به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array

    مشکلات خانوادگی ما و وضعیت آشفته مامانم

    سلام دوستان عزیز خیلی دوس داشتم این مشکل رو زودتر در میون میگذاشتم تا ببینم راه حل بهترش چیه :

    مشکلات قبلیم اصلا دیگه سراغم نمیان اما مشکلی که درگیرش هستیم اینه:


    مامان من مبتلا به بیماری روانگسیختگی یا شیزوفرنی شده ، اگه درست گفته باشم...
    این باعث شده نسبت به همه چیز ، نسبت به همه چیز بدبین بشه حتی برادر و یا خواهرش و همین مساله باعث شده رفت و آمدش با دوستاش و آشناهاش کمتر بشه ....

    اما خب اینا تقصیر خودش نبوده طفلی ، مامان من خیلی تنها بوده وقتی خیلی کوچیک بوده عقد پدرم میشه و از اصفهان میان تهران - مشکل اصلی پدرمه من سنم اوقدری نیست که بدونم جوون بوده چیکار میکرده اما خب تا حدیدوی یادمه اون خیلی خیلی سر به سر مامانم میگذاشت ، حتی شایعاتی شنیدیم وقتی من 7 سالم بود بابام زن گرفته بوده ، اما اینارو انداختن گردن مامان بیچاره معصومم و میگفتن این روانیه اینطوری گفته و بقیه شک کردن ...

    حتی خود ما هم باورمون شده بود که مامانم اینطوریه تا اینکه من شناسنامه بابام رو دیدم متوجه شدم شناسنامه 10 سال پیش عوض شده و تاریخش کنارش خورده حتی شماره پرونده مربوطه هم هست اگه لازم بشه میرم دنبالش پیگیری میکن...

    من تنها دختر خونمون هستم و فرزند وسط هستم بقیه کاری به کار مامانم ندارن اما من زیاد باهاش بحث میکنم و بهش میگم چیکار کن چیکار نکن همه فکر میکنن من میخوام اذیتش کنم یا بلای جونشم اما به خدا اینکارا رو به خاطر خودش میکنم چون بقیه عین خیالشون نیست داداشام هم ازدواج میکنن میرم من نمیخوام مامانم اینطوری بمونه طفل معصومممم


    یادمه همون موقع که 7 سالم بود دکتر صمیمی دکتر معرفو روانپزشک براشون دارو تزجیو کردن که موجب بهبودیش شد و حالش خیلی خوب شد ، تا اینکه چهار سال پیش دارو هاش رو قطع کرد و دوباره این افکار سراغش اومد و الان بازم اسرار داره که بابام زن داره
    حتی یه نفر که شوهر داره رو پیدا کرده میگه این زن باباتونه و اصلا یه اوضاعی شده شوهر اون خانم زندیک بود شکایت کنه ما جلوشو گرفتیم


    حتما ممیپرسید چرا نمیبریدش دکتر ، تنها مشکل ما اینه که مامان من به هیچ وجه پاشو دکتر نمیزاره به هیچ وجههههه:
    چون بر این عقیده است که دکتر باعث میشه بابات ثابت کنه من روانی ام و من رو طلاق بده ...
    اصلا نمتونستیم قانعش کنیم اصلا و اصلا من خیلی تلاش کردم خیلی :(
    حتی دو سال پیش دو تا از دوستای صمیمیش که خیلی بهش اهمیت میدادن اومدن و به زور سوار تاکسیش کردن بردنش پیش یه متخصص اما بازم قبول نکرد و معلوم نشد دارو ها رو کجا ریخت...
    همون دو تا دوستاشم الانم بهش سر نمیزنن ، اینا تقصیر خودس نبود بابام این بلا رو سرش آورد و هنوزم اذیتش میکنه و بعضی وقتا من حرص میخورم فکر میکنم نکنه منم اینطوری باشم چون واقا احساسات خفه میکنه ادمو...
    همین باعث شده منم فکرم درگیر بشه و نمیتونیم همه جا با خودمون ببریمش ، داداشم میخواد ازدواج کنه نگرانه که این مساله باعث آزارش بشه ، حتی خود منم همینطور اما من فعلا به این چیزا فکر نمیکنم چون حتی فکر کردنشم عذاب دهندس...

