به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    به من راهکار بدید برای حل مسائل زندگیم

    من نمیدونم با همسرم چه برخوردی داشته باشم احساس میکنم که من رو نادیده میگیره احساس میکنم شاید مشکل من خیلی مشکل حادی نباشه خودم هم قبول دارم ولی هر چی هست من رو کلافه کرده من رو عصبی میکنه من با همسرم سر این مسائل مشکل دارم لطفا کمکم کنید
    1- وقتی میاد خونه دیگه هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیره دراز میکشه جلو تلویزیون و هی دستور میده این رو بیار حتی اگه تلفنش هم زنگ بزنه من باید برم براش بیارمش اگه من در حال شستن ظرف باشم توقع داره من برم حتی کنترل تی وی رو که چند قدم اونورتر از خودشه بهش بدم انتظار داره بیام جواب تلفن رو بدم انتظار داره همون لحظه من واسش چائی ببرم میوه ببرم بستنی ببرم یا هر چیز دیگه اصلا انتظار داره من ظرف نشورم برم کنار اون دراز بکشم ... من نمیتونم بلافاصله بعد از خوردن شام دراز بکشم ولی اون انتظار داره من این کار رو بکنم . قبلا ها آشغالها رو میبرد بیرون الان اون هم نمیبره قبلاها یه جار یا یه تی میکشید دستشوئی رو میشست الان هی میگه نمیشورم به شوخی هی میگه به من چه ... دیروز بهش میگم تو فکر میکنی هنوز پسر خونه پدرت هستی فکر میکنی همین که میری سر کار حقوق میگیری میای قسطی میدی و یه خرید واسه خونه میکنی دیگه نباید کار دیگه ای بکنی که من هم سر کار میرم (اینها رو دیگه بهش نگفتم که من هم حقوق میگیرم و قسط هم میدم گاهی واسه خونه یا همسرم خرید میکنم و خرجهای شخصیم هم که با خودمه)
    2- یه حرکت زدیم تو زندگیمون هر چی داشتیم فروختیم ماشین همسرم ماشین من طلاهام سکه و یه خونه خریدیم بعد از چند ماه بی ماشینی و سختی کشیدن دوباره رفتیم وام گرفتیم دو تا وام که بتونیم ماشین بخریم بهره وامی که بیشتره رو من دارم میدم ولی بدجنس ماشین رو به من نمیده یا هر وقت بخوابه و دیرتر بره سر کار سریع به من میگه تو پاشو برو من حوصله ندارم تو رو ببرم پیاده کنم بعد برم سرکار خودم پارکینگمون پر میشه و ... خوب من هم دلم میشکنه پیش خودم میگم یعنی چی خوبه نصف پول ماشین رو من دارم می دم گاهی اوغات احساس میکنم نباید واسه مردها دل سوزوند بزارم خودش همه خرجها و قسطها رو بده یعنی با این رفتارهاش سردم میکنه حتی موقعی هم که خودش باشه ازش بخوام بده من رانندگی کنم هی میگه نه من خودم دوست دارم رانندگی کنم نه بریم زودتر برسیم نه عجله دارم نه خسته ام نه اعصاب ندارم نه نه نه نه .... الان فکر کنم سه ماه میشه که این ماشین رو خریدم و من فقط در حضور خودش 3 بار نشستم پشت فرمون از رانندگیم هم تعریف میکنه می گه خوب میری انصافا چون رانندگی خودش خوبه و من هم مثل اون رعایت میکنم و اینجا باز خودش رو میبره بالا که چون کنار من نشستی رانندگی رو از من یاد گرفتی رانندگی تو هم خوبه ...
    3- چاق شده شکمش دیگه داره 6 متر جلوتر از خودش میره اصلا به فکر نیست هی میگم برو ورزش میگه باشه ولی هی میگه پول ندارم سر برج الان سر برج شده بهش میگم برو بازم میگه پول ندارم یا انتظار داره من پول باشگاهش رو بدم یا اینکه تنبلی میکنه بهش میگم اخه تو که تازه حقوق گرفتی یعنی از حقوقی که خودت زحمتش رو کشیدی نمیخوای 50 تومن واسه خودت در ماه خرج خودت کنی اعصابم رو خورد کرده خیلی تنبل شده وزنش هم رفته بالا خوابش زیاد شده بهش میگم حتما چربی خونت رفته بالا که انقدر خوابت زیاد شده بیا بریم یه آزمایش کلی بده باز نمیاد ...
    4- هی از من ایراد میگیره هی میگه تو من رودوست نداری تو واسه من هیچ کاری نمیکنی تو اصلا دوست نداری من رو بغل کنی تو به من توجه نمیکنی شبا که ظرف میشوری صبحها کتاب میخونی اصلا به من توجه نمیکنی هی غر غر غر غر هی دستور دستور دستور ... بهش میگم عزیز من تو رو دوست دارم ولی گاهی اوغات سردم میکنی وقتی من دارم یه کاری انجام میدم تو هی میگی بیا اینجا دراز بکش کنارم بیا میخوام بغلت کنم برام چائی بیار برام فلان بیار و ... من در اوج کارم که اون لحظه انتظار دارم که تو بیای و کمکم کنی که کارها زودتر تمام بشه به کارهام هی کار میتراشی و اینکه میبینم من رو درک نمیکنی سرد میشم تمام خستگی تو وجودم میمونه و صد برابر میشه میگه که وقتی من میام خونه تو نباید کار بکنی باید بیای پیش من میگم من هم که مثل تو شاغلم تا برسم خونه میشه 5/5 عصر من هم باید یه نیم ساعت به خودم استراحت بدم یا نه بعد که شام میخوریم ظرفهای شام هست و جمع و جور کردن آشپزخانه میگه ظرف نشور بیا اینجا بیشتر شبها نمیشورم میزارم تو ماشین ظرفشوئی ولی گاهی میگم خودم هم بشورم و یه ذره فعالیت داشته باشم ....

