به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 28 تیر 92 [ 13:42]
    تاریخ عضویت
    1391-2-23
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    1,263
    سطح
    19
    Points: 1,263, Level: 19
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 61 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به خاطر این طلم مهریه ام که در ضمه پدرشوهرم هست رو بذارم اجرا؟

    چقدر خوبه چنین جایی هست که وقتی دلم میگیره یا برای موضوعی دو دلم بیام براتون حرف بزنم و راهنماییم کنید.
    قبلا هم برای یه مشورت دیگه شرایطم رو اینجا توضیح داده بودم اما الان هم دوباره خلاصه ای از زجر چند ساله ای که کشیدم رو میدم

    سعی میکنم خیلی خلاصه بگم.
    من باید به واسطه ی ازدواج از یه سمت کشور به اون سمت دیگه میرفتم و از خونواده ام دور میشدم. اونقدر که الانم گاهی ماه ها نمیتونم ببینمشون. بابام با این شرط که پدرشوهر من موقع ازدواج به پسرش یعنی همسر من خونه و ماشین بده، موافقت کرد. گفت اگر قراره دخترم اینهمه راه دور بره باید شرایط مادی اول زندگیش فراهم باشه. از طرفی من در خونواده ی خیلی مرفهی بزرگ شدم. دلیل اینکه بابام با این ازدواج راه دور موافقت کرد عشق و علاقه ی همسرم بود که هنوزم بعد از گذشت نزدیک 10 سال، اونقدر دوستم داره و رابطمون عاشقانه است که هر ناآشنایی رابطه یا زندگیمون رو میبینه فکر میکنه دوست یا نامزدیم.
    من 5 سال رو تو عقد و نامزدی سپری کردم و در واقع منتظر بودیم تا پدرشوهرم خونه ی دیوار به دیوار خودش رو که داشت برای ما میساخت تموم کنه. خدا میدونه تو این 5 سال چه زجری کشیدم. از حرف فامیل گرفته تا اذیت شدن خودم و همسرم که از هم دور بودیم. از استرس و گریه ی هر شبم تا مسایل دیگه.
    در بین این 5 سال من انتقالی کارم که دولتی بود رو هم گرفتم و اومدم شهر محل زندگی همسرم که قرار بود بعد عروسی اونجا زندگی کنیم. یه مدت خونه ی پدرشوهرم بودم اما چون فرهنگ و برخوردهاشون خییییییییییییلی منو آزار داد با حفظ احترام رفتم برای خودم یه خونه مجردی اجاره کردم(با دو تا کارمند مجرد دیگه مث خودم).
    خدا میدونه تو شهر غریب و در شرایطی که هیچکس رو غیر همسرم نداشتم چه تنهایی ای کشیدم.
    و خلاصه همچنان منتظر بودم تا پدرشوهرم ساخت خونه رو تموم کنه. اما اون عین خیالش نبود. خونسرد و راحت هر روز میرفت یه آجر میذاشت و برمیگشت خونه میگفت وای کمرم شکست و وای مردم و وای پول ندارم!!!!!!!! در صورتیکه میدونستیم داره دروغ میگه. پدرشوهرم وضع مالیش توپه اما خسیس ترین انسانیه که تو تموم زندگیم دیدم. حاضر نبود یه کارگر بگیره برای ساخت این خونه. همه اش رو میخواست خودش بسازه.
    با همه ی زجری که از دستش میکشیدیم اما حتی یه بار تو روش نیاوردم و احترامش رو نگه داشتم. خودم کنج اون خونه ی مجردی شکستم و کارم گریه بود اما تو روش نمی آوردم...

    الان که به اینجای نوشته هام رسیدم دارم به پهنای صورت اشک میریزم و از خدا میخوام تقاص منو ازش بگیره.