    من موندم باید چیکار کنم...
    خیلی نگرانشم خیلی چون مامان من کسی بود که گل سرسبد همه بود همه آرزو داشتن باهاش در ارتباط باشن اما الان وضعیتش دقیقا برعکس شده و من اصلا خوشحال نیستم و نمیتونم ولش کنم به حال خودش من سعیم رو میکنم فقط میخوام بدونم چطوری باید قانعش کنیم صحبت و اینا اصلا فایده نداره چون الان چهار ساله همه بهش گفتن و چند بار سعی کردیم نشد که نشد...


    مشکل رو مطرح کردم که شاید این مشکل مشابه برا کسی پیش اومده باشه و من باید چطوری درمانش کنیم من و داداشام با هم خیلی جوریم میتونیم کمکش کنیم، من هر کاری باشه انجام میدم...

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام النای عزیز
    خیلی ناراحت شدم , اما خب عزیزم اگر که مطمئنی و پزشک اون زمان که تو بچه بودی و مادرت تحت درمان بوده گفته که مادرت اسکیزوفرنی داره , واقعا تو خونه نمی شه براشون کاری کرد
    معلومه که نمی یان به راحتی بیمارستان تا بستری شن , کاش می گفتی که مادرت توهم هم داره , طول مدت خاصی داره حالت هاشون یا نه و ... , نمی خوام تو دلتو خالی کنم یا نگرانت کنم اما واقعا درمانش انقدر ساده نیست که تو خونه با کمک برادرات براش کاری کنین , می تونید با هم متقاعدش کنید که به پدرت نمی گین که دارید می رید دکتر و واقعا هم نگید ! چون با این کاری که پدر شما تو جوانی هاش کرده و اونم وقتی بچه ی تو سن شما داشته واقعا از ذهن هیچ خانومی پاک نمیشه , اما نگران نباش , به نظرم خودت تنها برو پیش یه روانپزشک خیلی خوب باهاشون صحبت کن که بهترین راهکار هارو بهتون بده برای اینکه بتونید مادرتونو ببرید پیششون یا ... , واقعا نمی شه با این اطلاعات کم و اینطوری برای این موضوع نسخه پیچید !

    انشالله که حال مادرت خوب می شه , با کمک دختر گلی که داره و پسراش .
    ویرایش توسط violet : سه شنبه 01 مرداد 92 در ساعت 16:57

  3. کاربر روبرو از پست مفید violet تشکرکرده است .

    Elena1994 (سه شنبه 01 مرداد 92)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آره میدونم درمانش خیلی سخته حتی بقیه بیخیال شدن میگن کاری بهش نداشته باشین تا اروم باشه ، اما اصلا نمیخوام مامانم اینطوری بشه چون اون الان تو حال خودش نیست حقش نیست بقیه عمرش اینطوری بشه وقتی میتونه مثل یه ادم سالم زندگی کنه ...
    درمانش با رفتار درمانی و اینا نیست چون باید دارو مصرف کنه چون واقا دارو هاش تاثیر داره و پدرم هم باید کمک کنه که کمک نمیکنه خیلی اذیت میکنه
    به خدا همه بهش پشت کردن حتی داداشاش اما من میخوام حداقل تمام تلاشم رو بکنم ..
    .
    .
    .
    خیلی سخته ، من برم پیش روانشناس؟ روانشناس چطوری میتونه کمک کنه اخه ...

    یکمی راه حل بیشتر بدید حتی ممکنه مجبورش کنن اما میخوام آخرش خوب بشه نمیخوام اینطوری اذیت میشه به خدا هیچ کس بهش اهمیت نمیده حالم از همشون بهم میخوره که تو این شرایط کمکش نمیکنن چون اون خیلی رو حرف خانوادش حساب باز میکنه اما اونا اهمیت نمیدن هیچ کس حتی داداشاش و خواهرش ...

    ما فقط خودمونیم ... تازه اگه دو تا داداش بزرگم ازدواج کنن من میمونم و دو تا داداش کوچیکم و مامانم که اوضاش بده ...

