به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1 مادر و پدرم اجازه ازدواج با شخصی که دوسش دارم نمیدن

    سلام دوستان من دختری 24 ساله هستم سالهاقبل باشخصی اشنا شدم پسر همسایمون بود ازش خوشم میومد چون بااینکه خیلی جوون بود پابه پای پدر پیرش توی مغازه کار میکرد....ازحس مسئولیت پذیریش خوشم میومد رفته رفته این احساس عمیقتر شد بدون اینکه اون اطلاع داشته باشه من زیر نظر دارمش و از احساسم نسبت به خودش چیزی بدونه...........یه روز بهش گفتم که دوسش دارم البته بعد از چندین ماه اونم احساس منو داشت ولی خیلی اتفاقی خانواده من از شانس بدم با همون تماس فهمیدن و برای اینکه مارو از هم دور کنن خونمونو فروختن...........خانواده من مذهبی هستن واینجور روابط براشون حکم بی ابرویی داره......2سال گذشت ازهم بیخبر بودیم تااینکه دوباره همو دیدیم اینبار تصمیم گرفتیم ازهم جدانشیم واون شرایطی محیا کنه بیاد خواستگاری..... ولی بخاطر شرایط مالی خانوادش مجبور شد بره عسلویه سرکار تا وضع مالیش در حد خانواده من بشه6سال گذشت با پس انداز خوب برگشت خانوادم قبول نکردن الان 2سال گذشته دوباره عید امسال اومد بازم خانوادم قبول نکردن.........بخاطر اتفاق سال اول میگن این پسر دختر بازه کار مناسب نداره خانواده نداره سنش بالاست ماباهم 10سال اختلاف داریم ولی من خودمو خوب میشناسم با افراد زیر 30سال مشکل دارم چون پخته نیستن ومن بیشتر ازسنم میفهمم حتی بابام همیشه میگه تو خیلی میفهمی ولی بهم اعتماد نمیکنن ما واقعا عاشق هم هستیم بخاطر همدیگه همه کارکردیم هدفمون تو زندگی یکیه روی هم شناخت داریم لطفا بگین چطور خانوادمو راضی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 بهمن 95 [ 00:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,747
    سطح
    31
    Points: 2,747, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام خدمت شما
    این تقریبا مشکل نسل ما هست نسلی که بین ازدواج سنتی و مدرن درگیر شده. به هر حال شما نباید تنها به خانوادتون به چشم یک ایراد گیر نگاه بکنید. من متوجه جو خانواده های مذهبی هستم و متاسفانه تعصباتی که دارند مسائلی ساده رو به مشکلاتی مبهم بدل میکنه. اما درخواست شما یکم عجولانه نیست؟ شما هنوز کاملا شرایط خودتون رو به بحث نگذاشتید و از دوستان درخواست کمک و راضی کردن خانواده رو دارید. البته جسارت نباشه ها. ما هم شمارو درک میکنیم. اما میشه دلایلت رو برای این انتخاب بگی و بفرماید چرا خانواده شما اشتباه میکنند؟
    آیا مطمئن هستی که دلایلی که خانواده شما ایراد میکنند همه رد شده است؟
    حرف شما درسته سن یک قالب مشخص نداره که هر کسی رو توش بذارن و میزان مشخصی بده اما شما با توجه به جوی که از خانواده خودتون بیان کردید، رابطه ای با ایشون برقرار کردید؟ آیا تونستید با هم صحبت های غیر احساسی داشته باشید؟
    منظورم این هست که آیا تونستید بگونه ای این شخص رو محک بزنید؟
    آیا ایراد هایی که خانوادتون میگیرن رو تک تک مورد بررسی قرار دادید؟ اکثر دوستانی که اینجا تشریف میارن عاشق و دوستار هم هستند. کسی منکر این نمیشه، شما اگر ایشون رو دوست نمیداشتید اینجا هرگز نمی اومدید و مهمتر این هست که برای آینده خودتون هم نگران هستید و بدنبال مشورت دیگر دوستان خودتون هستید واقعا بهتون تبریک میگم با وجود این که علاقه کهنه و شدیدی به ایشون دارید، باز هم به دنبال راه های عاقلانه برای گام برداشتن هستید.