    من چیکار بکنم که همسرم رو متوجه کنم که کمکم کنه انقدر ایراد نگیره بهم اعتماد و اطمینان داشته باشه که ماشین رو به من هم بده بهش میگم نهایتش اینه که میزنم ماشین رو دیگه خدا رو شکر هم بیمه بدنه داره هم بیمه شخص ثالث البته من همیشه سعی کردم که همه جوره مراقب باشم و رعایت کنم ولی اتفاقه دیگه کلا خیلی ماشین دوسته یعنی ماشینش و زندگیش ولی من که دارم فشار مالیش رو به دوش میکشم نباید انقدر احساس مالکیت شدید کنه تو رو وای میسته ماشینمون رو میده به باباش این ور اون ور بره حتی مسافرت هم رفته من ناراحت شدم به من میگه تو که خسیس نبودی خوب من وقتی میبینم تو به من که دارم قسطهاش رو میدم ماشین نمیدی حرصم میگیره ...
    دلم خیلی گرفته لطفا راهنمائیم کنید که چطور برخورد کنم تا هم خودم هم همسرم متوجه اشتباهاتمون بشیم و بتونیم بدون لج بازی و هیچگونه حس بدی مسائلمون رو حل کنیم چندین بار هم باهاش صحبت کردم ولی خیلی جدی نمیگیره انگار که بیشتر حالت دفاعی میگیره به خودش و همه تقصیر ها رو به گردن من میندازه

