدمای مغرور زیاد دیدم ولی حداقل با همسرشون ندیدم انقدر جدی برخورد کنن
    ممنونم به توصیه هات گوش میکنم دوست گلم

  6. کاربر روبرو از پست مفید starwanda تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 شهریور 92 [ 22:38]
    تاریخ عضویت
    1391-10-01
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    783
    سطح
    14
    Points: 783, Level: 14
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    190

    تشکرشده 264 در 100 پست

    Rep Power
    24
    Array
    سلام.اگه ایشون نسبت به بقیه هم ابراز احساساتشون همین باشه و کلا بروز نمیدن پس فرضیه شما مبنی بر دوست نداشتنتون بی مورده.اما در مورد نادیده گرفته شدنتون: یه روز که حالتون خوبه و سرحالید شرایط مناسبی را فراهم کنید و بشینید با همسرتون حرف بزنید و تمام اون چیزی که شما را آزار میده را بهش بگید.بهش بگید که چقد دوستش دارید و چقد زندگیتون براتون ارزش داره.بعد ازش تعریف کنید و ویژگی های مثبتشو را تایید کنید .در کمال آرامش حرفای دلتون را بهش بزنید بگید این رفتار شوهرتون در شما سوءتفاهم ایجاد کرده که دوستتون نداره .و میترسید که این موضوع به زندگی آینده دونفریتون لطمه بزنه.ازش بپرسید آیا مسئله اتفاق افتاده یا نه
    به نظر من اصلا این موضوع ک فکر میکنید کس دیگه را دوست داره را بهش نگید.فقط از خودتون دوتا بگید
    خانمی خیلی از آقایون و حتی خانما علاقه شون را درکلام نشون نمیدن و حتی بلد نیستن که نشون بدن.
    احتمالا شوهر شما آدم درونگراییه و این با شما که برون گرایی اید در تضاده اما تضادی که نشه باهاش زندگی کرد نیست.

  8. 2 کاربر از پست مفید یکی مثل شما تشکرکرده اند .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92), tamanaye man (شنبه 19 مرداد 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام دوست من
    خانم منم همینطوریه تقریبا ولی کلا سرده ینی با اکثر ادما همینه رفتارش باید تحملش کنم دیگه
    ولی شما یکمی ببین چطوریه با بقیه و آیا فقط با شما اینطوریه؟ شاید از چیزی ناراحته یا ازدواجش زوری بوده

    - - - Updated - - -

    با این حرفایی که زدی !! پسر فوق العادیه و خوبه و... به نظرم خودتو در مقابلش دست کم میگیری یکم
    مشکلی که من دارم در برابر خانمم..:
    سعی کن حلش کنی و یکمی با اقتدار بیشتری باهش برخورد کنی

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  10. کاربر روبرو از پست مفید mohammad2012 تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    391
    سطح
    7
    Points: 391, Level: 7
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یکی مثل شما :سلام دوست خوبم
    مادرش یه بار گفت که از بچگی کم حرف بود و سر همه چی لجبازی میکرد ولی بزرگتر که شد لجبازیشو کنار گذاشت ولی هنوزم خیلی جدی و سرده رفتارش.
    چندتا از دوستاشو میشناسم که باهاشون خیلی خوبه ولی فقط با همونا انقد صمیمیه.
    درباره ی اینکه بخوام باهاش حرف بزنم راستش خیلی کار سختیه برام . اوایل راحت شرایطو تحمل میکردم ولی این یه ماه آخر حتی دوس ندارم باهاش روبرو بشم خودشم متوجه شده ولی اصن فکر نمیکنه کار خودش اشتباهه فکر کرده که من مریض شدم :| .
    الان اصلا نمیتونم باهاش حرف بزنم ولی تو چندروز آینده ایشالا توصیتو عملی میکنم .
    من خودمم اتفاقا آدم درونگرایی هستم و به کم حرفی مشهورم دوستامم از انگشتای یه دستم کمترن! ولی با مهدی خیلی خیلی صمیمی بودم از اولش

  12. کاربر روبرو از پست مفید starwanda تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 دی 93 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1392-5-07
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,146
    سطح
    18
    Points: 1,146, Level: 18
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 38 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    فکر کنم که باید با همسرتون صحبت کند و درباره احساساتتان بگید و ازش بخواید که بهتون توجه کنه واسه شما وقت بگذاره

  14. کاربر روبرو از پست مفید aroosh تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  15. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 01:59]
    تاریخ عضویت
    1392-5-15
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    391
    سطح
    7
    Points: 391, Level: 7
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط aroosh نمایش پست ها
    سلام
    فکر کنم که باید با همسرتون صحبت کند و درباره احساساتتان بگید و ازش بخواید که بهتون توجه کنه واسه شما وقت بگذاره

    ایکاش میشد ولی مثل یه بار که خواستم دراین مورد باهاش حرف بزنم با جواباش حرفای منو بی اهمیت جلوه میده حتی یجوری رفتار میکنه که انگار من خیلی بچم و اونم پدرمه. من اینطوری فقط شخصیت خودمو پیشش خورد میکنم ولی بازم تصمیم گرفتم به توصیه شما و "یکی مثل شما" ی عزیز ایشالا بعد از عید فطر باهاش بحرفم یکم.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohammad2012 نمایش پست ها
    سلام دوست من
    خانم منم همینطوریه تقریبا ولی کلا سرده ینی با اکثر ادما همینه رفتارش باید تحملش کنم دیگه
    ولی شما یکمی ببین چطوریه با بقیه و آیا فقط با شما اینطوریه؟ شاید از چیزی ناراحته یا ازدواجش زوری بوده

