به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    یکی هست که بگه من چه باید بکنم؟

    حدود 5 سال پیش رفتم خواستگاری ش ، توی ذهن ام دوست داشتم همسرم کسی باشه که دست کسی بهش دراز نشده باشه مثل خودمون خیلی مذهبی نباشه دوست داشتم تحصیلاتش در سطح خودم باشه (کارشناسی) .

    من با اون که دوستان خوبی توی مجرّدی داشتم همسرم رو انتخاب کردم اوایل چند تا مزاحم داشتم که رفتند اما اشتباهات خودم و خانواده ام خیلی سوژه به خانومم داد .مشاور من خواهرم بود اما متاسفانه زمانی که بچه خواهرم خواست زن بگیره خیلی بهتر از من بهش مشاور داد .
    بعد از 5 جلسه یک ساعته بیرون رفتن عقد کردیم (اشتباه بزرگ من ) چون خانومم می گفت نامزد بودن رو دوست نداره و خیلی راحت اومدیم توی زندگی هم ، توی سه ماه اول همه چی گل و بلبل بود همه چی عالی .اما کم کم رفتار خانومم عوض شد دیگه اون دختر مطیع و حرف گوش کن نبود دیگه جواب می داد ما قرار گذاشته بودیم تا خونه نخریم عروسی نکنیم اما .. کاش خونه نمی خریدیم یه مقدار اون پول گذاشت یه مقدار من و با 20 تا وام جور و واجور خونه خریدیم قبل از خریدن بحث سند رو خیلی داشتیم اما من اعتقادی به اینکه بخوام چیزی به نامش بزنم اون موقع نداشتم و همین می شد دعوا و هنوز هم ادامه داره و این دعواها وقتی بیشتر می شد که خانواده من بیشتر اذیتش می کردن نمی تونم بگم 100 درصد خانواده من مقصر بودن بودن هستن اما نه 100% ، همسرم دختری با اعتماد به نفس پایینه ، همین موضوع باعث می شه کوچکترین حرف رو به خودش بگیره هر کی هر چی می گفتن از سر خوبی و بدی ، اون جنبه بد داستان رو می گرفت خودمم هم یه جاهایی پشتش رو خالی کردم اما آگاهانه نبود الان که مادر خودم رو با خواهرم که عروس داره مقایسه می کنم می بینم چه جاهایی کم گذاشتم . خیلی با هم دعوا داشتیم هفته ای نبود که دعوا نداشته باشیم اینقدر که همیشه چشماش قرمز بود و من باید چند تا دروغ سرهم می کردم که چی شده و نشده تا خانواده اش آروم بشه .
    بعد از 30 ماه ، عروسی کردیم سالن به دلخواهش و لباس عروس به دلخواهش و همه چی طبق خواسته و میل خودمون بود چون همه هزینه ها رو هم خودمون دادیم همه چی باب میل خودمون بود کم و کسر نذاشتم همه چی شیک ، یه نامه احمقانه توی کیف من پیدا شد که یک احمقی با یه شورت برام فرستاده بود یه قشقرقی شد که نگو شد یه سوژه تا الان که داره 15 ماه از داستان می گذره هنوز ادامه داره (البته هر موقع دعوامون می شه) چند هفته پیش یه فیلم س ک س پیدا شد که دوباره همه داستانها رو برای من خراب تر شد .
    توی این یک هفته دو بار خیلی بد دعوا داشتیم و اختلافاتی که با خانواده ام، خانومم داشته همه سر من خراب شده زشت ترین کلمات رو در مورد خواهرام شنیدم خیلی بد بود خیلی بد در مورد خانواده ام .کلا بهم ریخته هستم هر دفعه دعوا مون می شه کارمان به بیمارستان می کشه چون نفسش می گیره و قلبش درد می گیره ، نکه من سکوت کنم خوب بلدم جواب بدم اما دلم براش می سوزه از اینکه گیر آدمی مثل من افتاده هم دلم براش می سوزه خیلی خوبه اما خدا نکنه که بد بشه چشماش رو می بنده و دهنش رو باز می کنه یه موقع هایی وسط دعوا حمله می کنه من رو بزنه اگه از خودم دفاع کنم کتک می خوره اگه دفاع نکنم تا چند روز دست و بال خودش درد می گیره. خسته شدم از رابطه سینوسی .
    شب 21 ماه رمضون رفتم بیرون (همه چی خوب بود و قهر هم نبودیم) وقت برگشتون حدود سحر ، من سیگار کشیدم و وقتی اومدم خونه فهمید ، چشمت روز بد نبینه ساعت 5 صبح داد و بیداد و گریه تو خائنی به من خیانت کردی سیگار کشیدی معتادی تو که می دونستی من از سیگار متنفرم وای خدای من چقدر حرف شنیدم فقط به خاطر یه سیگار که دوست داشتم.
    خودش رو با مادر من مقایسه می کنه و همیشه حسادت می کنه در حالی که خدا می دونه هیچکار خاصی برای مادر و پدرم انجام نمی دم در حالی که خودم می دونم اونها برای من چه کارهایی کردن ، می دونی شرمنده خودم هستم شرمنده ، یه وقتهای آدم یه حرفایی می شنوه که نباید بشنوه اگه بشنوه تا آخر عمر توی گوشش مثلا : من اصلا به تو فکر نمی کنم تو لیاقت من رو نداشتی توی باید با اون دخترای خیابونی زندگی کنی لیاقت تو همون هاست. خانواده ام تو رو تایید نکردن من به خاطر خودت با تو ازدواج کردم تو کمتر از منی خانواده ات کمتر از ما هستند .
    خیلی درده ! گفتم طلاقمت می دم اما تو دلم ، چون واقعاً حوصله مریض داری دیگه ندارم خیلی سخته می دونی چیه دوست داشتم زنم اینقدر دوستم نداشت و خیلی راحت می رفتیم از هم جدا می شدیم همه سرمایه زندگیمان در حدود 200 تومانه ،اگه خواست همه اش برای خودش فقط بره حتی شده برای یه مدت کوتاه ، واقعاً نیاز به تنهایی دارم همیشه می گه چون مادرم مریضه غصه من رو می خوره با تو موندم .من شخصیتم طوری بوده که از بچگی اجازه ندادم کسی بخواد بهم توهین کنه اما این چند روز خیلی توهین شنیدم نمی گم بدون ایراد بودم اما نمی تونم بهش حق بدم هر چی دوست داره به من بگه .
    شاید تا قبل از عروسی یه جاهایی تنهاش گذاشتم اما الان نه ، سر همه چی تا تهش پشتش بودم اما حالا الان واقعاً یه جورایی بن بست الان خوبیم با هام اما توی دلم توی مغزم خیلی چیز آی بدی نشسته .
    شاید اولین بار شش ماه قبل از عقد مون بود که حرف از طلاق زد که لیوان رفت توی دیوار ،اما متاسفانه الان شده نقل دهنش، اون می تونه 100 بار بگه اما همین که من بگم دوباره داستان جدید با هم داریم.
    خیلی خسته ام که چرا وقت انتخاب کردن چشمام رو باز نکردم که یه دختر خودخواه ،لوس ، نیازمند تعریف و بچه خونگی گرفتم می گه تو چرا اونقدر که از غذای زن داداشت تعریف می کنی از من تعریف نمی کنی ؟کاش یه دختر خیابونی می گرفتم اما حداقل برای من خودم زندگی می کردم خودم بودم بدون تغییر ، بهش گفتم هم از تو می کشم هم از خانواده ام که اینقدر ساده بودن که با تو بد برخورد کردن که سوژه بدن بهت و تو هم جای خود داری با حرفات عذابم می دی و عین خیالت هم نیست
    احساسم به من می گه با اون که هم سن(متولد 60) هستیم اما هنوز بچه است و نیاز به محبت مادرانه و پدرانه داره وای چه کنم که دوباره باید شب برم خونه و باز ببینمش و ...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    سلام آقا مهدی من یه لحظه هنگ کردم این اتفاقهایی که گفتی افتاده (قضیه نامه و......)که از کیفت پیدا شد دقیقا ماجراش چی بود؟ بعد هم فیلم ...... بعدش هم سیگار..........آقا مهدی اینا هرکدوم واسه داغون کردن یه زن کافیه!
    سوژه هایی که خانواده ات دادن دستش چی بوده؟

