به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array

    پسرم بهانه گیر و بد خلق شده

    سلام
    پسر من این روزها بسیار به من وابسته شده چون خانمم چند روزی هست سرکار میرن. سابقا وقتی اون رو مهد میگذاشتیم اصلا ناراحت نمیشد و استقبال هم میکرد ولی این چند روز مهد و خانه مادرخانمم نمی مونه. خانمم به دلیل مسیرکاری و ساعت کاری شون یک ساعت زودتر از من از خونه بیرون میرن و من به پسرمون صبحانه میدم لباسهاش رو تنش میکنم وکیفش رو آماده میکنم خلاصه روبراهش میکنم.در حال حاضر یک جوری شده که به هیچ عنوان حاضر نیستش وقتی مامانش نیست از من دور باشه. دستم رو بقدری محکم میگیره که دستهای کوچولوش عرق میکنه اما حاضر نیست دستم رو رها کنه.در خونه مامان بزرگش از ماشین پیاده نمیشد و وقتی بغلش کردم ناخنهاش رو توی شونه ام محکم فرو میکرد آروم گریه میکرد یکدفعه عربده میکشید.روی زمین می نشست زار زار گریه میکرد پاهاش رو به زمین می کوبید.در مهدکودک پاهام رو چسبیده بود گریه و جیغ میزد بابا تو رو خدا نرو.
    من هم نمیتونستم وقتی اینطوری ناراحت میشد تو همون حال رهاش کنم و مجبور شدم این چند روز تو این هفته همراه خودم سرکار ببرم.شانس بوده بالاخره شرکت پدرم هستش و اسباب بازی براش تو نمازخانه گذاشتم و اونجا بازی میکنه یا میخوابه. اما نمیتونم همیشه اینکار رو انجام بدم هرچی باشه محل کار هست و درستش نیست. نمیدونم چکار کنم. چطوری بچه رو راضی کنم حداقل پیش مادربزرگش باشه. اینطوری برام سخته چون مثلا هر نیم ساعت یکبار خوراکی هاش رو میاره میگه بابا درش رو باز کن.همیشه یک دست لباس اضافی تو کیفش هست میاد میگه بابا لباسم رو عوض کن. یا میخواد تو بغلم بشینه یا میاد تو اتاق سرک میکشه. میگم جونم بابا چی شد؟ میگه هیچی میخواستم ببینم هستی یا نیستی. میگه بابا من رو ول نکنی ها یک وقت نری. بالای قفسه ها رفته بود اگر یکی از خانمها نمی دید قفسه ها رو روی خودش انداخته بود.روی میزهای بچه های شرکت خورده کیک و بیسکوییت میریزه . با دو سه تا از خانمهای شرکت جور شده بعد ازظهر که خونه میریم میگه بابا خاله فلانی گفت آرمین فردا هم بیای ها. از خودش در میاره یعنی که من رو فردا هم ببر.
    پدرم یکی دور روز اول رو چیزی نمیگفتن وقتی که برادرم به خاطر اینکه بچه رو شرکت میبرم خیلی با من بد رفتار کردن وگفتن مگر اینجا کودکستانه تو و بچه ات رو پرت میکنم بیرون و.. الان میگن چرا بچه رو همراهت شرکت میاری نبایست بیاری. اگر با رفتار بچه ها آشنایی دارین بگید چطوری با بچه حرف بزنم یا رفتار کنم که بدون گریه و بهونه گیری خونه مامان بزرگش یا تو مهد بمونه.اینطوری واقعا معذب هستم چون نه میتونم بچه رو تو این حالت جایی بگذارم نه اینکه برا همیشه همراهم سرکار بیارم.

    میدونم با خودتون میگید پژمان مشکلاتش تمامی نداره دیگه به جز اینجا راهی به دهنم نمیرسه.



    - - - Updated - - -

    ارسال موضوع در بخش کودکان بسته بود محبور شدم در این قسمت موضوع رو ارسال کنم اگر صلاح میدونین منتقل کنین ممنون.

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  2. #2
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    سلام

    آقا پژمان این دقیقاً همان عوارضی هست که در تاپیک اولتون در خصوص روند و رویه شما و خانموتون در اختلافات

    فی ما بین هشدارش را داده بودم . اگر برید سراغ تاپیک و بخونید خواهید دید که گفته بودم که نگذارید بچه اختلافات

    بین شما ها را بفهمه اما متأسفانه روند را طوری پیش بردید با خانواده خانمتون که چنین شد . این کودک مادرش که

    سر کار میره بیشتر ترس از دست دادن شما ها را داره چون قبلا مادرش همیشه بوده و شما می رفتی بیرون اما

    حالا مادرش رفته و به شما پناه میاره و شما به شدت میترسه که شما نباشی . بچه فوبیای ازدست دادن پدر و

    مادر را داره . بهتره خانمتون فعلاً سر کار نره و روابط فی مابین را اول اصلاح کنید و جو امن و مطمئن را در منزل ایجاد

    کنید و فرزندتون را هم نزد روانشناس ببرید که روانکاوی داشته باشه و عوارض اختلافات شما در او جسجو و

    تشخیص داده بشه و اگر عارضه ای جدی هست از هم اکنون درمان شود که حاد و ریشه ای نشود

    و ......