    تابحال پیش مشاور خانواده تشریف بردید؟ به نظر من میتونه با شناختی که از شما کسب میکنه و شاید از ایشون کسب کنه نتایج خوبی رو به شما ارائه بده.
    اما اینکه شما فرمودید به خاطر این شما خونتون رو عوض کردید، حس خوبی دست نمیده.
    شما تابحال این رو با خانواده به صورت جدی مطرح کردید؟ منظورم کسی که توی خونه به شما نزدیک باشه؟
    دست شما درد نکنه این جور که شما قضاوت میکنید خدا بخیر کنه!!! یعنی زیر سال خلاص؟ درسته که شما یک نفر بالای سی سال رو میخواهید اما نباید زیر سی ساله ها رو خام تصور کنید!!. بعضی موقع ها توی صورت یک کودک 15 ساله نقش یک مرد 40 ساله به تصویر کشیده میشه. این تصور رو از خودتون به دور کنید، چرا که شما رو از واقعیت به دور میکنه.
    میشه یکم بیشتر توضیح بدید که رابطه شما با ایشون چجوریه دقیقا؟ با ایشون آیا رابطه ای داشتید که منجر به شناخت بیشترشون بشه؟ چون شما فرمودید روی هم شناخت دارید
    ولی از صمیم قلب آرزو میکنم راه درست همونی هست که شما بدنبالش هستید.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon2008

    دوست عزیز منظورم از زیر30سال عمومی نبود شما به خودتون نگیریدگفتم با شناختی که از خودم دارم چون تموم خواستگارای من زیر30سال بودن تو جلسه های خواستگاری وقتی معیار های خواستگارانمو پرسیدم اونقد بچگانه بود که ادامه بحث برام ممکن نبود من 2تا خواستگار پولدار داشتم که هردو به دلیلی کاملا منطقی رد کردم دلایلم برای دیگرانم منطقی بودن حتی پدرم ولی وقتی پدرم عید امسال باپسر مورد علاقم قراری گذاشت تا صحبتهاشو گوش بده دلالیلشو برای انتخاب من وشرایطتشو براش توضیح بده پدرم بدون اینکه به حرفاش گوش بده بهش گفته تو مانع پیشرفت دختر منی خواستگارای خوبشو بخاطرت رد کرده تو بدبختش کردی برو دنبال زندگیت دست از سر دخترم بردار..........پدرم قبل از این ملاقات شناختش از این خوانواده برمیگشت به سال اول یعنی 11سال پیش که علاقه مارو فهمیده بود بابام رفت پیش بابای پسر وبهش گفت جلو پسرتو بگیر بابای اونم گفته بود اتفاقی نیفتاده بابام قاطی میکنه وبابای اونم چون هردولجبازن به بابام میگه دختر شما زنگ زده وگرنه پسر من شماره نداشته بزنگه بابام ضایع میشه از اونجاکینه بدل گرفته بابام میگه چرا وقتی خواستگار پولدار داری میخوای با متوسط ازدواج کنی که رنجو درد مارو بکشی چرا زندگیت رویایی نباشه از اول چرا برای بدست اوردن یه وسیله چندسال سختی بکشی ولی من پول نمیخوام تازه عشقم هم پول پس انداز داره بدون کمک از پدرش هم خونه مسکن مهر گرفته هم 206 داره فقط شغلش ازاده بابام میگه درامدش کمه که بازم بنده خدا قبول کرده دنبال یه کار بهتره من دیگه از خدا چی میخوام چطور بهشون بگم من با این شرایط خوشبختم ........ من فکرمیکنم دلیل اصلی مخالفت بابام همینه از چندتاهمسن بابام پرسیدم اونا هم گفتن نمیتونه بپذیره دامادش همون باشه که قبلا با باباش دعوا کرده قلبش راضی نمیشه برای همین بهونه میاره به خودمم گفت قلبم راضی نمیشه ................