سلام
کاربر ای قدمی منو میشناسن یه پست 6 ماهه پیش زدم برای مشکلی داشتم
میخوام خلاصه بگم مشکلمو خواهش میکنم همشو بخونید و کمکم کنید
رابطه من و خانمم از 3 سال پیش از اینترنت بود بعد اشنا در اومدیم که همو میشناسیم همکار بودن
...پدرامون...
تا 2 سال دوست بودیم خیلی معمولی در حدی که سالی 2 بار همو میدیدیم چون من دوست دختر های
خودمو داشتم اونم دوست پسر های خودشو تا پارسال که اومد محل کار من کار کنه بیشتر اشنا شدیم
و من دوست داشتم باهاش س=ک=س کنم ! اما نه قبول نمیکرد { از روی زرنگیش بود } تا اینکه
کنجکاوی من منو بدبخت کرد رفتم وبلاگشو خوندم و خاطراطی که داشت منو احساساتی کرد و دلم
سوخت براش برای سختی هایی که داشت و..... نمیدونم چی شد جذبش شدم دوسش داشتم
نمیخواستم از دستش بدم و باید از مهر هم میرفت دانشگاه از دانشگاه اخراج شده بود به خاطر نمره
های کم و باید میرفت پیام نور نمیخواست اینجا باشه میگفت نمیتونم به خانوادم بگم و...
من کمکش کردم + کلی وقت گذاشتم و 4 میلیونی که خرج کردم یک ماه رفت به من گفت خاستگار
امده باید بیام چون نوبت منه باید ازدواج کنم من یه چوری شدم خلاصه اومد و قبلا اون به من پیشنهاد
ازدواج داده بود اما من گفتم به این دلایل نمیتونیم ازدواج کنیم اما اومد نمیدونم یادم نمیاد با چه عقلی
گفتم میخوام باهات ازدواج کنم البته قبلش خیلی به من پیشنهاد ازدواج داد غیر مستقیم و مستقیم
خلاصه تصمیم گرفتیم با خودم گفتم خوب هم اون از این بدبختیش میاد بیرون { منم دختری
میخواستم مثل اون که فکرش بازتر باشه زرنگ باشه و....}
=====================================
زندگی و دوران عقد:
برای عقد هم خیلی چیز ها رو تو پاچه من کرد خرید وسایل سفره عقد و... که وظیفه من نیود
اما نمیدونم چرا قبول میکردم
قبل عقد من بهش گفتم از بعضی رفتارات خوشم نمیاد نباید انجام بدی به جای اینکه بگه باشه
میجنگید تا منو غانه کنه اما منم کم نمیوردم چون حرفش برای زندگی توی شهرستان غیر منظقی بود
بعد عقد تا 20 روز اول همه جیز خوب بود که من رفتم سراغ گذشتش چون میدونستم داره دورغ میگه
خوب خیلی چیز ها رو فهمیدم 2 روز باهاش دعوایی بودم اما بعد دیگه نه !
یه شب تو سیستمی که من بهش دادم با هم داشتیم فیلم میدیدم عکساشو میدیدیم من رفتم
سراغ پوشه های دیگه که دیدم استرسش بیستر شد و شک کردم بله دیدم فایل های صحبت های
تلفنیش با دوست پسر قبلیش هست ! دنیا رو سرم خراب شد اخه لبتاب قبلیش گفتم بزار کنار
لپتاپ جدید بهتره فایل هاتو بریز اینجا اخه ادم حسابی خوب پاک میکردی چرا نگه داری !
==================================================
اتفاق بعدی لو رفتن یکی از دوستاش توی فیسبوک بود { وقتی دوست بودیم به من گفته بود اولین
س-ک-س از جلو با یه مرد فلان سن داشتم بعد معلوم شد اون توی اد لیستشم هست هنوز !
گفتم چرا گفت میخواستم از بقیه بچه ها با خبر باشم ! قبل ازدواج هم اد کردمش من با خودم گفتم
چرا بعد عقد پاک نکردی !!
=================================================
توی این مدت دعوا خیلی داشتیم اما روز بعد با هم خوب بودیم تا این اتفاق اخر ! جرقه توی ذهن من
اومد به اطراف خودم نگاه میکردم با خودم میگفتم این همه دختر چرا اینو گرفتی ؟ نه فلان داره نه فلان
دیگه همه جیز عوض شد من که زندگیمو دوست داشتم رفتم مشاوره ! بعد اینجا هم پست زدم
مشاوره گفت هر چی بوده گذشته بوده اگه میبینی سر گوش میجنبه و درست نمیشه جدا بشید !
و گفتم من به خانم های دور برم توجه میکنم گفت نرو سمتش گرفتار میشی { من گوش نکردم }
دیگه هر اخلاق گندی که داشت زنم برای من بزرگ شد هی میخواستم از سرش بندارم تا بتونم
باهاش زندگی کنم اما فایده نداشت دیگه هر کار میکرد هی من توجیهش میکردم اونم به جای قبول
کردن هی میخواشت منو توجیه کنه میجنگید تا حرف اون باشه
دیگه دعوا ها و اختلافات من برام توجیه نداشت زنم اینجوری باشه یه مدت اون افسرگی گرفته بود
همش خواب بود بردمش دکتر گفت به پوچ گرایی رسیدم و......
تا اینمه گفتیم بریم مسافرت رفتیم با یکی از دوستام مسافرت ! اما 10 ساعت نگدشته بود رفتار
هایی میکرد که من بدم میومد و حرص من در میومد و در جوابش با حرف های بد و نشون دادن
انگشت جواب منو میداد گفتم برگردیم طلاقتو میدم ! خسته شدم جواب میگفت اره نمیخوام با تو
زندگی کنم و......
=============================================
خلاصه مشخصات زنم
1: پدر و مادش شش سالش بود جدا شدند
2: با زن باباش زندگی میکرند با فشار . کتک کاری
3: خانواده مذهبی خلاف خودش که ....
4: توی 3 سال به موفقعت های زیادی رسیده مقام و... که باعث مغرور شدنش شد
5:تحت فشار برای ازدواج بوده سال های خر و یک شکست عشقی داشته
6: همیشه دوست داشته با بالا بالا بپره !! خودش و خانوادش مالی نبودند
======================
خلاصه مشخصات خودم
1: زندگی نرمالی داشم
2: کمی عصبی به خاطر مشکلات شغلی
3: خیلی دلسوز و دارای عذاب وجدان شدید
4: تنبل هستم
===========================================
تازه زنم بعد از کلی دعوا و دادگاه و وکیل و مشکلاتی بعد طلاق داره 1 هفته پیش میگه بیا
زندگی کنیم اینا حل میشه ! منم باور نمیکنم دیگه ! اخه تو زندگی چند تا دروغ که البته به گذشته داشته ربطی نداشته گفته منم اعتماد ندارم !
علاقه مندی ها (Bookmarks)