به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27

موضوع: ازدواج موقت

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 92 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-30
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 ازدواج موقت

    سلام . من خانمی 26 ساله هستم و دوسالی میشه که با همسرم ازدواج کردم البته به صورت موقت . خیلی بهش وابسته شدم هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی . یک سال دیگه مهلت ازدواج ما تموم میشه . من هیچ خونواده ای ندارم که حمایتم کنند . تنها هستم بدون دوست و فامیل و حتی یه آشنا . همسرم یک زندگی دیگه هم داره . همیشه نگران هستم که اگه من رو ترکم کنه باید چیکار کنم . خیلی به هم ریخته وآشفته هستم . نمیدونم باید چیکار کنم

    - - - Updated - - -

    تو رو خدا یکی مشکل من رو بخونه و من رو راهنمایی کنه . من منتظر نشستم که ببینم آیا کسی به سوال من پاسخی میده یا نه ... ممنون . منتظرم

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 مرداد 92 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1392-4-27
    نوشته ها
    27
    امتیاز
    159
    سطح
    3
    Points: 159, Level: 3
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 30 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز اینکه شوهر موقت شما,شما رو ترک کنند امری طبیعی است.چون اسم این نوع ازدواج ازدواج موقت است.
    دوست عزیز شما قبل ازدواج موقت با این آقا خواستگار داشتید؟
    همانطور که میدانید وقتی مردی از ازدواج موقت یک خانم آگاه میشود کمی در این رابطه دلسرد میشود.
    این یکی از آسیب‌های بزرگ عقد موقت است. ممکن هست گاهی از یک دختر باکره پرسیده شود که تا به حال کسی را دوست داشتی؛ ولی وقتی خانم مطلقه یا بیوه‌ای قرار هست ازدواج کند و از او می‌پرسند آیا با کسی بودی یا نه، منظورشان این هست که آیا تا به حال محرم موقت کسی بودی! این طور وقت‌ها دروغ گفتن خیلی سخت است و گفتن حقیقت سخت‌تر از آن! چون شما وقتی حقیقت را می‌گویید باید یک عمر برای خودت نگاه‌ها و حرف‌های تلخ و آزاردهنده را بخرید در حالی که کار اشتباهی انجام نداده اید!




  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 92 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-30
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیز من ، من اگه خواستگار داشتم ویا حداقل یک حامی که این ازدواج رو انجام نمیدادم . چونکه تحت فشارهای زیادی بودم هم مالی و هم عاطفی . من دارم میگم هیچ خونواده ای ندارم ، کی میاد به خواستگاری یه آدم بی پول وبی کس وکار ، من از شما میپرسم حالا باید چیکار کنم ؟ اگه یه روز من رو ترک کنه حتما توی شهر به این بزرگی بدون حامی و پشتوانه نابود میشم . لطفا یک راهکار درست بهم بدین .

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مرداد 92 [ 14:21]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    1,076
    سطح
    17
    Points: 1,076, Level: 17
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    451

    تشکرشده 462 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نميخوام سرزنشت بكنم ولي...
    آخه چرا ازدواج موقت و بدتر از اون چرا با يك فرد متاهل
    26 سالتونه يعني تو 24 سالگي ازدواج موقت با يك فرد متاهل نمي خوام بگم كه چرا اينكار و كردين و اگه قبل ازدواج ميدونستين كه اون فرد متاهل هست خودت ميدوني كه چه خيانت بزرگي به همسرش و احيانا بچه هاش كردين، چون هيچ زني و از جمله خودت دوست نداري كسي همچين كاري رو با زندگيت بكنه حتي به صرف بي كس و كار بودن!

    به اين سوالات پاسخ بدين كه بچه ها و كارشناسا بتونن راهنماييتون بكنن
    يعني واقعا هيچ كس رو نداري؟
    شاغل هستيد؟
    تحصيلاتتون در چه حديه؟
    اون آقا چند سالشونه ؟
    چطوري شد كه باهاشون ازدواج كردين؟
    همسرشون از وجود شما اطلاع دارن؟

    خود اين آقا چي ؟ يعني گفتند بعد اتمام قراداد ازدواجتون همه چي تموم؟


    دعا ميكنم مشكلتون به بهترين نحو ممكن حل بشه.