    اینجاست که پدر و مادرها اگر به مسئولیتشون در رابطه با فرزند با نظر به تأثیراتی که از رابطه آنها می گیرند توجه

    کنند از خیلی از مسائل بی اهمیتی که زندگیشون رو بخطر می اندازه چشم پوشی می کنند و بچه ها میشوند

    منشاء سازگاری مثبت .شما غفلت کردید در این زمینه اکنون هم عوارضش را دارید می بینید .

    یک بار تجربه کنید که خانمتون او را منزل مادر بزرگ ببرد و یا مهد کودک و عکس العمل او را تست کنید . همچنین او

    را یک بار محل کار ببرد تا ببیند مادر کجا می رود و بعدش هم برمیگردد منزل و در بین راه برگشت گویی حواسش

    نیست با بچه برود درب مهد کودک یا خونه مادر بزرگ و اونجا بگه ای وای حواسم نبود که پیش خودمی فکر کردم مهد

    هستی / پیش مامان بزرگی اومدم که برات دارم با هم بریم خونه ...... در ادامه بگه آره پسرم هروقت گذاشتمت

    مهد یا خونه مامان بزرگ پسر خوبی باش تا از سرکار بیام دنبالت و با هم بریم خونه .

    اگر با این رویه بچه تغییری کرد پس فوبیای بیشتر بچه بخاطر عدم حضور مادر و ابهامات ناشی از آن و خلاء عاطفی

    حاصله و نگرانی از تنها ماندن و احساس ناامنی و به همین خاطر به شما می چسبد و رها نمی کند البته در کل

    علت این امر سرکار رفتن همسرتون و تغییر ناگهانی در روند حضور مادر در منزل هست . و بخصوص زودتر از شما از

    منزل خارج شدنش . بهتر شما که هنوز هستید مادر او را باخود ببرد که بودن شما در منزل را ببیند و حتی از شما

    بشنود خدا حافظ پسرم . مامان بعد از کارش میاد دنبالت میاردت خونه و بپرس دوست داری من بیام بیارمت خونه یا

    مامان ؟





  3. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    بی نهایت (چهارشنبه 02 مرداد 92), شیدا. (پنجشنبه 03 مرداد 92)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    فرشته مهربان
    سلامبله فرمایش شما درستهست پسرم احساس نا امنی داره. فوق العاده هم باهوشه مطمئنا" بعضی از دعواهای ما رو متوجه شده .متاسفانه خانواده همسرم اصلا رعایت بچه رو نمیکنن و همه حرفی پیش اون میزنن بارها گفتم این کار رو نکنین بگذارین بچه بچگی کنه اما کو گوش شنوا!
    من از طرفی موافقم خانمم سرکار و تو اجتماع باشن فکر کنم خیلی از موارد رو در زندگی ما متوجه بشن از طرفی به نظرم در حال حاضر سرکار نباشن بهتر هست چون دارم می بینم این بچه اذیت میشه و تحمل تنهایی رو نداره.
    خاطرم هست نوشته بودین بچه نبایست دعواها رو بفهمه .
    پیش اومد دیگه چون بیشتر اون روزها رو با من نبوده. من هم مقصر بودم میدونم دیگه پیش اومد.
    ممنون از راهنمایی تون فردا صبح قرار هست خانمم بچه رو زودتر بیدار کنن و منزل مادرشون ببرن ببینم چی پیش میاد.

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    اگر به مهد میرن می تونید اول مدتی در مهد کنارش بمونید و بعد بگید من 1 ساعت دیگه دوباره میام میرم برات یک چیزی بخرم بیام. و دوباره یک ساعت دیگه برید پیشش و همینطور این زمان رو زیادتر کنید (به مرور ) ت فرزندتون مطئن بشن که همیشه شما پیشش بر میگردید در هر شرایطی. زمانهایی هم که خونه هستید سعی کنید توجه بیشتری بهش داشته باشید.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
    ویرایش توسط deljoo_deltang : چهارشنبه 02 مرداد 92 در ساعت 21:26

  6. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 03 مرداد 92), کاغذ بی خط (سه شنبه 12 آذر 92), شیدا. (پنجشنبه 03 مرداد 92)

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    deljoo_deltang
    خیر از وقتی دو ساله بود گاهی مهد میگذاشتیم. وقتی صبح ها خانمم کلاس داشتن و مادرخانمم نبودن یا نمیتونستن بچه رو نگه دارن مهد میبردیم اما در طول ماه نهایت بیش از سه چهار مرتبه نبود. بعد از یک سری جریانات توی این دو سه ماه حساس شده نمیخواد از من یا مادرش جدا شه.

