سلام دوستان
من 24 سالمه متاسفانه همسرم دچار بیماری روانی هستند دست بزن و.......
چند بارم توی زندگی مشترکمون دروغ های خیلی بزرگی به من گفتند
4 بارم ازشون تعهد گرفتیم که منو نزنن برن دکتر روانپزشک نرفتم که هیچ آخر سر چاقو گذاشتن زیر گردنم گذاشت
راستش من اجازه طلاق رو دارم به خاطره ضرب شتم
خود ایشون هم به خاطره هم خودشون نمیخوان هم تحت تاثیر مادرشون هستند و هم اینکه شرایط منو برای بازگشت قبول ندارن رفتن اقدام کردن برای طلاق
حدود یکسال خونه پدرم هستم ولی یکبار هم نیامده منو ببنه
البته بماند که توی زندگی چند باربهم گفته بود که عاشق دختر خالش بوده و منو با اون مقایسه میکرد مثلا اگر لباس زیبایی می پوشیدم با یک حالت حسرت میگفت برو در بیار منو یاد دختر خالم میندازی
حالا من موندم چیکار کنم از طرفی برام مسلم شده که باید از این آقا جدا شم بجز اینکه معجزه ای در اخلاقیات ایشون رخ بده راستش من اصلا احساس میکنم دیگه مطلقم
از طرفی ازدواج ما فامیل دور بوده خوشم نمیاد دیگران بگن دختره خودش رفته طلاق گرفته
خانواده ای هم دارم که بسی عجیب از طلاق بیزارن میگن خونه شوهر بمیر ولی طلاق نگیر
خسته شدم خسته شدم باور کنید میخوام از همه در برم ما خانواده مذهبی هستیم باور کنید بضی وقتا از دین زده میشم آخه مگه دین گفته نظام برده داری مگه من بردم
- - - Updated - - -
راستش تو ی این یکسال دیگه حس میکنم هیچ علاقه ای نسبت به این آقا ندارم اصلا وقتی یادم میفته حالم بد میشه چون یاد کاراش میفتم نمیگم خاطره خوب نداشتیم 20 درصد خوب 80 درصد افتضاح جنگ در گیری
توی 4 سال از مدت ازدواج من فقط 2 خونه شوهر زندگی کردم بقیش بخاطره زدنم و انقدر پرو که خودش زنگ میزد به داداشم که بیا خواهر تو ببر ناخونه پاشو شکوندم
باور کنید اصلا حالم بد میشه یادش میفتم واقعا از صمیم دلم دیگه دوسش ندارم چی کار کنم
ولی اینجا یه ایرادی وجود داره اینم اینکه اون اوایل ازدواج با اینکه منو میزد و من تحمل میکردم (ایشون حتی ابراز علاقه هم نمیکردن از نظر جنسی هم مشکل داشتن ) به خاطره گیر های خانوادم که اگه تو باردار بشی دیگه باهات کاری نداره
چون خانوادمم دچار مشکل ناباروری بودت فکر نمیکردم که باردار بشم ولی شدم و اتفاقا اویل بارداری ای آقا چنان ضربه شستی به من نشون داد که به خون ریزی افتادم وبچم داشت سقط میشد ولی نشد و الان 2 سالشه
یکساله باباش حتی نبومده پسرشو ببینه واقعا متنفر شدم ازش از زندگی با اون مرد واقعا متنفرم حتی اگر خانوادم بهم زیاد بخوان گیر بدن از خونشون میرم ولی دیگه با اون مرد نمیتونم زندگی کنم بجز یک معجزه در اخلاقیات و رفتارش
- - - Updated - - -
البته منتظر معجزه هم هستم فقط بخاطره پسرم چون بابای خودش بالای سرش باشه
- - - Updated - - -
ایشون هر بارم که منو میزن بنده تهدید به طلاق میکردم منو از خونه مینداختن بیرون قفل خونه رم عوض میکردن
البته بعدش که با خانواده میومدن برای تعهد یه بهانه ای برای این کار مضحکشون میوردن
ایشون دچار خود ارضایی هم بودن با وجود بنده
ایشون حتی پول یارانه من پسرمم ندادن توی این مدت بابای منم ورشکسته شد یه جوریکه از این اون پول پوشک و شیر بچم تامین میکردم بیا خودم کرای کوچیک میکردم از طرفی هم چون مغرورم خوشم نمیاد کسی کمکم کنه ولی لباسای مامانم و فک فامیل توی این مدت پوشیدم ولی خم به ابرو نیوردم همیشه ابرو داری کردم نخواستم جلوی دوستام فک فامیل حتی زنداداشام کم بیارم اون وضعیت بابای منو میدونست هیچ کاری نکرد هیچ پولی حداقل پول یارانمون میداد به پسرم لباسای پسر دایشو که براش کوچیک شده پوشوندم
مهریه ام 14 سکه است
البته بماند که خونه خودشم خیلی بهم سخت میگرفت دوران بارداری با وضعیت من ولی پول نداشتم برم دکتر از مامانم قرض میکردم
واقعا همچین آدمی ارزش زندگی داره ؟؟؟؟؟
واقعا از دنیا بدم اومده خیلی برای زندگیم زحمت کشیدم آخرش شد این
البته من خیلی چیزها رم نگفتم که واقعا اونا برام اصل بوده و این آقا رعایت نمیکردن
- - - Updated - - -
دلم برای خودم پسرم خیلی میسوزه خیلی
- - - Updated - - -
البته آخرین بار که چاقو گذاشت حتی توهینم نکردم حتی تهدید به طلاقم نکردم
- - - Updated - - -
برای پسرم خیلی ناراحتم
- - - Updated - - -
دوستان میشه کمک کنید من الان چی کار کنم واقعا پیش مشاورم رفتم اگر یه خورده مجال میزارن برای بازگشت اونم با کلی شرط شروط بخاطره پسرم هست بماند که این آقا یه بار نیومد
البته مادرش فرستاد مادرشم به جای اینکه بکه پسر ما غلط کرد چاقو گذاشت گفت اصلا ساعتی که این دو تا عقد شدن نحس بوده !!!!!فرض کنید !!!!
چرا انقدر زمونه بد شده مرد باشه بیاد بگه آره من زدم آره پسرم اشتباه کرد چرا مردانگی فراموش شده چرا انقدر مرد نیست بیاد اصلا داد فریاد راه بندازه بگه پسرم میخوام ببنم حداقل یه بار میومد
- - - Updated - - -
باید اضافه کمک که ما از خانواده مشهور و معروفی هستیم هم مذهبی
- - - Updated - - -
البته الان وضعیت پدرم بهتر شده و هم یه کارای کامپیوتری انجام میدم وضعم خوب شده خدا رو شکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)