به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 05 مرداد 92 [ 17:48]
    تاریخ عضویت
    1392-5-05
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    6
    سطح
    1
    Points: 6, Level: 1
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دلم بد جوری شکسته.چه کنم؟

    با سلام.میخوام همه چیز را از اول بگم.زنی35ساله هستم ,و شوهرم44ساله با سه فرزند(پسر19ساله و 2دختر10 و 13ساله)که هیچ مشکلی نداشتم.امیدوارم حوصله کنید و همه حرفام رو گوش کنید و راهنماییم کنید چون تنها اصل موضوع رو دارم به شما میگم.تقریبا10سال پیش همسرم زنی را به عنوان همکارش به من معرفی کرد که تازه به شهر ما منتقل شده بود و به اصرار شوهرم او را دعوت کردم و کم کم بنای دوستی گذاشت و گهگاهی به خانه ما می امد البته با همکار های دیگرش.اون زمان او با یکی از دوستان نزدیک شوهرم ارتباط داشت.این که می گویم مطمئن هستم چون گاهی درخانه ما قرار میگذاشت.متاسفانه او هم مرد متاهلی بود و زن و بچه داشت اما نمیدانم که چه اتفاقی افتاد که رابطه اونها به هم خورد.پس از مدتی کم کم احساس کردم رفتار او و همسرم خوشایند نیست.گاهی وقتا همسرم تلفن رو که زنگ میخورد بر میداشت و بیرون از خانه صحبت میکرد.یکی دوبار تلفن را از روی کیس(اگه درست گفته باشم)گوش دادم و فهمیدم که همون خانمه.کم کم برای اولین بار به همسرم شک کردم و ارامشم بهم ریخت اما از اونجا که زندگی و همسرم رو دوست داشتم به کسی نگفتم اما عذاب میکشیدم.یه روز که برای شستن لباس ها رفته بودم یادداشتی در جیبش پیدا کردم.کاملا عاشقانه که با هم قرار گذاشته بودن.از کوره در رفتم و اون رو به همسرم نشون دادم و از او توضیح خواستم.اما او با چرب زبانی به من گفت که هیچ چیری بینشون نیست و از من خواهش کرد که چیزی به اون زن نگویم.من هم او را بخشیدم.یک شب از من خواست تا وسایلش را آماده کنم و گفت که فردا در شهر دیگری جلسه مهمی دارم و باید بروم.من هم ذره ای شک نکردم اما او فردا هم برنگشت.نگران شدم و نصف شب به دوستانش زنگ زدم اما کسی خبری نداشت.بیشتر نگران سلامتیش بودم و دو روز بعد برگشت.حلت به هم ریخته ای داشت و گفت ک جلسه شان طول کشیده مجبور شده بماند اما بعد از چند روز خودش اعتراف کرد که با همون خانم قرار ملاقات داشته.نمیخواهم در این مورد که کجا بوده اند و یا چه بینشون گذشته قضاوت کنم.باز هم با خواهش و تمنا از من خواست که بگذرم و من هم گذشتم و چیزی به روی خودم نیاوردم.اون خانم3سالی رو با من رفت و آمد داشت و همش دم از خواهری میزد.حتی خانواده اش هم به خانه ام امدن اما برای اینکه ابروی شوهرم رو حفظ کنم به هیچکس حتی به خانواده ام چیزی نگفتم.ناگفته نمونه که به خواست شوهرم که از فرزند و برادر برای خانواده ام عزیزتر بود.آنها هم درگیر آشنایی با این خانم شده بودن.خلاصه بعد از سه سال به طرز عجیبی اون خانم ارتباطش رو با من قطع کرد.خوشحال شدم.پس از مدتی ما به شهر دیگری نقل مکان کردیم.2سالی آرامش داشتم اما کم کم فهمیدم که همسرم هنوز با او در ارتباط است.در این مورد از او پرسیدم گفت فقط یک رابطه کاری است.باور نکردم و همش نگران بودم.ارامشم رو کاملا از دست داده بودم و پس از8سال از اون موضوع حرمت ها را شکست و به من گفت که با او ازدواج(دائم)کرده.این که چه بلایی سر من امد و چه کشیدم بماند.پسرم در استانه کنکور بود(من و شوهرم دختر دایی و پسر عمه بودیم) خانواده ام به شدت رنجیدن و ارتباطشون رو قطع کردن.خیلی التماسش کردم که از این ازدواج بگذرد اما نشد.نمیتونستم زندگیمو رها کنم(ّبه خاطر بچه هام)و هنوز به او علاقه داشتم.الان بر خلاف خواهش من دو تا بچه داره که ضربه دیگری به من بود که کاملا خوردم کرد.یادم رفت بگم که من هیچ مشکلی نداشتم.هم برارویی داشتم هم سلیقه داشتم و هم با تمام وحودم بهش محبت میکردم و حتی خانواده ام برایش احترام بیش از حدی قائل بودن و رابطه گرم و صمیمی داشتیم و حالا من پس از تولد دوقولوهایش کاملا سرد شده ام.نمیدونم چه حسی دارم.چه کار کنم.به خاطر بچه هام میخندم اما از درون داغونم.این خلاصه ای از بازی بود که با احساسم با صداقتم و با بخششم و با روح من کردن در حالی که دیوانه وار زندگیم رو دوست داشتم.لطفا راهی پیش پام بزارین تا از این سردرگمی نجات پیدا کنم.(نمیخوام که چدا شم به خاطر بچه هام و نمیخوام تا اخر عمر عذاب بکشم) لطفا کمکم کنید.
    ویرایش توسط adib1994 : شنبه 05 مرداد 92 در ساعت 17:44