از ارتباطم بگم من با این پسر الان بطور مداوم نزدیک4سال همصحبت هستم رابطه ما مثل روابط عشقی بی هدف نیست با هر تماس از روحیات واخلاق وهدفمون توی زندگی مسائلی که توخانواده هامون اتفاق میفته که بعدا توزندگی به ما صدمه میزنه یا به ما مربوط میشه صحبت میکنیم ملاقاتای ما هم بیشتر باب مسایلی ومشکلات پیش رومونه نا ابراز علاقه های افراطی بیشترین هدف مابرداشتن مشکلات پیش رومون وداشتن رضایت خانواده هامون ودعای خیرشون بعداز ازدواجمونه ما از صمیم قلب عاشق هم هستیم ولی در کنار این حس قلبی با منطق پیش میریم تا شکست نخوریم..................از مادرم بگم که بیشتر نظر منفی ماله اونه وتاثیر بی اندازش روی بابام مامانم اصلا اون پسرو ندیده ولی میگه بدرت نمیخوره چون بابات گفته ودلایل بابامم که گفتم ..............پیش مشاوره رفتم نکات مثبت این پسروگفتم ومنفی تایید کرد که دلایلم برای انتخابش درسته وازمن خواست به مامانم بگم بره پیش مشاوره تا قانعش کنه ولی مامانم نمیره هرچقد پافشاری کردم انگار مرغشون یه پا داره..........بمند که شریط من واون پسر واقعا توخونه سخت شده گیرای الکی بابت ومامانا اعصاب خوردیا دوست دارم زودتر برم کمکم کنید

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 بهمن 95 [ 00:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,747
    سطح
    31
    Points: 2,747, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسی که شرایط رو توضیح دادید. اما یک مسئله که هنوز در پرده ای از ابهام باقی مونده اینه که شما دارید تلاش برای قانع کردن پدرتون میکنید. اما حرفی از تلاش های ایشون و خانواده ایشون برای این ازدواج نزدید و دقیقا اشاره نکردید که نظر خانواده ایشون چی هست. خب پدر ایشون هم جواب مناسبی شاید اونجور که پدرتون انتظار داشته ندادند. بهتر نیست که پدرشون و مادرشون این مسئله رو حل و فصل کنند؟ اصلا پدر ومادر ایشون تمایل به این ازدواج دارند؟
    بله اینجور که شما فرمودید رابطه شما تا حد عمیقی پیش رفته اما واقعا باید بستر این عشق رو هم آماده سازی میکردید. به نظر خودتون شما در این رابطه عاطفی خیلی عمیق وارد نشدید به طوری که این ماجرا و مشاجره قبلی پدرهاتون رو میدونستید؟ من نمیدونم چند درصد ممکنه پدرها نرم بشند اما بهرحال این مسئله ای هست که باید اتفاق بیفته.
    این که پدر شما میفرمایند باید خواستگار پول دار براتون اومد قبول کنید. به طرز فکر پدرتون و نگرانی هایی که برای شما دارند برمیگرده ایشون هم نظرشون این نیست که شما دوست داشتنتون رو زیر پا بگذارید ولی نسل های گذشته به این اعتقادند که عشق و دوست داشتنی که بعد از تعهد بوجود میاد پایدار تر هست (من نه ردش میکنم و نه قبولش میکنم) پس نباید به پدرتون ایراد بگیرید و در ثانی ایشون هم نگرانیشون برای آینده شماست که زندگی مرفهی داشته باشید و آنچه که در زندگی پدر ومادر شما متحمل شدند شما دوباره تجربه نکنید.
    نمیدونم شما چجور دختری هستید، آیا حاضر هستید وضعیت های سخت مالی رو در زندگی آینده خودتون تحمل کنید؟
    آیا واقعا با کمال میل حرف پدرتون رو رد میکنید؟
    تنها معیار ازدواج هم پول خانواده خواستگارهای شما نیست، بلکه باید خواستگارهای شما تمام از همه نظر مورد بررسی شما قرار بگیرند. اما فکر نمیکنم الان برای شما حرف زدن از کسی دیگه کار درستی باشه چرا که مطمنئا مقابله میکنید.
