سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم.یک سال و نیم تو عقد بودم و حدود یک سال و نیمه عروسی کردم.اصلا رابطه خوبی با خانواده همسرم ندارم.نه اینکه همیشه جنگ و دعوا باشه ها اما کلا کاری به کار هم نداریم.من اوایل ازدواجمون هر چند وقت درمیون به مادرشوهرم و خواهرشوهرام زنگ میزدم اما دیدم اونا اصلا زنگ نمیزنن.منم دیگه بیخیال شدم و الان اگه یه ماه هم اونجا نرم اصلا اصلا تماس نمیگیرن باهام و به موبایل پسرشون زنگ میزنن.
خانواده شوهرم یه جورایی عصبی هستن.ما که اونجاییم مادرشوهر و پدرشوهرم کلا دارن با هم دعوا میکنن.برادرشوهرامم همین.شوهرمم خب مثل اوناست.چندباری با پدر مادرش دعواش شده اما زود آشتی میکردن و تموم میشد.شوهرم با منم همینطوری بود اما الان خیلی بهتر شده.
چند وقت پیش پدرش زنگ زد به شوهرم راجع به یه موضوعی و شوهرم از دستش عصبانی شد و پشت تلفن دعوا کرد.هر چی خواستم آرومش کنم نشد و رفت خونشون و اونجام کلی دعوا کرد.ازون به بعد مادرش دیگه بهش اصلا زنگ نمیزنه(دعوا با پدرش بود)
شوهرم خیلی ناراحته.ما چند باری اونجا رفتیم عادی بود.اما شوهرم میگه مثل قبل نیست باهام.جالبه که همه تقصیرارو میندازن گردن من و غیر مستقیم میگن بعد ازدواجش اینطوری شده.درحالیکه من کاملا شخصیت آرومی دارم و اولین بار تو عمرم همچین دعواهایی رو تو خونه اونا دیدم.
نمیدونم چیکار کنم باهاشون.نه تنها هیچ خیری برامون ندارن(نه مالی،نه معنوی)و همه هزینه های عقد و عروسیو شوهرم خودش داده فقط مزاحم زندگیمون هستن و با این رفتاراشون آزارمون میدن.
- - - Updated - - -
مادرشوهرم به شدت به خانواده من حساسه.
چند روز بعد عروسیمون خونشون بودیم و از اونجا با خانوادم قرار گذاشتیم که بریم بیرون.وقتی برگشتیم یه دعوای وحشتناک راه انداخت.
این بارم چون با خانوادم مسافرت رفته بودیم اینطوری شده.جالبه ما از وقتی ازدواج کردیم دختر و دامادش همه مسافرتهاشون با اینا بوده.از این اخلاقشون متنفرم.
کلا اصلا دوسشون ندارم اما نمیخوام زندگیم خراب شه.
علاقه مندی ها (Bookmarks)