  5. کاربر روبرو از پست مفید صنا تشکرکرده است .

    ویدا@ (دوشنبه 31 تیر 92)

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 92 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-30
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ضمنا" من باید خدمت شما دوستان عزیزم عرض کن که من دارم تنها زندگی میکنم بدون هیچ درآمدی و حتی یک شغل ثابت هم ندارم که بتونم تنها خودم رو اداره کنم ، من بیشتر از این موضوع می ترسم . که باید چطوری مخارج و اجاره خونه ام رو تامین کنم اگه تنها باشم . یه پدر دار که معتاد هستش البته نبودنش خیلی بهتر از بودنش هست چونکه باز اون بعضی وقتها از من پول میگیره . من چاره ای نداشتم به جز ازدواج با این آقا . چونکه هیچ خواستگاری نداشتم و ندارم . البته از نظر ظاهری چیزی کم ندارم ولی چه فایده چونکه خانواده و پول نداشته و ندارم کسی به اهمیت نمیده . وقتی تنها میشم کار من شده فکر کردن و گریه کردن . تو رو خدا بهم یه راه درست رو نشون بدین البته قبلش دقیقا" حرفهام رو بخو نید و لطفا نصیحت نکنید

    - - - Updated - - -

    من دیپلم هستم . شغلم فقط منشی برای شرکت ها . با همسرم توی محیط کارم اشنا شدم . این که میگ کسی رو ندارم واقعا ندارم . یه پدر پیر معتاد که توی خرج خودش هم مونده . همسرم با خانومش از نظر عاطفی و ... مشکل داره یعنی اینکه پنج روز در هفته خونه منه و با هم زندگی میکنیم . همسرش از وجود من بی خبره . چونکه از خونواده پولداری هستش به شوهرش اهمیت نمیده ف درست نیست این حرف رو بزنم همیشه همسرم میگه اگه تو نبودی حتما من به راههای بد و احتمالا مریضی و نابودی کشیده میشده چونکه از نظر جنس با همسرش مشکل داره و اون بهش اهمیت نمیده حتی بهش گفته همینه که هست . ولی همسرم از این موضوع میترسه که اگه اون متوجه بشه چونکه فامیل هستن میگه خونوادش طردش میکنن . لطفا شما بگین چیکار کنم / خواهشا بدون سرزنش و نصیحت . ممنون



    - - - Updated - - -

    چرا یک نفر از شما یک پاسخ درست و قانع کننده به من نمیده و نیگه که باید چیکار کنم و چطور با این مشکل کنار بیام . ضمنا همسرم همیشه میگه تا زمانی که کسی متوجه نشده ما زن و شوهر هستیم ولی اگه مشکلی پیش بیاد خودش نمیدونه که چی میشه و ن احتمال میدم که من رو ترکم بکنه و ترسم از این موضوعه و دارم داغون میشم . چونکه خیلی بهم محبت یکنه ومن هم خیلی دوسش دارم

    - - - Updated - - -

    همسرم سی و پنج سالشه

    - - - Updated - - -

    جواب من رو بدین لطططططططططفا

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام دوست عزیز

    به تالار همدردی خوش اومدی

    کاری به اینکه چرا توی این موقعیت هستی ندارم. از روی صحبت های شما فهمیدم که بدجوری حس یک زندگی واقعی رو با مردی که صیغه ایشون هستید دارید و یه جورایی همسر همسر صدا کردن شما مشخص کننده این موضوع هست. شما نگرانید از اینکه ایشون شما رو ترک کنن. چرا همچین احتمالی میدین شاید چون ایشون میترسن که دیر یا زود همسرشون بفهمن و زندگیش خراب بشه آیا ایشون فرزند هم دارن؟
    وابستگی عاطفی شما به ایشون محرزه اما آیا ایشون هم این وابستگی رو دارن؟ و آیا در اثر وجود اتفاقی مثل آگاه شدن همسرشون بکل شما رو رها می کنند؟ اگر اینطور باشه پس ایشون شما رو برای همون قصد ازدواج موقت خواستن و نه بیشتر ، در حالی که شما جوری جلو رفتید که انگار یک زندگی دائم رو رقم میزنید و این باعث نگرانی های الان شما شده . سعی کنید بپذیرید که گاهی وقتا حقیقت آزار دهنده است اما این انتخاب ما بوده و حالا تحت هر شرایطی که توجیهش کنیم به هر حال شما انتخاب کردید که صیغه بشید و حتماً این احتمال رو میدادید که زمانی که زمان این قرارداد تمام بشه همه چی باید تموم بشه . پس حالا دنبال چی هستید؟ می دونید نتیجه پافشاری شما برای ادامه این رابطه چه خواهد شد؟ منتظر پاسخ سوالاتتون هستم