    اما به نظرم بد نباشه شما این سوالای جلسه خواستگاری رو مطالعه بفرمایید من خودم به شخصه برای مورد خودم این کارو رو دارم انجام میدم و علاوه بر مشاوره هم مورد خوبی هست که انجامش بدید. راستی شما دو نفری با هم تشریف بردید مشاوره؟
    ایشون خانوادشو برده مشاوره که راضیشون کنند؟
    به نظر من با توجه به حرفی که پدر ایشون 11 سال پیش زدند الان هم تنها کلید به دست ایشون باز میشه و باید ایشون پدر و مادرشون رو وارد این ماجرا بکنند. خیلی راحت میشه پدر ایشون یا مادر ایشون با مادر شما حرف بزنه بالاخره بزرگتر ها حرف همو بهتر متوجه خواهند شد. اما خیلی خوبه که بر پایه منطق دارید پیش میرید و دلایل منطقی میارید. زیاد به پدرتون هم ایراد نگیرید چرا که ایشون جز خیرخواهی شما هیچ چیز نمیخواند.
    منتظر جواب شما هستم.

  5. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم که منو همراهی میکنید ازخدا براتون بهترین هارو میخوام تو این ماه عزیز...........اقا مصطفی اسم عشق منه ایشون پسر اخر خانواده 5نفری خودشونه پدرومادرش سنشون زیاده مادر65ساله وپدرش92ساله اونا منو خیلی دوست دارن طرز فکر خانواده های ما باهم متفاوته خانواده من خشک وتعصبی درمورد روابط دختر وپسر قضاوتای منفی میکنن ولی خانواده مصطفی در یک چهارچوب این رابطه رو مفید وموثر میدونن واصلا فکر بد نمیکنن من این طرز فکر رو میپسندم ودوست دارم بپه های خودمم بامن احساس دوستی وراحتی بکنن وحرف دلشونو بهم بزنن کاریکه خانواده من انجام نمیدن ومن واقعا عذاب میکشم ولی خانواده مصطفی با پسزشون رفیقن با اینکه سنشون بالاست با پسرشون دوستن من با خانوادش صحبت میکنم اونا به من علاقه دارن.........من مشاوره تنها رفتم چون مصطفی وخانوادش مشکلی برای این ازدواج ندارن فقط خانواده منن که بهونه میتراشن.........2سال پیش خانواده مصطفی تماس گرفتن بیان خواستگاری خانوادم گفتن دختر به راه دور نمیدیم اون سال مصطفی عسلویه کار میکرد کارشو تموم کرد اومد پیش باباش در مغازه کار میکرد صبر کردیم تب خانواده من بخوابه اخه اسم مصطفی میاد خونمون عاشورا میشه 2سال گذشت تا عید امسال که بازم اجازه ندادن خانوادشون بیان خواشتگاری گفتن کارش ازاده باید بره سر کار مناسب درحالیکه بابای من اونقد اعتبار داره اگه اراده کنه یه کار خوب برا مصطفی میتونه جور کنه اما این کارو نمیکنه مادر من اونقد مصطفی را نمیشناسه حتی به قیافه چه برسه به اخلاق وخانواده که همون 2سال پیش بعد رد کردن مصطفی داداس مصطفی رو توخیابون دیده بود جلوشو گرفته سرش داد زده دست از سر دختر من بردار اونم میگه اشتباه گرفتین اون داداشمه الان جنوبه این اتفاق به گوش بابا ومامان مصطفی میرسه شاکی میشن جبهه میگیرن که پسر ما چی کم داره به مصطفی میگن منو فراموش کن که خانوادش ناراضین ولی مصطفی هم مثل من اونقد پافشاری میکنه تا خانوادش یقین میکنن تصمیم مصطفی قطعیه بازم اونقد خانوادش دیدیشون بازه امسال عید اون ماجرا رو فراموش کردن تماس گرفتن باز خانوادم رد کردن بااینکه خانواده اونم از نسل قدیم ولجبازن ولی اونا گذشتن از اون اتفاق خانواده من اینقد لجبازن حاضر نیستن کوتاه بیان حداقل بخاطرمن میبینن دارم اب میشم توخونه.................من مشکلات مالی رو میتونم تحمل کنم دختر ناز پرورده نیستم تک دخترم ولی ازبچگی یادگرفتم چطور باسختیا بجنگم............