نوشته اصلی توسط
پرينازي
سلام دوستان.به تازگي صاحب فرزند شدم و دوست ندارم مادرشوهرم در بچه داري من دخالت كنه.كلا خيلي خيلي ادم كنجكاو و فضولي است و دوست داره از همه چيز سر در بياره.ازش بدم مياد.يه بار كه رفتم خونش همه حواسش به بچه داري من بود وقتي شب بچه شيرميدادم خوابم برده بود و اونم بالاي سرم بود بچه صورتش روي تشك مونده بود بعد يكدفعه بيدار شدم با ناراحتي به من ميگه ببين صورتشو.منم زودي گفتم چون ديدم شما بيداري خيالم راحت بود خوابيدم به من نگاه كرد و ديگه هيچي نگفت و وقتي پوشك عوض ميكردمو شير ميدمو و...مياد بالاي سر من ميشينه همه كاراشم ول ميكنه و زل ميزنه.تازه پوشك عوض كزده بودم گفت انگار جاشو خيس كرده عوضش كن گفتم فكر نميكنم خودش عوض كرد و خودشو خيس كرده بود .با نيشخند به من ميگه ديدي گفتم.عين بچه ها لج ميكنه با من خجالت از سنشم نميكشه كلا از چشمم افتاده هر كار ميكنم دلم باهاش صاف نميشه انقد كه تو زندگيم دخالت كرده اين زن.دورو خانم جلوي شوهرم ميگه تو واردي تو بچه داريو..دختراشم عين خودشن و به همه كار من كار دارن.اضطراب گرفتم كه دوباره بخوام برم اونجا با اينا چيكار كنم.تو رو خدا شما راهنمايي كنيد كه چيكار كنم.؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)