+اختلاف با همسر

[صدف]

همسرم خيلي بي احساس است
توجهي به احساسات من ندارد
ما 7 سال فاصله سنی داریم.من 24 سال دارم
فقط کار میکند
زبانش نیش دار است
همیشه خانواده اش بر من ارجحیت میدهد
8 ماه عقد کردیم و تا به حال از طرف او هیچ ندیدم
از نظر فرهنگی اختلاف داریم
خانواده اش انسانهای پا مدعایی هستند
میخواهم جدا شوم کمکم کنید لطفا از نظر روحی آشفته ام

[گلپر]

سلام صدف جان
مشخصه که از نظر روحی خیلی اذیت شدی!
عزیزم می تونی بیشتر توضیح بدی راجع به خلقیات همسرت؟
معلومه موقعی که این پست رو نوشتی خیلی ناراحت بودی.اگه می تونی یه ذره اروم باش و واضح تر از رفتارهای شوهرت بگو!
واسه جدا شدن وقت همیشه هست!
بذار ببینیم اگه نتونستیم مشکل رو حل کنیم بعدا به این موضوع فکر کن خوبه!؟
فعلا من اینها رو از خصوصیات همسرت می دونم:
یه آدم بد زبون که کارش براش خیلی مهمه و خونواده اش رو دوست داره و هنوز نتونسته به قلب مهربون همسرش راه پیدا کنه!که ممکنه از نا بلدیش باشه!
چون انگار تازه عقد کردین و هنوز نتونسته یا نخواسته که بدونه با همسر چطور باید برخورد کرد!
درسته؟!؟!؟
حالا هر وقت می تونی بیشتر از خودت و همسرت بگو با این اطلاعات کم نمی شه به نتیجه درستی رسید.

[صدف]

سلام.ممنون از پاسختون
از اون روزی که اون پست و بهت فرستادم 23روز باهمسرم قهرم.یعنی براش مهم نیست
نمی دونم منظورت از اینکه بیشتر توضیح بدم چیه؟
میدونی ما با خانواده اونا خیلی اختلاف فرهنگ داریم حالا از هر نظری که فکرشو کنی آداب و رسوم-رفتار-طرز برخورد با اطرافیان کلا زیاد با جمع کاری ندارن-من تو یه خانواده اسم و رسم دار بزرگ شدم از من انتظار دارن مثل اونا باشم
فقط براشون پول مهمه پول باشه حالا من باشم یا نباشم مهم نیست یعنی از نظرشون فقط برای زندگی یه زن باشه حالا من باشم یا یکی دیگه براش مهم نیست این حرف خودشه
زندگیم شده زور آزمایی که کم نیاریم
اگه کاری کنم بهم مشکوک میشه که مبادا منظوری داشته باشم
هرکاری میکنه یا هر چیزی واسم بگیره حتما یه سند پیش خودش نگه میداره تا یه روز ازش استفاده کنه
پدر مادرش میگن اینم اجرا میکنه حالا اگه حتی نظر خودش خلاف این باشه
نه گفتنو بلد نیست
آخرین نفریم که بین خانوادش واسش مهمم
اگه با من قراری داشته باشه پدر مادرش حتما از یه طریقی بهمش میزنن
خیلی ادم بی خیالی
اصلا بهم ارزش قایل نیست
هرچی پدرو مادرش راجع من بگن بدون چونو چرا قبول میکنه حتی اگه درست نباشه
اگه بقه از من تعریف کنن من از نظرش خوبم اگ هم نه اون وقت بدم
یه روز دندونمو عمل کردم ازش انتظار داشم پیشم باشه خودشم دلش می خواست ولی چون مادرش گفت بیا اونم رفت یعنی مامانش از اینکه پیش هم باشیم اذیت میشه
همه جا باید با اجازه اونا بریم یه بار خواستیم بریم مسافرت 1روزه همشون سوار ماشین شدن اومدن
تو این 9ماه حتی 1بار نتونستیم با هم بریم بیرون
همیشه پدر مادرش طوری برنامه ریزی میکنن که پیش هم نباشیم خوب منم از همسرم انتظار دارم 1بار بهشون بگه ما میخواییم باهم بریم میگه من نمیتونم بهشون بگم نه
یه بار روز پدر به پدر شوهرم کادو بردم عوض تشکر یه دعوایی راه انداختن که...سر هیچ و پوچ خواهرش بهم سیلی زد اون وقت همسرم واستاده بود کنار نگاه میکرد ناراحت بود از اون وضیعت ولی نتونست کاری کنه یعنی خانواده ای ریخته بودن سرم
من در مقابل اونهمه کاراشون بهشون هیچی نگفتم فقط داشتم گریه میکردم
موقع عقدمون هیچ چیزی واسم نگرفتن هرچی کرد بابام واسم گرفت
فقط واسم طلا گرفتن اونم نه اینکه خودمو ببرن انتخاب نم خودشون گرفتن و آوردن
خیلی بهم کلک زدن دروغ گفتن بی احترامی کردن الان دیگه تحملم تموم شده
علاوه بر خودم مامانو بابامم دارن اذیت میشن
1روز اگه دلشو بذنم مطمینم به راحتی از زندگیش خارجم میکنه
اصلا قدرموونمیدونه
این همه درس خوندم تا یه زنگیه راحتی داشته با شم ولی....
اجازه میده هر کسی تو زندگیمون دخالت کنه
هر حرمونو به بقیه میگه
حالا با این حرفا بازم قانع نشدین بکم خیلی حرفای دیگه هست که اکه لازم بود میگم بهتون
خواهشا کمکم کنید دارم میبرم

[مامان میم]

صدف جان سلام .
وضعیتت رو درک می کنم . نمی دونم با عشق با همسرت ازدواج کردی یا نه ؟ ولی اگه واقعا همه این حالتهایی رو که میگی داره مخصوصا اختلاف فرهنگی و اگه حس می کنی نسبت بهش دلسرد شدی خیلی رک و پوست کنده حرفهات رو بهش بزن و یک زمان کوتاه و در حقیقت التیماتوم بهش بده . التیماتوم بابت اینکه ممکنه که این حرکات واقعا در ذات خودش نباشه و از طرف اطرافیان تحریک بشه و شاید التیماتوم باعث بشه که دست و پاشو جمع کنه بدونه که اگه بیشتر ازین بخواد ادامه بده به قیمت از هم پاشیدگی زندگیش تموم میشه .
و در پایان با کمک یک مشاور حضوری اگه به این نتیجه رسیدی که باید جدا شی درین کار درنگ نکن که ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست . ممکنه بعدها با وجود یک یا چند بچه و تبعات بیشتر بخوای جدا شی.

[مامان میم]

صدف جون ببخشید ولی دعوای روز پدر سر چی بود ؟؟؟
اگه الان خواهرش به تو سیلی می زنه فردا بقیه هم به خودشون این اجازه رو میدن . قاطع باش و قاطع تصمیم بگیر .
ازش پرسیدی که چرا هیچی نگفته به خواهرش ؟؟؟
مطمئنی فردا دست روت بلند نمی کنه ؟؟
صدف جان شاید خیلی ها به من ایراد بگیرن اما مرگ یه بار شیون یه بار