  2. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    baby (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  3. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    من تقریبا با حالت قهر از خانه اومدم سر کار دلم خیلی گرفته بود امروز صبح از همسرم خداحافظی نکردم و وقتی اون رفته بود سرکار به من اس ام اس داد که شرکته من جواب اس ام اسش هم ندادم دلم خیلی ازش گرفته بود خیلی زیاد یه بغض تو گلوم بود که منتظر یه اشاره بود که بترکه ... تقریبا یک ساعت پیش تلفن داخلیم زنگ خورد برداشتم دیدم همسرمه که زنگ زده و داشت یه جورائی از دلم در میاورد ... خوشحال شدم و از طرفی تا صداش رو شنیدم انگار که بغضم ترکید از اون ور میگفت حالا همکارات فکر میکنن من به تو چی گفتم حالا میگن عجب شوهر بدجنسی داری و ... یه مقدار باهاش صحبت کردم بهش گفتم از دستت ناراحتم و یه مقدار صحبت کردیم و گفت که تو هر کاری واسه من میکنی با منت میکنی ...
    بعد از تماس یه اس ام اس بهش دادم که من تو رو واقعا دوست دارم ولی گاهی احساس میکنم که تو من رو و زند بودن من رو ندیده میگیری و این متاسفانه ورودی های من رو قفل میکنه مثل دیشب
    بهش گفتم من دوست نداشتم و ندارم زندگیمون بر قاعده لج و لجبازی بگذره و ولی متاسفانه گاهی اینطور میشه وقتی میبینم تو خودت رو از همکاری کردن تو کارهای خونه کنار میکشی و تنبلی رو ترجیح میدی و ازش استفاده میکنی حرصم میگیره هیچ وقت هم که تو پیشنهاد انجام کاری نمیدی که انجام بدی من هم اگه ازت کمک بخوام یا میگی نمیکنم یا میگی بذار بعدن یا ناراحت میشی بعد منهم احساس میکنم که زیاد انرژی نزارم که این روش درست نیست ولی کم میارم گاهی ...
    بهم میگه اینطور نیست هر مردی 1000 تا انتظار از زنش داره ولی تو یک انتظار من رو هم با منت برآورده میکنی
    بعد ازش خواستم یعنی ازش خواهش کردم که بیاد یه مدت به خواسته های هم اهمیت بدیم گفتم منم همه تلاشم رو میکنم که بی قید و شرط همسری کنم واست گفتم تو قول میدی که جوابم رو داد قول نمیدم 4 سال بدو قول زندگی کردم .. حالا تو برادریتو ثابت کن تا من مثل قبل بشم که من بهش گفتم باید بهتر از قبل بشی اون هم گفت باشه باشه
    من چیکار کنم که این غروری که در من ایجاد میشه نیاد وسط و زندگیم رو سخت بگیره واسم ؟

  4. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    baby (چهارشنبه 02 مرداد 92)

  5. #3
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array
    ملکه عزیز

    ببینید پاسخ رو که همسرتون داده ، نیازش رو مطرح کرده ، محبت و توجه ازتون می خواد
    ، خیلی ساده ، به زبون اورده ، (تو برخی از زندگیها باید کلی انرژی صرف بشه تا معلوم شه که همسران چه خواسته ای دارن )

    "هی از من ایراد میگیره هی میگه تو من رودوست نداری تو واسه من هیچ کاری نمیکنی تو اصلا دوست نداری من رو بغل کنی تو به من توجه نمیکنی شبا که ظرف میشوری صبحها کتاب میخونی اصلا به من توجه نمیکنی هی غر غر غر غر هی دستور دستور دستور ..."

    چرا به این نیازش توجه نمی کنی ؟ شاید هم نوع توجهتون به روش خودتونه ! می تونید در این زمینه هم از خودشون راهنمائی بگیرید ، بگید چه جوری نشون بدم دوستت دارم ، شاید نیازی به شنیدن دوستت دارم نداشته باشد و شما هر روز بهش میگید دوستت دارم
    روشها رو عوض کنید.

    کاملا توجه شما رو میخواد و شما دریغ کردید ازش. برا همینه صدای اعتراضش به عرش رسیده !!
    خب دراز بکشید کنارش ، بغلش کنید ، او هم نوازشتون میکنه ، خستگی تون در میاد. هردو به خواسته تون می رسید. حالا دیر نمیشه یه ساعت دیگه (اما با شارژ روحی و نه خستگی روحی و جسمی) کارهای خونه رو انجام بدید. چه بسا اوهم شارژ شده باشه و در کار خونه همراهی تون کنه. امتحان کنید.
    اینا باشه برا غرغرغرغرغر کردنای همسر.
    راه حل برا - دستور دادناش - برا بعد.