  3. 3 کاربر از پست مفید mah naz تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 15 مرداد 92), maryva (یکشنبه 13 مرداد 92), roze sepid (یکشنبه 13 مرداد 92)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهرم و بچه هاش چشم دیدن همسر من رو ندارن و کلا سعی می کنن اون رو خواسته و نخواسته اذیت کنند البته در اوایل ازدواجمون ...(الان کلا با اونها کاری نداریم مگر اینکه توی مهمومونی یا چیزی به پست هم بخوریم -من خیلی با بچه خواهرم خوب بودم وقتی شوهر کرد خیلی نتونستم با همسرش رابطه برقرار کنم حس خوبی بهش نداشتم و قتی من زن گرفتم اون واقعا با زن من بد برخورد کرد کم محلی ، بی توجهی و...)
    نامه نامه اون نامه کذایی واقعا چی بگم ...اونجا خیلی بد بودم(یه احمقی داشت می رفت کیش من گفتم سوغاتی یادت نره ، اون هم شرت خرید و کادو کرد و داد به من و توی اون نامه کذایی که همراه شرت بود نوشته بود دوست دارم وقتی این شرت رو می پوشی ببینمت...)
    اما خوب اون یه جورایی جبران کرد می گفت زنگ می زنم به همکارام باهاشون قرار می ذارم برم بیرون ببینم عکس العمل تو چی ؟ من هم گفتم اگه اینکار رو کردی برو خونه پدرت ، چون دیگه جایی اینجا نداری...

