من نمیدونم با همسرم چه برخوردی داشته باشم احساس میکنم که من رو نادیده میگیره احساس میکنم شاید مشکل من خیلی مشکل حادی نباشه خودم هم قبول دارم ولی هر چی هست من رو کلافه کرده من رو عصبی میکنه من با همسرم سر این مسائل مشکل دارم لطفا کمکم کنید
1- وقتی میاد خونه دیگه هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیره دراز میکشه جلو تلویزیون و هی دستور میده این رو بیار حتی اگه تلفنش هم زنگ بزنه من باید برم براش بیارمش اگه من در حال شستن ظرف باشم توقع داره من برم حتی کنترل تی وی رو که چند قدم اونورتر از خودشه بهش بدم انتظار داره بیام جواب تلفن رو بدم انتظار داره همون لحظه من واسش چائی ببرم میوه ببرم بستنی ببرم یا هر چیز دیگه اصلا انتظار داره من ظرف نشورم برم کنار اون دراز بکشم ... من نمیتونم بلافاصله بعد از خوردن شام دراز بکشم ولی اون انتظار داره من این کار رو بکنم . قبلا ها آشغالها رو میبرد بیرون الان اون هم نمیبره قبلاها یه جار یا یه تی میکشید دستشوئی رو میشست الان هی میگه نمیشورم به شوخی هی میگه به من چه ... دیروز بهش میگم تو فکر میکنی هنوز پسر خونه پدرت هستی فکر میکنی همین که میری سر کار حقوق میگیری میای قسطی میدی و یه خرید واسه خونه میکنی دیگه نباید کار دیگه ای بکنی که من هم سر کار میرم (اینها رو دیگه بهش نگفتم که من هم حقوق میگیرم و قسط هم میدم گاهی واسه خونه یا همسرم خرید میکنم و خرجهای شخصیم هم که با خودمه)
2- یه حرکت زدیم تو زندگیمون هر چی داشتیم فروختیم ماشین همسرم ماشین من طلاهام سکه و یه خونه خریدیم بعد از چند ماه بی ماشینی و سختی کشیدن دوباره رفتیم وام گرفتیم دو تا وام که بتونیم ماشین بخریم بهره وامی که بیشتره رو من دارم میدم ولی بدجنس ماشین رو به من نمیده یا هر وقت بخوابه و دیرتر بره سر کار سریع به من میگه تو پاشو برو من حوصله ندارم تو رو ببرم پیاده کنم بعد برم سرکار خودم پارکینگمون پر میشه و ... خوب من هم دلم میشکنه پیش خودم میگم یعنی چی خوبه نصف پول ماشین رو من دارم می دم گاهی اوغات احساس میکنم نباید واسه مردها دل سوزوند بزارم خودش همه خرجها و قسطها رو بده یعنی با این رفتارهاش سردم میکنه حتی موقعی هم که خودش باشه ازش بخوام بده من رانندگی کنم هی میگه نه من خودم دوست دارم رانندگی کنم نه بریم زودتر برسیم نه عجله دارم نه خسته ام نه اعصاب ندارم نه نه نه نه .... الان فکر کنم سه ماه میشه که این ماشین رو خریدم و من فقط در حضور خودش 3 بار نشستم پشت فرمون از رانندگیم هم تعریف میکنه می گه خوب میری انصافا چون رانندگی خودش خوبه و من هم مثل اون رعایت میکنم و اینجا باز خودش رو میبره بالا که چون کنار من نشستی رانندگی رو از من یاد گرفتی رانندگی تو هم خوبه ...
3- چاق شده شکمش دیگه داره 6 متر جلوتر از خودش میره اصلا به فکر نیست هی میگم برو ورزش میگه باشه ولی هی میگه پول ندارم سر برج الان سر برج شده بهش میگم برو بازم میگه پول ندارم یا انتظار داره من پول باشگاهش رو بدم یا اینکه تنبلی میکنه بهش میگم اخه تو که تازه حقوق گرفتی یعنی از حقوقی که خودت زحمتش رو کشیدی نمیخوای 50 تومن واسه خودت در ماه خرج خودت کنی اعصابم رو خورد کرده خیلی تنبل شده وزنش هم رفته بالا خوابش زیاد شده بهش میگم حتما چربی خونت رفته بالا که انقدر خوابت زیاد شده بیا بریم یه آزمایش کلی بده باز نمیاد ...
4- هی از من ایراد میگیره هی میگه تو من رودوست نداری تو واسه من هیچ کاری نمیکنی تو اصلا دوست نداری من رو بغل کنی تو به من توجه نمیکنی شبا که ظرف میشوری صبحها کتاب میخونی اصلا به من توجه نمیکنی هی غر غر غر غر هی دستور دستور دستور ... بهش میگم عزیز من تو رو دوست دارم ولی گاهی اوغات سردم میکنی وقتی من دارم یه کاری انجام میدم تو هی میگی بیا اینجا دراز بکش کنارم بیا میخوام بغلت کنم برام چائی بیار برام فلان بیار و ... من در اوج کارم که اون لحظه انتظار دارم که تو بیای و کمکم کنی که کارها زودتر تمام بشه به کارهام هی کار میتراشی و اینکه میبینم من رو درک نمیکنی سرد میشم تمام خستگی تو وجودم میمونه و صد برابر میشه میگه که وقتی من میام خونه تو نباید کار بکنی باید بیای پیش من میگم من هم که مثل تو شاغلم تا برسم خونه میشه 5/5 عصر من هم باید یه نیم ساعت به خودم استراحت بدم یا نه بعد که شام میخوریم ظرفهای شام هست و جمع و جور کردن آشپزخانه میگه ظرف نشور بیا اینجا بیشتر شبها نمیشورم میزارم تو ماشین ظرفشوئی ولی گاهی میگم خودم هم بشورم و یه ذره فعالیت داشته باشم ....
من چیکار بکنم که همسرم رو متوجه کنم که کمکم کنه انقدر ایراد نگیره بهم اعتماد و اطمینان داشته باشه که ماشین رو به من هم بده بهش میگم نهایتش اینه که میزنم ماشین رو دیگه خدا رو شکر هم بیمه بدنه داره هم بیمه شخص ثالث البته من همیشه سعی کردم که همه جوره مراقب باشم و رعایت کنم ولی اتفاقه دیگه کلا خیلی ماشین دوسته یعنی ماشینش و زندگیش ولی من که دارم فشار مالیش رو به دوش میکشم نباید انقدر احساس مالکیت شدید کنه تو رو وای میسته ماشینمون رو میده به باباش این ور اون ور بره حتی مسافرت هم رفته من ناراحت شدم به من میگه تو که خسیس نبودی خوب من وقتی میبینم تو به من که دارم قسطهاش رو میدم ماشین نمیدی حرصم میگیره ...
دلم خیلی گرفته لطفا راهنمائیم کنید که چطور برخورد کنم تا هم خودم هم همسرم متوجه اشتباهاتمون بشیم و بتونیم بدون لج بازی و هیچگونه حس بدی مسائلمون رو حل کنیم چندین بار هم باهاش صحبت کردم ولی خیلی جدی نمیگیره انگار که بیشتر حالت دفاعی میگیره به خودش و همه تقصیر ها رو به گردن من میندازه
علاقه مندی ها (Bookmarks)