سلام خدمت عزيزان خدا قوت
بنده مشكلي داشتم كه بسيار ذهنم رو مشغول كرده هر چه فكر مي كنم به راه حل نمي رسم و از اين رو دنبال راه ميگردم كه هيچ مشكلي نيست كه راهي نداشته باشه از اين رو از همه بزرگان سايت دوستان عزيز كارشناسان محترم و جناب آقاي سنگ تراشان خواهشمندم كه مرا از اين سر در گمي نجات دهند
بنده دختري 21 ساله دانشجومشهد و اهل جنوب هستم تقريبا 3ماه پيش از طريق يكي از دوستان خوابگاهيم با پسري 23ساله از اطراف مشهد آشنا شدم البته چند ماه بود كه در موردش تحقيق كرده بودم تا اينكه به من ابراز علاقه كرد نا گفته نماند 2تامون خيلي همديگرو دوست داريم از نظر رفتار اخلاق سليقه و بسياري از چيزها شبيه هم هستيم از يك خانواده خيلي مذهبي بسيار فهميده و اصيل هستش خودشم خيلي آدم درستيه البته اينو بقيه ميگن طوري كه تحقيق كردم و توي اين مدت باهاش برخورد داشتم ما با هم قصد ازدواج داريم موضوع رو خونواده ايشون مي دونن اما پدرش بسيار مخالفه به خاطر تفاوت مذهب. من اهل سنت هستم و ايشون تشيع هستن واقعيتش اينه كه من از بس ميترسم اصلا جرات نميكنم موضوع رو با خونوادم مطرح كنم ميدونم خانواده ي من هم خيلي مخالفت مي كنن از طرفي اگه بدون باباش واسه خواستگاري بياد قبول نمي كنن من از ناحيه پاهام مشكل دارم پاهام فلجه و خونوادم در مورد خواستگارام خيلي سخت گيري مي كنن طرف حتما بايد كار درست حسابي داشته باشه كه ايشون الان بي كارن ميگن تا چند وقت ديگه ميره سر يه كار. ولي من خيلي ميترسم از جانب خونوادهامون بابا ايشون گفتن بين من و خونوادش يكي رو انتخاب كنه البته مادرش خيلي طرف اونه ما براي رسيدن به هم راه سختي رو بايد طي كنيم از طرفي من بسيار كم تحمل و بهانه گير شدم روز به روز افسرده تر و نااميدتر شدم همش از آينده وحشت دارم روز به روز دلم تنگ تر ميشه هيچ وقت نسبت به هيچ كسي همچين احساساتي نداشتم نميدونم شايد خيلي ها بگن اين احساسات پوچ و الكي هستش اما من چند مورد دوست از جنس مخالف داشتم كه هيچ كدوم همچين برخوردا و رفتارايي باهام نداشتن و من همچين حسي بهشون نداشتم هر چه بوده بعد يك ماه خسته ميشدم اما هر چقدر از آشناييمون ميگذره من دوست داشتنم بزرگتر ميشه خيلي دوستم داره ايمان دارم در كنارش خوشبخت ميشم خيلي هوامو داره دركم ميكنه در كنارش آرومم ميدونم رسيدنمون بسيار دشواره اما غير ممكن نيست مطمئنم راهي هست اما فكرم از كارافتاده از شما خواهانم راهنماييم كنيد كه بتونيم از راه هاي منطقي كه خلاف عرف جامعه نباشه به هم برسيم اصلا دوست ندارم كاري كنم كه مورد قبول جامعه نباشه اما واسه ريسدن به هم ما حاضريم از جان بگذريم
علاقه مندی ها (Bookmarks)