    خلاصه ما همچنان منتظر ساخت این خونه ی لعنتی بودیم. اما اون عین خیالش نبود. مدام هم امید میداد و میگفت من این خونه رو میسازم برای عروسی شما. خب شما هم جای من بودین امیدوارم میشدین و منتظر می موندین. درسته؟
    دردسرتون ندم. یک سال از اومدم من به شهر اونا و تنهاییم تو اون خونه ی مجردی گذشت و دیدیدم این آدم ظالم همچنان هر روز یه آجر رو میذاره رو هم و فایده نداره. بهش گفتیم ما میخوایم سه ماه دیگه عروسی کنیم و خونه رو بساز(در نهایت احترام و از طریق واسطه). گفت من نمیتونم بسازم! ندارم که بسازم! (به خداوندی خدا دروغ میگفت. مال و ثروتش رو همه فامیل میدونن)

    خلاصه که من و همسرم عروسی کردیم و رفتیم اجاره نشینی. منی که یه زمان ننگم این بود که به کسی بگم پولم کمه، حالا مادرشوهر و خواهر شوهرام برای اینکه خانوم همسایشون رو راضی کنن که خونه اش رو به ما با قیمت مناسب اجاره بدن بهش گفتن اینا شرایط مالیشون خوب نیست و غیره. تو فرهنگی که من بزرگ شدم اینا ننگ بود. اما اینم به عشق همسرم به جون خریدم.
    پدرشوهرم علی رغم قول هاش برای ما عروسی هم نگرفت و ما بعد از یه سفر ساده رفتیم خونه ی خودمون
    گوشه های ذهنتون داشته باشین که همسر من تک پسره. یعنی این بابای ظالم برای تک پسرش هم هیچ کار نکرد. راستی بد نیست بدونید هر چند مادرشوهر و خواهر شوهرامم خودشون آش دهن سوزی نیستند و به وقتش از اونا هم کینه هایی به دل دارم، کاملا قبول دارن که پدرشوهرم شخصیتا آدم ظالمیه و تو فامیل معروفه که دوست داره آدم ها رو زجر بده(البته اینا رو الان دارم میشنوم. اگر اونموقع میدونستم که...). حتی اونا هم از ظلمی که پدرشوهرم به من کرده شرمنده ان

    این بخش اول ماجرا
    حالا قسمت جالب ماجرا اونجاست که خدا رو شکر بخشی از مهریه من در ضمه پدرشوهرمه. اونم چی؟! سه دنگ خونه! البته حالا داریم میفهمیم تو این نصف خونه هم یه کلاه گنده سر همه گذاشته. دو دنگ این خونه مسکن مهره!!!! که ظاهرا نمیشه چنین چیزی رو مهریه گذاشت. یعنی ارزش خاصی نداره. اما این چیزیه که تو اون برگه ی ثبت اسناد نوشتن و تو خود سند مبلغ نقدی معادلش رو نوشتن. با یه وکیل که صحبت کردم گفت شما مبلغ نقدی که داخل سند نوشتن رو میتونی بگیری نه اون چیزی که داخل برگه ی ثبت اسناد نوشتن(نصف خونه)


    من خدا رو شکر زندگیم راه افتاده. به برکت عشق و پاکی که بینمون هست، ماشین مورد علاقمون رو خریدیم. یه خونه هم خریدیم که البته پیش خریده و هنوز کلی قسط داره. اما هنوز حدود 1 سال و نیم دیگه باید اجاره نشین باشیم. زندگیمون از نظر سازش با هم و عشقمون خیلی خوبه. هیچ مشکلی نداریم. همسرم هم کاملا حامی منه و برای تمام زجرهایی که باباش بهم داده حق رو به من میده و مدام دلداریم میده و تلاش میکنه خودش جای کم گذاشتن ها ی اون رو جبران کنه. روابطمون با پدرشوهرم و مادرشوهر و خواهر شوهر هم خوبه. اما مهرشون از دلم رفته و همه چی فقط در حد احترامه. بالاخره من باید ثابت میکردم و کردم از یه خونواده با اصل و نصبم و با هر آدمی درگیر نمیشم...

    اما کینه ی پدرشوهرم داره لحظه ها و زندگیمو داغون میکنه. در تمام این یک سال و نیم مدام به ظلم های اون فکر میکنم. تو کوچه میبینمش دنیا رو سرم آوار میشه. حس منفیم بهش اونقدر زیاده که یک ماه پیش یه روز اومدم دیدیم خونه ای که برای ما نیمساز رها کرده رو داره نما میکنه. چرا؟ اونم بخاطر خودش که نمای خونه ی خودش هم خراب نشه(گفتم که دوتاشون دیوار به دیواره). وارد خونه ی خودمون که شدم و در رو پشت سرم بستم زیر لب با دل شکسته گفتم الهی خونت رو سرت خراب شه. یه دفعه دیدم صدایی اومد. در رو دوباره باز کردم دیدم نما ریخته روش!!!!!!!!!!!! (البته خدا رو شکر طوریش نشده)

