با سلام به همه، و سپاس از اینکه کمک می کنین. دیگه چیزی به عقلم نمی رسه و قبل از اینکه تصمیم شتابزدهای بگیرم به کمکتون احتیاج دارم.
من و همسرم 8 ساله که ازدواج کردیم. هر دو تحصیل کردهایم و هنوز فرزندی نداریم.
مشکلی که من خیلی زود بعد از ازدواج فهمدیم اینه که همسرم گذشته رو دایم بیاد میاره . ابتدای زندگی تقریبا هر سه چهار روز حرفمون می شد و هر بار باید همه اتفاقهای بد از خواستگاری تا مراسم ازدواج و ... رو مرور می کرد. بعدا فهمیدم-خودش گفت- که از دست مادرش هنوز گاه گاهی ناراحته و گاهی این موضوع کاملا بهمش می ریزه. مثلا اینکه چرا مادرش فلان عروسک رو براش نخریده بوده.
الان این گیر دادن هاش - خیلی هاش با یه محرک الانی شروع می شه و خاطرات گذشته مثل نفت شعله ورش می کنه- دیگه خستم کرده و شادی رو از زندگیمون گرفته. من همه سعیم رو کردم تا ادامه بدم اما دیگه سخت شده. من تقریبا مطمعن شدم که از یک مشکل روحی- هر چند خفیف - رنج می بره. نمی دونم چیه و از همه بد تر نمی دونم من باید چیکار کنم؟
گاهی احساس حماقت می کنم که می تونستم یه زندگی شاد و پرنشاط داشته باشم یجای اینکه هر دوسه روز یکی بهم گیر بده و کامم و تلخ کنه.
مثلا همین امروز که با هم صحبت می کردیم- همه چی عادی بود-، بهش گفتم که به داییم زنگ زدم- یه شهر دیگه هستن- و ازدواج دخترش و تبریک گفتم. بعد که حرفمون تموم شد یهو از اینکه من ازدواج خواهرش و بموقع تبریک نگفته بودم ناراحت شد و یه دعوای اساسی راه انداخت.
کاش می دونستم چیکار باید بکنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)