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مرداد 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    159
    سطح
    3
    Points: 159, Level: 3
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 30 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز درکتون میکنم.راستش من پدر مادری ندارم که مواظبشون باشم ولی از شما خواهش میکنم حتما کمکشون کنین.
    خودتون حتما برین پیش روانپزشک.اونها حتما راه چاره ای برات دارن.خواهشا تو دیگه مامانت رو تنها نذاریا.دلسرد نشو و قوی باش.
    ایشالا خوب میشه

  6. کاربر روبرو از پست مفید دیو مهربان تشکرکرده است .

    Elena1994 (سه شنبه 01 مرداد 92)

  7. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام النای عزیز
    من با موارد مشابه مامان شما برخورد داشتم!! یعنی کسی که حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه اما مطمئنا حالش با دارو خوب میشه.

    عزیزم می تونی پزشک رو بیاری خونتون؟ یا مامانت رو به اسم یه سری چکاب زنانه و ... ببری یه کلینیک تا دکتر ببینتش؟

    اگه بتونی شرح حال کاملی به پزشک بدی دارو واسشون تجویز میشه و یه مدت باید بدون اینکه خودش بدونه داروهاشون رو بهشون بدی.
    مثلا هر شب بریزی تو آبمیوه و بدی بخورن یا کارهای مشابه.
    شاید بعد از یه مدت مقاومتش نسبت به پزشک کمتر شد و باهاتون همکاری کرد.


  8. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    Elena1994 (سه شنبه 01 مرداد 92)

  9. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 آبان 97 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1392-2-03
    نوشته ها
    230
    امتیاز
    5,609
    سطح
    48
    Points: 5,609, Level: 48
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    291

    تشکرشده 315 در 142 پست

    Rep Power
    36
    Array
    درسته این فکرا رو خود منم داشتم .. خیلی ممنون از راهنماییتون

    من میدونم اسم پزشک سابق مامانم دکتر عباس صمیمی بوده دکتر روانپزشک

    الان میخوام این آقا رو پیدا کنم اما نمیدونم مطبش کجاست چون قبلا تو بیمارستان امام حسین بود اما این نشد باید یه دکتر خوب پیدا کنم اما نمیشناسم...

    دوست دارم شماها اگه دکتر خوب میشناسید اگه خلاف قوانین نباشه بهم بگید ....

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    النا جان من تهران نیستم
    ولی میتونی از 118 پیگیر دکتر قبلیشون باشی. یا می تونی بری همون بیمارستان واونجا بپرسی که آدرس مطبش رو بهتون بدن.

    اگرم ایشون نشد برو به چند تا کلینیک یا بیمارستان اعصاب و روان سر بزن و وضعیت مامانت رو بگو خودشون راهنماییت می کنند.

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    النا جان من استاد دانشگاهم که باهاش درس بیمارستان داشتم خیلی روانپزشک عالی و دلسوزی برای مریضاشون دیدم که هستن .
    من شماره موبایلشونو دارم نمی تونم همینطوری بزارم تو سایت !
    یه استاد دیگم هم هست که اونم روانپزشکه و تا حد امکان سعی می کنه دارو نده , اون مطبش کرج هستش , شماره مطب ایشونم دارم.
    نمی دونم چطوری می شه شمارشونو بهت بدم .

  12. کاربر روبرو از پست مفید violet تشکرکرده است .

    Elena1994 (چهارشنبه 02 مرداد 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. با این وضعیت من چیکار کنم با خانواده شوهرم
    توسط روزنه ی امید در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 دی 93, 23:52
  2. مخالفت فقط بخاطر موقعیت مکان زندگی اون دختر
    توسط رضابکرانی در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 30 تیر 92, 18:48
  3. چطور معیارام رو بهینه کنم از وضعیت سطحی به وضعیت عمقی
    توسط poorhashem در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 دی 91, 00:18
  4. برای موقعیت بهتر صبر کنم؟
    توسط nargol در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: پنجشنبه 04 خرداد 91, 03:24
  5. 15 واقعیت درباره ازدواج
    توسط جوانه؟؟؟ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 اردیبهشت 91, 21:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.