    - - - Updated - - -

    قبل از عروسی ،من توی کارم توی تهران به مشکل برخوردم و چون یه موقعیت کاری توی جنوب پیدا کردم برای کار رفتم اونجا ، شرایط خوب نبود با اون از هم دور بودیم اما این گوشی موبایل بدبخت هفته ایی 5 بار توی دیوار کوبیده می شد برای مرخصی که اومدم تهران دیگه برنگشتم جنوب و توی تهران کار پیدا کردم به فاصله دو یا سه روز ، حالا الان به من می گه تو ایونجوری کردی من فهمیدم تو آدم ضعیفی هستی و نمی شه روی تو حساب کرد .
    البته این موضوع در خصوص سیگار کشیدن هم گفت.

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    و البته صد در صد تهدیدشو عملی نکرده! تا حالا شده با همسرتون صمیمی بشینید و حرف بزنید و بهش بگید که از کارهاتون پشیمونید و در رابطه با خانواده تون شده تا حالا از طرف اونا از همسرتون معذرت خواهی کنید؟(در مورد رابطه تون با بچه خواهرتون :شما به هم دیگه وابسته بودین و چون ازدواج هردوتون باعث گسستن این وابستگی بوده هر دوتون از همسرای همدیگه خوشتون نیومده!) خصوصیات خوبش و خصوصیات بدش رو لیست وار به ترتیب اولویت (از نظر خودتون) بنویسید ببینید کدوم بیشتره
    در مرحله بعد از دید همسرتون این لیست رو بنویسید و باز ببینید کدوم بیشتره البته نسبت به خودتون

  6. کاربر روبرو از پست مفید mah naz تشکرکرده است .

    del (سه شنبه 15 مرداد 92)

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 دی 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-22
    نوشته ها
    69
    امتیاز
    1,495
    سطح
    21
    Points: 1,495, Level: 21
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چی پیش اومد که دیگه حرف گوش کن نیست؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryva تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 دی 95 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1392-5-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    2,729
    سطح
    31
    Points: 2,729, Level: 31
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 35.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بارها اما آخرش دوباره دعواست ...
    نمی تونیم در این مورد با هم به یه جمع بندی برسیم من نظران اون رو قبول ندار و اون نظران من رو .
    اون فکر می کنه که همچی می دونه و من هم ،من می گم زندگی دوامی نداره و نباید سخت بگیریش (بارها شده خواهرش و بستگانش به من بی احترامی کردن اما من خیلی ساده از کنارشون گذشتم چون می گم نقشی توی زندگی ما ندارن نهایتش اینه که خونشون نمی رم و یا تماسی باهاشون نخواهم داشت اما فشار رفتارهای اونها رو سر همسرم نیاوردم ) اما اون اینجوری فکر نمی کنه همه چیز رو به بدترین شکل ممکن تصور می کنه الان اگه من سیگار کشیدم فکر نمی کنه شاید لازم داشتم شاید توی موقعیت بدی بودم (من از 78 تا 85 سیگار کشیدم اما دوباره از زمستون پارسال تک و توک شروع کردم) فکر می کنه باید من رو توی از توی جوب خیابونها پیدا کنه.

    - - - Updated - - -

    بارها اما آخرش دوباره دعواست ...
    نمی تونیم در این مورد با هم به یه جمع بندی برسیم من نظران اون رو قبول ندار و اون نظران من رو .
    اون فکر می کنه که همچی می دونه و من هم ،من می گم زندگی دوامی نداره و نباید سخت بگیریش (بارها شده خواهرش و بستگانش به من بی احترامی کردن اما من خیلی ساده از کنارشون گذشتم چون می گم نقشی توی زندگی ما ندارن نهایتش اینه که خونشون نمی رم و یا تماسی باهاشون نخواهم داشت اما فشار رفتارهای اونها رو سر همسرم نیاوردم ) اما اون اینجوری فکر نمی کنه همه چیز رو به بدترین شکل ممکن تصور می کنه الان اگه من سیگار کشیدم فکر نمی کنه شاید لازم داشتم شاید توی موقعیت بدی بودم (من از 78 تا 85 سیگار کشیدم اما دوباره از زمستون پارسال تک و توک شروع کردم) فکر می کنه باید من رو توی از توی جوب خیابونها پیدا کنه.