    الانم مشکلاتی برای ازدواج دخترای خودش هست که گاهی حس میکنم بخاطر دلیه که از من شکسته. اما خدا میدونه من کاریش ندارم. ولی کینه اش همیشه تو دلم هست و شاید اینا تاثیر این حس منفی شدیدیه که در من نسبت به اون هست. من حتی وقتی به کارهای خونه مشغولم تمام وقت باهاش تو ذهنم حرف میزنم و ازش گله میکنم.
    اما این حرفا رو هیچوقت به خودش نگفتم و همچنان تو خودم میریزم. فقط گاهی برای همسرم میگم که خب اونم نوازشم میکنه و حق رو به من میده و سعی میکنه آرومم کنه.


    حالا برم سر سوال اصلی . گاهی به سرم میزنه برم مهریه ام رو بذارم اجرا تا این آدم تا این حد از زرنگی که کرده خوشحال نباشه. یعنی چی که اون زندگی منو به کل زیر و رو کرد و با سرنوشت من اینطوری بازی کرد و اونوقت من بازم تو صورت کثافتش لبخند میزنم و احترامش رو نگه میدارم؟ خسته شدم از نقش بازی کردن. وقتی منو میبوسه دلم میخواد زار بزنم و بگم به من نزدیک نشو. اما فقط سکوت میکنم و باز... لبخند میزنم...
    چرا من باید سختی بکشم و نگران پول پیش خونه ی بعدیم باشم و اون تودلش به ریش من و بابام که اون روز براش این شرط رو گذاشت بخنده؟
    چرا من باید سر هر ماه برای قسط هامون نگران باشم و اون تو دلش بخنده که خوبه که برای مهریه هم سرشون کلاه گذاشتم
    اگه نداشت هیچوقت فکر گرفتن مهریه ام رو نمیکردم
    اما الان دارم فکر میکنم شاید تنها شکلی که باعث شه من آروم شم این باشه که مهریه ام رو اجرا بذارم. بخصوص که چون پول نقده هر چی زمان بگذره ارزشش کم میشه. حداقلش اینه که به هر شکلی یه جای ماجرا کوتاه میام اما ته دلم آروم میشه که تونستم بهش یه بار اعتراضم رو نشون بدم. حداقلش اینه که اون بفهمه دنیا بی حساب و کتاب نیست و نمیشه دختر مردم رو با دروغ از خونواده اش هزاران کیلومتر جدا کنی و بعد به تعهداتت عمل نکنی و اون دختر سختی بکشه و بعد بشینی با آرامش زندگی خودت رو بکنی...
    آخ که چقدر دلم هوای بابامو میکنه. من تک دختر بودم و به شدت به خونواده ام وابسته. بزرگترین آرزوی زندگیم روزیه که به دست و پام بیفته و بدونه داره تقاص ظلمی که در حق من کرده رو پس میده


    از شما میخوام بهم بگین به نظرتون مهریه ام رو ازش بگیرم یا بیخیال شم؟ تو رو خدا واقع بینانه نظر بدین نه بر مبنای تئوری هایی مثل احترام به پدرمادر و گذشت و اینا. فکر زجر چند ساله ای که کشیدم رو بکنین. فکر دل شکسته ای که هر کار میکنم التیام نمیگیره. فکر روحیه ی داغونی که مدام داره تو خیالش با این ظالم حرف میزنه.

    شرمنده ام که اینقدر حرف زدم. حداقلش اینه که دلم خنکه که تونستم حرفامو برای یکی بزنم.

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 دی 00 [ 03:31]
    تاریخ عضویت
    1388-2-21
    نوشته ها
    1,176
    امتیاز
    30,655
    سطح
    100
    Points: 30,655, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    6,023

    تشکرشده 6,300 در 1,292 پست

    Rep Power
    138
    Array
    سلام

    شما اگر قصدت فقط بدست آوردن آرامش هست باید بگم با این کینه ای که شما داری این کار هم آرومت نخواهد کرد .

    تا حالا به این فکر کردی که این کار می تونه تاثیرات سوئی بر زندگی مشترک شما بگذاره . از حواشی این تصمیم غافل نشو .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.