بابام میگه چون تو دوسش داری نمیتونم حرفی بزنم من راضی نیستم اگه میخوای برو شناسنامتو بردار برو باحکم قاضی ازدواج کن قید مارو بزن واقعا با این حرفاشون منو عذاب میدن ولی منم گفتم بدون رضایت شما ازدواج نمیکنم مجرد میمونم مصطفامم همینطور ما تا چندسال پیش از دعوای باباهامون خبر نداشتیم که بتونیم کاری دیگه ای بکنیممسئله مهم دیگه ای هست که خانواده من ازش خبر ندارن اینکه بعد ارعید باخبر شدیم بابای مصطفی مبتلا به سرطان کبد شده الان داره شیمی درمانی میشه شرایط سختی برای مصطفای منه چون همه این مشکلات به اون نگاه میکنه برادراش اینجا نیستن واون به تنهایی به پدرش خدمت میکنه با اینکه میدونه هرروز حالش بدتر میشه ........مصطفامو تحسین میکنم کم پسری پیدا میشه زیر پدرشو عوض کنه خم به ابروش نیاره روحیه فوق العاده ای داره ولی این روزا داره کم میاره بهش حق میدم داره جون کندن باباشو جلو چشاش میبینه کاری از دستش برنمیاد از طرفی هم بابای من بدجور با حرفاش مصطفامو تحقیر کرده اینکه لایق من نیست وبره دنبال یکی مثل خودش بگرده عذابش میده...............فقط از خدا میخوام اگه بعد120سال قراره برای باباش اتفاقی بیفته من کنار مصطفام باشم چون بدون من تحمل این داغ براش خیلی سخته میخوام سنگ صبورش تو سختیا باشم دارم دیوونه میشم توروخدا کمکم کنید

  6. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    پدر و مادر مصطفی 30 سال اختلاف سن دارند؟
    بقیه خواهر و برادرهای مصطفی در چه سن و وضعیتی هستند.
    راستش شرایطی که از مصطفی می گی برای یه پسر34 ساله خوب نیست.


    اگر پدرت فکر می کنه که آقا مصطفی در روابطش یک سری مسایل را رعایت نمی کنه ( به گفته خودتون دختربازه )
    و احساس می کنه از نظر مالی ضعیفه بهتر هست که به حرفهاش توجه کنید.
    پدر شما نه عاشق است و نه احساساتی، پس بهتر و منطقی تر به مساله نگاه می کنه.

    به حرفهاش فکر کن شاید درست بگه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    hamdan (پنجشنبه 09 بهمن 93)

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 23 تیر 92 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1392-4-22
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    21
    سطح
    1
    Points: 21, Level: 1
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پدر مصطفی 82سال دارن اشتباه تایپی بود-
    چطور این حرفو میزنید من مشکلات وسختیای زندگی خانوادگی مصطفی رو در جریانم شرایط مصطفی از لحاظ مالی از همه برادراش بهتره چون از نظر مالی ضعیف بودن الان بدون کمک از پدرش بدون حتی داشتن یه مشوق خوب خودش با فکر خودش تو24سالگی میره سرکار درسته که سرمایه باید بیشتر داشت ولی وقتی پارتی نداری توی یه جای دور افتاده مجبوری با شرایط کنار بیای اتفاقا بخاطر تحمل این همه سختی من قبولش دارم که مرد روزای سخته و از این جوونای مامانی نیست زود خسته بشه .............خواهر مصطفی لیسانس زمین شناسی داره استاد تربیت بدنی تو دانشگاهه-برادرش بندر کنگان کار میکنه-یه برادرش کارمند شرکت تعاونی کارکنان دولته-یکی دیگه در مغازه باباشه-ولی هیچکدوم تا سن مصطفی این شرایط مالی رو نداشتن چون حمایت پدرشونو نداشتن هرجارسیدن دسترنج خودشونه..........