    «خدا گوید:تو ای زیباتر از خورشید زیبایم،
    تو ای والاترین مهمان دنیایم،
    بدان آغوش من باز است،
    شروع کن، یک قدم با تو،
    تمام گامهای مانده اش با من…»

  6. 2 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    malakeh (چهارشنبه 02 مرداد 92), ویدا@ (دوشنبه 07 مرداد 92)

  7. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    خیلی ممنونم از شما آقای baby خیلی خوشحالم که شما به تاپیک من سر زدید

    دقیقا حالا که دارم فکر میکنم شما زدید به یکی از هدفای زندگیه من و اون شاید همون راه و روش ابراز علاقه به هم هستیم حالا که دارم فکر میکنم من ادم شنیداری هستم و همسرم آدام لمسی من دوست دارم بشنوم طرفم بگه که دوستت دارم ازم تشکر کنه ازم قدر دانی کنه خوبیهام روم بگه و .... و چون خودم این طور هستم تا حالا هی زبونی ازش تشکر کردم هی زبونی ابراز احساسات کردم دقیقا موقعی که من به همسرم میگم دوستت دارم هیچ عکس العملی نشون نمیده ولی ببخشید وقتی میگیرمش تو بغلم و فشارش میدم اون موقع احساس میکنم بیشتر این رو حس میکنه ............ وای خدای من من چند سال پیش یه کتابی خونده بودم که در مورد همین مسائل که انسانها به دسته های شنیداری گفتاری فکر کنم لمسی بودن و چیزای دیگه تقسیم میشدن الان کامل یادم نمیاد که چه کتابی بود و شما با گفتن راهنمائیتون این مسئله رو به من یادآوری کردید ...

    من سعی میکنم که به خواسته همسرم عمل کنم ممنون از شما من این دو سه روز احتمالا نتونم بیام ولی حتما شنبه خبر میدم که تو این مسئله به همسرم بیشتر توجه کردم تا غر زدنهاش کمتر و کمتر و کلا محو بشه

    خیلی خوشحالم از یادآوریتون

    - - - Updated - - -

    من منتظر راه حل های دیگه از شما هستم

    - - - Updated - - -

    من منتظر راه حل های دیگه از شما هستم

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    جناب baby من این دو سه روز به توصیه های شما عمل کردم بیشتر از اینکه بخوام زبونی با همسرم ابراز احساس کنم اونجور که اون خواست براش بودم و تقریبا میشه گفت جواب گرفتم البته چون این دو روز مشغول مهمون دار بودم نمیتونم بگم که در چه حدی موفقیت آمیز بوده ولی خوب بود همسرم هم کمک کرد بهم ولی باز یه تنبلیهائی اون وسط داشت گاهی احساس میکنم مثل بچه ها لج میکنه منتظر میمونم ....

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    اینکه همسرم داره روز به روز چاقتر میشه اینکه داره روز به روز تنبلتر و خابالوتر میشه اینکه همسرم وقتی میریم خونه مامانم اینها همش رو کاناپه دراز میکشه و انگار داره از حال میره اینکه من دوست دارم همسرم زبرو زرنگتر باشه دوست نداشتم و ندارم هرجا دستش اومد ولو بشه اینکه من دوست دارم جلو دیگران به خصوص مامانم یه مقدار رعایت کنه اینکه وقتی قراره بخوابیم اونجا پاشه کمک کنه که رختخواب بندازیم و منتظر نشه که مامان 67 ساله من واسش رختخواب بندازه یا من بندازم حتی اگه حالم خوب نباشه اینا و چیزای دیگه من رو آزرده میکنه دارم تصمیم میگیرم دیگه وسط هفته نرم خونه مامانم بمونم اگر هم رفتم یکساعت ببینمش و برگردم خونه خودم....