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط کاکتوس نمایش پست ها
    من بیشتر از این موضوع می ترسم . که باید چطوری مخارج و اجاره خونه ام رو تامین کنم اگه تنها باشم .
    فکر میکنم مشکل واقعی شما اینه درسته؟

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط کاکتوس نمایش پست ها
    با همسرم توی محیط کارم اشنا شدم . این که میگ کسی رو ندارم واقعا ندارم . یه پدر پیر معتاد که توی خرج خودش هم مونده . همسرم با خانومش از نظر عاطفی و ... مشکل داره یعنی اینکه پنج روز در هفته خونه منه و با هم زندگی میکنیم . همسرش از وجود من بی خبره . چونکه از خونواده پولداری هستش به شوهرش اهمیت نمیده ف درست نیست این حرف رو بزنم همیشه همسرم میگه اگه تو نبودی حتما من به راههای بد و احتمالا مریضی و نابودی کشیده میشده چونکه از نظر جنس با همسرش مشکل داره و اون بهش اهمیت نمیده حتی بهش گفته همینه که هست . ولی همسرم از این موضوع میترسه که اگه اون متوجه بشه چونکه فامیل هستن میگه خونوادش طردش میکنن . لطفا شما بگین چیکار کنم / خواهشا بدون سرزنش و نصیحت . ممنون
    هنوزم سر کار میرید؟
    واقعاً ندارم یعنی نه برادری نه خواهری نه مادری نه فامیلی دیگه درسته؟
    پدرتون کجا زندگی میکنه ؟ با شما یا خونه خودشون؟
    آیا واقعاً فکر میکنید دلایلی که ایشون برای ایجاد رابطه با شما به شما گفته حقیقت داره؟ من نمیگم داره یا نداره قضاوتی در کار نیست فقط بعضی از مردها گاهی برای رسیدن به خواسته هاشون و توجیه کارشون برای خودشون و دیگران دروغ هم میگن اما اگه همسر ایشون واقعاً اون طور که گفته باشه فکر نمیکنم ایشون زمانیکه همسرشون مطلع بشن بخوان شما رو ترک کنن.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم

    ویرایش توسط rozaneh : دوشنبه 31 تیر 92 در ساعت 12:59

  8. کاربر روبرو از پست مفید rozaneh تشکرکرده است .

    barani (یکشنبه 13 مرداد 92)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 92 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-30
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم روزنه ، شما دقیقا حرفهابپی دلم رو زدین . من هیچ وقت با این قضیه کنار نیومدم که ایشون همسر موقت من هستش . آره اون هم خیلی بهم وابسته هستش . الان شرایط کاریش طوری هستش که به خاطر من چونکه دوستم داره همش به خونوادش مگه که ماوریت کاری هستش . حتی جدیدا خانومش شاکی شده که چرا در هفته فقط پنج شنبه شب و جمعه خونه هستی بهش گفته به خاطر مسایل کاری هستش . میدونم دوسم داره چونکه اون هم کمبود عاطفه داشته و هم من . و ما هدیگر رو کامل کردیک البته طبق حرف های خودش . آد هوس بازی هم نیسن چونکه الان دو سال از زندگی ما میگذره و مثل روز اول دوسم داره شاید هم بیشتر . فقط ترسش از خونوادش هست و نگران پسر چهار ساله اش که آسیب نبینه چونکه بهم بارها گفته چند سالی میشه که با زنش را