اینکه بابام میگه دختر بازه دلیلی براش نداره اگه یه دلیل داشت من حرفشو باور میکردم پدرم از روی کینه وزیادی صلاح خواهی برای من داره منو ازخودشون دور میکنه من دوسشون دارم ولی رفتارشون ازارم میده همون قد که من درقبالشون موظم اونا هم موظفن هشدار بدن واگاهی بدن ولی باید به بچه هاشون اعتماد کنن تواین نکته که مصطفی مرد زندگی منه شک ندارم باکسی بحثی ندارم چون بعد از کلی سال ومشورت وتحقیق به این نتیجه رسیدم واز تصمیمم منصرف نمیشم که بخوام حتی به ازدواج فکرکنم چه برسه باشخصی غیر از مصطفام مشکل من رفتار غیر منطقی پدر ومادرمه تو این قضیه حتی اگه من اشتباهم میکنم باید اجازه بدن اونا بیان خونه خواستگاری وحرفاشونو گوش بدن کاری که اصلا زیر بار نمیرن

  9. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 بهمن 95 [ 00:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-18
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    2,747
    سطح
    31
    Points: 2,747, Level: 31
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    17

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیگیلی نمایش پست ها
    پدر مصطفی 82سال دارن اشتباه تایپی بود-
    چطور این حرفو میزنید من مشکلات وسختیای زندگی خانوادگی مصطفی رو در جریانم شرایط مصطفی از لحاظ مالی از همه برادراش بهتره چون از نظر مالی ضعیف بودن الان بدون کمک از پدرش بدون حتی داشتن یه مشوق خوب خودش با فکر خودش تو24سالگی میره سرکار درسته که سرمایه باید بیشتر داشت ولی وقتی پارتی نداری توی یه جای دور افتاده مجبوری با شرایط کنار بیای اتفاقا بخاطر تحمل این همه سختی من قبولش دارم که مرد روزای سخته و از این جوونای مامانی نیست زود خسته بشه .............خواهر مصطفی لیسانس زمین شناسی داره استاد تربیت بدنی تو دانشگاهه-برادرش بندر کنگان کار میکنه-یه برادرش کارمند شرکت تعاونی کارکنان دولته-یکی دیگه در مغازه باباشه-ولی هیچکدوم تا سن مصطفی این شرایط مالی رو نداشتن چون حمایت پدرشونو نداشتن هرجارسیدن دسترنج خودشونه..........اینکه بابام میگه دختر بازه دلیلی براش نداره اگه یه دلیل داشت من حرفشو باور میکردم پدرم از روی کینه وزیادی صلاح خواهی برای من داره منو ازخودشون دور میکنه من دوسشون دارم ولی رفتارشون ازارم میده همون قد که من درقبالشون موظم اونا هم موظفن هشدار بدن واگاهی بدن ولی باید به بچه هاشون اعتماد کنن تواین نکته که مصطفی مرد زندگی منه شک ندارم باکسی بحثی ندارم چون بعد از کلی سال ومشورت وتحقیق به این نتیجه رسیدم واز تصمیمم منصرف نمیشم که بخوام حتی به ازدواج فکرکنم چه برسه باشخصی غیر از مصطفام مشکل من رفتار غیر منطقی پدر ومادرمه تو این قضیه حتی اگه من اشتباهم میکنم باید اجازه بدن اونا بیان خونه خواستگاری وحرفاشونو گوش بدن کاری که اصلا زیر بار نمیرن
    سلام خانوم گیگیلی
    ببینید من حق رو به شما میدم. اما یکم خونسردیتون رو حفظ کنید. این که بخواید بر خواسته خودتون پافشاری کنید اصلا کار رو به جایی نمیرسونه. قطعا پدر و مادر تمام قد در جلوی شما ایستادن و حرفهای شما رو از دید نشناختن و جوونی تلقی میکنند. اونها تا حدی درست میگند اما خب به نظر من راه درست این نیست که مخالفت کنند. از یک طرف هم میترسند که اجازه ورود خواستگارها رو بدن. چون میدونن دلایلی که میارن شاید آنچنان منطقی نیست که بتونن در حضور خواستگارها جواب هایی قانع کننده بدن تا دل دخترشون از این تصمیم کاملا محکم باشه و این همه عذاب نکشه.
