سلام
شوهرم وقتی من کاری میکنم و از نظر اون اشتباهه سرزنشم میکنه ولی اگر همون کار رو خودش انجام بده و من بهش گله کنم شاکی میشه و دلیل میاره که تو اشتباه میکنی و باز دعوامیشه 2 شب پیش باز با شوهرم سر یه مساله جزیی جروبحثم شد من شروع کردم و گله گذاری از طرف من بود کاری که منو بخاطرش سرزنش میکنه رو خودش انجام داد بهش اعتراض کردم باز دعوامون شد روز بعد هیچ خبری ازش نشد بعدازظهر خودم بهش اسمس دادم گفتم من قهر نیستم تو هم نباش بعبارتی منت کشی خیلی تحویلم نگرفت ولی خوب حداقل وجدانم راحت بود و میدونستم بالاخره شب زنگ میزنه یا حداقل روز بعد باهام آشتیه من دیشب خونه دوستم مهمون بودم از قضا قرار بود شب هم اونجا بمونم چون شوهرم موقع اسمس عصر تحویلم نگرفت زورم گرفت بهش نگفتم شب مهمونم منی که تا سرکوچه میرم از قبلش بهش خبر میدم وقتی از خونه درومدم اسمس زدم که دارم میرم و شب هم اونجام 2 ساعت بعد زنگ زد پرسید کی دعوت شدی براش توضیح دادم بعد با ناراحتی گفت خوش بگذره و گوش رو به روم قطع کرد 1 ساعت بعد زنگ زد ساعت 9 شب بود منم بیرون کار داشتم با عصبانیت کلی بد و بیراه گفت و گفت چندتا اسمس دادم و چند بار زنگ زدم جواب ندادی چرا بهم نگفتی میری مهمونی خونه دوستت مگه تو مجردی چرا از من اجازه نگرفتی چرا اینقدر سرخود شدی تو غلط کردی بی اجازه واسه خودت تصمیم گرفتی الان ساعت 9 شبه بیرون چه غلطی میکنی و ...حرفایی زد که تاحالا نشنیده بودم تاحالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش تاحالا فحش بهم نداده بود دوباره ساعت 11 اسمس داد باز شروع کرد غرغر کردن و هرچی از دهنش درومد بهم گفت تاحالا ندیده بودم بهم فحش بده میگفت غلط کردی بیجا کردی بی اجازه رفتی عقده ای میخوای کارای منو تلافی کنی
گفتم فحش نده مراقب حرف زدنت باش گفت با کاری که کردی این جوابته همینه که هست ازین بدترم میشم نمیخوای بسلامت یعنی دوست نداری طلاق گفت فردا به بابات زنگ میزنم تکلیفمو مشخص کنه که من این وسط چه کاره ام شلغم که نیستم تو زنمی باید ازم اجازه میگرفتی خلاصه از کلماتی مث نفهم،عقده ای،غلط کردی،بیجاکردی...واسه اولین بار استفاده کرد شوهرم کسیه که همیشه احترامم رو داشته اینبار چون از شب قبل هم آتیشی بود فقط منتظر جرقه بود منفجر بشه آخرشم گفت برو بچسب به دوستات من از فردا با تو هیچ حرفی ندارم امروز اصلا ازش خبری ندارم نه زنگی نه اسمسی شوهرم آدمیه که اگه کاری کنه حتی اشتبااه هیچوقت اظهار پشیمونی نمیکنه بهش گفتم هرچی دوست داشتی امشب فحشم دادی گفت حقت بود بازم میگم غلط کردی رفتی از 11 تا 4 صبح اسمسی حرف زدیم و دعوا کردیم آخرشم گفتم هرچی دوست داری بگو گفت به قرآن کاراتو تلافی میکنم میدونم اشتباه اولیه ازمن بوده باید میگفتم ولی حقم نبود این همه فحشم بده نمیدونم چیکار کنم از یه طرف میگم کاش من منت کشی کنم چون مقصر اولیه ام از یه طرف برخوردش و حرفاش که یادم میاد برام قابل حضم نیست نمیتونم قبول کنم نمیخوام غرورمو بشکنم زنگ بزنم یا اسمس بدم بعد تحویلم نگیره از طرفی طاقت قهر ندارم همیشه بهش گفتم تحت هیچ شرایطی قهر نکن ولی اینبار بدتر از همیشه شد قبلا اگه جروبحث ساده داشتیم شوهرم زنگ میزد انگار نه انگار اتفاقی یا بحثی بوده ولی اینبار مطمئنم ازش خبری نیمشه از دیروز صبح که بیدار شدم تا الان که 24 ساعت گذشته نخوابیدم سرگیجه دارم چشام درد میکنه غذا نمیتونم بخورم توروخدا بگید چیکار کنم نمیخوام قهر باشیم حتی بعدها قهر کنیم در هر شرایطی میخوام آشتی کنیم از طرفی میترسم این وضعیت بعدا هم تکرار بشه یعنی پرخاش همراه با فحش و بدو بیراه نمیخوام رومون به روی هم باز بشه و حرمت بینمون شکسته بشه من چون نخواستم حرمتها شکسته بشه اصلا جوابشو نمیدادم فقط میگفتم درست حرف بزن ولی منم ظرفیتم تا یه حدیه نمیخوام این اتفاق بیفته که موقع دعوا فقط فحش ردو بدل بشه خودش میگه وقتی لج کنم لج کردم تا آخرشم پیش میرم واقعا اینبار ازش میترسم الانم قهره باهام جرات ندارم حتی اسمس بدم بهش
کمکم کنید دارم دیوونه میشم
علاقه مندی ها (Bookmarks)