سلام من 33سالمه یه دختر 15 ساله و دو پسر 4 و 6 ساله دارم همسرم فرد مومنیه و به خاطر اینکه دخترم چادر نمیپوشه همیشه با اون دعوا و مشاجره داره به طوریکه هر کجا میخوایم بریم با دعوا وسرو صداست که در نهایت یا نمیریم یا با اعصابی داغون که دیگه بهمون خوش نمیگذره .البته ماجرا به اینجا ختم نمیشه ایشون به رنگ مانتو بلندی و کوتاهیش شلوار شال موهها و...گیر میده و ما حتی وقتی مسافرت میریم محکومیم که همیشه توی ماشین نوحه گوش بدیم و وقتی من به دخترم گفتم با هندزفیری توسط گوشیش اهنگ گوش بده با دعوای شوهرم روبرو شدم و به شدت با همسرم برخورد کردم .الان هم به خاطر اینکه در مقابل همسرم از دخترم دفاع میکنمبه شدت از هم فاصله گرفتیم و شاید قهرهای ما به ماه هم کشیده میشه. من یک مادرم و وقتی میبینم دخترم همیشه گوشه اتاق کز کرده و هیچ وسیله سرگرمی نداره و به خاطر رفتارهای پدرش افسرده و غمگینه نمیتونم با همسرم رفتار خوبی داشته باشم و ازش روگردانم.البته دخترم دختر بدی نیست و من اصلا نمیذارم دست از پا خطا کنه و همیشه مراقبشم ولی اونهم دوست داره مثل هم سن و سالهای خودش لباس بپوشه.من به شوهرم میگم که دختر ما توی نسل خودش زندگی میکنه نه ما اما اون گوشش بدهکار این حرفها نیست و میگه اون مسلمانه و وقتی با مانتو بیرون میره با ادم برهنه هیچ فرقی نداره .من نمیدونم اسلامی که ایشون از ش دم میزنه چه جور دینیه که فقط توی چادر خلاصه میشه.البته بزرگترین مشکلی که من با همسرم دارم اینه که سر هیچ موضوعی با من حرف نمیزنه و وقتی دعوا میکنیم تا چندین هفته فقط بین ما سکوت مطلقه.........واین منم که حرفهامو توی تنهایی با خودم میگم و از درون فرو میریزم و همدم تنهاییهای شبانه من اینترنت و رمانهاش و این سایتیه که به تازگی باهاش اشنا شدم. من با کوهی از یخ زندگی میکنم که سرمای اون تا مغز استخوانهام نفوذ کرده وحرارت و شعله های زندگی رو در من خاموش کرده.من برای حرف زدن با یه همدم له له میزنم.لطفا به من کمک کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)