    کاش عملی کنه ما خیلی باهم فرق داریم من فرصت زندگی کردن رو یکبار می دونم دوست دارم از زندگی ام لحظه به لحظه بهره ببرم هر موقع رفتم خونه مادرش دست خالی نرفتم شده یه نوشیدنی بگیرم و ببرم اما وقتی می گم اونا با پدر و مادر خودم فرقی ندارن خیلی راحت می گه دروغ می گی برادرش و اون دامادشون از این کارا نمی کونن که من می کنم اما باز من دروغگو هستم
    دروغ هم می گم اما چه کنم وقتی تحمل شنیدن حرف راست و حقیقت رو نداره چه کنم اگه بگم به مادرم زنگ زدم به برادرم زنگ زدم اون موقع نمی تونه تحمل کنه و دوباره همه دعواها شروع می شه

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    ببینیدهیچ دونفری مثل هم نیستندحتی خواهربردارهایی که تویه خونه زندگی میکنن اخلاق هاورفتارهای متفاوتی دارندونمیشه انتظاررفتاریکسان ازدونفرداشت
    تفاهم یعنی توانایی تحمل تفاوتها شمااقاهستیدوبایه دنیای متفاوت وخانمتون هم دنیای خاص خودشون رودارند ازدواج به معنای ازدست دادن استقلال نیست ولی به این معناهم نیست حرفمون روبه کرسی بنشونیم بایستی قبول کرددوران مجردی که تنهاتصمیم میگرفتم ونمیخواستیم نظرکسی روقبول کنیم گذشته وقتی واردزندگی مشترک شدیدبایستی هردوطرف بدوننددیگه اون ازادی اولیه یادوران مجردی روندارن وبایستی کوتاه بیان تویه حرف اقاکوتاه بیادموردبعدخانم قرارنیست سرهرچیزی دعواراه بندازیم خیلی ازمواقع حرفهای کوچیک که بایه توضیح کوتاه حل میشه تبدیل به دعوای مفصل میشه
    اگه خانواده هایااطرافیان طرفین بی احترامی کردندتندحرف زدندنبایدواردزندگی کردوزندگی روبرای خودتلخ کرد

  11. کاربر روبرو از پست مفید roseflower تشکرکرده است .

    مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  12. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-28
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    5,299
    سطح
    46
    Points: 5,299, Level: 46
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    109

    تشکرشده 177 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    مهدی جان ..دوست عزیزم سیگار کشیدن شما بهیچ عنوان قابل توجیه نیستش...دلایلی که واسش آوردین غیرمنطقیه....قضیه نامه با لباس زیر..و فیلم س ک س ی هم فوق العاده وحشتناکه !! هرکدومش میتونه تیرخلاص باشه به یه زندگی مشترک..اون خانم بنده خدا تا الان سکته نکرده شانس آورده ..منو ببخش اما به نظر من این چندتا اتفاق واقعا داغونش کرده...گرچه کارای ایشون مثه توهین و...درست نیس..ولی خانمتون خشم و ناراحتیش از این اتفاقات رو با توهین فحش و...نشون میده و تخلیه میکنه(اگرچه کارشون قابل تایید نیس)...ولی شاید اگه تا الان اینجوری هم از خودش دفاع نمیکرد کارش به تیمارستان کشیده بود با این اتفاقهایی که شما گفتین..!!! راستی اگه شما توی کیف ایشون یه نامه با لباس زیر پیدا میکردین چه تصمیمی میگرفتین؟؟؟در مورد ایشون چه فکری میکردین؟؟
    ویرایش توسط پسرایرونی : یکشنبه 13 مرداد 92 در ساعت 23:13

  13. #9
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,023 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام اقا مهدی

    خیلی کار خوبی کردن امدین همدردی.حداقل بهتون کمک میشه که اگاهانه و با دید باز و منطقی برای زندگیتون تصمیم بگیرید.