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    الان انقدر فشار روم هست که احساس میکنم تمام عضلات صورتم بی حسه در کل از بالا که نگاه میکنم مشکلم انقدر بزرگ نیست که بخوام این حس رو داشته باشم ولی وقتی وارد جزئیاتش میشم وقتی یاد یسری از حرفهای همسرم میافتم بغضم میگیره ...

    شاید خیلیها این تاپیک رو بخونن و تو دلشون به من بخندن یا به قول بعضی ها خوشی زده باشه زیر دلم یا هزا تا فکر دیگه از تو ذهنشون بگذره که این چه دل خوشی داره ها واسه خودش دنبال ناراحتی میگرده ولی واقعا اینطور نیست

    ناراحتم خیلی ناراحت خسته ام هم روحی هم جسمی اصلا تمرکز ندارم برای اولین باره که دوست دارم چند روز شوهرم رو نبینم کاشکی میشد کاشکی یه جائی رو داشتم و فقط بهش میگفتم من دارم میرم فلانجا و نه تلفنم رو با خودم میبردم و نه هیچ وسیله ارتباطی دیگه خودم باشم و خودم و خدای خودم ...

    خسته ام خسته روحم رنجیده احساس میکنم باید یه تصمیم جدید بگیرم

    شاید این فقط یک درد و دل بود

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام ملکه جان.

    یه سؤال ؟ خب وقتی شوهرت این رفتارها رو داره، شما اجازه اعتراض داری؟ اجازه داری به هر شکلی اعتراضت رو بیان کنی؟ و وقتی بیان میکنی، عکس العمل ایشون چیه؟

    من خودم. 1/5 ساله... شاید هم 2 ساله که شوهرم بیکاره...یعنی تو یه اداره دولتی مهندس بود که باهاشون به مشکل خورد نه اخراج میشه نه پست درست درمونی بهش میدن. تو تمااااام این مدت، ایشون تا ظهر خوابه، ساعت2-3 میره بیرون سر یه پروژه خصوصی یا پیش دوستاش و 11-12 شب میاد.
    متأسفم که اینو میگم اما من ولش کردم.
    زندگی خودم رو دارم. برام هم مهم نیست. خیلی بده میدونم. اما چاره ای نیست. جواب اعتراضم رو قبلا داده. رفتار جرأتمند و غیر جراتمند هم نداره. به هر گونه اعتراض کنم فرقی نداره کار خودش رو میکنه.
    اگه راه حل مناسبی بلدی که بشه اعتراض رو به همسر رسوند، به من هم بگو. و خدا رو شکر کن که حداقل میتونی اعتراض کنی.

  12. کاربر روبرو از پست مفید گل آرا تشکرکرده است .

    malakeh (دوشنبه 07 مرداد 92)

  13. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    اکنون نیکوئی بی پایانم از راه هائی بی انتها به من میرسد

    شادمانی شگفت انگیزم از راه هائی شگفت انگیز آمده است تا برای همیشه نزدم بماند

    شادمانی ام بر سخره ای استوار بنا شده و از اکنون تا ابد الآباد با من همراه هست

    شادمانی ام کار خداست پس هیچکس نمیتواند در آن دخالت کند

    چون با خدا همراهم با خواسته دل خویش همراه میشوم

    برای شادمانی بی پایانم همواره سپاسگزارم

    نور خدا در درونم میتابد و هرچه ترس و تردید و خشم و نفرت را میزادید

    من فقط کمال را میبینم و بجزء حق الهی خویش هیج نمیخواهم

    همه را دوست میدارم و همه مرا دوست میدارند او که به ظاهر دشمن است از در دوستی در می آید

    امروز معجزه پس از معجزه خواهد آمد و شگفتیها لحظه ای باز نخواهند ایستاد


    راهم رو پیدا کردم .............. چند جمله از کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین بود

    - - - Updated - - -

    گل آرا جونم من اعتراض میکنم خدا رو شکر گفتم که مسئله من شاید خیلی حاد نباشه شاید به قول همسرم من لوس باشم شاید من انتظاراتم زیاد باشه شاید نباید انتظار کمک داشته باشم شاید به اون حد به اون کمال نرسیده باشم که بی قید و شرط واسه همسرم کاری رو انجام بدم من اعتراضم رو میکنم ولی یا از روی عمد یا غیر عمد همسرم قبول نمیکنه و بیشتر وقتها حق با اونه من زیادی انتظار دارم و دقیقا انتظاری که من از اون دارم اون از من داره دقیقا اعتراضی که نسبت به بعضی کارهاش میکنم اون هم میگه دقیقا شرح حاله من نسبت به تو ...