    اما اگر واقعا هدفتون این هست که این اجازه رو کسب کنید. سعی کنید از راه بزرگترهای فامیل وارد شید، آیا کسی واقعا دلسوز توی فامیل خودتون مث پدربزرگ یا مادربزرگ یا حتی دایی و ... هست که بشه باهاش درد و دل کرد و بتونه جوری با پدر وارد صحبت بشه؟ یا حتی با مادر؟ ببینید اونها میدونند که با وقت کشی شاید بتونن اون پسر رو از این ازدواج منصرف کنند.
    شما هم چون اطمینان کافی دارید از آقا مصطفی من حرفی دیگه در این مورد نمیزنم. چرا که شما اصلا شکی در این زمینه ندارید. و ایشون رو کاملا قبول دارید . ما هم امیدواریم که دقیقا تصورات شما در مورد ایشون صادق باشه چرا که راهی رو که دارید درونش قدم برمیدارید باید از موردی که انتخاب کردید لااقل اطمینان کافی نه 100 درصد داشته باشید. چرا که الان وظیفه خانواده هست که این موردی که شما اینقدر بر آن اصرار و پافشاری میکنید را عمیقا مورد بررسی قرار دهد.
    همینجا برای بهبودی و شفای پدر آقا مصطفی دعا میکنیم. امیدواریم که خداوند به ایشان قوت بدهد که در این شرایط کنار پدرشان ایستاده اند. اما مادر آقا مصطفی نمیشه یک بار تنها تشریف بیارن خونه شما بدون زنگ و تلفن یکجوری سرزده که مادر شما از پشت تلفن به ایشون جواب ندند بلکه صحبتی خودمانی صورت گرفته باشه؟
    یکجوری میتونید این صحبت رو مهیا کنید و از یکی از بزرگان فامیل هم درخواست کمک کنید در این مورد.
    شما به خانواده خود بگویید که تنها برای وجدان خود این فرصت را به خانواده ایشان بدهند تا شما در آینده براحتی بتوانید زندگی کنید. و فکر نرسیدن به ایشان شما را از زندگی آینده غافل نسازد و با امثال این جملات ایشان رو به فکر آینده خودتون متمرکز کنید تا لااقل رضایت حضور در جلسه خواستگار ی رو بگیرند
    این جوری شاید خیلی از مسائل حل بشه. بعد به آقا مصطفی هم بگید اگر امکانش هست یکبار با پدر شما شاید بد نباشه حضوری صحبت کنند. بالاخره سن ایشان هم کم نیست و میتوانند مردانه وارد عمل شوند و شرایط خانواده رو برای پدرتون توضیح بدند. شاید با شرایطی که دارند پدر شما کمی نرم تر بشند.
    درسته که الان آقا مصطفی توی شرایط خوبی قرار نداره ولی باید ایشون هم به شما توی این روند رضایت گیری کمک کننه و پدر شما باید بدونن که ایشون مصر هست و یک خواستگار پایه ثابته. ایشون باید مردونه تشریف بیارند و صحبت کنند . تمام راه های گفته شده رو دونه دونه تست بفرمایید. البته ملاحطات رو داشته باشید چرا که من واقعا رفتار پدرتون رو دقیقا نمیدونم. بعد از برانداز کردن ببینید آیا صحبت آقا مصطفی تاثیری در نرم کردن پدر دارد یا نه
    امیدوارم توانسته باشم کمکی کرده باشم
    موفق باشید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مخالفت خانواده با شخصی که برای ازدواج معرفی کردم
    توسط Farhad_babr در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 تیر 94, 18:25
  2. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 خرداد 94, 23:53
  3. مشکلات شخصی و آینده
    توسط Im leaving در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 اردیبهشت 92, 23:35
  4. *يافتن وسایل ضد بارداري در وسايل شخصي اش(کاندوم؛مساله این است!)
    توسط sepideh در انجمن سوء ظن، تجسس و خیانت همسر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 اسفند 87, 15:09

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.