    خانومتون تحصیلاتش چیه؟

    د رمورد چیزی که تو کیف شما پیدا شد باید همسرتون رو از سوء تفاهم بودن موضوع کاملا خیالش رو راحت میکردید.نه اینکه فقط مثل یک زخم چرکی روش رو ببنید تا دوباره سر یک دعوای کوچیک این زخم سر باز کنه.
    الان هم دیر نشده.

    موقیعتی رو فراهم کنید و شک همسرتون رو کاملا برطرف کنید.این وظیفه شماست.

    جریان فیلم مبتذلی که گفتید چیه؟کجا پیدا شد؟کی فرستاده؟مال کیه؟

    اقا مهدی

    یک زن نیاز داره از سمت همسرش اگر چه صوری ولی حمایت بشه.و نقش مرد در بهتر کردن روابط خیلی مهمه.دادن اعتماد به نفس به همسرتون و حمایتش میتونه به تغییر دید همسر شما به خانوادت کمک کنه

    و همچنین صحبت جدی با خانواده خودتون.و اینکه بی محلی ها و کم توجهی های اونا داره باعث از دست رفتن زندگی شما میشه.
    حتی این وسط میتونید یک سری از حرفهای محبت امیز از سمت خانوادتون رو به گوش همسرتون برسونید.و بالعکس.یک سری حرفهای محبت امیز از سمت همسرتون به خانوادتون بزنید.

    نکته دیگه اینکه اصلا نذارید دعوا به جایی بکشه که ایشون بخواد به شما حمله ور بشه و ....

    وقتی داره دعوا شروع میشه شما برای یک ربع که شده خونه رو ترک کن.یا مثلا برو یه دوش بگیر.یه جورایی از اون محیط خودت رو دور کن.
    اگر شما در اون موقیعت نباشی دیگه کسی نیست که بخواد با همسرتون دعوا کنه و کار به کتک کاری برسه

    ببینید برادر من

    زندگی "من دوست داشتم سیگار بکشم" نیست.خیلی وسیع تر و حساس تر از این حرف شماست.نمیدونم توافق شما در مورد سیگار کشیدن شما چی بوده و ایا قبل از ازدواج هم سیگار میکشیدید و همسرتون میدونست این موضوع رو یا خیر....

    اما شما که میبینید شرایط زندگی خیلی اروم و مساعد نیست برای چی هیزم میذارید توی این اتیش؟!

    در مورد حرفهایی هم که موقع دعوا رد و بدل میشه اصلا حساس نباشید.بالاخره دعواست دیگه.به قول معروف حلوا خیر نمیکنن که.اصلا نباید بذارید کار به جایی بکشه که حرمتها از بین بره.

    میدونم که کنترل شرایط در اون لحظه سخته ولی یکی دوبار تمرین کنید کاملا میفهمید چی میگم و میتونید جو رو کنترل کنید.

    اصلا چرا حرف از طلاق میزنید؟!اگر ایشون میزنه بذارید بزنه.اما بچه بازی که نیست چون ایشون میگه شما هم باید بگی.

    اصلا حرف از طلاق بنیان زندگی رو سست میکنه.امید رو از بین میبره.دید ادم رو به اینده خراب میکنه.

    اگر شما میدونید که همسرت اعتماد به نفس ضعیفی داره باید به عنوان همسر بهش کمک کنید.

    مثلا شما توی جمع که موقیعت مناسبی فراهم شده از همسرتون تعریف کنید.مثلا بگید فلانی دیشب یه شامی درست کرد باید بودید و میدیدین و .....از این حرفها که دل هر زنی رو شاد میکنه !



    پس:

    فعلا به فکر طلاق و جدایی نباشید.

    حتما حتما به یک مشاور خانواده سر بزنید.چون شما دو تا باهمدیگه نمیتونید به جمع بندی برسید و نیاز دارید یک مشاور اگاه در واقع نقش حکم رو براتون ایفا کنه.

    در نهایت باور بفرمایید جریان زندگی شما پیچیده و عجیب غریب نیست.فقط زندگی شما نیاز به یک تعمیر جزیی داره.تا همه چی درست بشه.



    براتون ارزوی موفقیت دارم.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  14. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 15 مرداد 92), مهدی 1360 (دوشنبه 22 مهر 92)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 92 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1389-12-24
    نوشته ها
    52
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    42

    تشکرشده 47 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شما که خودتون قبل از ازدواج رابطه هایی داشتید چرا میخواستید دختری رو بگیرید که کسی دست بهش درازنکرده؟ اگه با دختری ازدواج میکردید که مثل خودتون بود شاید این مشکلات رو نداشتید. شما که زن پاک میخواستید حالا هم تحملش کنید.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.