سلام دوستان
من 21 سالمه و دانشجو هستم.شوهرم 24 سالشه. یک سال دیگه هنوز باید درس بخونم تا لیسانسمو بگیرم. اواخر ترم 2 نامزد کردم و در دوران نامزدی رابطه خوبی با شوهرم داشتم. و الان یک سال و خورده ای هست که عقد کردیم. راستش من ازین وضع راضی نیستم و احساس میکنم که باید زودتر ازدواج کنیم ولی شوهرم تا من این حرفو میزنم جبهه میگیره و میگه من از همون اول تصمیم داشتم که بعد از تموم شدن درست ازدواج کنیم و من فکر میکنم الان آمادگی ازدواج رو ندارم. میدونم که اونم دوست داره زودتر سرو سامان بگیریم ولی با این وجود هیچ تلاشی نمیکنه. راستش تا الان اصلا هیچ پس اندازی نکرده و من که بهش گیر میدم میگه تو نگران نباش من همون موقع عروسی رو میگیرم. الانم که به خاطر کمردرد دیگه کار هم نمیکنه. میخواست درس بخونه تا توی کنکور شرکت کنه ولی توی خونه مدام فقط باید کارای بقیه رو انجام بده و واسه اونم هیچ کاری نکرده. مامانشو ببره عروسی یا مجلس ختم تو فلان روستا، خواهراشو ببره دانشگاه یا مدرسه و برگردونه، زن داداشاشو ببره دکتر یا ببره کلاس بعدم بره دنبالشون. بهشون نه هم نمیگه. داداشاش همه سر کارن ولی ببخشیدا این آقای ما نوکر توی خونه هست. دیگه بخاطر این موضوع نمیتونم بعنوان یه مرد ببینمش. مدام دعوامون میشه و من اونو همیشه به چشم یه بچه میبینم. خواهش میکنم کمکم کنین. اولا وقتی دعوا میکردیم اون کوتاه میومد ولی الان این وسط فقط منم که باید کوتاه بیام. سریع باهاش دعوام میشه سر هر موضوعی ولی طاقت قهر هم ندارم و بعد باید خودم برم منتکشی یا سر موضوع رو باز کنمو در موردش حرف بزنیم.
خواهش میکنم کمکم کنین من باید چیکار کنم؟ البته من وقتی عصبانی میشم خیلی جوابای تندی بهش میدم، همه بهم میگن جوابات همیشه آماده هست، ولی شوهرم بهم میگه زبونت خیلی درازه و یه روزی کوتاهش میکنم. من حتی وقتی آرومم باهاش حرف میزنم خیلی اعصابم آخرش خورد میشه و کلی نیش و کنایه میزنمو.... دیگه دعوامون میشه
میخوام کمکم کنین. خواهش میکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)