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دعا می کنم خدا بهتون صبر بده ..
    نمی دونم واقعا , آخه بچه دار هم شدن .. کاش که اون اوایل که شک کرده بودید به جای چشم پوشی جلوی کاراشو می گرفتید , به پدر مادر شوهرتون و اون خانوم می گفتید که اینطوری نشه ..
    نمی دونم .. امیدوارم خیلی زود مشکلتون حل بشه ..

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 خرداد 93 [ 19:00]
    تاریخ عضویت
    1392-5-03
    نوشته ها
    124
    امتیاز
    1,016
    سطح
    17
    Points: 1,016, Level: 17
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,066

    تشکرشده 121 در 62 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    متاسفانه اتفاقیه که افتاده و دیگه با مشاوره و .... نمیشه جلوش رو گرفت چیزی که میتونم بگم و دعا کنم اینه که خدا بهتون صبر بده.
    شما بچه هایی دارین که مطمئنا براتون عزیزن به خاطر اونام شده نمیشه به طرف دعوا و دادگاه و .... رفت.

    اینجام دوستان می یان و تا بشه راهنماییتون می کنن.
    =============================================
    گاهی بزرگترین نیکی ها جای خالی کوچکترین وظایف را پر نمیکند،و گاهی بدی های کوچکی ،وظایف بزرگی بر گردن می گذارد!

  4. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم میدونم خیلی سخته ، ولی چرا اون اوایل راحت از سر تقصیراتش میگذشتید ؟
    همسرتون شما رو دوست دارند ؟
    چطور توی این 8 سال متوجه نشدید ؟

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 آذر 92 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-08
    نوشته ها
    127
    امتیاز
    791
    سطح
    14
    Points: 791, Level: 14
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 202 در 83 پست

    Rep Power
    24
    Array
    همه چیز بستگی به شما داره اتفاقت افتاده گذشته رو نمیشه دیگه درست کرد
    زمان درستش هوشمندانه عمل نکردید و رسیده به اینجا
    همسرتون ازدواج کردند دو فرزند دارند و دیگه تو چنین شرایطی امکان طلاق بسیار میاد پایینی
    میتونی بپذیری و کنار فرزندانت باشی و از حریم خانواده مراقبت کنی تا به بچه ها اسیبی نرسه
    میتونی جدا بشی و تنهایی مسئولیت فرزندهات رو بپذیری
    که این طور که گفتین احتمال طلاق بسیار کمه و میخواهید زندگی کنید فکر میکنم تنها راه برای شما اگه این انتخابتون باشه
    تنها پذیرشه برای این که بپذیرین سعی کنین کمترین اسیب به روح و روانتون و فرزندانتون برسه
    حرمت ها نگه داشته بشه برای این کار بهتره حضوری به مشاور مراجعه کنید و کمک حرفه ایی بگیرید

  6. کاربر روبرو از پست مفید hamrahi تشکرکرده است .

    **سهیل ** (شنبه 05 مرداد 92)

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 13:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-28
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    5,299
    سطح
    46
    Points: 5,299, Level: 46
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 51
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    109

    تشکرشده 177 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    دوست عزیز آخه چرا اینقدر دیر به فکر چاره افتادی؟؟شوهر شما هرکاری که خواسته انجام داده وشما خیلی غفلت کردین که تا این مرحله پیش رفته..الان دیگه غصه وافسوس خوردن فایده ای نداره..میدونم تحمل این شرایط واقعا سخته واستون..میشه بگین الان رابطه ش با شما چطوره؟؟چقدر براتون وقت میذاره؟؟چقدر به شما و خواسته هاتون توجه میکنه؟؟


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.