    - - - Updated - - -

    من پاسخ شما رو نوشتم انگار متن رو تغییر دادین. راستش نمیتونم یک ساعت کنارش بمونم بایست سرکار برم

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    بله من اول در مورد مهد پرسیدم بعد دیدم در پست اولتون اشاره کردید که قبلا مهد میرفته. بنابراین پستم رو ویرایش کردم. البته من در جریان مشکلات شما و همسرتون در تاپیکهای دیگه بودم.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  9. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    شیدا. (پنجشنبه 03 مرداد 92)

  10. #7
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    روشی که دلجو اشاره کرد، برای عادت دادن بچه به مهد استفاده می شه.
    دو سه روز اول مثلا هر یکساعت یکبار بهش سر می زنید. بعد دو ساعت یکبار و بعد کم کم بچه کامل می مونه مهد.

    درسته که پسر شما قبلا مهد می رفته، اما مشکل اینجاست که الان اعتمادش را از دست داده و نگرانه.
    برای همین بهتره که شما هم همین کار را بکنید.
    یکی دو روز شما وقت بگذارید و یکی دو روز مامانش. تا بچه اعتمادش برگرده و راحت بره مهد.

    مثلا مادرش یک روز مرخصی بگیره اما وانمود کنه که رفته سرکار و بین روز چند بار بهش سر بزنه.
    روزهای بعد تعداد سرزدن ها را کمتر کنه.
    هر بار هم براش توضیح بده که داره می ره سرکار و برمی گرده.

    یک پیشنهاد دیگه ای که دارم این هست که توی خونه رفتار محبت آمیز بین خودتون و همسرتون را بیشتر کنید و به
    پسرتون هم نشون بدید. طوری که متوجه بشه که شما با هم مشکلی ندارید و چیزی زندگی خانوادگیتون را تهدید نمی کنه.
    از حرفهایی که شنیده نگرانه. خلاف اونها را بهش نشون بدید تا نگرانیش برطرف بشه.

  11. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    deljoo_deltang (جمعه 04 مرداد 92)

  12. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    فرشته مهربان
    از قرار معلوم پسرم امروز رو هم گریه کرده و خانمم مجبور شدن اون رو تو همون حالت خونه مادرشون بگذارن.شاید با گذشت زمان رفتارش بشه.

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه

  13. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آقای پژمان

    یک چیزی که به نظرم رسید و شاید بد نباشه برای پسرتون امتحان کنید این هست که وقتی بردیدش شرکت
    براش توضیح بدید که اینجا محل کار من هست. بقیه همکارها را هم نشونش بدید و توضیح بدین که اینها همه مامان بابای بچه های دیگه هستند.
    بچه هاشون می رن مهد و مامان باباها می آن سرکار.

    یکبار هم مامانش ببره و محل کارش را نشونش بده و باز همین توضیحات را براش بده.
    که هر روز صبح هر کس می ره دنبال کارش، مامانها، باباها و بچه ها هم می رن مهد.
    عصر که کار تمام می شه دوباره همه با هم می رن خونه و دور هم جمع می شن.

    فکر می کنم این هم بتونه کمکش کنه که درک کنه چرا زندگیتون کمی تغییر کرده و مامانش می ره سرکار.

  14. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط پژمان نمایش پست ها
    deljoo_deltang

    من پاسخ شما رو نوشتم انگار متن رو تغییر دادین. راستش نمیتونم یک ساعت کنارش بمونم بایست سرکار برم
    ببینید کدام یک از شما محل کارتون به مهد پسرتون نزدیکتره . همون شخص شما یا همسرتون برای عادت دادن بچه و دوباره ساختن دیوار امنیتی کودکتون مرخصی ساعتی بگیرید و اینکار رو انجام بدید. به نظر من شما در طول سه ماه دیوار امنیتی کودکتون رو خراب کردید الان هم مسولیت دوباره ساختنش با شما دو نفره. فکر نمی کنم بیشتر از یک ماه طول بکشه. ببخشید اگر رک جوابتون رو نوشتم.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  15. 2 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (جمعه 04 مرداد 92), شیدا. (جمعه 04 مرداد 92)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دست دادن دختر به پسر عمو و پسر خاله ها
    توسط Amir ali1234 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 فروردین 97, 12:35
  2. تیکه انداختن پسرم وسط کلاس درس...بازیگوشی بی اندازه پسرم
    توسط آرام دل در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: جمعه 18 مهر 93, 00:57
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 خرداد 92, 09:21
  4. علاقه ی شدید پسر به پسر از نوع دیوانه وارش
    توسط hadimoradi38 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 آبان 90, 10:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.