  14. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ای خدا چیکار کنم انگار که داره اوضاع بدتر از قبل میشه

    من این دوروز فقط سکوت کردم سعی کردم فقط بشنوم با اینکه مهمون هم دعوت کرده بود همسرم و من اصلا آمادگی حضور و پذیرای مهمون نبودم نه حال روحیم خوب بود و نه حال جسمیم مریض شدم از یه طرف البته شاید این ناراحتی ها و حالات افسردگیم بیشتر مربوط به مریض شدنم باشه که قطعا هست ولی کسی نیست که این حال من رو درک کنه الهی بمیرم مامانم نگرانم شده بدوده به خواهرم زنگ زده بود گفته بود این دختر اومده بود خونه ما یه جوری بود زنگ بزن ببین چش بوده خیلی نگرانم شده بود بنده خدا به خاطر من فشارش رفته بود بالا بعد همسرم امروز جلو مهمونهامون میگه خانواده ما اصلا دل نازک نیستن و اصلا برای بچه هاشون قلبشون نمیزنه من فقط سکوت کردم هیچی نمیگفتم

    امروز صبح انتظار داشت بغلش کنم من وقتی ناراحتم تمام درهای احساسیم بسته میشه و نمیتونم با این قضیه کنار بیام که همسرم اگه از من بخواد بغلش کنم اگه بخواد دستش رو بگیرم منم بگیرم

    انتظار دارم از دلم در بیاره ولی اون فکر میکنه اگه بیاد به من بگه بغلم کن من آروم میشم همینطور که اون وقتی نیاز داره من بغلش کنم و انتظارش رو میگه که تو تو آشپزخونه نباش الان و بیا پیش من دراز بکش که تی وی ببینیم منم انتظار دارم که واسه رفع ناراحتیم یه تلاشی بکنه انقدر به من نگه تو مقصری انقدر نگه که تو هیچ کاری واسه من نمیکنی انقدر مثل بچه ها بهانه گیری نکنه من دارم کم میارم یه لحظه تصمیم گرفتم که با مهمونهامون که دوستمون هم بودن و متوجه ناراحتی بین من و همسرم هم شده بودن پاشم برم تصمیم داشتم برم یه 2 روز از این محیط دور شم بعد نمیدونم یا جسارتش رو پیدا نکردم یا هر دلیل دیگه نرفتم خیلی هم بهم اسرار کردن که بیا بریم حال و هوات عوض میشه بنده خدا دوستم گفت من الان برم همه حواسم پیش توئه ولی باز نرفتم همسرم هم گفت که من ترسیدم برم و اون تنها بشه و بهش خوش بگذره من همسرم خیلی خوبه ولی وقتی ناراحته خیلی خیلی خیلی خیلی سنگدل و بدجنس میشه حرفهاش حرکاتش هرکاری که بکنه با قصد و قرض و نامردی میشه دوستمون هم بهش گفتم که فکر نمیکردم که انقدر مغرور و خودخواه باشی

    حتی تنبلیش هم بهش گوشزد کردن که ای وای تو چرا انقدر تنبل شدی یعنی چیزهائی که من رو آزار میده مهمونهامون هم انتقاد کردن از همسرم ولی اون میخندید...

    الان هم رفته سراغ ماشینش و تمیزش میکنه البته خوبه که تو خونه نیست و من هم الان راحتم

    نمیدونم چرا داره این اتفاق بدتر میشه و کسی هم من رو نمیبینه آقای baby یه سر به من زد ولی دیگه نیومد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.