    - - - Updated - - -

    با این حرفایی که زدی !! پسر فوق العادیه و خوبه و... به نظرم خودتو در مقابلش دست کم میگیری یکم
    مشکلی که من دارم در برابر خانمم..:
    سعی کن حلش کنی و یکمی با اقتدار بیشتری باهش برخورد کنی

    سلام
    با همه همینطوره به جز چندتا از دوستاش .
    راستش خیلی دور از ذهن هم نیست زوری بودن ازدواجش {از روی رفتار پدر و مادرش یه فکرایی کرده بودم هرچند که ذاتا آدمای خیلی خوبین}
    اوایل اصلا اینطور نبود که من خودمو دست کم بگیرم ولی به مرور زمان و با دیدن رفتاراش با من این تصور تو ذهنم بوجود اومده که من ازش کم دارم .
    اگه برام مثل یه آدم معمولی بود میشد کنار بیام باهاش ولی من واقعا عاشقشم و خیلی سخته دیدن بی توجهیش .
    ویرایش توسط starwanda : سه شنبه 15 مرداد 92 در ساعت 20:18

  16. کاربر روبرو از پست مفید starwanda تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  17. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    به تالار همدردی خوش آمدید
    بابت ازدواجتون هم بهتون تبریک می گویم

    چه منابع عظیمی در اختیارت هست مثل



    نقل قول نوشته اصلی توسط starwanda نمایش پست ها

    خانوادش به شدت به من علاقه دارن
    مادرش منو عین دخترش میدونه
    و پدرش به جرات میگم منو از پسرش بیشتر دوس داره
    و هروقت بتونه صبحا اول میاد خونه ی ما به من سر میزنه بعد میره سرکارش.
    پدرو مادرم اولا خیلی از بابت این ازدواج خوشحال بودن
    چندبار هم مادر شوهرم ازم تشکر کرد
    ولی با این قسمت پستت اصلا موافق نیستم


    نقل قول نوشته اصلی توسط starwanda نمایش پست ها

    اومدم اینجا فقط حرفای این 2ماه دلمو بزنم

    احتمالا کسی نمیتونه کمک زیادی به من کنه چون همش مربوط به شخصیت مغرور همسرم میشه.
    چون

    الف) گذشتن دو ماه، مدت زمان مطلوبی برای نتیجه گیری صحیح نسیت هرچند که زمان خوبی است برای شروع یک آغاز زیبا

    ب) اگر با این احتمال و پیش فرض بخواهی بری جلو ، مطمئن باش که به بن بست میرسی


    گفتی مشکل اصلی مربوط به شخصیت مغرور شوهرت هست

    میشه چندتا مثال در این خصوص بزنی

  18. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    mohammad6599 (پنجشنبه 17 مرداد 92), roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 اردیبهشت 97 [ 00:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-12
    نوشته ها
    629
    امتیاز
    8,334
    سطح
    61
    Points: 8,334, Level: 61
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 116
    Overall activity: 22.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 792 در 312 پست

    Rep Power
    74
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط starwanda نمایش پست ها

    سلام
    با همه همینطوره به جز چندتا از دوستاش .
    راستش خیلی دور از ذهن هم نیست زوری بودن ازدواجش {از روی رفتار پدر و مادرش یه فکرایی کرده بودم هرچند که ذاتا آدمای خیلی خوبین}
    اوایل اصلا اینطور نبود که من خودمو دست کم بگیرم ولی به مرور زمان و با دیدن رفتاراش با من این تصور تو ذهنم بوجود اومده که من ازش کم دارم .
    اگه برام مثل یه آدم معمولی بود میشد کنار بیام باهاش ولی من واقعا عاشقشم و خیلی سخته دیدن بی توجهیش .
    درکت میکنم واقعا و به معنی واقعی ... خودم دارم میکشم این درد رو.. عشق و بی توجهی از طرف مقابل خیلی دردناکه.
    بارها منی که مردم بابت این وضعیتم تو تنهاییم اشک میریختم و الان که میگی واقعا دردت رو میفهمم..
    ایشالله هر چی خیره.. براتون دعا کردم

    [size=medium]تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!
    یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا .
    [/size]

  20. کاربر روبرو از پست مفید mohammad2012 تشکرکرده است .

    roze sepid (سه شنبه 15 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو ارتباط با دخترها تو اجتماع مشکلی ندارم، اما وقتی دختری رو دوست دارم برعکسه
    توسط amir800 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 آبان 95, 22:01
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  3. من خیلی نقص دارم هم تو رفتارم هم تو ظاهرم نمیتونم خودمو دوست داشته باشم
    توسط پونیو در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 43
    آخرين نوشته: پنجشنبه 30 مرداد 93, 00:20
  4. تو انتخاب کمکم کنید تو تصمیم درست مرددم روحیم داغونه
    توسط mona_joon در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: چهارشنبه 15 دی 89, 14:23
  5. لطف آن چه تو اندیشی، حکم آن چه تو فرمایی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن موسیقی و آرامش، دانلود موسیقی و...
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 فروردین 87, 04:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.