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 07 مرداد 92 [ 14:21]
    تاریخ عضویت
    1391-3-22
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    1,076
    سطح
    17
    Points: 1,076, Level: 17
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    451

    تشکرشده 462 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array
    كاكتوس عزيز ضمن اينكه شرايط بد شما رو كاملا درك ميكنم
    من دوست نداشتم شما رو سرزنش كنم ما اينجا شما را نميشناسيم ولي من به شخصه وقتي اينطور مراودات شما رو با يك فرد متاهل ميبينم (بدون در نظر گرفتن شرايط شما چون مطمنا هستند كساني كه شرايط بدتري از شما دارند ولي نااميد نميشن و به شرايط نمي بازن)خواه ناخواه خودم رو جاي همسر اين آقا ميذارم كه هزار اميد و آرزو براي زندگيش داشته و داره ولي متاسفانه داره با يه آدم هوس باز و دورغگو زندگي ميكنه

    نقل قول نوشته اصلی توسط کاکتوس نمایش پست ها

    همسرم با خانومش از نظر عاطفی و ... مشکل داره یعنی اینکه پنج روز در هفته خونه منه و با هم زندگی میکنیم . همسرش از وجود من بی خبره . ف درست نیست این حرف رو بزنم همیشه همسرم میگه اگه تو نبودی حتما من به راههای بد و احتمالا مریضی و نابودی کشیده میشده چونکه از نظر جنس با همسرش مشکل داره و اون بهش اهمیت نمیده حتی بهش گفته همینه که هست . ولی همسرم از این موضوع میترسه که اگه اون متوجه بشه چونکه فامیل هستن میگه خونوادش طردش میکنن .
    اين آدم چطور غيبت 5 روز در هفته رو براي همسرش توجيه ميكنه؟
    چرا باور ميكني با همسرش واقعا مشكل جنسي داره و همسرش بهش اهميت نميده، ضمن احترام به آقايون محترم تالار، عزيزم اين موضوع ديگه بين مردهاي متاهل عادي شده واسه اينكه قانعت كنه كه باهاش باشي اين حرفها رو زده اگه ميگفت هيچ مشكلي با همسرم ندارم همه چي هم خوبه ولي تو رو هم ميخوام قبول ميكردي، عزيزم باور كن به چشم خودم چند مورد رو ديدم كه ميگم قول نخور

    نگفتي نظر خودش موندنه يا رفتن؟ و اينكه چند سالشه و چند ساله كه با همسرش ازدواج كرده؟
    عزيزم به سوالات من و دوستان جواب ده تا درك كاملي از شرايطت داشته باشند و درست راهنمايي بشي.

    - - - Updated - - -

    پست آخر كاكتوسو نديده بودم

  11. کاربر روبرو از پست مفید صنا تشکرکرده است .

    barani (یکشنبه 13 مرداد 92)

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    پاسخ سوالات رو ندادید.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 92 [ 14:34]
    تاریخ عضویت
    1392-4-30
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    390
    سطح
    7
    Points: 390, Level: 7
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بارها بهم گفته دیگه هیچ حسی به زنش نداره ولی من رو واقعا دوسم داره و من دارم از این موضوع زجر میکشم که اگه یک نفر از خونوادش از رابطه ما با خبر بشن زندگیم نابود میشه . آره من دو سال میشه که منشی شرکت بازرگانی هستم و ایشون بازرس کالاهای این شرکت . رفت و آمدی به شرکت نداره برای همین توی محیط کار کسی خبر نداره و مشکلی نست و این شرکت برای من محیط امنی هستش چونکه همیشه حواسش به من هستش . ولی اگه ازش جدا بشم دیگه این محیط کار برای من زجر آور میشه . ضمنا پدرم تنها شهرستان زندگی میکنه و من خودم توی استان خراسان رضوی هستم . البته یه دایی خونده دارم که قبل از آشنایی من با همسرم این کار رو برای من پیدا کرد و تتا حدودی حمایت جزئئ مالی ولی نمیتونه کمکم کنه چونکه یک زن بد دل داره و خودش هزار شکل مالی . حالا شما بگو من باید چیکار کنم ؟؟


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.